eitaa logo
«عقل و دین ۲»
247 دنبال‌کننده
207 عکس
62 ویدیو
11 فایل
👤👤ارتباط با ادمین: https://eitaa.com/NA_KHOD_A 🧑‍💻🧑‍💻لینک جلسات آنلاین: 🔰🔰قرار: https://gharar.ir/r/d35bb3e7 🔰🔰گوگل میت: https://meet.google.com/txo-dovz-cyk 🌐🌐لینک دعوت به کانال:‎ @aqldin2
مشاهده در ایتا
دانلود
💠عقل، بهترین وسیله تقرب به خدا 🔹ورد عن النبي ص‏: يا علي إذا تقرب‏ الناس‏ إلى خالقهم بأنواع البر فتقرب أنت إليه بالعقل حتى تسبقهم. 🔸حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: ای علی! زمانی که مردم با انواع کارهای نیک سعی در تقرب به خالقشان دارند تو به وسیله عقل به خدای متعال تقرب بجوی تا از آنها سبقت بگیری. 📗الوافي ؛ ج‏1 ؛ ص102 📿
👥 🔻پـرسـش🔻(13) لطفا حق تشریعی و تکوینی توضیح بدید و اگر ممکن هست مثال هم بزنید 📖
👤 🔻پـاسـخ:🔻(13) هو العالم اصطلاح حق تکوینی برای حقوقی به کار می رود که لازمه نحوه وجود و خلقت یک موجودند و حق تشریعی برای حقوقی به کار می رود که از ناحیه دیگری برای انسان ایجاد می شود حق تشریعی همانطور که قابل جعل و اثبات است قابل رفع و اسقاط نیز هست اما حق تکوینی قابل اسقاط نیست زیرا اگر بخواهد اسقاط شود باید ماهیت صاحب حق تغییر کند و به موجودی تبدیل شود که آن ویژگی ها و نحوه خلقت قبلی را ندارد. بنابر آموزه های اسلام حق تنها از ناحیه خدا است (الحق من ربک) و منشأ هر حقی به خدا باز می‌گردد خواه تکوینی باشد و خواه تشریعی. اما منشأ حق تکوینی اراده تکوینی خداست و منشأ حق تشریعی اراده تشریعی خدا. به عنوان مثال رابطه بین انسان و قوای نفسانی او یا اندام بدنی اش حق تکوینی است زیرا لازمه نحوه وجود انسان است و همینکه انسان به این کیفیت خلق شده است که میتواند در قوای نفس خود تصرف کند یعنی حق تکوینی دارد بر تصرف در قوا. اما رابطه بین پدر و فرزند اینچنین نیست و اگر فرزند حق دارد که نفقه اش توسط پدر پرداخت شود، این ناشی از نحوه وجود پدر نیست بلکه ناشی از جعل این قانون توسط قانونگذار است. محدودیت حق تکوینی نیز همان محدودیت موجود است مثلا موجودی که بدون چشم ایجاد شده است نسبت به موجودی که جشم دارد از حق تکوینی محدودتری برخوردار است اما محدودیت حق تشریعی با اراده قانونگذار انجام می شود و مثلا حق خاصی را از غیر مسلمان اسقاط می کند. موفق باشید 📖
💠عقل و انواع آن 🔸عقل دو گونه است: عقل معاش و عقل معاد. 🔺عقل معاش بر قوه‏ای از قوای نفس انسانی اطلاق می‏شود که با این صفت انسان موصوف به حسن تدبیر می‏شود، به طوری که در تنظیم امور معاش و تدبیر امور منزل و سیاست مُدُن صاحب رأی و نظر می‏گردد. 🔺عقل معاد بر قوّه‏ای اطلاق می‏شود که انسان به‏وسیله آن تخلیه نفس از صفات مذمومه و آراستگی به صفات ممدوحه و اکتساب به‏معارف حقه از جمله معاد و به جا آوردن اعمال صالح و ترک افعال ناپسند و نهایتا تحصیل قرب الی‏الله می‏یابد. 💖
👥 🔻پـرسـش🔻(14) سلام استاد وقتتون بخیر شک در مسائل خدا شناسی و مطالبی که تا کنون مطالعه کردیم ناشی از چه چیزی‌ست؟ ضعف ایمان قلبی،عملکرد ضعیف به احکام و یا تثبیت نشدن مطالب و کم بودن و یا عدم دانایی؟ درسته هر کدام مهم است ،اما این شک ریشه ای که آیا خدا و دین الهی اصلا وجود داره یا نه!!! در صورتی که اثبات شده با فلسفه برامون ،دقیقا ناشی از چیست؟ ممنون میشم بنده راهنمایی کنید. 💭 📖
👤 🔻پـاسـخ:🔻(14) شک و عدم یقین به مطلبی میتواند دو عامل اصلی داشته باشد 1- عامل معرفتی 2- عامل روانی عامل معرفتی شک آن است که آن گزاره یقینی نبوده یا یقینی بودنش به طور صحیح ادراک نشده است. توضیح اینکه همانطور که در معرفتشناسی گفته میشود معرفت یقینی از طریق برگرداندن گزاره های نظری به بدیهی حاصل می شود بنابراین اگر این امر درست انجام شود و اجزاء گزاره ها درست تصور و تصدیق شوند و استدلال نیز سالم باشد نتیجه اش می شود گزاره ای یقینی. اما این یقین، صفتی برای گزاره است آیا جان من هم با اطلاع از چنین گزاره ای آرام می گیرد؟ به حالتی از نفس که در آن حالت انسان نسبت به چیزی آرام میگیرد و احتمال خلاف نمی دهد، یقین میگویند(یقین روانشناختی) و اگر جان آدمی چنین حالتی نداشته باشد آن حالت را شک میگویند. در این اصطلاح یقین و شک صفتی برای گزاره ها نیستند بلکه صفتی برای نفس و جان آدمی هستند. این یقین اسباب متفاوتی میتواند داشته باشد. یقین معرفتشناختی میتواند برای برخی افرادسبب یقین روانشناختی باشد اما ممکن است فرد دیگر علی رغم اطلاع از این گزاره یقینی آرام نگیرد زیرا همانطور که عرض شد یقین روانشناختی اسباب متعدد دارد. به عنوان مثال ارتباط حسی از اسباب یقین روانشناختی است لذا در اسلام به ارتباط مستمر با خدا در پنج نوبت و دعا کردن و خواندن خدای متعال توصیه شده است زیرا مخاطب قرار دادن آنچه با استدلال وجود آن را ثابت کرده است می تواند آرامش و یقین روانشناختی به ارمغان آورد ( و اذکروا الله) پس راه درست آن است که تعقل کند و سپس به محصول تعقلش ترتیب اثر واقعی دهد ( آمنوا و عملوا الصالحات) آن وقت آنچه رخ می دهد ایمانی پس از ایمان است ( یا ایها الذین آمَنوا، آمِنوا). و البته آفات این دو یقین نیز به وضوح متفاوت است. آفت یقین معرفتشناختی عدم تصور و تصدیق و استدلال ناقص است و آفت یقین روانشناختی، عدم ترتیب اثر به علم که در مورد خدا شامل گناه و سستی در دین و ارتباط با افراد غافل و ... می شود. نعوذ بالله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا موفق باشید 💭 📖
💠تطبیق سفرهای چهارگانه فلسفی بر مراحل سیر و سلوک عرفانی 🔸از آنچه مطرح شد این نکته را می‌توان دریافت که تطبیق بخش های چهارگانه کتاب حاضر با سفر های عرفانی پیش از آنکه یک بحث فنی و علمی باشد یک نکته ذوقی و استحسانی است و هنگامی که پای استحسان و تفسیر ذوقی در میان باشد می توان به صورت های مختلفی سیر عقلی را با سلوک حالی تطبیق داد. 🔺 اما اگر به شیوه علمی بخواهیم این دو طریق معرفت را بر یکدیگر تطبیق کنیم لااقل باید به سه سوال اساسی پاسخ دهیم: ۱-سفرهای عرفانی کدام است و بر اساس مبانی عرفان نظری و عملی سلوک اهل معرفت را چگونه باید مرحله بندی کرد؟ ۲- سفرهای عقلی یا سیر پیش روی عقل در مباحث فلسفی را چگونه می توان ترسیم کرد؟ باید توجه داشت که هرگونه اظهار نظر در این زمینه باید منطقاً قابل دفاع باشد. ۳- آیا این دو گونه سیر بر یکدیگر قابل انطباق است؟ 🔺تنها در صورتی از هماهنگی روش فلسفه و عرفان می توان سخن گفت که پاسخ های مثبتی برای این سوال ها فراهم شود. 🔺 شاید به دلیل همین مشکلات است که نه تنها شارحان حکمت متعالیه در تبویب کتب به این راه نرفته اند بلکه خود ایشان نیز در هیچ جای دیگر از این تطبیق سخن نگفته اند به علاوه حتی در کتاب حاضر اگر از همین اشاره که در آغاز آمده است صرف نظر کنیم در مواضع دیگر بر این تقسیم‌بندی تاکید نشده و در مقام تطبیق محتوای کتاب بر سفر های عرفانی بر نیامده‌اند. در ابتدای مبحث الهیات بالمعنی الاخص، ملاصدرا مقدمه تقریباً مفصلی نگاشته ولی هیچ نکته‌ای در این مقوله بیان نکرده است بلکه در آنجا بر طبق تقسیم مشهور از مجموعه مباحث سفر سوم و چهارم تحت عنوان الهیات بالمعنی الاخص یاد میکند. 📗شرح جلد اول اسفار اربعه، محمدتقی مصباح یزدی،ج1،ص 72
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 السلام علیک یا صاحب الزمان 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
💠عقل، تنها راه اطاعت الهی 🔸يا هِشَامُ نَصْبُ الْحَقِّ لِطَاعَةِ اللَّهِ‏ وَ لَا نَجَاةَ إِلَّا بِالطَّاعَةِ وَ الطَّاعَةُ بِالْعِلْمِ وَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ وَ التَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ يُعْتَقَدُ وَ لَا عِلْمَ إِلَّا مِنْ عَالِمٍ رَبَّانِيٍّ وَ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ بِالْعَقْل. 🔹ای هشام! اگر حقی قرار داده شده است برای طاعت خداست و بدون طاعت خدا نجاتی نخواهد بود. طاعت خدا به علم نیاز دارد و علم به آموختن. آموختن با عقل مستحکم می شود و جز از عالمی ربانی نمیتوان علم آموخت و شناخت علم با عقل صورت می گیرد. ‏ 📗الکافی، ج1، ص17 📿
💎 نیز توصیه می‏کنم شما را که در تحصیل معرفت و شناسایی حق تعالی کوشش کنید و محبت آن یگانه معبود را در قلب خود بپرورانید؛ زیرا یگانه چیزی که باعث سعادت و رستگاری است، معرفت به خدای تعالی و دوستی و محبت آن خرد ازلی است و تمام بدخبتی‏ها و بلاها ناشی از جهل و فقدان معرفت است. 🕯 بخشی از وصیت نامه بانو امین 💖
👥 🔻پـرسـش🔻(15) المائده قَدْ سَأَلَهَا قَوْمٌ مِّن قَبْلِكُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِهَا كَافِرِينَ ﺑﺮﺧﻲ ﺍﻗﻮﺍمِ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺍﻳﻦ‌ﻃﻮﺭ ﺳﺆﺍﻝ‌ﻫﺎی ﺑﻴﺠﺎ ﺭﺍ ﻣﻄﺮﺡ ﻣﻲ‌ﻛﺮﺩﻧﺪ؛ ﻭﻟﻲ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﺟﻮﺍﺏ، ﺍﺯ ﻋﻤﻞ‌ﻛﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺳﺮ ﺑﺎﺯ ﻣﻲ‌ﺯﺩﻧﺪ! (١٠٢) منظور از سوالات بیجا در این آیه کدام نوع از سوالات است ؟! که در پی اون ممکن شرک بوجود بیاد آیا منظور سوالاتی در مورد ذات خداوند است و چرایی انجام احکام (چرا نماز صبح دو رکعت است) یا خیر سوالات دیگری منظور است؟
👤 🔻پـاسـخ:🔻(15) هو العالم 👈يأَيهُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَسَْلُواْ عَنْ أَشْيَاءَ إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَ إِن تَسَْلُواْ عَنهَْا حِينَ يُنزَّلُ الْقُرْءَانُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللَّهُ عَنهَْا وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ(101) قَدْ سَأَلَهَا قَوْمٌ مِّن قَبْلِكُمْ ثُمَّ أَصْبَحُواْ بهَِا كَافِرِينَ(102) 👈ترجمه : اى اهل ايمان! از احكام و معارفى [كه شريعت اسلام از بيان آنها خوددارى مى‏كند و خدا هم به خاطر آسان گرفتن بر بندگانْ نهى و امرى نسبت به آنها ندارد] مپرسيد كه اگر براى شما آشكار شود، غمگينتان كند. و اگر هنگامى كه قرآن نازل مى‏شود از آنها بپرسيد، براى شما روشن مى‏شود. خدا از [اينكه شما را به‏] آن احكام و معارف [كه باعث غم و اندوه شماست مُكلّف كند] گذشت كرد و خدا بسيار آمرزنده و بردبار است. (101) گروهى از پيشينيان شما از آن احكام و معارف پرسيدند، [چون براى آنان روشن شد، از اجرايش روى گرداندند] سپس به آن كافر شدند. (102) منظور از سوالاتی که در این آیات آمده است سوالاتی است که فرد، ظرفیت و تحمل شنیدن پاسخ آن را ندارد. طبیعتا اکثر انسانها که از اولیاءالله نیستند و در مراتب ایمان راسخ نشده اند؛ دارای تمایلات شخصی هستند که در صورت مخالفت با آن تمایلات ناراحت میشوند و چه بسا ممکن است در مقابل کسی که با آن تمایلات مخالفت میکند جبهه گرفته و به ستیز با او بپردازند. آیه شریفه به همین نکته ظریف اشاره میکند که خدای متعال و پیامبر او حکیم هستند و هر مطلب را در زمان مناسب به شما ارائه میکنند. زمانی که شما یا اکثریت جامعه ،ظرفیت پذیرش آن مطلب را داشته باشید. در این صورت زمینه برای عدم پذیرش مطلب، حد اقلی است و پر واضح است که در صورت مخالفت با خدا و پیامبرش عاقبت نیکویی در انتظار شما نیست خواه مخالفت خود و زاویه ای که با ولی خدا گرفته اید را بروز دهید و خواه در دل نگه دارید. انسان در مواجهه با فرد حکیم و خبیر نیز باید چنین باشد. حکیم ممکن است مطلبی را به شما نگوید یا کامل نگوید زیرا فعلا ظرفیت پذیرشش را در شما نمی یابد. در چنین موقعیتی نباید اصرار ورزید و مو را از ماست کشید و مته به خشخاش گذاشت! باید بدانیم که خدا و اولیائش بخیل نیستند و آنچه برای سعادت ما لازم است به ما خواهد رسید. در حدیث داریم که اگر ابوذر آنچه در دل سلمان است بداند او را تکفیر می کند یا او را میکشد! حالا جناب ابوذر بیاید به سلمان اصرار کند که تو را به خدا آن اسراری که در دل داری بر من فاش کن! آیا این به خیر ابوذر است؟ و الله اعلم
💠پیامبر اکرم دانایان امت را «ارسطاطالیس هذه الامّة» می خواندند! 🔸و كان عليه السّلام إذا كملت الفضيلة لأحد من أهله، قال: «يا أرسطاطاليس هذه الأمّة. 🔺...و لمّا رجع عمرو بن العاص من الإسكندريّة سأله عليه السّلام عن عجائبها، فقال: «رأيت قوما متطيلسين يستديرون حول رجل، يبحثون و يذكرون رجلا يقال له أرسطاطاليس لعنه اللّه»؛ فقال عليه السّلام : «مه يا عمرو! إنّه كان نبيا؛ فجهله قومه» 🔹چون هرگاه يكى از نزديكان آن سرور به صفت دانائى موصوف مى‏شد، و قدر منزلت حكمت را مى‏شناخت؛ آن حضرت او را خطاب به اين طرز مى‏كرد: يا ارسطاطاليس هذه الامة! و اين تعريف است آن كس را به معرفت و حكمت. 🔺...چون عمر و بن العاص پيش حضرت رسول آمد از اسكندريه سؤال نمود حضرت ازو پرسيدند كه چه ديدى در اسكندريه؟ گفت يا رسول اللّه ديدم قومى را كه طيلسان بر خود راست كرده بودند و جمع مى‏شدند حلقه حلقه، و نام مى‏بردند مردى را كه نامش ارسطاطاليس بود پوشنده لباس كفر خداى لعنت برو كناد، آن حضرت فرمود كه بس كن اى عمرو، ارسطاطاليس نبى بود. قوم او، او را تكذيب و تجهيل كردند، همچنين شنيده‏ايم ما و اللّه اعلم بالصواب. 📗 شمس الدين الشهرزورى؛ رسائل الشجرة الالهية فى علوم الحقايق الربانية؛ص6و7؛ و نزهة الارواح و روضة الافراح(تاريخ الحكماء)؛ ص 6 و11
👥 🔻پـرسـش🔻(16) اینکه توی روایات ذکر شده حضرت موسی(ع) وقتی به سگی می‌رسد و این سوال برایشان پیش می آید که آیا من از این حیوان بالاترم یا نه و بعد از فکر خود پشیمان می‌شود و میگویید که بله من از این حیوان هم پایین ترم و در ادامه به وی وحی میشود که اگر اصلاح نکرده بودی از نبوت رد میشدی حالا یک سوال بعضی از آدمیان به گفته قرآن از حیوانات هم پست تر میشوند بعد حالا بعضی اوقات ما با انسان هایی روبه رو میشویم یا در ذهن مان می آیند که واقعا منکرات آنها مشهود است برای همه آیا ماهم اینجا باید باز هم خودمان را از آنها پایین تر بدانیم تا دچار بزرگ بینی نشویم؟! 🌱
👤 🔻پـاسـخ:🔻(16) بخش اول پاسخ: متن روایت: أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَوْحَى إِلَى مُوسَى ع إِذَا جِئْتَ لِلْمُنَاجَاةِ فَاصْحَبْ مَعَكَ مَنْ تَكُونُ خَيْراً مِنْهُ- فَجَعَلَ مُوسَى لَا يَعْتَرِضُ [يَعْرِضُ‏] أَحَداً إِلَّا وَ هُوَ لَا يَجْسُرُ [يَجْتَرِئُ‏] أَنْ يَقُولَ إِنِّي خَيْرٌ مِنْهُ فَنَزَلَ عَنِ النَّاسِ وَ شَرَعَ فِي أَصْنَافِ الْحَيَوَانَاتِ حَتَّى مَرَّ بِكَلْبٍ أَجْرَبَ فَقَالَ أَصْحَبُ هَذَا فَجَعَلَ فِي عُنُقِهِ حَبْلًا ثُمَّ مَرَّ [جَرَّ] بِهِ فَلَمَّا كَانَ فِي بَعْضِ الطَّرِيقِ شَمَّرَ الْكَلْبَ مِنَ الْحَبْلِ وَ أَرْسَلَهُ فَلَمَّا جَاءَ إِلَى مُنَاجَاةِ الرَّبِّ سُبْحَانَهُ قَالَ يَا مُوسَى أَيْنَ مَا أَمَرْتُكَ بِهِ قَالَ يَا رَبِّ لَمْ أَجِدْهُ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَوْ أَتَيْتَنِي بِأَحَدٍ لَمَحَوْتُكَ مِنْ دِيوَانِ النُّبُوَّة. ترجمه: «خداى تعالى به موسى عليه السّلام وحى فرمود: كه وقتى براى مناجات آمدى كسى را كه تو بهتر از او هستى به همراه بياور. حضرت موسى به هر كس كه مى‏رسيد، جرأت نمى‏كرد كه بگويد من بهتر از او هستم مردم را رها كرد و در اصناف حيوانات جستجو كرد تا آنكه به سگ گر گرفته‏اى رسيد. حضرت با خود گفت اين سگ را با خود مى‏برم. آنگاه ريسمانى در گردن سگ كرد و با خود برد وقتى در بين راه رسيد طناب را از سگ باز كرد و رهايش نمود وقتى به مناجات پروردگار رسيد. پروردگار فرمود: اى موسى! چرا آنچه كه من امر كردم نياوردى؟ عرضه داشت: پروردگارا! من آن را نيافتم. خداى تعالى فرمود: قسم به عزّت و جلالم! اگر كسى را با خود مى‏آوردى، اسم تو را از ديوان پيامبرى محو مى‏كردم.» 📗کتاب شریف عدة الداعی، ص 218 🌱
👤 🔻پـاسـخ:🔻(16) بخش دوم پاسخ در اینجا لازم است به دو مطلب اشاره کنم: 1- بحث تکوین و تشریع 2- اقتضائات عالم وحدت مسئله اول: آیا باید به شریعت عمل نمود؟ آری چون شریعت دستورات عملی خداوند برای بندگان است. آیا هر کس به شریعت عمل نمیکند در اشتباه است؟ آری آیا کسی به به شریعت عمل نمیکند ضرورتا از نظر قرب الهی و درجات وجودی از کسی که به شریعت عمل می کند پست تر و پایین تر است؟ خیر مسئله درجات وجودی و قرب الهی افراد چیزی نیست که بتوان آن را به صورت قطعی با مشاهده ظاهر افراد و عملکرد آنان سنجید. (هرچند در برخی موارد دلالتهایی دارد) بنابر این هرچند گناه بد است و گناهکار باید گناه خود را ترک کند اما چنین نیست که هر گنهکاری هرچند غوطه ور در گناهان متعدد باشد از کسی که این گناهان را انجام نمی دهد و ظاهری پاک دارد پست تر باشد! در این بحث نیات و انگیزه ها بسیار مهم است و حتی میتوان گفت تنها مسئله مهم همین است. چه بسیار افرادی که بابت شرایط زندگی و موقعیت اجتماعی مشغول به انجام کارهای اشتباهی هستند اما نیت آنها گردنکشی در برابر حق نیست و اگر حقیقت را متوجه شوند در برابر آن گردن می نهند. بدن و لباسشان ممکن است نجس باشد اما از نجاست کبر و غرور و حسادت، خالی هستند چنین فردی نزد خدا قطعا بلندمرتبه تر از از کسی است که ریاکارانه و متکبرانه به انجام شریعت می پردازد و خود را تافته ای جدا بافته احساس میکند. و چه نیکوست حال کسانی که ظاهر نیک را با باطن پاک به هم آمیخته اند. مسئله دوم در عالم وحدت و توحید همه موجودات عین ربط به پروردگار متعال هستند. به عبارت ساده تر اگر نگاه ما از عالم کثر به وحدت باشد موجودی به خدا نزدیکتر و موجود دیگر از خدا دور تر است اما اگر وارد در عالم وحدت و توحید شویم ( رزقنا الله) خدا به مخلوقی نزدیکتر از مخلوق دیگر نیست. همه یه یک اندازه مخلوق و معلول خدا هستند. به عبارت دیگر فاصله خدا با مخلوقات به یک اندازه است اما فاصله مخلوقات با خدا متفاوت است!!! این حدیث اشاره به مقام حضرت موسی دارد که اگر آن سگ را میبرد حکایت از آن داشت که در عالم وحدن وارد نشده است و طبیعتا چنین فردی رسول الهی نیست. برای آشکار شدن بیشتر مسئله صفحاتی از کتاب «مبانی تشیع» که متن برخی از سخنرانیهای مرحوم علامه طهرانی است را اضافه می کنم: «در آنجا اگر كسى يك سگى را از خودش تخيل كند كه مثلًا من از آن سگ بالاترم‏،- همين سگ‏ها! همين سگ نجس و فلان و اينها- اصلًا جاى او در قعر جهنّم است ديگر، جاى همچنين شخصى؛ گناهى كه در آنجاهاست فقط شراب خوردن نيست كه بگوييم مثلًا اين گناهان كبيره براى انبياء و براى اولياء شراب بخورند و قمار كنند و فلان ... اينها مال افرادى است عادى؛ آنجا كه اينها گناه نيست! گناه همين است كه آنجا كسى موجودى را از خودش برتر نبيند. از آنجا كه پايين‏تر مى‏آيد در عالم كثرت و روابط، اينجا حساب اعتبارات مى‏آيد؛ آن آقا أعلم است آن غير أعلم، اين كار أهمّ است آن مهمّ، اين نصرانى است آن مسلمان، اين نجس است آن طاهر، اين چنين است آن چنان، تمام اين حرف‏ها مال عالم كثرت است ديگر امّا در آنجا اين حرف‏ها هيچ نيست، در آنجا نجاست سگى نيست! نجس مال عالم تكليف است، آنجا كه تكليف نيست نجاست و طهارت و اين حرف‏ها نيست؛ همه موجودات از جهت اصل نزول عين خدا هستند ديگر، مى‏توانيد بگوييد خدا نجس است؟! كسى همچنين حرفى مى‏تواند بزند؟! همين سگ از خدا جداست؟! وجودش، اصلش، ذرّاتش، پوستش، فلان، همه اينها؟! آن مقدارى كه انسان وجودش و اصلش و ذرّات بدنش به خدا متّصل است و معيت دارد، آن سگ ندارد؟! معيت انسان با خدا بيشتر از سگ است؟! این حرف را مى‏شود زد؟! اين خلاف است ديگر! پس اگر معيت خدا با هر موجودى هست بين سگ و انسان تفاوت نمى‏كند!» 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸السلام علیک یا مولانا یا صاحب الزمان🌸 گریه ی عاشقان بی اثر نیست مهدی از حال ما بی خبر نیست بی تجلاّی خورشید رویش روشنی در نگاه بشر نیست او به جز شیعه یاری ندارد شیعه را غیر خون جگر نیست ای بسا شب که رفت و سحر شد شام هجران ما را سحر نیست بی چراغ است و دلگیر و تاریک آسمانی که در آن قمر نیست شیعه باشد جدا از امامش مثل طفلی که او را پدر نیست کشتی ار ناخدایش نباشد ایمن از موج خوف و خطر نیست در دل تنگ چشم انتظاران جز غم مهدی منتظر نیست یابن زهرا کجایی که بی تو روزی از روز ما تیره تر نیست تربت مادرت را نشان ده قبر مادر نهان از پسر نیست نخل «میثم» که سبز است دائم جز به مدح شما بار ور نیست 🌸اللهم عجل لویک الفرج🌸
با عرض سلام خدمت همراهان گرامی با توجه به مشکلات پیش آمده و نویزهای موجود در ضبط این جلسه تلاش شد تا حد امکان نویزها حذف شوند و این کار بر کیفیت صوت اثر گذاشته است که بایت آن عذر بنده را پذیرا باشید. با تشکر
💠عقل، تنها وسیله استدلال بر خداوند 🔸قالَ الصّادِقُ عَلَیهِ السَّلامُ إِنَّ أَوَّلَ الْأُمُورِ وَ مَبْدَأَهَا وَ قُوَّتَهَا وَ عِمَارَتَهَا الَّتِي لَا يُنْتَفَعُ بِشَيْ‏ءٍ إِلَّا بِهِ، الْعَقْلُ الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ زِينَةً لِخَلْقِهِ وَ نُوراً لَهُمْ فَبِالْعَقْلِ عَرَفَ الْعِبَادُ خَالِقَهُمْ وَ أَنَّهُمْ مَخْلُوقُونَ وَ أَنَّهُ الْمُدَبِّرُ لَهُمْ وَ أَنَّهُمُ الْمُدَبَّرُونَ وَ أَنَّهُ الْبَاقِي وَ هُمُ الْفَانُون‏. 🔹 امام صادق علیه السلام فرمودند: اول كارها و خاستگاه و قوت و آبادانى آنها (كه جز به وسيله آن سودمند نمى‏شوند) عقل است، كه خدا آن را آرايشى و نورى براى مردمان قرار داده است. بندگان تنها با عقل، آفريدگار خود را مى‏شناسند و مى‏دانند كه خود آفريده‏شده اند، و تدبير كار ايشان با او است‏ و او جاویدان و آنها از بین رونده اند. 📗الکافی، ج1، ص29. 📿
👥 🔻پـرسـش🔻(17) در یک صوتی شنیده بودم که (جملاتی رو که انتخاب میکنم دقیق نیست ولی محتوا رو میرسونه) پیامبر در روز محشر خطاب به خداوند میفرمایند که خدایا حساب رسی امت من رو به خودم واگذار بکن که جلوی بقیه امت‌ها گناهانشون معلوم نباشه و شرمنده نشن خطاب میاد به پیغمبر که خیر من این کار رو به شما واگذار نمیکنم بلکه خودم حساب امت شما رو وارسی میکنم که حتی شما هم متوجه نشی اولا میخواستم بدونم این حدیث یا روایت معتبر هست یانه؟(این رو از چند حاج اقا شنیدم) ثانیا مگر ائمه به اعمال ما در دنیا علم ندارند که در روز محشر اینطور به پیغمبر خطاب میشه؟ 🌱
👤 🔻پـاسـخ:🔻(17) بسم الله الرحمن الرحیم هو العالم این حدیث با این الفاظ در منابع حدیثی موجود است: سألت اللَّه أن يجعل حساب أمّتي إلىّ لئلّا تفتضح عند الامم، فأوحى اللَّه عزّ و جلّ إلىّ: يا محمّد بل أنا أحاسبهم فإن كان منهم زلّة سترتها عنك لئلا تفتضح عندك. از خدا خواستم كه حساب امت مرا بمن واگذارد تا پيش امتهاى ديگر رسوا نشود، پس خداى عز و جل بمن وحى كرد اى محمد نه، بلكه من حسابشان را ميرسم و اگر گناهى از آنها سر زده از تو پوشيده مى‏دارم كه پيش تو نيز رسوا نشود. اصل این حدیث در منابع شیعی یافت نمی شود. در منابع شیعی این حدیث تنها در نهج الفصاحة آمده است که البته استناد آن به منابع اهل سنت است. در منابع اهل سنت این حدیث بسیار نقل شده است. متقی هندی در کنزل العمال جلد14ص369 و جلال الدین سیوطی در کتب مختلف از جمله جامع الاحادیث جلد41ص342 آورده اند. راوی این حدیث دیلمی از ابی هریره است و او نیز به صورت مرفوع این حدیث را نقل کرده است و در کتب حدیثی اهل سنت نیز این حدیث ضعیف شمرده شده است. اما از بحث سندی که بگذریم آیا ممکن است وجه صحیحی برای دلالت و معنای این حدیث یافت؟ در عرفان نظری رابطه خدای متعال با مخلوقات به دو صورت فرض می رود و به تبع آن سیر سالک نیز می تواند به دو صورت باشد. آن دو صورت عبارتند از «وجه عام» و «وجه خاص». مراد از وجه عام ارتباط بنده و خداست با لحاظ و در نظر گرفتن واسطه ها بین بنده و خدا توضیح اینکه سلسله علت و معلولی بین بنده و خدا برقرار است و هر علت، علاوه بر اینکه شخص کمالات معلول را دارد وجودی شدیدتر و کاملتر از معلول است و این سلسله تا علت العلل ادامه دارد. مراد از وجه عام رابطه ایست که تمام این وسائط بین حق و خلق با ویژگی های خاص خود در نظر گرفته می شوند. طبیعتا مقام ولایت و انسان کامل نیز بالاترین مرتبه از این وسائط وجودی است. سیر سالک با توجه به وجه عام عبور او از تمام این مراحل به وسیله ریاضات شرعیه و مراعات آداب سلوک است که یکی پس از دیگری با علل طولیه خود متحد شده و راه کمال را می پیماید. مراد از وجه خاص ارتباط خدا با بنده است به نحو مستقیم و بدون وسائط وجودی. در وجه خاص خدای متعال با مخلوق خود ارتباطی خاص برقرار می کند که وسائط وجودی نیز در آن ارتباط حضور ندارند. از نگاه عرفا سالکی که این موهبت نصیبش میشود و به وجه خاص با خدا مرتبط میشود اصلا متوجه منازل سلوک و سختی آن نمی شود و گویی یکمرتبه خود را در لقاء الله مشاهده می کند و پس از آن متوجه می شود که چه مراتبی را طی نموده است و دیگر سلاک که با وجه عام با خدا در ارتباط هستند چه مشقات و سختی هایی رو برو هستند! بنابر این میتوان این حدیث را اینطور فهمید که در قیامت خدای متعال با امت پیامبر به وجه خاص ارتباط برقرار می کند و با الباقی امت ها به وجه عام. و این معنی اتم امت مرحومه است. ممکن است سوال شود که این مراتب و وسائط مگر اموری حقیقی نیستند؟ پس چگونه عدم لحاظ یا لحاظ آنها تاثیری به این شگرفی ایجاد میکند؟ اگر مقام ولایت امری تکوینی است و واسطه بین حق و خلق است چگونه ممکن است بدون وساطت مقام ولایت خیری به بنده ای برسد؟ پاسخ این پرسش محتاج بیان مفصل و فنی است. برای یافتن پاسخ خود میتوانید به مقاله « نقش انسان کامل در ارتباط حق تعالی و خلق، به وجه خاص و عام از منظر عرفان اسلامی» مراجعه بفرمایید. والله اعلم موفق باشید 🌱