فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 زنت یک شب چند؟😱
غرب بدون روتوش!❌
اونهایی که برای غرب سینه چاک میکنند، سلبریتی هایی که رویای غرب نشینی و آمریکایی شدن رادارید
مراقب خودتون باشید...
🆔 @asanezdevag
💖 #همسرانه
یک شریک زندگی مناسب تفاوت انسان ها را درک می کند
و می داند که هر شخص نقاط ضعف و قوت خود را دارد و
تحت هیچ شرایطی همسرش را با افراد دیگر مقایسه نمي كند.
🆔 @asanezdevag
❣️ #همسرانه
💑 از هر روشی برای آشتی کردن استفاده کنــید!
🔸 پدربزرگ میگفت: هر موقع مادربزرگ قهر میکرد، درِ ظرف ترشی رو خیلی سفت میکرد تا مادربزرگ نتونه بازش کنه و مجبور شه باهاشحرف بزنه.
🔸 وقتی محبّت و علاقه بین زن و شوهر باشد از هر ترفندی میتوان برای آشتی استفاده کرد تا بهانهای شود برای برقــراری روابط گــرم و صمیمی. با هر شیوهای که بلدید نگذارید قهرها طولانی شود چرا که تبدیل به کینه میشود و کار را برایتان سخت میکند.
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۱۱ #غربالگری #قسمت_دوم اون روز گذشت و من خیلی خوشحال بودم ولی نمیدونم چرا آخرش ته دلم
#تجربه_من ۴۱۲
سلام خسته نباشید.
از وقتی عضو کانالتون شدم کلا تغییر کردم
من 15 سالگی ازدواج کردم و الان که 17 سالمه و سال اخر دبیرستانم کلی هدف واسه درس خوندن و شغل و زندگی مستقل داشتم. به شدت از اینکه تو پونزده سالگی ازدواج کرده بودم متنفر بودم و همیشه قلبم از نیش و کنایه های دیگران مچاله بود.
اونا به من نیش می زدن و من به همسرم!
از وقتی عضو کانالتون شدم کلا زندگیم خیلی شیرین تر شده، یاد گرفتم نظر همسرمم در نظر بگیرم و مشکلات زندگیم هر چه قدرم که زیاد باشه اونا رو بپذیرم.
من و شوهرم 13 سال اختلاف سنی داریم و توی خونه مادر شوهرم زندگی میکنم.
وضعیت اقتصادی رو به سامانی نداریم و خلاصه مشکلات از هر طرف روی شونه ام بود.
اما از وقتی عضو کانالتون شدم دیدگاهم نسبت به خودم و همسرم و زندگیم عوض شد.
بهم رحم کنید من 17 سالمه اما انقدر وسوسه میشم وقتی متنای کانال رو میخونم که دلم میخواد اقدام کنیم برای فرزند و حتی چند بارم خودم پیشنهاد دادم
میدونم الان واقعا وقتش نیست، من حتی دیپلمم نگرفتم. ولی دمتون گرم، میزان انرژی که از کانالتون ساطع میشه اون قدر زیاده که حتی منم وسوسه میکنه
🆔 @asanezdevag
❇️ نیاز به عقل و احساس، پیش از ازدواج و پس از ازدواج،کدام صحیح تر است؟!
1⃣ ما پیش از ازدواج و پس از آن نیازمند به اندازهای از احساس هستیم؛ همانطور که پیش از ازدواج و پس از آن به استفاده از عقل نیاز داریم.
2⃣ برخی فکر میکنند قبل از ازدواج فقط باید با عقل پیش رفت؛ یعنی همین اندازه که طرف مقابل، معیارهایمان را داشت، نیاز به چیز دیگری نیست و میتوان ازدواج کرد و به اشتباه خیال میکنند به مرور زمان احساسِ تمایل به وجود میآید.
3⃣ وقتی شما معیارهای عاقلانهی خود را در طرف مقابل یافتید، باید این احساس در شما ایجاد شود که دوست داشته باشید او همسرتان شود؛ البته در این مرحله لازم نیست انسان عاشق دل باخته شود؛ ولی باید علاقهمند به این ازدواج شده باشد.
🆔 @asanezdevag
❤️ ببین جانم همسفره برکت سفره رو زیاد میکنه
ببین اینایی که دست و دلبازن و
دست به خرج دارن
چه برکتی داره سفره و دستشون
توی همهی ماجراهای زندگی این قضیه پابرجاست
هرجا همسفره داشته باشی
برکتت زیاد میشه
برای شادی و حس خوب هم همینه
کسی رو شریک شادیهات کنی
شادی زندگیت با برکت میشه
و خنده و حال خوب یک دم ازت جدا نمیشه
البته باید حواست باشه همسفرهت کیه
خیلی حواست باشه
آدم با هرکی بشینه خوی اون آدمو به خودش
تو شادیهاتو با کی قسمت میکنی؟
✍️ ژوان
🆔 @asanezdevag
#آغوش_درمانی ۲۴
😍کودکان در محیط هایی میتوانند سالم رشد کنند
👈 که در آن نه تنها می دانند که دوست داشته میشوند ، بلکه آن را نیز احساس می کنند.
🤱🏻آغوش ما پادزهری برای احساس تنهایی، انزوا و خشم است، که ممکن است کودکان ما با آن مواجه شوند.
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۱۲ سلام خسته نباشید. از وقتی عضو کانالتون شدم کلا تغییر کردم من 15 سالگی ازدواج کردم و
#تجربه_من ۴۱۳
من خانمی هستم ؛ و میگفتم همون یکی هم زیاده و کلی غر زدم و گریه کردم، دلم پر بود که شیر به شیر باردار شده بودم و همه عالم و آدم بهم میتوپیدن و اذیتم میکردن، بارداری چهارمم بود و یه بچه زنده و سالم (خداروشکر ) داشتم، اما چون پشت هم باردار بودم خیلی بهم سخت میگذشت و حرفها میشنیدم و انقدر هم عاقل نبودم که بتونم مدیریت کنم وضعیت و احساساتم رو...
خلاصه دختر کوچولوی من یه نقص مادرزادی داشت و هشت روزه فوت شد، خدا دوستان عاقلی سر راهم گذاشت و زندگی که رو به جدایی میرفت رو نجات داد، خدا رو شکر چشمم باز شد و ان شاءالله خدا عاقبت بخیری نصیب همه و من کمترین بکنه.
الان برای بار پنجم باردارم و التماس دعا دارم از همه دوستان که ان شاءالله به حق بانو رباب سلام الله علیها خدا بچه سالم و صالح قسمتم کنه و این بار دست خالی نمونم.
کاش بتونم چند تا خواهر برادر برای پسرم بیارم ان شاءالله خدا لایقم بدونه، هر چند الانم حرفها میشنوم و نگرانی ها دارم اما توکل به خدای مهربون میکنم.
#مادری
#فرزندآوری
🆔 @asanezdevag
🚨❌🆘 یک پنجم زوجین نابارورند!
💢 «شیرین نیرومنش» فلوشیپ پریناتولوژی:
🆘 از هر پنج زوج، یک زوج نابارور هستند.
☢ مواد آرایشی، مواد شیمیایی و پلاستیکها، عوامل مساعدکننده افزایش خطر و ابتلا به «آندومتریوز» هستند.
❌ زوجین به مدت طولانی از بارداری پیشگیری نکنند.
🛑 اختلال در تخمکگذاری، از شایعترین علل ناباروری زنان است.
#کاهش_جمعیت
📰🔗 tn.ai/2382764
🆔 @asanezdevag
💠مقید بود به نماز اول وقت. در مسافرت ها زمان حرکت را طوری تنظیم می کرد ک وقت نماز بین راه نباشیم. زمان هایی که اختیار ماشین دست خودش نبود و با کسی همراه بودیم، اولین فرصت در نماز خانه هایی بین راهی یا پمپ بنزین می گفت: (نگه دارین!)
🌱اغلب در قنوتش این آیه از قرآن را میخواند:
{ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قرة اعین و جعلنا للمتقین اماماة}
#برشی_از_کتاب_قصه_دلبرى
#شهيد_محمدحسين_محمدخانى
به روايت همسر
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۱۳ من خانمی هستم ؛ و میگفتم همون یکی هم زیاده و کلی غر زدم و گریه کردم، دلم پر بود که
#تجربه_من ۴۱۴
#سرنوشت
#قسمت_اول
من خانمی ۳۲ ساله هستم با ۴ برادر و یک خواهر که تو ۷ سالگی مادر جوانم رو بخاطر سرطان معده از دست دادم. بهتره بگم که تقریبا من از ۴ سالگی اونو از دست داده بودم چون دکترا جوابش کرده بودنو و من اغلب خونه فامیل مخصوصا خونه خالم می موندم که هم شاهد دردای شدید مادرم نباشم و هم وابسته نشم چون مهمون یکی دو روز بود.
به خاطر روحیه بالای مادرم چند ماه مهلتش ۳ سال طول کشید و در اون سه سال ،خواهر و برادرام رو متاهل کرد و موندم من و برادرم که ۶ سال ازم بزرگتر بود یعنی من ۷ ساله با برادر ۱۳ ساله که کلاس اول راهنمایی بود.
۴ سال فلاکت بار گذروندیم چون خونه ای داشتیم بی مادر و برادرهام تبریز زندگی میکردن و خواهرم تهران و ما تو یکی از شهرستان ها و عملا ۳ تایی تنها بودیم و حتی از شانس بد، شیفت های مدرسه مون هم با برادرم اغلب یکی نمی افتاد و پدرم مغازه لوازم خانگی داشت و ما همیشه تنها تو خونه می موندیم.
بیچاره برادر کوچکم تو سن بلوغ و بحران باید از خواهر بسیار شلوغش که من باشم نگهداری میکرد و غذا می پخت و خونه رو تمیز میکرد و خلاصه همه کار.
خاله ها و دایی هایی که موقع زنده بودن مادرم چند روز چند روز خونه ما اتراق میکردن، دیگه از یتیماش حتی حالی هم نمی پرسیدن چه برسه بیان تو خونه و کمک حالمون باشن.
خلاصه بعد از ۴ سال سختی به اصرار خواهرم، پدرم به خاطر ما ازدواج کرد. کلاس چهارم بودم که یک روز یک خانمی با خواهرم اومد خونمون و از خواهرم پرسیدم: آبجی این کیه؟ اونم گفت از این به بعد این خانم مامانته...
روز های خوب و بدی با هم داشتیم. در کل خانم خوبی بود و در حقمون مادری کرد ولی خوشی مون زیاد دووم نیاورد. ۳ سال بعد، پدرم رو هم بر اثر سکته قلبی از دست دادم. از این جا به بعد حالا سختی های اصلی شروع شد. خیلی سال های بدی رو تا وقتی که دانشگاه برم و برای خودم زندگی مستقل داشته باشم متحمل شدم. بدترین سن یک دختر که زمان بلوغ و درگیری های روحی خاص اون دوران هست رو با بی مادری و بی پدری در خانه های برادرهام به عنوان یک مزاحم همیشگی زندگیشون گذروندم.
۲ سال خونه یکی، ۲/۵ خونه یکی دیگه و چند ماه خونه یکی دیگه... خلاصه با خیلی از کمبود ها بزرگ شدم. علی الخصوص کمبود محبت. با اینکه زن برادرها و برادرهام با من بدرفتاری نمیکردن و بهم محبت میکردن ولی هیچ موقع مثل بچه هاشون که الان می بینم چه جورین با اونها، باهام نبودن و انتظاری جز این هم نبود چون من هیچ موقع بچشون نبودم. خواهری بودم که به ناچار انجام وظیفه میکردن و بازم الان هم از صمیم قلب ازشون تشکر میکنم خیلی کار بزرگی کردن.
میخوام اینو بگم که با همه مشکلاتی که من داشتم ولی باز همیشه خدارو شکر میکنم اگه من برادر خواهر نداشتم کجا میموندم بعد مرگ پدر مادرم؟ خونه دایی؟ خونه عمو؟
۲ سال خونه برادر دومم تو تبریز بودم بعد دو سال گفتن که چند سالی هم برم خونه یکی دیگه بمونم و من رو برادر سومم که تو قم طلبه بود ،برد خونه اش و ۲/۵ سال خونه اونا بودم.
عوض شدن شهر و رفتن به فضای دیگه خیلی برام سخت بود ولی خانم حضرت معصومه خودش سرپرستی منو به عهده گرفت و مأمن تنهایی هام و گوش دهنده ی درددلام بود و یک آرامشی به من داد که الان الانه که یکی از آرزوهای بزرگم زندگی در قم در جوار خانم معصومه هست.
دانشگاه آزاد تبریز قبول شدم با مخالفت سرسخت برادر خواهرام عزم رفتن به دانشگاه کردم چون اونا عقیده بر هوش زیاد من داشتن و حیف میدونستن که برم آزاد درس بخونم. ترم یک دانشگاه آزاد گذشت و من چند ماهی خونه برادر اولم بودم تا اینکه اونا رو راضی کردم خونه مستقل داشته باشم و با یکی که از لحاظ اعتقادی مثل خودمه هم خونه بشم. ترم اول رشته ریاضی محض رو با معدل خوب گذروندم ولی ته قلبم پشیمون بودم چون میدیدم علاقه ای به رشتم ندارم دلو زدم به دریا و بدون اطلاع خانوادم انصراف دادم و ترم دو رو شروع نکردم و از بهمن ماه نشستم تو خونه.
اسفند و تعطیلات فروردین گذشت که شب ۱۳ بدر بود مثل اینکه یک تشت آب داغو رو سر من ریختن. با خودم میگفتم که دختر به هیچ کس نگفتی انصراف دادی و حالا هم درس نمیخونی؟؟ اینطور شد که من از ۱۴ فروردین شروع کردم به درس خوندن با روزی ۱۴ ساعت. با این تلاش ها و لطف خدا و البته کمی هم هوش خودم😉 تونستم با رتبه عالی ۱۰۶ تو دانشگاه قبول بشم.
من ورودی بهمن بودم. شهریور موقع ثبت نام رئیس دانشگاه باهام مصاحبه کرد و به خاطر فعالیت های جنبی زیاد در زمان دانش آموزی و دانش آموز نمونه کشوری و سردبیر مجله بودنو اینا با یکی از مسئول های دانشگاه تلفنی تماس گرفت و گفت خانم فلانی رو پیش شما میفرستم و از فردا تو دانشگاه استفاده کنین از ایشون. اینطور شد که من شدم تقریبا کارمند قراردادی دانشگاه.
👈 ادامه دارد...
🆔 @asanezdevag
✅ به این #مردان هرگز #وابسته نشوید، خطرناکند!!
#پست_آخر
👇👇
🌷🍃 دروغ:
دروغ گفتن به خصوص درباره مسائل مهم، مشکلی نیست که بتوان به سادگی از آن گذشت؛ البته به جز جاهایی که واقعا استدلال قانع کنندهای پشت دروغ باشد یا مسئله پنهان شده، فضای شخصی طرف مقابلمان باشد.
🌷🍃 محدود و منزوی کردن شما:
اگر طرف مقابلتان سعی دارد شما را منزوی کند یا رفت وآمدتان را محدود کند، نشانه خوبی نیست. این محدودیت پایان ندارد و میتواند شما را به زندانی همیشگی طرف مقابل تان تبدیل کند.
🌷🍃 سوء استفاده مالی:
گاهی طرف مقابل از شما سوء استفاده مالی میکند یا از امتیازهایی که دارید، استفاده نامناسب میکند. یادتان باشد، هیچ رابطه سالمی شما را به اجازه دادن برای این سوء استفاده ها ملزم نمیکند.
🌷🍃 متهم کردن شما:
اگر طرف مقابل مدام شما را به رابطه با افراد دیگری از جنس مخالفتان متهم میکند، یادتان باشد با یک شخصیت شکاک ارتباط دارید و بخش عمدهای از رابطه آیندهتان به جواب دادن به این شکهای بیاساس خواهد گذشت.
🌷🍃 برخورد فیزیکی:
اگر طرف مقابلتان با شما هرگونه پرخاش فیزیکی داشته باشد، لازم است نگاه دوباره ای به وابستگیتان بیندازید (مثلا شما را هل دهد، شما را بکشد، چیزی به طرفتان پرتاب کند یا دستتان را به شدت بپیچاند).
🌷🍃 سابقه درگیریهای خشونت بار یا قانونشکنانه:
یادتان باشد کسی که قانون را رعایت نمیکند یا با دیگران با خشونت رفتار میکند، روزی حقوق شما را هم زیر پا میگذارد و احتمال دارد در اوج عصبانیت با شما هم پرخاشگری کند.
🌷🍃 تهدید به خودکشی:
اگر طرف مقابلتان به شما بگوید که در صورت ترک از سوی شما، خودش را میکشد یا نمیتواند بدون شما زندگی کند، این را به حساب دوست داشتن نگذارید. این دوست داشتن بیمارگونه است و به شما و خودش ضربه میزند.
🌷🍃 مشغول کار یا تحصیل نبودن:
کسی که کاری نمیکند، برای رابطه مناسب نیست. این کار میتواند تحصیل، شغل یا – برای #پسر ها- سربازی باشد. کسی که شغل یا تحصیلات ندارد و برای آن تلاش نمیکند، مثلا کنکوری نیست یا به دنبال کاری هم نمیگردد، زندگی بیهدف و نامتعادلی دارد و میخواهد همه معنای زندگی اش را از رابطه بگیرد. این برای او و شما خطرناک است.
🌷🍃 مصرف مواد مخدر، مواد روان گردان یا الکل:
کسی که در حد اعتیاد این مواد را مصرف میکند، گزینه مناسبی نیست. ممکن است این افراد در اوج مصرف با شما خوب و احساسی رفتار کنند، اما به اصطلاح وقت خماری، شما روی دیگر سکه را خواهید دید. به این فکر هم نباشید که رابطه میتواند آن ها را نجات دهد.
________________
دانستنی های #قبل_از_ازدواج
🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ درد و دل دانشآموزان متأهل:
با ما مثل مجرم برخورد کردند!
🔻علی رغم قانونی بودن تحصیل دختران متأهل، ابهام موجود در قانون سبب شده است همچنان مدیر و مسئولان مدرسه به صورت سلیقهای عمل کنند و با دلایل واهی دانشآموز را به مدرسه شبانه حواله دهند
#ازدواج #دختر #دانش_آموز #متأهل #همسر #ازدواج_در_سن_نیاز #دوستی_دختر_و_پسر #دوست_پسر #روابط_آزاد #روابط_نامشروع
🆔 @asanezdevag
🌺 #فرزند_دلبندم
وقتی دو فرزند شما بر سر اسباب بازی یا خواسته ای دعوا داشتند، به نفع کودک کوچکتر، آنها را راضی نکنید...
با وعده دادن یا گفتن اینکه تو بزرگتری پس از حقت بگذر، کودک کوچکتر نباید یاد بگیرد که حق تجاوز و زیاده خواهی دارد.
یا هر دو با هم استفاده میکنند یا اینکه از بازی کنار میرود، در این موضوع قاطعانه رفتار کنید و از گریه زاری کودک خود نترسید.
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۱۴ #سرنوشت #قسمت_اول من خانمی ۳۲ ساله هستم با ۴ برادر و یک خواهر که تو ۷ سالگی مادر جو
#تجربه_من ۴۱۴
#ازدواج_آسان
#قسمت_دوم
۱۵ مهر اولین نمایشگاه بین المللی قرآن تو دانشگاه ما برگزار شد که من معاون دبیرخانه نمایشگاه بودم و تقریبا همه کاره نمایشگاه....
تو نمایشگاه یکی از کارمندا که چند روز قبل از شروع نمایشگاه از عمره دانشجویی اومده بودن، ازم خواستگاری کرد. آقا سید در مکه از خدا از ته دل همسر مناسب خواسته بودن که خدا خودش بهش نشون بده. و می گفتن همون لحظه اول که منو دیده بودن تو دلش افتاده بود که این همونه که من میخوام و خدا بهم رسونده.
تو این ۱۵ روز هم بیکار ننشسته بودن و تا جد و آبادم رو درآورده بودن و با چند بار تعقیب و پرس و جو از همسایه های خونه ای که ساکنش بودم حسابی تحقیق کرده بودن و پاپیش گذاشته بودن و از همه جیک و پوک زندگیم باخبر بودن موقع خواستگاری. طوری که من به محض صحبت در مورد شرایط خانوادم و فوت پدر مادرم اجازه ادامه ندادن و گفتن که من از همه چیز خبر دارم و جلو اومدم.
جواب من منفی بود و به ایشون حتی شماره تماسی مبنی بر تماس خانواده هم ندادم ولی ایشون مصمم بودن و عصری با خواهر و مادرش دوباره خواستگاری کردن که باز هم با جواب منفی من روبرو شدن. من باز به خانوادش هم شماره تماسی ندادم که بعد از رفتن اون ها ایشون به بنده گفتن که پرونده شما رو من دیدم و همه شماره هاتونو دارم ولی دوس دارم که خودتون لطف کنین بدین و انقدر خواهش کردن که لااقل یک ربعی بهشون فرصت بدم تا در مورد خودشون صحبت کنن. که من زشت دونستم که این اجازه رو با اصرار زیاد ایشون ندم و فرداش توی آموزشگاه زبان که میرفتم قرار گذاشتم و با ایشون یک ربعی شاید کمتر از اون هم صحبت کردم. من یک کلمه هم حرف نزدم فقط اون صحبت کرد ولی یک ربع سرنوشت ساز که کاملا نظرمو در مورد ازدواج و ایشون عوض کرد. نمیدونم چرا یه جوری منو علاقه مند خودش کرد چون خیلی چیزا که معیارهای ازدواج تو ذهنم بود رو اون داشت تقریبا ۹۰ درصد و اینجور شد که مشکل عظما شروع شد.
خانوادمو در جریان گذاشتم که با واکنش خیلی خیلی بد مواجه شدم با توهین ها هم به من و هم به ایشون. خواهرم رفته بود به دانشگاهو و باهاش حرفای خوبی نزده بود و آخر کلام گفته بود که خواهر ما رو فریب دادی و ... فقط به این دلیل که ایشون هیچی نداشتن و دانشجو لیسانس بودن.
از نظر اونها، همسر من باید خونه و ماشین می داشت و حداقل مدرک فوق لیسانس و با خانواده مرفه. بلاخره با چند روز دوندگی ایشون و تحقیرای خانواده من، علی رغم میل باطنیم جواب منفی دادم.
من دوس داشتم خب کسی رو داشته باشم که دوسم داشته باشه و دوسش داشته باشم. مخصوصا که از وقتی خونه مجردی بودم کاملا خواهر برادرها منو فراموش کرده بودن. من شاید بعضی موقع ها ماه ها خونه برادرم نمیرفتم ولی کوچکترین تماسی مبنی بر حتی جویای احوال من بودن نداشتن.
من حقوق خیلی کمی از پدرم داشتم از لحاظ مالی هم مستقل بودم ولی یک بار حتی یک بار هم نشد که یکیشون بهم زنگ بزنه بگه کم و کسری نداری؟! با وجود اینکه اجاره خونه، خرج خورد و خوراک و لباس و درس دانشگاه که معماری می خوندم خرج خیلی زیادی داشت.
واقعا بعضی ماه ها مجبور میشدم بین بچه های خوابگاه دانشگاه های دیگه که شناخته نشم، لباس بفروشم تا کمک خرجم باشه با اینکه برادر و خواهرای خیلی پولدار و هردو هم آقا و هم خانم حقوق بگیر بودن و وقتی خونه پدرم بودم در نهایت رفاه بزرگ شده بودم.
میخوام اینو بگم با این اوصاف دم از این میزدن که تو امانتی دست ما، در صورتی که فقط حرف مردم و حرف مردم و حرف مردم ملاک بود براشون. که فامیل چی میگه به ما. عرضه نداشتین خواهرتونو دادین به یه پسرِ....
۵ ماه گذشت و دانشگاه من شروع شد. تو این مدت دیگه هیچ موقع آقا سید رو ندیدم. بعدها متوجه شدم که ایشون با مسئولش صحبت کرده بود که بره تو دانشگاه، جایی کار کنه که مراجعه کننده نداشته باشه.
بهمن ماه بود که من از طریق یکی از دوستام که تو بسیج دانشگاه آزاد باهاش دوس شده بود و این دوستی بعد انصرافم هم ادامه داشت به همکاری در یک نمایشگاه با موضوع محرم دعوت شدم به عنوان مسئول کتاب و نرم افزار. که باید کتاب و نرم افزار میاوردم و تو نمایشگاه فروخته و خرج نمایشگاه میشد.
تو جلسات هماهنگی قبل شروع نمایشگاه من این بحث رو می کردم که میرم از قم با انتشارات قرارداد میبندم و از ترمینال کتابا رو میفرستن و اینا و برآورد بودجه میکردم و پول میخواستم و هی میگفتن مسئول امور مالی مون کلاس داشته نیومده که بعد از ۳ جلسه مسئول امور مالی وقتی وارد جلسه شد من شوکه شدم .چون مسئول امور مالی کسی نبود جز آقا سید و دوستِ من، نامزد صمیمی ترین دوست آقا سید بود.
👈 ادامه دارد...
🆔 @asanezdevag
#خانواده_ی_شاد ۱
✴️مدیریت دعوا
اگرآژیر دعوا،به صدا دراومد؛
سریع ومحترمانه،محل را ترک کنید!
⛔️وقت رفتن
به هم زدن در،توهین،تمسخر،کنایه ممنوع.
فعلاسکوت کنید
بعداحرفاتونُ محترمانه بزنین.
🆔 @asanezdevag