eitaa logo
◉✿ازدواج آسان✿◉
1هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ مبلغین روی افرایش جمعیت کار کنند. استاد مرتضی آقا تهراني در جلسه مبلغين گفتند: با حضرت آقا ديدار داشتم از حضرت آقا پرسيدم، من در جلسات روي چه موضوعی تأكيد كنم؟ سياست؟ اقتصاد؟ سبك زندگي؟ ایشان عرض کردند: بگویید مبلغين روي افزايش جمعيت كار كنند، بگویید اگر من را هم قبول ندارند، به خاطر كشورشون اين كار رو بكنند، به خاطر اسلام! رهبر معظم انقلاب: پیر شدن کشور، کم شدن نسل جوان در چندین سال بعد، از همان چیزهائی است که اثرش بعداً ظاهر خواهد شد؛ وقتی هم اثرش ظاهر شد، آن روز دیگر قابل علاج نیست؛ اما امروز چرا، امروز قابل علاج است. ۱۳۹۲/۰۲/۱۱ 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۵۵۳ #فرزندآوری #خداخواسته #سقط_جنین #قسمت_اول دقیقا پارسال اول محرم بود که فهمیدم بار
۵۵۳ وقتی دیدم فایده ای نداره حرف زدن، لباسهام رو جمع کردم و رفتم خونه پدرم، تصورش رابکنید دختر بزرگم ۲۱ ساله، پسرم ۲۰ ساله، یکی از دخترام ازدواج کرده، من لباسام رو جمع کنم و برم خونه پدرم، واقعا برام خیلی سخت بود. از طریق تلفن با همسرم در ارتباط بودم و باهاش حرف میزدم و او همچنان پافشاری میکرد تا اینکه برام پیام فرستاد که اگه بچه ها‌ رو سقط نکنی طلاقت میدم، وقتی پیامک همسرم را دیدم واقعا دلم شکست و خیلی ناراحت شدم و گریه زیادی کردم، گوشیم رو خاموش کردم. دوباره زیارت عاشورا خوندم و توسل کردم به امام حسین علیه السلام، خونه پدرم روضه داشتن، چون ایام محرم بود به روضه خوان گفتیم روضه حضرت علی اصغر علیه السلام بخونه و به همه گفتیم دعا کنن، دیگه هیچ ارتباطی با همسرم نداشتم فقط بچه هام بهم سر میزدن. یک هفته گذشت و در کمال ناباوری دیدم که همسرم اومد دنبالم و بهم گفت واقعا نمیدونم چی بگم، من به خاطر خودت گفتم این بچه ها رو سقط کن ۳۹ سالته، بدنت ضعیفه، بارداری آخرت چقدر سخت بود و استراحت مطلق بودی... ولی واقعا نتونستم نظرت رو عوض کنم. بیا خونه ان شاءالله کمکت میکنم. خدا رو شکر کردم، از امام حسین علیه السلام و حضرت علی اصغرعلیه السلام تشکر کردم و نذر کردم که ان شاءالله هر سال تو خونه مون روضه باشه والحمدلله به خونه برگشتم. بعد از چند روز درد شکمم و کمرم شروع شد، رفتم دکتر گفت باید استراحت کنی و دارو برام نوشت، تا ۲۷ هفته استراحت مطلق بودم و دارو استفاده میکردم. هفته ۲۸ دردهای زیادی داشتم دقیقا مثل دردهای زایمان، بیمارستان که رفتم، گفتن احتمال زایمان زودرس هستش و بستری شدم. خدا‌ رو شکر دردها بهتر شد ولی دکتر گفت ما اینجا امکانات نداریم و بچه ها کوچیکن اگه باز درد داشتی باید بیمارستانی بری که nicu داشته باشه، چون شهری که من توش زندگی میکنم شهر کوچیکی هستش و تقریبا دو ساعت فاصله هست تاجایی که بیمارستان و امکانات بستری نوزاد نارس داشته باشه، مجبور شدم برم خونه خواهرم که تو مرکز استان بود و به بیمارستان نزدیک... تو این مدت که استراحت مطلق بودم، چقدر همسرم و بچه هام کمکم کردند، غذا میپختن کارهای خونه را انجام میدادن، و... خواهرم هم کوچیکتر از منه، وقتی خونه شون بودم خیلی به من محبت کرد و واقعا با تمام وجودش از من مراقبت کرد. خدا خیرش بده همیشه براش دعا میکنم. دوباره دردهام شروع شد ولی ایندفعه با تدابیر طب اسلامی، الحمدلله باز هم دردهام قطع شد و تونستم بچه ها رو تا ۳۳ هفته نگه دارم. خدا رو شکر بچه ها ۲۹ بهمن به دنیا اومدن و در بخش نوزادان دوهفته بستری شدن، و خدا رو شکر بچه هام الان وزن گرفتن و حالشون خوبه و همسرم خیلی خوشحاله و خیلی بچه ها رو دوست داره درسته که همسرم اولش راضی نبود و میخواست که بچه ها رو سقط کنم ولی بعد که دید من راضی نیستم، خیلی کمک کرد. حواسش به بچه ها بود، به خصوص پسر ۵ سالم که خیلی بهانه گیر شده بود، آشپزی میکرد، ظرف می شست و... خدا رو شکر وقتی دوقلوها بدنیا اومدن، یه پسر و یه دختر ناز و ریزه میزه، همه خیلی خوشحال شدیم بخصوص همسرم، درطول این دو هفته که بچه ها بستری بودن و من هم پیششون بودم در کنارم بود لحظه ای منو تنها نگذاشت، چقدر به من دلداری میداد، چون خیلی نگران بودم برای دوقلوها، الحمدلله وقتی مرخص شدن و به خونه رفتیم، بچه ها خیلی خوشحال بودن بلاخره مادرشون و دوقلوها بعد از تقریبا دوماه ونیم به خونه برگشتن. کلا خونه مون حال و هوای دیگه داشت، پسر کوچیکم خیلی خوشحال بود و مرتب بچه ها‌ رو میبوسد، همسرم و بچه ها خیلی کمکم کردند، دوقلوها خیلی کوچیک بودن و احتیاج به مراقبت بیشتری داشتن، خودم هم چون سزارین کرده بودم، زیاد حالم خوب نبود و بدنم خیلی ضعیف شده بود. الان همسرم اینقدر این بچه ها رو دوست داره و ازشون مراقبت میکنه، من که مادرشون هستم اینقدر حساس نیستم. من و همسرم خدا‌ را هزار مرتبه شکر میکنیم به خاطر نعمت فرزندآوری درپایان میخواستم بگم هیچوقت به خاطر حرف مردم و یا خرج و مخارج زیاد و یا فشار همسر، بچه تون رو سقط نکنید، امیدوار باشید‌ و با مشکلات بجنگید الان و در این زمان واقعا فرزندآوری جهاد است، وقتی یه عمریه برای ظهور امام زمان عجل الله فرجه دعا می کنیم خدای بزرگ و مهربان من و همسرم رو امتحان کرد که آیا میتونیم برای ظهور حضرت سرباز آماده کنیم و میتونیم سختی های این مسیر رو تحمل کنیم. 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانم کارآفرین و موفقی که یک حسرت بزرگ در زندگی‌اش داشت ... 🆔 @asanezdevag
⁉️ آخرین باری که واقعاً با همسرتان صحبت کردید چه زمانی بوده؟ 🔽 به جز پرسیدن این که برای ناهار یا شام چه می‌خواهد؟ 🔸 تنش‌ها و درگیری‌های روزمره وقتی برای هیچکس نمی‌گذارند، اکثراً زمانی که خواب هستیم در کنار همسرمان هستیم در حالی که داشتن رابطه جنسی با کیفیت نیازمند برقراری ارتباط عاطفی در زمان بیداری است. 🔹 راه حل : هر شب قبل از خوابیدن چند دقیقه وقت برای صحبت کردن با شریک زندگیتان صرف کنید. درسته که علاقه زیادی به فرزندانتان دارید ولی از زندگی خودتون غافل نشید. 🆔 @asanezdevag
2_341314750296096869.mp3
1.24M
🔴 اهمیت صبحانه در رابطه زوجین ✅ استاد حورایی 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۵۵۳ #فرزندآوری #خداخواسته #سقط_جنین #قسمت_دوم وقتی دیدم فایده ای نداره حرف زدن، لباسه
۵۵۴ بین این ۹ تا خونه ای که در این بیست سال جا به جا شدیم، برای من سخت ترین دوران زمانی بود که از یه خونه حدود ۱۲۰ متری که حیاط هم داشت، وارد یه خونه ۶۰ متری شدم، اون هم زمانی که قرار بود تا چند ماه دیگه خانوده ی ما ۷ نفره بشه. روز اسباب کشی، سخت ترین روز این زندگی جدید بود، کلی اسباب و وسایل که نمیدونستم کجا بذارم، اونم طبقه چهارم، شش ماهه باردار و یه بچه یک ساله هم داشتم که هنوز خوب نمیتونست راه بره... بالاخره ساکن شدیم. ابراهیم کلاس دوم بود، علی پیش دبستانی، نادیا ۳ ساله، مجتبی یک ساله و سه ماهه بود که محمد بدنیا اومد. صبح ها بعد از نماز، بچه ها رو آماده میکردم برا مدرسه و بعدش من میموندم و سه تا کوچولو که تا چشم بهم میزدی اونا هم بیدار میشدن، تا صبحانه بدم و یکم تر تمیز کنم، ظهر میشد و ناهار درست کن و..‌‌‌.... خدا خدا میکردم تا قبل اومدن بچه ها از مدرسه، یه نیم ساعت وقت کنم بخوابم که معمولا فرصت نمیشد، اکثر وقتها حتی نمیتونستم کامل خونه رو مرتب کنم ولی هر جوری بود سعی میکردم برا ساعت شش و هفت که همسرم میاد، خونه تمیز باشه، این دوران سخت هم گذشت. خاطرم هست اوایل ازدواج همسرم روی نظافت منزل خیلی حساس بود، جوری که وقتی برمی گشت خونه، روی طاقچه و میز دست می‌کشید و اگر گرد و خاکی بود. میگفت انگار امروز نرسیدی خونه رو تمیز کنی😉 به غذا هم خیلی اهمیت می دادند و دوست داشت وقتی میرسه خونه، غذا آماده باشه اما تمام این مسائل به مرور زمان و آمدن بچه ها کمرنگ شد. انقدر کمرنگ شد که الان تا من میام از شلوغ کاری بچه ها و بهم ریختن خونه چیزی بگم، ایشون میگن اشکال نداره، بچه ن دیگه، بزرگ میشن، درست میشه و یا اگه نرسم غذا درست کنم میگن طوری نیست یه حاضری میخوریم. یه دوره چهار پنج ساله تحصیلم رو گذاشتم کنار، چون واقعا نمی رسیدم. در حد همین مطالعه کتب تربیتی و کتاب هایی که مدرسه پیشنهاد می داد، بسنده کرده بودم. اون دوران چون از لحاظ اقتصادی هم وضع خوبی نداشتیم، خیلی نمی تونستیم جایی بریم بهمین خاطر همسرم گاهی زودتر میومد خونه و میگفت پاشو من بچه ها رو نگه میدارم شما برو یه چرخی بزن، یه پارکی، استخری و... بعد چند وقت باشگاه اسم نوشتم و هفته ای دو سه روز میرفتم پیلاتس کار میکردم خیلی برا روحیه ام خوب بود و همسرم هم معتقد بود حفظ روحیه من و به تبع بچه ها از خیلی چیزها مهمتره... تو همین اوضاع یدفعه لباسشویی مون هم خراب شد و تا چند ماه لباس ها رو با کمک همسرم با دست میشستیم و این اوضاع کماکان ادامه داشت، تقریبا سه سال تو اون خونه ساکن بودیم که مهدی بدنیا اومد یک سالش بود که صاحبخانه گفت پسرم داره ازدواج میکنه و خونه رو میخوام و ما افتادیم دنبال خونه، هر جا میرفتیم، میگفتن آپارتمان به چهار نفر بیشتر نمیدن، نهایتا پنج نفر، و ما ۸ نفر بودیم. یکی دوماه دنبال خونه بودیم که متوجه شدیم با پولی که ما داریم و شرایط مون تهران دیگه جای زندگی برای ما نسبت و تصمیم گرفتیم بیایم نزدیک مادرم شهری در ۸۰ کیلومتری تهران، این اولین هجرت زندگی ما بود و چقدر دل کندن از شهری سالها توش زندگی کرده بودیم سخت بود، خدا هجرت به اون دنیا رو برامون آسون کنه ان شاءالله. درسته از خیلی محاسن تهران گذشتیم، اما محاسن بیشتری اینجا نصیبمون شد، همین نزدیکی به مادرم، هزینه های پایین که تقریبا یک سوم تهران هست، هوای پاک، طبیعت و.... یکی از مهمترینش این بود که دوباره تونستم دانشگاه رو ادامه بدم. اینجا که هستم گاهی از کمک خدمتکار استفاده میکنم چون مثلا در ازای چهار ساعت کار که من معمولا میگیرم، فقط چهل تومن یا گاهی کمتر هزینه میدم. هر زمان که ببینم دیگه نمی تونم و نیاز به کمک دارم و دیگه کشش ندارم، از این امکان استفاده می کنم. چون الان ۸ تا بچه دارم، درس هم می خونم... ممکنه از سایر هزینه ها بزنیم اما هرزگاهی از این امکان استفاده کنم. همسرم هم میگه من این مقدار برای هزینه های خونه در نظر گرفتم، هر طور می خوای هزینه کن. و من ترجیح دادم که خیلی وقت ها از این امکان استفاده کنم. معمولا در حد سه چهار ساعت و جمع جور کردن کلی... هیچ وقت پختن غذا و آشپزی رو به کسی نسپردم. چون معتقدم غذا خیلی روی بچه ها اثر داره... خلاصه من گاهی از کمک استفاده می کنم، اما نه اینکه پرستار دایم داشته باشم و از صبح تا شب منزل باشه. 👈ادامه دارد... 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۴۸ ✴️احساس امنیت روش سوم ساختن حس امنیت 👈در بین روز تلفنی ازهمسرتان احوالپرسی کرده و به او ابراز محبت کنید. اینکه درکنارش نبوده اما بیادش باشید؛ برایش امنیت بخش است😊 🆔 @asanezdevag
🔷 پدر مادرها تو دعوای بچه‌ها وارد نشن. بچه‌ها خودشون یه عالمی دارن. همدیگه رو هم میزنن. بعداً هم با هم آشتی می‌کنن. ولی وقتی شما وارد شدی میشه تبعیض؛ 🔷 میشه طرفداری از حسین آقا ... طرف‌داری از حسن آقا. بچه تو دلش نگه میداره تبعیض را. ولی داداشش حسین آقا هرچقدر هم بهش بزنه داداششه، بعد هم یه‌جایی دیگه این میزنتش! 🔷 بعد هم وقتی این بچه‌ها [چون] با هم هستن، رشد دارن می‌کنن. خانواده‌های پرجمعیت راحت‌تر از خانواده‌های کم‌جمعیتن. چون بچه‌ها خودشون خودشون رو اداره می‌کنن. 🔷 الان یک دختری که بزرگ شده، رسیده به یک سنی، داره بچه‌ها رو اداره می‌کنه، تر و خشک می‌کنه، غذا می‌پزه، جارو می‌کنه. ولی خانواده‌هایی که بچه کم دارن، نه، این بار رو دوش خودشونه. 🆔 @asanezdevag
✨‍ امام سجاد علیه السلام، برای ازدیاد جمعیت ما دعا کرده اند. فرازهایی از نيايش زیبای حضرت امام زین العابدین علیه السلام: خدايا، بر من منّت گذار و فرزندانم را نگهدراي كن و آنان را براي من شايسته گردان و مرا از ايشان بهره‌مندي ده. اي معبود من، به خاطر من، آنان را در زندگي كامياب ساز و عمرشان را طولاني كن. فرزندان‌شان را بپروران و ناتوانشان را توانا گردان. جسمشان و دينشان و خوي شان را به سلامت دار و جان و تنشان و هر كارشان را كه به من مربوط است، از هر گزندي در امان دار و روزيِ آنان را به دست من فراوان و پيوسته گردان و آنان را نيكوكارانِ پرهيزگار، صاحبان بينش و پند پذيرانِ سر به راه خود قرار ده كه دوستدار و نيك خواهِ يارانت، و دشمن و كينه‌جوي دشمنانت باشند. چنين بايد اي پروردگار هستي‌ها. خدايا، بازوي مرا به وجود فرزندانم توانا كن، و ناراستي كار مرا به راستي آور و و بزم مرا به وجود ايشان بياراي و نام مرا به آنان زنده بدار و در نبودِ من كارم را به دست فرزندانم سامان ده و ياري‌ام كن كه با مدد ايشان به خواسته‌هاي خود برسم. چنان كن كه آنان با من دوست و مهربان باشند و با راستي و درستي، روي دل به سوي من آورند و فرمان من برند و از نافرمانان و بد رفتاران و مخالفان و خطاكاران نباشند. و مرا ياري فرما كه فرزندانم را بپرورم و ادب نمايم و به آنان مهرباني كنم... خدايا، اين همه را به توفيق و رحمت خود به ما ارزاني كن و ما را از عذاب آتش امان ده و همانند آنچه را من براي اين جهان و آن جهانِ خود و فرزندانم از تو درخواست كرده‌ام، به همه‌ي مردان و زنان مسلمان و با ايمان عطا فرما كه تو نزديكي و اجابت كننده، شنوايي و دانا، بخشنده‌اي و آمرزگار، دلسوزي و بس مهربان. 📚دعای بیست و پنجم صحیفه سجادیه 🆔 @asanezdevag
✅ هماهنگی و موافقت اخلاقی بین زن و مرد در محیط خانواده از هر لحاظ و به صورت صددرصد، برای غیر انبیا و اولیا غیرممکن است. اگر بخواهیم محیط خانه، گرم و باصفا و صمیمی باشد، فقط باید، صبر و استقامت و گذشت و چشم‌پوشی و رأفت را پیشه خود کنیم تا محیط خانه گرم و نورانی باشد. اگر این‌ها نباشد اصطکاک و برخورد پیش خواهد آمد. و همه اختلافات خانوادگی از همین جا ناشی می‌شود.  🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۵۵۴ #خانم_صادقی #پاسخ_به_سوالات #قسمت_اول بین این ۹ تا خونه ای که در این بیست سال جا
۵۵۴ تا قبل از تولد سارا (فرزند هشتم) معمولا با ماشین خودمون که پژو هست، مسافرت رفتیم. خوب یه خورده سخته، اما نشدنی نیست. یکی از بچه ها یا گاهی دوتا از بچه‌ها پیش من میشینن، یکی شون این قسمت ترمز دستی، یه بالش می ذاریم رو به بقیه، اونجا میشینه، مابقی هم صندلی عقب کنار هم... برای مهمانی هم همه شون رو می بریم معمولا، یادم نمیاد جایی رفته باشیم و بخوام چندتا شون رو نبرم. چون بچه های من در مهمانی ها خیلی آرام هستند، جوری که همه میگن خوش به حالت، چه بچه های آروومی... برخلاف داخل منزل که خیلی شیطون هستن و از دیوار صاف بالا میرن... در مورد همراهی همسر هم، طی این سال ها، هر وقت ایشون می دیدند که من حوصله ام سر رفته یا خسته شدم، می گفتن من بچه ها رو نگه می دارم، تو برو بیرون، پارکی، خریدی، استخری و حالا هر کاری که شرایطش برامون‌ فراهم بود. حالا هفته ای یک بار، دو هفته ای یکبار معمولا این کار رو می کردند. این مراقبت روحی خیلی کمک کننده بود. می دیدم که ایشون حواسش به من هست. گاهی اوقات، بچه ها رو صدا می کنند و میگن بچه ها بیاید، می خوایم با هم خونه رو مرتب کنیم. اتفاقا بچه ها هم کلی خوشحال میشن که قراره با پدرشون خونه رو مرتب کنن و وقتی همه با هم بسیج میشن، یه ساعته همه کارها رو انجام میدن، همسرم میگه تا ما خونه رو مرتب می کنیم، تو برو بخواب. گاهی اوقات اگه من غری بزنم، اولین جمله شون اینه که حق داری، هرچی بگی حق داری. اینو که میگن، خوب دیگه من چیزی نمیگم و آروم میشم. من سعی کردم احترام پدرشون خیلی حفظ بشه، مدام در هر موضوعی ایشون رو به عنوان رییس خانوده معرفی کردم. این باعث شده هم پدرشون رو خیلی دوست داشته باشند و هم اینکه خیلی ازش حساب ببرن. به خاطر همین وقتی ایشون می خواد بیاد منزل، به بچه ها میگم پدرتون خیلی دوست داره خونه تمیز باشه، همه شون سعی می کنند، کمک کنند تا خونه مرتب بشه. به همین شیوه در امور مختلف، وقتی میگم پدرتون از این کار خوشش نمیاد، یا این کار رو دوست نداره و... بچه ها به خاطر پدرشون، اون کار رو انجام نمیدن. این اواخر همسرم چون حجم کارهای خودشون خیلی زیاد شده، نمی رسن که در منزل کمک کنند. خیلی اوقات دیر وقت میان خونه، اما حمایت عاطفی ایشون خیلی کمک کننده است. در طول روز چندبار تماس می گیرن و حال منو می پرسن، شوخی میکنن، جویای احوال بچه ها میشن و... تا نبودشون در منزل، کمتر احساس بشه. ۹۰ درصد خرید جاری خونه با دوتا پسر بزرگم هستش، حتی اگر مهمون داشته باشیم میوه و شیرینی رو اونها میرن میخرن. ماهی یه بار یا دوماهی یه بار همه با هم میریم یه فروشگاه بزرگ و خرید های کلی رو انجام میدیم و بچه ها هم خیلی دوست دارند بهشون خوش می گذره. کار های مربوط به خودشون رو بچه ها خودشون انجام میدن مثل تا کردن لباس هاشون، پهن کردن و جمع کردن سفره و حتی گاهی اوقات شستن ظرف ها و جارو کردن و... وظیفه پهن کردن و جمع کردن رختخواب ها هم بین دوتا پسر بزرگم یک روز درمیان تقسیم شده و... من همه بچه هام رو واکسن زدم. و این منافاتی با طب سنتی نداره، در واقع طب جدید، مکمل طب سنتی است. اینکه برخی با تزریق واکسن مخالفت می کنند، یکی از دلایلش اینه که واکسن حاوی میکروب ضعیف شده است. آیا میکروب ضعیف شده برای انسان مشکلی ایجاد می کنه؟! به صورت طبیعی در بدن همه انسان ها مقادیری از میکروب ضعیف شده وجود داره و اگر نباشه مشکل ایجاد خواهد کرد. هلیکو باکتر معده، میکروبی هستش که در اثر نبود میکروب های مفید، ایجاد میشه. لذا دلیل علمی و ثابت شده ای وجود نداشته که من واکسن بچه ها رو نزنم. و حالا اگر من نزنم و در آینده فرزندم دچار بیماری ای شد، چطوری می تونم اون رو درمان کنم. تزریق واکسن یه حالت پیشگیری داره. و اگر تزریق نشه می تونه عوارض جبران ناپذیری به وجود بیاد. در ارتباط با تشنج در اثر تزریق واکسن هم، ممکنه در هر چندهزار، موارد اندکی رخ بده، در اثر زایمان هم ممکنه تعداد کمی از خانم ها جان خودشون رو از دست بدن، آیا باید قید بچه دار شدن رو کلا زد؟! برای هر کاری باید یکسری دلایل عقلانی، منطقی و علمی بیان بشه که براساس اون، کاری انجام بشه یا نشه. 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتی که برای اولین بار بیان کرد. پدرِ شهیدم برایم خواستگاری رفت! او در خواب اسم فرزندم را هم به همسرم گفت! ┈┄┅═✾ ✾═┅┄┈ 🆔 @asanezdevag
🔞🔞🔞🔞🔞 چند راهکار برای اینکه همسرتان رابطه جنسی را پس نزند: - اولویت بدهید: رابطه جنسی با همسر را در اولویت های زندگی تان قرار دهید و این مهم را برای او عینی کنید. - پیش نوازی یادتان نرود: از تدارک مقدمات عاطفی و ارتباطی غفلت نکنید. هرچه مقدمات رابطه جنسی بهتر باشد، احتمال قبول درخواست شما بیشتر! - تحت فشارش نگذارید: در آغاز، حین و پایان رابطه، طوری رفتار کنید که احساس استقلال و آزادی همسرتان را تقویت کند و در هیچ مرحله ای به هیچ وجه او را تحت فشار نگذارید. - ریلکس باشید - انتظارتان را بگویید: درباره انتظارات جنسی خود در ابعاد مختلف با همسرتان گفت و گو کنید. البته شاید در نگاه اول کار آسانی به نظر نیاید اما سختی آن در برابر تبعات ناگفته ماندنش، به مثابه تحمل تلخی دارو در برابر سینه پهلو کردن است. - استرس همسرتان را کم کنید: به هر نحوی که می توانید استرس، خستگی و فرسودگی همسرتان را کم کنید. برای مثال اگر ممکن است، بعضی از کارهای خانه را به عهده بگیرید. مثلا خواباندن بچه ها، قصه گفتن برای آن ها، پخت و پز یا شستن ظرف ها را نوبتی کنید. یا اگر امکانات مالی خانواده اجازه می دهد، کسی را برای کمک به انجام امور خانه استخدام کنید. کمک به افزایش درآمد خانواده و قناعت نیز از راه هایی است که می تواند مفید باشد. - رابطه جنسی تعامل معنادار است: افق دید خود را نسبت به رابطه جنسی وسعت ببخشید. رابطه جنسی یک «داد» یا «ستد» نیست، بلکه داد و ستدی متقابل، عاشقانه و معنادار است. - با همسرتان همدلی کنید: اگر همسرتان به دلیل علاقه ای که به شغلش دارد، از رابطه با شما کم می گذارد، به جای این که شغل او را هووی خود ببینید، سعی کنید اطلاعاتتان را در آن زمینه افرایش دهید و گوی سبقت را از رقیب بربایید. - خاطره های روزهای خوب را زنده کنید: به جاهایی بروید که آن ایام پاتوق خلوت های عاشقانه دو نفره تان بود، حرف های آن روزهایتان را مرور کنید و دوباره آن ها را نثار هم کنید. وقتی زنده شدن محبت را در دلتان احساس کردید، برای اجابت بی درنگ درخواست های جنسی یکدیگر تلاش کنید؛ درست مثل آن روزها. 🆔 @asanezdevag
⚠️ ... واضح است که کنترل جمعیت اول بالا رفتن سن ازدواج است. اگر ۱۰ سال سن ازدواج را تأخیر بیاندازید، به طور طبیعی کنترل طبیعی واقع خواهد شد؛ برای این که سن ازدواج بالا برود، دعوت به تحصیل بانوان شد؛ 📌البته ما با تحصیل مخالف نیستیم ولی با تحصیل در الگوی غربی مخالفیم؛ این واضح است. در مدل تحصیل غربی، بجای وظایف خانوادگی اصالت با تحصیل است و اصل شدن تحصیل نسبت به تشکیل خانواده موجب بالا رفتن ده ساله سن ازدواج می شود و در این ده سال هم طبیعیست که جوان ها نیاز به تأمین غریزه و تأمین عاطفه دارند و باید برایشان فکری کرد؛ ❌ لذا دوست یابی غربی مطرح می شود، و بعد هم مرتب سریال های تلویزیون که مرتب در همه آنها دوست یابی های یک طرفه و دو طرفه و چند جانبه و اگر ازدواجی هم اتفاق بیافتد در اصل تبدیل سبک ازدواج سنتی به ازدواج مدرن است؛ ⚠️در قدم بعد هم خانواده می شود خانواده تابع اشتغال و اصالت با اشتغال است؛ بعد هم خانواده ای که اصل در آن لذت است نه تربیت، و بعد هم که ازدواج می کنند تازه ۶-۵ سال می خواهند دنبال تأمین وظایفشان باشند، مثل این که تا بحال دنبال چه بودند؛ بعد از این هم به طور طبیعی یکی دو تا فرزند بیشتر نمی آورند؛ این یک سیکل از پیش طراحی شده است، که قبول یکی، مستلزم قبول کل آن است. 🆔 @asanezdevag
📌اندر حکایت معیار های ازدواج... 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۵۵۴ #خانم_صادقی #پاسخ_به_سوالات #بازنشر #قسمت_دوم تا قبل از تولد سارا (فرزند هشتم) معم
۵۵۵ همسر بنده بسیار مرد تمیز و حساسی هستن، وقتی ازدواج کردیم یادمه از سر کار که میومد، یه انگشت میکشید روی طاقچه و میز و... ببینه گرد و خاک داره یا نه، ظاهر خونه که هیچی دیگه 😉 میوه تو ظرف آماده، شام حاضر و خودمم آراسته☺️ این در حالی بود که من تا ظهر مدرسه بودم و بعدشم دو تا چهار کلاس داشتم و تقریبا پنج می رسیدم خونه، دو سه ساعت قبل همسر یادش بخیر😢 این روال ادامه داشت تا پسر اولم بدنیا اومد، هنوز هم روی تمیزی خونه و ... حساس بودم و دوست داشتم خونه اونطوری باشه که همسرم دوست داره و گاهی به خاطر این حساسیت ابراهیم عزیزم میومد پای منو میگرفت تا بغلش کنم اما من می‌گذاشتم تو اتاق با اسباب بازی و برمیگشتم تا مثلا ظرف ها رو بشورم و گاهی ‌وقتی برمیگشتم می دیدم خوابش برده😢 خودمو نمیتونم ببخشم🙈 من فقط ده روز اول مادرم کنارم بود و بعد تنهای تنها بودم ، اما با همه این کارها بازهم به بعضی کارها نمیرسیدم ، مثلا شستن کهنه ها که همسر جان وقتی از سر کار میومد زحمتشو میکشید، دیگه ازون دقت قبل برای تمیزی خبری نبود ولی خودم هنوز اولویتم نظافت منزل و ... بود تا بچه علی بدنیا اومد و من فرصتم کمتر شد اما باز هم برای خونه وقت زیادی می گذاشتم هر چند از حساسیت همسر باز هم کمتر شده بود تا اینکه نادیا بدنیا اومد، ابراهیم پیش دبستانی شد و از طرف مدرسه کلاسهای تربیت کودک اندیشمند برگزار شد و من شرکت کردم ، اونجا بود که روند زندگی رو تغییر دادم و سعی کردم اولویت هام رو تغییر بدم و فهمیدم چقدر آموزش دیدن برای تربیت مهمه، ازون به بعد مدام کارگاه های آموزشی شرکت میکنم و کتاب های آموزشی مطالعه میکنم و با همسر جان به اشتراک میگذارم. حالا طوری شده وقتی میاد خونه و حالت کن فیکون خونه رو میبینه و من میام از شیطنت و شلوغ کاری هفت فرزندم بگم، با آرامش تمام میگه اقتضای سنشونه😳😁 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا