آرایه های ادبی
۱۷ آبان سالروز درگذشت فضلاله مهتدی "صبحی"
(زاده سال ۱۲۷۶ کاشان -- درگذشته ۱۷ آبان ۱۳۴۱ تهران) داستانسرای معروف و پایهگذار سنت قصهگویی برای کودکان در رادیو
او سالیان درازی را در قفقاز، عشقآباد، بخارا، سمرقند، تاشکند و مرو گذراند و سپس به ایران آمد و پس از پایان جنگ جهانی اول، از راه بادکوبه و استانبول و بیروت به حیفا رفت.
او در بازگشت مدتی در عشق آباد زندگی کرد و سپس در سال ۱۲۹۸ به تهران آمد.
وی در سال ۱۳۱۹ وارد رادیو شده و در آنجا قصه ظهر جمعه را اجرا میکرد که سنت قصهگویی برای کودکان توسط وی در ایران پایهریزی شد.
صادق هدایت نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی درباره مهتدی مطالبی منفی نوشت و او را به سرقت ادبی از آثارش متهم کرده کرد.
آرامگاه وی در گورستان ظهیرالدوله است.
بر سنگ گور او، این عبارات به چشم میخورد:
یا علی، قصهگوی شهر شما،
بشنو از نی چون حکایت میکند، از جداییها شکایت میکند، آرامگاه ابدی شادروان فضلاله مهتدی صبحی، داستانسرای معروف، که در سپیده دم یک روز خزانی، داستان زندگیاش بهپایان رسید.
این عبارت به بیت نخست مثنوی معنوی مولوی اشاره دارد که صبحی همیشه در آغاز داستانهایش در رادیو میخواند.
آثار:
کتاب صبحی (۱۳۱۲–۱۳۴۲)
افسانهها ( دوجلد ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵)
داستانهای ملل (۱۳۲۷)
حاج میرزا زلفلی (۱۳۲۶)
افسانههای کهن (۱۳۲۸ و ۱۳۳۱)
دژ هوشربا (۱۳۳۰)
داستانهای دیوان بلخ (۱۳۳۱)
افسانههای باستان ایران و مجار (۱۳۳۲)
افسانههای بوعلی سینا (۱۳۳۳)
پیام پدر (۱۳۳۵)
عمو نوروز (۱۳۳۹)
@arayehha
از وجودم عشق میگیرد شراب خانگی
نسبتی داریم پاییز و من و دیوانگی
برگریزان نگاهت مرگریزان من است
میکشی روح مرا تا سرحد ویرانگی
ذلهام کردهست عکس بیپناهت کنج قاب
هر چه نزدیکش میآیم میکند بیگانگی
غم تمام روز دور سینهام پر میزند
یک کلاغ خودسر و اینقدر سرسختانگی؟!
تا کسی در کوچه نام کوچکت را میبرد
بیقراری در صدایم میکند پرچانگی
روی کیک خاطراتم شمع روشن کردهاند
شانهام را میشکافد لذت پروانگی
ای انار سرخ باقیمانده روی شاخههام!
تا ابد خوش باش با حس یکییکدانگی
# دکتر حسنا_محمدزاده
📚 #پری_روز
عاشقانهسرایی( رمانتیک گویی) خونی است که در رگ و پی ادبیات تناور و غنی هزار سالهی فارسی جریان دارد. انگار چشمه ی جوشان کلان روایت عشق پایانی ندارد و شاعری نیست که دلباخته این المان دلربا و مسحورکننده نباشد. رمانتیک گویی نه به خودی خود دلرباست و نه باعث انزجار و کهنگی تکرار.
مسلم است شاعران بزرگی در حیطهی عاشقانهسرایی عمر گذاشتند و شاهکارهایی آفریدند.
جاذبهی این ژانر ادبی به خاطر ظرفیت بالا و عمق معنا، موضوع و جاذبه های ظرافت ادبی آن است و تنها، هنر شاعران در مواجهه با این کلان روایت عالمگیر ارائهی نوع خاص روایت خودشان است، به عبارت دیگر، هنر واقعی شاعران در چگونه گفتن است، چرا که چه گفتن(=عشق) چندان محل نزاع و اقتراح نیست.
تصور عام بر این است رمانتیکگویی و عاشقانهسرایی، سرایشی در سطح( معنی و مضمون)است که شاید مصداق فراوانی در اینباره وجود داشته باشد، اما شعرهای عاشقانهی فراوانی در طول تاریخ آفریده شده است که جزو شاهکارهای وزین و درخور تاریخ شعر به شمار میآید.
هرچند در غزل معاصر به ویژه، از دو_سه دههی اخیر غزلهای عاشقانهی سطحی و سانتیمانتال فراواني از سوی شاعران جوان تر ( به خصوص کسانی که از ادبیات کلاسیک کاملا، بیگانهاند)، سروده شده است، اما غزلهای عاشقانه قابل ملاحظهای خلق شده است که تعداد زیادی از آنها در حد بسیار خوب و عالی محسوب میشوند و خوشبختانه، این روند همچنان، رو به تزاید و تکامل است.
بیشک، بعد از غزل سرایان نسل اول، استادان منزوی و بهمنی از بهترین شاعران غزل عاشقانه به شمارمی روند. دو-سه دههی اخیر نیز غزلسرایان موفقی ظهور کردند که هرکدام در سبک و بیان خود توفیقاتی را داشتند. محمد سلمانی، فاضل نظری، حامد عسگری، علیرضا بدیع،محمدسعیدمیرزایی، غلامرضا طریقی، بهمن صباغ زاده، مهدی فرجی،حسین جنتی، کبری موسوی قهفرخی، حسنا محمدزاده و....
این مقدمهی فشرده به منظور بررسی غزل خانم دکتر حسنا محمدزاده آمده است. خانم محمدزاده شاعر و پژوهشگر توانایی است که در میانسالگی به توفیقات خوبی نائل شدند. میتوان تعلق و توغل اصلی شاعری محمدزاده را در قالب غزل در نظر گرفت. از ویژگیهای مهم شاعر در نگاه تازه به عاشقانه سرایی است؛ زبان و بیان و صورخیال او با تازگی ها و نوجویی های زیادی همراه است و در این نوجویی ها خصیصه ها و عناصر زنانگی کاملا، به چشم می آید. اعتدال در احساس و عاطفه و حس خاصی که ایشان به زن دارند، در اکثر غزل ها افراطگرایی و تظلم خواهیهای برخی از شاعران این دوره دیده نمی شود.
غالبا، غزل های خانم محمدزاده با حس مطلع و غافلگیری های عاطفی خوبی شروع می شود:
فراری دادهام از کوچهی پشتی جنونم را
به هم میریزد اما دیدنت ترکیب خونم را...
سرزمینی کشف خواهدشد پس از من، روی لبهایم
سرزمینی پرت و دورافتاده در اعماق شبهایم...
یادم نمیآید که آغاز غمت کی بود
دنیا ولی در آب و تابش سخت پاپی بود...
تو از فرهاد مجنونتر... من از شیرین، زلیخاتر
ببر بالا عیار عشق را، بالا و بالاتر....
و....
تصویرها و خیال انگیزی های شاعر اغلب، تازه دست و با طراوت است و مهر سبکی و زبان و بیان شاعر در آن به وضوح، دیده می شود. در همین چند مطلع که آورده شد، دال بر اثبات ادعای نگارنده است.
غزل پیشرو، نیز مثل اکثر غزل های دکتر محمدزاده دارای همان ویژگی هایی است که بر شمرده شد.
شاعر در همان مصراع اول، نگاه تازه و علیحدهی خود را در عاشقانه سرایی نشان داده است.ضمن این که شاعر در تفاخری شاعرانه از خودش سخن می گوید، در کارکردی استعاری عشق را کسی در نظر می گیرد که از او شراب خانگی به وام میگیرد!! شاید در مصراع دوم ویرانگری های پاییز را دلالت بر تشابه خود و پاییز تلقی می کند، بههرحال، مطلع تازه و زیبایی است. بیت دوم، ترکیب های " برگریزان و مرگریزان" بسیار خوب آمده است که ترکیب مرگریزان از ساخت های کاملا، تازه است.
شاعر در بیت بعدی،، آگاهانه و با مهارت از ظرفیت زبان محاوره ای استفاده ی مناسب میکند :" ذله ام کرده است ....".
ادامه...
ادامه ی نقد
بیت بعدی، تصویری استعاری درباره ی " ِغم" آمده_که البته، استعاره ی غم به کلاغ تازگی ندارد_،اما زبان و بیان و گزاره در این بیت کاملا، تازه است، با توجه به این که اسم مصدر "سرسختانگی" از ابتکارات خود شاعر است.
باز، در بیت بعدی، از اصطلاحات و ارزش های کوچه بازای به خوبی استفاده می کند، هرچند این اشاره به قانون لاتهای( پهلوان منش) کوچه محله های قدیم شهرهای ایران است _که چنان که گفته شد_ کمی قدیمی است و نیز، خاطرخواهی های دوره های قبل تر است و در فیلمفارسی ها جزو سوژه های اصلی به شمار می رفت. به هرحال، کارکرد این سوژه را خانم دکتر به شکل دگرگونه نشان داده است، چراکه نام کوچک، نام صمیمی تر و عاشقانه تر( میان عاشق و معشوق) محسوب می شود(= بیان زنانگی شعر).
بیت ششم، شاعر با ترکیب تشبیهی " کیک خاطرات" بیت را کاملا، رنگ شاعرانه داده است و به رغم طرح کیک تولد و شمع روشن کردن، همچنان، تصویر در عالم خیال و خاطرات دور میزند و این که لذت پروانگی( عاشقانگی) شانه ی شاعر را می شکافد، باز هم بیان زیبای شاعرانه است. ایهام تناسب" شمع و پروانه " هم زیبا آمده است.
در بیت، پایانی با توجه به رمزگان بیت قبل که شاعر در خیال سیر می کند، می توان شاخه هام را( شاخه های خیال و خاطرات ) شاعر در نظر گرفت که عاشق او چون انار سرخ و تازه ای روی شاخه ی خیال و خاطراتش مانده و همچنان، در دل او تصور و تعلق یکی یکدانگی اش را حفظ کرده است.در ساختار غزل مورد بحث، آشکارا، ارتباط عشق دیوانه وار یک زن و وفاداری های سنتی اش را از بیت پیشانی و پایانی به زیبایی ورسایی می بینیم و این نگاه شاعر در اغلب، غزل هایش به گونه ی بسامدی به چشم می آید.
اشاره ای از نظر فرمیک و ساختار غزل های خانم دکتر محمدزاده بد نیست. مسلما، از نظر موضوع، عشق در غزل های دکتر سنتی و در ادامه ی همان پاکباختگی عشق های لیلی و مجنون، شیرین و فرهاد، وامق و عذرا و.... است. و از این نظر نگاه کاملا، اصالت عشق شرقی و ایرانی در خود دارد.
اغلب، درون مایهی غزل ها و المانها و تصاویر و تخیل به طرز شکفت انگیز، تازه و نوین و ابتکاری است، درواقع این همان درستی چگونه گفتن است.
به طور کلی، در غزل های دکتر محمدزاده عناصر شعری در حالت و وضعی متعادل قرار دارند، البته، همچنان، خطر خارج شدن از این وضع تعادل در نوجویی های زیاد وجود دارد و آنچه در غزل های عاشقانه باید لحاظ شود،ایجاد تعادل در حوزههای تصویر و خیال، عاطفه و احساس و زبان و بیان است.
دکتر محمدرضا دیری
@arayehha
بدبختانه، متأسّفانه، خوشبختانه
برگرفته از مجله نشردانش، سال یازدهم،شمارهٔ اول، آذر و دی 1369
ابوالحسننجفی
بسیاری از ادبا این سه کلمه را غلط یا غیر فصیح میشمارند و گویندگان را از استعمال آنها برحذر میدارند1 و توصیه میکنند که به جای «متأسفانه» (یا«بدبختانه ») گفته شود: «معالاسف»، «باتأسّف»، «ازبختبد»، «ازبدِ حادثه»، «افسوس»، «دریغا» و جز اینها، و برای «خوشبختانه» هم کلمات یا ترکیبات دیگری پیشنهاد میکنند. با این همه، ساخت و کاربرد این سه قید منطبق با قواعد زبان فارسی است و ایرادی برآنها نیست. برای توضیح مطلب، نخست باید چگونگی ساختن قید را از اسم و صفت بیان کنیم.
هر اسمی که بتوان آن را به «ان» جمع بست با افزودن «ها»ی غیر ملفوظ (یا، به بیان دقیقتر، با افزودن مصوّتِ e-) به پایان «ان» قید میشود، مانندِ:
مرد > مردان > مردانه
کودک > کودکان > کودکانه
روز > روزان > روزانه
شب > شبان > شبانه
از طرف دیگر، چون تقریباً همۀ صفتهای منسوب به شخص را میتوان به «ان» جمع بست (و البته، در این صورت، صفت تبدیل به اسم میشود) پس می توان این دسته از صفتها را نیز با همین روش تبدیل به قید کرد:
نومید > نومیدان > نومیدانه
مست > مستان > مستانه
بزرگ > بزرگان > بزرگانه
نجیب > نجیبان > نجیبانه
غریب > غریبان > غریبانه
عجول > عجولان > عجولانه
بر این قیاس «بدبخت» و «خوشبخت» را نیز که صفتند میتوان تبدیل به قید کرد:
بدبخت > بدبختان > بدبختانه
خوشبخت > خوشبختان > خوشبختانه
«متأسّف» نیز که در فارسی در مقام صفت به کار می رود مشمول همین قاعده است. حتی اگر آن را - چنانکه در عربی - اسم فاعل بدانیم باز با تبدیل آن به قیدِ «متأسفانه» از قاعده خارج نشدهایم، زیرا «عاقل» و «مشفق» و «متعصّب» و «متملّق» و «مخلص» و دهها کلمۀ دیگر هم اسم فاعلاند و ما از آنها قیدهای «عاقلانه» و «مشفقانه» و «متعصّبانه» و «متملّقانه» و «مخلصانه» را ساختهایم و کسی آنها را غلط ندانسته است.
بنابراین از نظر قواعد صرف زبان فارسی ایرادی بر این سه قید نیست. اگر ایرادی باشد بر امر دیگری است که به نقش قید در جمله مربوط میشود. چنانکه میدانیم قید را چنین تعریف میکنند: «کلمه یا عبارتی که چگونگی انجام یافتن فعل را بیان میکند.» به عبارت سادهتر، نسبت قید به فعل مانند نسبت صفت به اسم است، و همان طور که صفت برای بیان حالت یا چگونگی اسم به کار میرود قید نیز چگونگی روی دادن فعل را بیان میکند. مثلاً هنگامی که میگوییم «او آهسته آمد»، قید «آهسته» نکتهای بر چگونگیِ عمل «آمدن» میافزاید، حال با مقایسۀ دو جملۀ زیر:
1) او عجولانه از آن شهر رفته بود.
2) او متأسفانه از آن شهر رفته بود.
میبینیم که در جملهٔ (1) قید «عجولانه» چگونگی فعل «رفته بود» را وصف میکند، یعنی نشان میدهد که عمل رفتن از شهر باعجله روی داده است، و حال آنکه در جملهٔ (2) قید «متأسفانه» به عمل فعل مربوط نمیشود و جمله به این معنی نیست که او با تأسف از شهر رفته بود، بلکه نشان دهندهٔ حالت روحی گویندهٔ جمله است که رفتن او دچار تأسف شده است. در واقع، جمله به این معنی است: «منِ گوینده متأسفم که او از شهر رفته بود.»
اِدخالِ حالت روحی گوینده در جملهٔ خبری، یعنی استعمال قیدهای «بدبختانه» و «متأسفانه» و «خوشبختانه»، به عقیدهٔ بعضی از فضلا بر اثرنفوذ زبانهای فرنگی از طریق ترجمههاست و این خصوصیتتا یک قرن پیش در فارسی سابقه نداشته است. با این همه، بسیاری قیدهای دیگر را نیز میبینیم که حالت روحی یا عقیدهٔ شخصی گوینده را بیان میکنند و نسبتی با عمل فعل ندارند. برای مثال، جملهٔ زیر:
3) او مطمئناً از آن شهر رفته بود.
به این معنی نیست که او با اطمینان خاطر و ثبات رأی از آن شهر بیرون رفته بود، بلکه به این معنی است که «منگوینده مطمئنم که او ازآنشهر رفته بود». همچنین است اگر بگوییم: «او احتمالاً (یا ظاهراً، یا مسلماً، یا شاید، یا...)از آن شهر رفته بود.»
حتی به فرض غلط بودن «متأسفانه»، اگر بر طبق پیشنهاد ادبا عبارت قیدی «با تأسّف» (یا «مع الاسف»، یا «از بخت بد»، یا «ازبد حادثه»، یا...) را به جایآن درچنین جملهای قراردهیم باز ایراد برطرف نمیشود، زیرا مقصود این نیست که رفتن او از شهر با تأسف صورت گرفته بود، بلکه مقصود این است که من گوینده متأسفم که او از شهر رفته بود.
بنابرین استعمال قیدهای «بدبختانه» و «خوشبختانه» و «متأسفانه»، هم از لحاظ صرف وهم از لحاظ نحو زبان فارسی، درست است و میتوان آنها را با اطمینان به کار برد.
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/12971-badbakhtane-khoshbakhtane.html
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 لغت جایگزینپیکسل تصویب شد؛ «تَصدانه»
▫️فرهنگستان زبان و ادب فارسی، واژه فارسی «تَصدانه» را معادل واژه فرنگی «پیکسل» تصویب کرد.
▫️برای ترکیب پیکچر المنت، «تصویردانه» را و از ترکیب این دو، واژه «تَصدانه» را ساخت که در واقع مخفف است.
@arayehha
آرایه های ادبی
🔴 لغت جایگزینپیکسل تصویب شد؛ «تَصدانه» ▫️فرهنگستان زبان و ادب فارسی، واژه فارسی «تَصدانه» را معادل
"تَصدانه=پیکسل!" (برابرنهادی نارسا و نازیبا)
با واژههای مصوّبِ فرهنگستانِ زبان و ادب فارسی (اعم از واژههای ساختهشده یا پذیرفتهشده)، باید واقعگرایانه و منتقدانه روبهرو شد. برخیشان زیبا و رسا هستند و بعضیها هم، نه زیبا هستند و نه رسا.
پارهای از این پیشنهادها، واژههایی مرکب اند. و برخی از این واژههای مرکب نیز، ترکیبهایی منحوت یا آمیغی. این شیوهی واژهسازی در زبان انگلیسی بسیار رایج است. حتی در زبانِ عربی که از ردهی زبانهای اشتقاقی است نیز این شکلِ واژهسازی، نمونههایی دارد.
در فارسیِ امروز واژههایی زیبا و رسا که به این شیوه ساختهشدهاند کم نداریم: "خصولتی" (خصوصی+دولتی) ، "گیلماز" (گیلان+مازندران) و ... شاملو واژهی زیبای "کاریکلماتور" را از ترکیبِ "کاریکلماتور" و "کلمات" ساخت. بعدها استاد شفیعی کدکنی "کاریکراماتور" را گویا متأثر از همین واژه ساختند؛ و مرادشان نیز لاف و گزافِ صوفیانِ مدعیِ کشف و کرامات است.
در علوم تجربی نیز دهها واژه بر همین اساس ساخته شده. از آن جمله اند واژههای "خوکفند" (خوک+گوسفند) و "شیبر" (شیر+ببر).
شاید شنیدهاید گاه کودکانی که تازه به حرف آمدهاند، "پشه" را "پَشَره" میگویند. آنان این واژهی آمیغی را از تلفیقِ بخشهایی از دو واژهی "پشه" و "حشره" میسازند!
در زبانِ طنّازانهی مردم نیز نمونههای مشابه فراوان است:
ژنیز (ژیانِ مدلپایینِ پرزرق و برق) از ترکیب "ژیان" و "ماتیز" ساخته شده. همچنین است واژهی "آشغولانس" (آشغال+آمبولانس) که دلالت دارد به وسایلِ حملِ زباله. و نیز "راستقیم" که ترکیبی است شوخطبعانه و مرکب از "راست" و "مستقیم". مردم گاه حتی دشنامهایی ترکیبی و طبیعتاً مضاعف ساختهاند که نمونه آوردنشان اینجا چندان شایسته نیست.
حتی شنیدهام دانشجویانِ شوخطبع و سبکروح، دراشاره به افتِ کیفیِ دانشگاههای شهرستانی، واژهی "تاکسفورد" ([دانشگاهِ] تاکستان+آکسفورد) را ابداعکردهاند؛ ساختی که در زبان انگلیسی نیز مشابهاش نمونه دارد: "آکسبریج" (آکسفورد+کمبریج).
چنان که ملاحظهمیکنید این ساخت امکاناتِ فراوانی برای نوواژهسازی در اختیار ما میگذارد. حال این ماییم و این امکانِ زبانیِ لایزال.
این روزها دیدم و شنیدم که فرهنگستان بهجای واژهی "پیکسل" (مرکب از واژههای Pictures و Element) که به معنای "کوچکترین اجزاء تصویرهای دیجیتالی" است "تَصدانه" (تصویر+دانه) را پیشنهادداده؛ برابرنهادی که ساختی مشابه با معادلِ فرنگیاش نیز دارد. اما دریغ از اندکی زیبایی و خردکی رسایی در این پشنهاد!
آیا مردم این واژهی بهگمانام نازیبا و نارسا را با آغوشِ باز خواهندپذیرفت و در مکالماتِ روزمرهشان بهکارخواهندبرد؟!
باید منتظرماند.
احمد رضا بهرامپور عمران
@arayehha
#نکته_های_دستوری
#حس_آمیزی
✳️ حسآمیزی یکی از آرایههای ادبی و زیرمجموعهٔ بدیع معنویه.
❇️ بدیع معنوی (معنایی) یعنی چی؟
یعنی آرایههایی که جزو علم بیان (تشبیه، استعاره، مجاز و کنایه) نیست و فقط و فقط با دقیق شدن تو معنی عبارت میشه متوجهشون شد.
تو کتاب آرایههای ادبی بچههای انسانی قدیم، حسآمیزی رو اینجوری تعریف کرده بود:
«آمیختن دو یا چند حس است در کلام؛ به گونهای که با ایجاد موسیقی معنوی به تأثیر سخن بیفزاید و سبب زیبایی آن شود.»
چندتا نمونه هم آورده بود. مثل:
_ ببین چه میگویم.
_خبر تلخی بود.
اما آیا حسآمیزی همینه؟ یعنی فقط زمانی که دو تا از حواس پنجگانه و ظاهری کنار هم بیان و مخلوط بشن، حسآمیزی داریم؟!
به ترکیبای زیر نگاه کنید:
_ زندگی شیرین
_ عطر مهربانی
توی این ترکیبا چی؟ اینجا حسآمیزی نداریم؟
قطعا داریم.
تعریف دقیقتر حسآمیزی در کتابهای ادبیات نظام جدید اومده.
فارسی (۱) : آمیختن دو یا چند حس
و یا
[آمیختن] یک حس با پدیدهای ذهنی (انتزاعی)
علوم و فنون ادبی (۳) : آمیختن دو یا چند حس در کلام ... حسآمیزی گاه آمیختگی حواس با امور ذهنی و انتزاعی است.
با توجه به تعاریف بالا، میتونیم برای حسآمیزی دستهبندی داشته باشیم:
۱. حسآمیزی از نوعِ حسی _ حسی
_ لیک چنان خیره و خاموش ماند / کز همه شیرینسخنی گوش ماند (فارسی دهم)
_ این یکی از استعدادهای گوناگون و در عین حال چشمهای از خوشمزگیهای رنگارنگ او بود. (فارسی دوازدهم)
۲. حسآمیزی از نوعِ حسی _ انتزاعی
ملّتها و قبایل مختلف که بوی پیشرفت اروپا به مشامشان نرسیده بود... (فارسی یازدهم)
پ.ن: در مقالههایی تحت عنوانهای «بررسی و تحلیل حسآمیزی در سه دفتر شعر فریدون مشیری» و «بررسی چگونگی تلفیق حواس و حسآمیزی در مجموعهشعر سایهٔ عمر رهی معیّری» در مورد این تقسیمبندی به صورت مبسوط توضیح دادهام.
خب امیدوارم که این مطلب واسهتون مفید باشه و اگه فکر میکنین این نکتهٔ کوچیک برا دوستتون هم مفیده، لطفا براش بفرستید. ممنون از توجّهتون.
❇️ محسن برزوک _ دبیر زبان و ادبیات فارسی
@arayehha
#نکته_های_دستوری
#اضافه_دستوری
❇️ نکته ۱:
اضافهٔ تشبیهی همانطور که از نامش پیداست، حداقل از دو واژه تشکیل شده است که بینشان نقشنمای اضافه میآید: گنجِ معرفت یا گنج عظیم معرفت. (که واژهٔ اول، یک صفت گرفته است)
تشبیه درونواژهای زمانی است که در یک واژهٔ مرکب دو طرف تشبیه بیایند و معمولا ابتدا مشبه و بعد مشبهبه میآید.
❇️ نکته ۲:
تشبیههای درونواژهای کنایه هستند.
همچنین در چنین نمونههایی با صفات و القاب مواجهیم.
معشوق ماهرو
مرد دریادل
انسان سنگدل
حال موصوف حذف شده و صفت مانده. (صفت جانشین اسم - صفتهای کنایی)
همچنین دقت داشته باشید. در استعاره باید یک طرف تشبیه بیاید و طرف دیگر حذف شود. حال بخواهیم، ماهرو را استعاره در نظر بگیریم:
ماهرو به معشوق تشبیه شده است و معشوق حذف شده؟؟؟
نه. اساس استعاره تشبیه است که در این نمونهها اینچنین نیست.
❇️ محسن برزوک _ دبیر زبان و ادبیات فارسی
#دستور
@arayehha
#نکته_های_دستوری
#هر_و_هیچ_! (نوشتاری در باب صفات مبهم)
✳️ چند شب قبل با یکی از دوستان از خیابانی میگذشتیم که دیوارنوشتهٔ مغازهای توجهم را جلب کرد:
هر آش و حلیمی، برکت نمیشه.
دو مطلب در مورد این دیوارنوشته حائز اهمیت است:
۱. املای «هلیم» بر «حلیم» ارجح است. («حلیم» از غلطهای رایج است و شاید قابل تسامح. مثل «خوار و بار» و «ذغال».)
۲. «هر» و «هیچ» اگر چه هر دو صفات مبهم هستند اما طبیعتا به جای هم به کار نمیروند.
«هر»، کلیت را شامل میشود و از نظر مفهومی، مثبت است اما «هیچ»، نشاندهندهٔ نبودن است و مفهومی منفی دارد. (شعار میخواهد بگوید: آش و هلیم برکت، هیچ رقیبی ندارد یا در واقع هیچ آش و هلیمفروشیای توان رقابت با این مغازه را ندارد؛ اما این مفهوم از نوشتار تصویر، استنباط نمیشود.)
محسن برزوک _ دبیر زبان و ادبیات فارسی
#دستور
@arayehha