eitaa logo
◉✿ازدواج آسان✿◉
998 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۱۳۷ #فرزندآوری من سی و شش سالمه، بیست سالگی ازدواج کردم با اینکه بچه ها رو خیلی دوست داش
من ۱۳۸ من مادر چهار فرزند هستم. سه دختر و یک پسر. سال ۸۳ ازدواج کردم و تازه دوره کارشناسی رو تموم کرده بودم. همون سال که ازدواج کردیم خدا دختر اولمون رو بهمون هدیه داد. البته خیلی به نظرمون زود بود. چون اون موقع هنوز در حال و هوای تبلیغات «دو تا کافیه» بودیم. اما خدا برای ما جور دیگه ای میخواست. اولش خیلی خوشحال نبودم. چون قصد ادامه تحصیل داشتم و فکر میکردم اینجوری دیگه نمیتونم به هدفم برسم. اما همسرم خوشحال بودن. خلاصه دختر کوچولوی ما خیلی زود خانواده ما رو سه نفره کرد. البته بعد از بارداری مشکلات زیادی داشتم و بالاخره بعد از یک ماه و نیم اومدیم خونه خودمون. تا چند سال به خاطر ترس از سختی های بعد از بارداریم و ادامه تحصیل در دوره کارشناسی ارشد اصلا به فکر بچه دوم هم نبودیم تا اینکه حضرت آقا مسئله جمعیت رو به هممون گوشزد کردن 😔 و من انگار که از خواب بیدار شده باشم تازه متوجه شدم که اصل ماموریتم چیه؟! ولی اینو بگم که تبلیغاتی که در زمینه کنترل جمعیت شد و هنوز هم نه به اون شدت ولی بازم میشه، برخلاف تذکرات حضرت آقا، خیلی تو فرزندآوری خانواده ها موثر بود. من خودم یکی از کسانی بودم که به شدت به این مسئله معتقد بودم و با صحبت های امام خامنه ای عزیزمون هوشیار شدم. اواخر دوره ارشد دختر دومم به دنیا اومد. یعنی ۲۰ روز بعد از آخرین جلسه کلاسهام😁 از مرخصی ۴ ترمی زایمان هم استفاده کردم و پایان نامه رو گذاشتم برای وقتی که دخترم از آب و گل در بیاد و من بتونم دو سال اول رو با خیال راحت به اون و خواهرش برسم. کارهای پایان نامه رو که انجام میدادم، خدا سومین فرزندمون رو بهمون هدیه داد و اوایل بارداریم پایان نامه رو هم الحمدلله دفاع کردم. از رزاقیت و جلوتر اومدن رزق فرزندان هم براتون بگم که تا تصمیم به آوردن هر فرزند میگرفتیم خدا رزقش رو جلوتر میداد و منزل ما با ورود هر فرزند بزرگتر شد و روزیمون هم بیشتر... پسر کوچولومون رو هم البته بگم از حضرت علی علیه السلام هدیه گرفتیم. چون چندین ماه انتظار میکشیدیم اما خبری نبود و تازه اونجا بود که طعم تلخ انتظار رو چشیدم و یاد اونهایی افتادم که سالیان سال چشم اتتظار داشتن فرزند هستن😔 و با خودم فکر کردم که چه بسیار مادرایی که به راحتی مادر میشن و قدر این نعمت رو نمیدونن و احیانا ناشکری میکنن و... ولی الحمدلله خدا به واسطه آقا علی ابن ابی طالب(ع)، علی کوچولو رو به ما هدیه داد. 💝 در گیر و دار اسباب کشی به منزل جدید بودیم و علی کوچولو هشت ماهه که متوجه حضور یه هدیه دیگه شدیم یعنی یه دختر کوچولوی دیگه. 😊 و باز هم ما متوجه شدیم که خدا روزی بچه ها رو جلو جلو میده. خدا رو بسیار شاکرم و به خاطر همه ناشکری هام به درگاهش توبه میکنم و ازش میخوام که باز هم در رحمتش رو به روی ما باز کنه و در تربیت این هدیه ها به ما کمک کنه. اینم بگم که بعد از ورود کوچولوی آخریمون تازه متوجه شدیم که چقدر فاصله کم بچه ها خوبه. البته سختی داره ولی هم بازی و همدم همدیگه میشن و خیلی بهشون خوش میگذره. و فاصله زیاد بچه ها چقدر بد و ظلم به اونهاست. دختر اول و دوم ما ۶ سال تفاوت سنی دارن که بسیار زیاده و خودم رو به خاطر این مسئله سرزنش میکنم. دختر بزرگم وارد سن نوجوانی با دنیایی متفاوت از خواهرش هست و در واقع همبازی هم نیستن. ای کاش زودتر متوجه مسائل میشدیم. ای کاش کسانی که تجربیات دیگران رو میخونن و میشنون توی تصمیمات خودشون تجدیدنظر کنن. و این رو هم بگم که بچه داری واقعا سخت ترین کار دنیاست و حقیقتا جهاد در راه خداست. حوصله و صبر زیادی میخواد که باید اون رو در خودمون ایجاد کنیم و ای کاش کسانی که میتونن با حرفها و دلگرمی هاشون، و حتی کوچکترین کمک هاشون، مادرها رو تو این مسیر یاری بدن. از یاری فرشتگان الهی هم غافل نشیم. با ذکر صلوات و خواندن حدیث کسا در منزل، که انشاالله خدا و فرشتگانش به یاری مادرها و به خصوص مادرهای دست تنها بیان🦋 فرزند اولم ۱۷ ساله، دوم ۱۱ ساله، سومی ۷ سال ونیم و چهارمی ۶ سال و ۴ ماهه هستن. برای همه اونهایی که در انتظار فرزند هستن دعا میکنم. شیرین ترین هدیه خدا بعد از همسر خوب، فرزندان هستن. از همسر مهربانم هم بسیار سپاسگزارم که بزرگترین یار و یاور من توی این سال ها بودن و هستن🌷 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۱۴۴ #فرزند_آوری من ۲۱ ساله بودم که ازدواج کردم و همسرم ۲۴ ساله❤️ یک سال بعد از عروسیمون ب
۱۴۵ متاسفانه با اینکه چندسالی از صحبت ها و بیانات مقام معظم رهبری میگذره در خصوص فرزند آوری اما باز هم تو جمع خانواده ها حتی مذهبی ها هم این فرهنگ جا نیفتاده... ما سال ۹۴ ازدواج کردیم و فرزند اولمون سال ۹۵ به دنیا آمد. با اینکه دکتر بهم گفته بود ممکنه بچه دار نشی. ولی خداوند و امام رضا علیه السلام عنایت کردند و دخترم به جمع ما اضافه شد. سال ۹۶ پسرم به دنیا آمد. وقتی همه شنیدن که دومی رو باردار هستم سرزنش ها و تمسخرها شروع شد. فقط در جمع دوستان حزب الهی تبریک و تحسین میشدیم. تحمل شرایط سخت بارداری خودش به کنار، تحمل حرف های منفی دیگران یک طرف دیگر... ولی باز خداروشکر پسرمم صحیح و سالم به دنیا آمد. همه میگفتن دیگه مواظب باش بچه دار نشی و کلی حرف شنیدیم. وقتی بچه سوم را باردار شدم، جرات نمیکردم به هیچ کس بگم حتی پدر و مادر خودم. اما سر بچه سوم یاد گرفتم برای حرف دیگران زیاد خودم را ناراحت نکنم. و طوری رفتار کنم که به خودشون اجازه ندن در مسائل خصوصی ما دخالت کنند. راستی میخواستم از دکتر عزیزم سرکار خانم کرمانی (بیمارستان نجمیه) کمال تشکر رو داشته باشم. دکتر بسیار خووب و درجه یک و مذهبی هستن. ایشون الگوی بنده هستن. خودشون ۵ تا بچه دارن. و خیییلی به من روحیه میدن. تازه سه تا بچه آخرشونم مثل من پشت سر هم هستش. هیچ وقت منو سرزنش نکردن و همیشه هر وقت بارداری بهم فشار می آورد بهم روحیه هم میدادن. به همه عزیزان توصیه میکنم محکم و مقاوم باشن تو این مسیر... ما سر هر بچه مون خداوند عنایت و لطف خاص و ویژه ای رو بهمون عنایت کردند. رزق هر بچه جلو جلو قبل خودش می اومد. خداروشکر تو این شرایط اقتصادی لنگ نموندیم. تازه روابط و همکاری بین من و همسرم هم خییییلی بیشتر از قبل شده. یک صحبتی هم با آقایون محترمی داشتم که دوست دارند بچه زیاد داشته باشند. اگر در منزل همکاری بیشتری با همسر داشته باشند این مسئله خیلی راحت تر برای مادر پیش میره. بنده خودم در شرایط سخت باردار شدم با ویار و شرایط سخت بارداری. با بچه هایی که سر از شیر گرفتن و دیگر مسائل خیلی اذیت کردن. اما همه این مشکلات و سختی ها رو تونستم پشت سر بذارم چون همسرم خداروشکر کنارم بودن و کمکم کردن. در زمینه خوابوندن بچه ها ، حمام بردنشون، عوض کردن شون، غذا دادن و حتی کمک تو کارهای خونه. تازه کار همسر من طوری هست که صبح تا شب خونه نیستن و فقط جمعه ها منزل هستن و گهگاهی هم پنجشنبه ها. برای یه خانم مهم این هست که تنها نمونن و همسرشون کنارشون باشن. چون واقعا بزرگ کردن بچه های پشت هم و حتی فاصله سنی مناسب، کار آسونی نیست. الان همسرم طوری شرایط آرامش منو فراهم کردن که زبان زد اقوام و خانواده خودم شدن. برای رفاه حال من یه ماشین به قسط و قرض تهیه کردند که بتونم بچه ها رو بیرون ببرم و مجبور نباشم همه اش خونه باشم. و ارزش این کارشون برای من خیییلی بالاست. سعی میکنن وقتی منزل هستن من برم تو اتاق استراحت کنم ولو برای یک ساعت و خودشون دو تا بچه دیگر رو مدیریت میکنن. در زمینه مرتبی خونه یا پخت غذا بهم سخت نمیگیرن و از این لحاظ ها تحت فشار نیستم. چون تا بچه ها بزرگتر بشن نیاز هست آقایون توقعات خودشونو در این زمینه ها کم کنن. با اینکه ما جز افراد متوسط و رو به پایین جامعه هستیم ولی تلاششون رو میکنن هر وقت من لازم داشتم، هزینه کنند و نیروی خدماتی برای کمک به من به منزل بیان تا من کمی کارهایم سبک تر بشود. حقیقتا میگم خودم فکر میکردم با بچه زیاد شرایط سخت میشه و از همسرم دورتر میشم و کلی مشکلات دیگه. اما الان وقتی روابط خودمونو با بقیه زن و شوهرهای فامیل و بستگان مقایسه میکنم بیشتر از بقیه احساس خوشبختی میکنم. هر جفت مون تو این مسیر رشد کردیم و منیت هامون رو کنار گذاشتیم ، صبرمون بیشتر شده و همچنین توکلمون. بچه داری به نظر من سخت ترین کار دنیاست و واقعا جهاد بزرگیه. از خداوند منان میخوام به واسطه ی این فرشته های کوچیک از گناهان ما بگذره و همه ما رو با صالحان و نیکان درگاهش محشور بفرماید. 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۱۴۷ #ازدواج_در_وقت_نیاز #فرزندآوری #عقیم_سازی ۱۴ سالم بود، تازه رفته بودم اول دبیرستان
۱۴۸ من مادر پنج فرزندم، وقتی مطالب دوستان رو مطالعه میکنم، خیلی دلگرم میشم و انرژی میگیرم. متاسفانه اطرافیان اکثرا انرژی منفی منتقل می کنن و مذهبی و غیرمذهبی فرزندآوری رو محکوم میکنن... با تفکرات غلطشون سن ازدواج رو بالا بردن و دیگه خانم ها خیلی زمان برای فرزندآوری ندارن و اکثرا هم فرزند را مانع پیشرفت میدانن. من دوران بارداری سختی داشتم از روز اول تا اخرین روز بارداری حالم بده. اما به مدد الهی تونستم در سخت ترین شرایط پنج فرزندم بدنیا بیارم. البته اگر کمک و یاری بی دریغ همسرم نبود شاید از عهده این کار برنمی آمدم. بین تولد فرزند اول و دومم هفت سال فاصله افتاد، اونم به دلیل بیماری سختی که دچارش شدم و حتی پزشکا بهم گفتن امکان باردار شدنت کم هست، اما با توسل به اهل بیت علیهم السلام فرزند دومم متولد شد، یه دختر ناز و در عین حال فوق العاده بیقرار. تا دوسالگیش تقریبا من و همسرم خواب و استراحت نداشتیم. ولی در عین حال من درسم رو بدون مرخصی ادامه دادم . بیقراریهای دخترم طوری بود که اطرافیان میگفتن ما میترسیم بچه دار بشیم. اما به حول و قوه الهی و بخاطر امر اقا و رهبرم فرزند سوم و چهارم و پنجمم رو با فاصله های کم بدنیا آوردم. نمیگم آسون بود با توجه به ویار سخت و فرزندان کوچک اما رسیدن به اهداف بزرگ سختی هم داره... به دلیل بارداریهای پشت هم و بیماری سختی که دچارش هستم و ضعف بدنی پزشکم توصیه کردن دیگه باردار نشم. نمیگم بچه سختی نداره که داره ولی هر کار و هدفی سختیهای خودش رو داره... شرایط اقتصادی موجود و رفاه زدگی که بین مردم باب شده، این شرایط رو سخت تر هم کرده... تجربه ی دیگه ای که از زندگیم دوست دارم به دوستان دیگه هم بگم اینکه، دختر اولم در سن هجده سالگی چند ماه پیش ازدواج کرد و الان مشغول ادامه تحصیل هم هست. به نظرم پدرومادرهای این دوره، دو جا به بچه‌هاشون ظلم میکنن، یکجا وقتی که لذت داشتن خواهر و برادر رو ازشون میگیرن و دوم زمانی که شرایط ازدواج رو براشون فراهم نمیکنن. از شما عزیزان می خوام برام دعا کنید که بتونم در مسیری که هستم، پیش برم و خداوند صبر و توان بیشتری بهم بده. 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۱۶۶ #فرزندآوری #سزارین من یه مادر ۲۷ ساله ام که ۱۸ سالگی ازدواج کردم و با وجود مخالفت
۱۶۷ میخوام به افرادی که فکر میکنن اگه یکم حالشون در دوران بارداری بد میشه، دیگه نباید بچه بیارند و همون یکی کافیه! بگم: الان ما یه فرشته مهربون داریم بنام فاطمه خانم که دو سال و ۴ ماهشه و خدا هم عنایت کرده و یه آقا پسر گل تو راهی داریم. قبل فاطمه خانم هم یه جنین چهار پنج ماهه داشتیم همون اوایل ازدواج که خدا نخواست و سقط شد. من خودم طلبه هستم، خانمم معلمه... همسرم دوران بارداری بسیار سختی دارند. طوری که تقریبا کل ۹ ماه رو باید استراحت مطلق باشند... بعد از سقطی که داشتند برا هر بارداری باید بین هفته ۱۲ تا ۱۴ یه عمل کنند. (سرکلاژ) حالا بماند که از خانواده ها دور هستیم و دست تنهاییم و خیلی سختی های دیگه که من چون آقا هستم شاید خیلی هاش رو درک نکنم و نتونم بگم. در آخر می خوام به دو نکته اشاره کنم: اول اینکه ، تصمیم مون جدی تر شده برا بچه های بیشتر، با تمام سختی هایی که گفتم و سختی هایی که مجال گفتنش نیست. دوم اینکه میخواستم از خانمم از اینجا خیلی خیلی تشکر کنم و بگم دوستش دارم و دستش رو میبوسم ❤️ 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۱۶۸ #ازدواج_در_وقت_نیاز #فرزندآوری من الان ۲۰ سالمه و جناب همسر ۲۶ سالشه، ما پنج ساله ک
۱۶۹ خانمم با اینکه دانشجوی کارشناسی بودن، دوست داشتن بچه دار بشیم. البته اینو بگم که ایشون معلم بودن و بخاطر بچه از شغل شون انصراف دادن. اینقدر درسشون خوب بود که تو دانشگاه بدون کنکور برای ارشد پذیرفته شدن اما بخاطر بچه نرفتن. الان باردارن و با اینکه در این دوران خیلی سختی کشیدن و از خانواده دور بودن اما باز هم علاقه به بچه در وجودشون زیاده. چندین ماه نمیتونستن غذا بخورن و حتی آب هم به سختی میخوردن اما الان اون مراحلو گذروندن و ان شاالله ۳ ماه دیگه بچمون به دنیا میاد. من خیلی تلاش کردم تا بتونم کمکشون کنم و امیدوارم که این کارو کرده باشم. میخواستم از همین جا ازشون تشکر کنم و بگم که قدرشونو میدونم و این جهاد رو بهشون تبریک میگم. امیدوارم تجربه ما برای دیگران بارقه امیدی ایجاد کنه تا به بهونه درس و شغل، فرزندآوری رو به تاخیر نیاندازند. 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۶۲ #فرزندآوری #سبک_زندگی_اسلامی #آداب_همسرداری #قسمت_سوم من سختیها و دغدغه های باردا
۲۶۲ به نظر من چیزی که زندگی رو برای همه مون سخت کرده توجه به چیدمان و ظواهری هست که اصلا هیچ ریشه و بنیاد قابل قبولی نداره، نه از نظر علمی و نه از نظر اسلامی... اصلی که لازمه انسان بودن است، جذب و تخلیه انرژی و رسیدن به انسانیت و تلاش در جهت تعالی و رشد هستش. من و همسری در خانه سبزی میکاریم وسایل قدیمیمون رو تعمیر میکنیم با خلاقیت و ابتکار و کمک بچه ها دکوراسیون منزل رو جوری طراحی کردیم که کمتر به بچه ها سخت بگیریم.( دست نزن، نکن، بشین و... نداریم.) به لطف خدا خونه ی کوچکی خریدیم، داخل این خانه ی کوچک وسایل و ابزاری که برای یک زندگی ساده لازمه وجود داره. کتابخانه شخصی اصلی ترین و مهم ترین دکوری پذیرایی ماست که به خانه، نمای زیبایی داده است. اسباب بازی فرزندانم زیاد نیست چرا که انقدر اونها با همدیگه سرگرمند که وقت بازی کردن با اسباب بازی و یا گوشی و تبلت ندارند. بچه ها در خانه اجازه درست کردن هر کاردستی با مواد بازیافتی و نقاشی و رنگ آمیزی رو دارند و من اصلا جلودار آزمون و خطاشون نمیشم. دختر بزرگم ۹ سالش هست و امسال روزه اولی است و دو ساله که دوره دوم تربیتش را شروع کردم و الحمد لله خوب پیش میره. پسرم باهوش و پر جنب و جوش است و حس میکنم مسیر دور و درازی با او در پیش دارم، چون در باره همه چیز کنجکاوه. از نظر اقتصادی من اوضاع را عالی میبینم چون قدیم به مراتب سخت تر از الان بوده و مردم انقدر گلایه نمیکردند. به نظر من الان مردم زندگی کردن بلد نیستند برای همین دل به تغییر و عوض کردن دکوراسیون و تنوع زیاد در خوراک و پوشاک بستند وگرنه اگر زندگی کردن به معنای واقعی رو بلد باشن هیچکدام از این تجملات و حاشیه ها توجهشون رو جلب نمیکنه، چون در طی طریق لحظه هاشون سعی میکنن تا جایی که میشه از اصل زندگی لذت ببرن. من برای خانواده در حدی که بتونم و با کمی عیب و ایراد البته لباس هم می دوزم و بچه ها هم میپوشن و برای همه جا افتاده که لباس تو خونه ای هامون کار خودمه. بافندگی هم میکنم و چقدر روحیه میگیرم قربون پیامبر برم که اینقدر ریسندگی و بافندگی رو به خانومها سفارش کردن به خدا همین معصومین علیهم السلام نکات رو هزاران بار ساده تر از دکتر و روانشناس های امروزی بیان کرده اند و چقدر آرامش و لذت در زندگی به سیره ی این عزیزان موج میزنه، شما رو هم دعوت میکنم به این سادگی و سبک زندگی آرام و بی دغدغه... در آخر اینکه: در حال حاضر ۳۳ ساله هستم و ۴ فرزند دارم. شغل اصلیم همسرداریه یه شغل دیگه هم که باهاش خیلی بهم خوش میگذره، فرزندپروریه😁 یعنی کلا تا شب که آقایی از سر کار میاد دیگه خونه رو هواست خودمم با بچه ها میرم تو حال و هوای بچگی خنده و شادی و قهر و دعوا و بیا و ببین... شغل سومم خیاطی و بافندگیه البته خیاطی فقط در حد خانواده خودم ولی بافندگی رو برای بیرون هم انجام میدم. چند وقته شغل چهارمی هم برای خودم ایجاد کردم. از اونجایی که مواد غذاییمون ارگانیک و سالم باید تولید بشه من از فروشگاه تنها مسیر خرید میکنم و مدتیه نمایندگیش رو گرفتم. هم زمان که دارم برای خودم خرید میکنم برای آبجی داداشمم هم میخرم و بهشون میفروشم😁😉 همه وقتی میان خونمون میگن تو چجوری به کارات میرسی و این باعث میشه من قویتر بشم چون حس میکنم یه نیرویی دارم که از پس کارام برمیام و اون نیرو بدون شک عشق امام عصرمونه که همدم همیشه و روز و شبمه سرتون رو درد نیارم ما خانوما ظرفیت خیلی زیادی خداجون بهمون داده و بی شک گناهه اگه بخوایم این چن صباح عمر رو به تنبلی و بیکاری بگذرونیم. همسرم برای هممون خیلی قابل احترام هستند. و انشالله همیشه سایه شون رو سرمون باشه. با قناعت و ساده زیستی بهمون خیلی خوش میگذره و الحمد لله دستمون جلو کسی دراز نیست. امیدوارم صحبتهام باعث بشه که بعضی از عزیزان برنامه زندگیشون رو عوض کنن و فرزند آوری رو مایه برکت و سلامت خانواده بدونن🌷🌷🌷 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۳۰۷ #ازدواج_در_وقت_نیاز #فرزندآوری #زایمان_طبیعی_بعد_از_سزارین #معرفی_پزشک #قسمت_اول
۳۰۷ دی ماه سال ۹۸، هشت ماهه بودم که همسرم گفتن باید خونه رو ببریم تهران چون دیگه میتونست روزانه بیاد خونه و ما خیلی خوشحال بودیم. با دغدغه زایمان طبیعی، وسایل خونه رو جمع کردیم و راهی تهران شدیم. حالا روز از نو روزی از نو... دنبال دکتر خصوصی میگشتم که قبول کنن وی بک انجام بدن اونم تو بیمارستان خصوصی که با بیمه همسرم قرارداد داشته باشه و ماما همراه بتونم ببرم بلا تشبیه مثل پیدا کردن سوزن بود تو انباره کاه ... بعد از کلی فکر تصمیم گرفتیم واسه زایمان بریم قم چون هم دکتر و ماما و و هم بیمارستان مد نظرم رو پیدا کرده بودیم و فقط میترسیدم زایمان یهویی نشه که مجبور بشم سزارین کنم. تو این یک ماهی که اومده بودم تهران برای ویزیت پیش دکترم که قبول کرده بودند وی بک انجام بدم میرفتم قم و باز برمیگشتیم. همه چیز از قرار معلوم تحت کنترل بود فقط اینو بگم که تو تموم این مدت هنوز هم از زایمان طبیعی به شدت میترسیدم اما اراده کرده بودم و این بار میخواستم انجامش بدم. اخرای هفته ۳۷ بارداری بودم که احساس کردم درد های زایمانی داره شروع میشه و با مامای همراهم تماس گرفتم. گفتند اول به بیمارستان تهران برو و اگر همه چیز خوب بود و هنوز وقت داشتی بیا قم. من وقتی به بیمارستان رفتم ساعت ۲ نیمه شب بود دکتر زنان با پرستار و ماما همه تعجب کرده بودند از تصمیمم و من مصمم گفتم اگه وقت دارم بهم بگید دکتر زنان گفت همین امشب برو قم تا خیالت راحت باشه و ما مستقیم از بیمارستان راهی قم شدیم. تو شهر قم با اینکه خونه خواهرم بود اما چون ماه آخر بودم همسرم یک سوئیت برامون گرفت. فردای اون شب پیش دکترم رفتم و دوباره سونو و دکترم گفت هنوز وقتش نشده و باید صبر کنی .. من فقط یک هفته وقت داشتم چون دقیقا همون هفته به همسرم مرخصی داده بودند و میتونستیم با خیال راحت قم بمونیم و هم اینکه دکترم گفتن اگه تا آخر هفته زایمان نکنی نهایت سزارین باید بشی.. این نکته یادم نره که تعجب میکنم با اینکه دکترم زایمان های وی بک زیادی رو انجام دادند تا حالا هر دفعه به من میگفتند بیا سزارینت کنم میگفتم من بچه کمش چهارتا میخوام وسزارین برام سنگینه که میگفتند تو شش تا بیار خودم همه رو واست سزارین میکنم 😳 و من مصمم که نه فقط طبیعی. با مامام همیشه در تماس بودم ورزش و پیاده روی برام خیلی خوب بود و آخرای بهمن بود و به همین بهونه ما هر روز میرفتیم خرید و کلی خوش میگذشت شبها هم میرفتیم حرم . خلاصه یه مسافرت بیاد ماندنی شده بود واسه ما و فقط منتظر دختر گلمون بودیم که بیاد و چشم هممون رو روشن کنه. دقیقا یک هفته بعد از اومدن به قم یکبار دیگه دردهای زایمانیم شروع شدن و خیلی زود پیشرفت کرد که موقع اذان صبح وارد بیمارستان شدیم. به مامام زنگ زدم گفت برو بستری بشو منم میام. از بیمارستان با دکترم تماس گرفتند که دکترم در اوج ناباوری گفتن نمیتونن بیان وخانوم دکتر زهرا قاسمی رو گفتند که ایشون بیاد. و چند ساعت مونده به زایمان به من استرس شدید وارد کردند. وقتی به همسرم گفتم گفتند با توکل بر خدا برو واسه طبیعی ان شالله خیره. و من بستری شدم. با مامام تماس گرفتم و در کمال تعجب ایشون هم گفتم نمیتونن بیان و مامای دومم میاد که من هیچ شناختی از ایشون نداشتم. فقط اینو بگم که کل خانواده از پدرومادرها و خواهرم و شوهرم تموم این چند ساعت برام دست به دعا شدند که بتونم زایمان طبیعی خوبی داشته باشم و هم خودم و هم بچه سالم باشیم. فقط ۲ ساعت بعد بستری شدن تو بخش زایمان دخترم با درد خیلی زیاد اما قابل تحمل و بدون هیچ مشکلی الحمدلله دنیا اومدن وشیرین ترین لحظه رو تجربه کردم. دکترم خانم قاسمی و مامای همراهم، بسیار مهربانانه و صبور کمکم کردند و لحظه به لحظه بالای سرم بودند. و احساسم اینه اگه دکتر خودم بود، شاید نیمه های راه به سزارین ختم میشد در حالی که به من نه آمپول فشار زدند و نه امپول بی حسی و خدا کمکم کرد ذره ای جای بخیه سزارین حین زایمان درد نگرفت و فقط درد زایمان بود که اونم کاملا طبیعی بود. در آخر تو این پیام میخواستم از همسرم که همیشه همراهم بودند و تو هر تصمیمی پشت من بودند نهایت تشکر داشته باشم. شاید هر کس دیگه ای بود این هزینه رو متقبل نمیشدند. در حالی که من میتونستم تو بهترین بیمارستان خصوصی تهران و با دکتر خوب سزارین کنم. 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۳۲۶ ✅ سفر لاکچری اربعین... 😎 ما ۶ ساله که ازدواج کردیم و به لطف خدا یه پسر یک سال و نیم
۳۲۷ سلام آخرین باری که تونستم برم حدود ۴ سال پیش بود که بچه ها کوچیک بودن ولی خب هرچی بچه ها بزرگتر میشدن امکان رفتن به این سفر مهم برای من دورتر میشد، مخصوصا بخاطر سقط و حاملگی خيلي سریع بعدش امکان نبود که منم با خانواده برم اربعین و هر سال تنها با بچه ها می موندم. ولی امسال همسر مهربانم از خودگذشتگی بزرگی کرد و گفتن که این چند روز از دوتا فرزند دیگرم که ۶ ساله و ۵ ساله هستند، نگهداری میکنن تا من و پسر کوچولو مون بیاییم کربلا و من واقعا بخاطر این لطف و محبتشون ازشون ممنون هستم... مخاطب حرفم پدرها هستن، درسته که تربیت و پرورش فرزندان بیشتر به مادر مربوط میشه ولی پدرها هم میتونن با همراهی کردن همسرشون، شرایط رو برای مادرها بهتر بکنن و هم خودشون در ثوابش شریک باشن. اینم بگم که بعضی از دوستان همسرم که متوجه شدن ایشون امسال بخاطر من نرفتن کربلا، خیلی تعجب کردن و البته در کنارش مسخره هم کرده بودن که مونده خونه مثل زنها بچه داری بکنه و... 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۵۲ #فرزندآوری #رزاقیت_خداوند #قسمت_سوم دخترم که دو سال و دو ماهه شد، تصمیم گرفتیم که ب
۴۵۲ الان در سن ۲۴ سالگی با افتخار❤ مادر سه تا فرشته هستم با فاصله سنی سه سال یعنی حنانه خانوم متولد۹۳ آقامحمدحسن متولد۹۶ و رضوانه خانوم متولد۹۹😍 دخترم بعد از به دنیا اومدن خواهرش بسیار مستقل شده و کمک کار من هست توی خونه جوری که با اطمینان میتونم بگم بچه سومم رو خیلی راحت تر دارم بزرگ میکنم چون کمک کار دارم توی خونه😘 هم کارهای برادرش رو انجام میده هم توی نگهداری از خواهرش خیلی کمک میکنه و هم توی کارهای خونه .. همیشه هم با افتخار میگه خواهر و برادرم آرزوهای من بودن که من به اونها رسیدم و خیلی دوستشون دارم😍 از برکت و رزق و روزی بچه ها هم که هرچی بگم کم گفتم با ورود هر بچه ای ما به عینه وفور رزق و روزی و رحمت خدارو توی زندگیمون متوجه میشیم ❤ خرید ماشین... رهن کردن خونه خوب... و رزق های معنوی زیادی که نصیبمون شده 😍 خدایا شکرت❤ درسم رو این چند سال رها کرده بودم اما دوسالی هست که شروع کردم به ادامه تحصیل😍 زبان انگلیسی رو خودم توی خونه تمرین میکنم .. به تازگی تابلو فرشی رو شروع کردم که خیلی با بافتنش آرامش میگیرم😍 خدا خیلی به زمانم و به ذهنم برکت عجیبی داده و الان با نیم ساعت درس خوندن همه چیز رو متوجه میشم در حالی که زمانی که مجرد بودم ساعت ها باید مطالعه می کردم.... هر وقت به گذشته نگاه میکنم از خودم خیلی راضی هستم که زود ازدواج کردم و فاصله سنی کمی با بچه ها دارم😊 حالا هر وقت که فکر میکنم دخترم وقتی ۲۰ ساله بشه من تازه ۳۶ ساله میشم و قرارِ با دخترم کلی بهمون خوش بگذره خیلی انرژی میگیرم💪 این در حالیه که اطرافیان من، تو سن سی سالگی تازه ازدواج میکنن😶 برنامه های زیادی برای آینده دارم و دوست دارم که بازم برای امام زمانم سرباز تربیت کنم اگه آقا لایق بدونن😊 جا داره اینجا از همسره عزیز و مهربونم هم تشکر کنم که درهمه لحظات کنارم بودن و پشتیبانم هستن و بهشون میگم که خیلیییی دوستشون دارم و امیدوارم که بتونیم باز هم با کمک هم توی زندگی قدم های بزرگ برداریم 😊 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۹۴ بنده از طرف خودم و همه همفکرام شرمندم یه زمانی منم جزو کسانی بودم که به مادرهایی که
۴۹۵ ما سال ۹۴ ازدواج کردیم و فرزند اولمون سال ۹۵ به دنیا آمد. با اینکه دکتر بهم گفته بود ممکنه بچه دار نشی. ولی خداوند و امام رضا علیه السلام عنایت کردند و دخترم به جمع ما اضافه شد. سال ۹۶ پسرم به دنیا آمد. وقتی همه شنیدن که دومی رو باردار هستم سرزنش ها و تمسخرها شروع شد. فقط در جمع دوستان حزب الهی تبریک و تحسین میشدیم. تحمل شرایط سخت بارداری خودش به کنار، تحمل حرف های منفی دیگران یک طرف دیگر... ولی باز خداروشکر پسرمم صحیح و سالم به دنیا آمد. همه میگفتن دیگه مواظب باش بچه دار نشی و کلی حرف شنیدیم. وقتی بچه سوم را باردار شدم، جرات نمیکردم به هیچ کس بگم حتی پدر و مادر خودم. اما سر بچه سوم یاد گرفتم برای حرف دیگران زیاد خودم را ناراحت نکنم. و طوری رفتار کنم که به خودشون اجازه ندن در مسائل خصوصی ما دخالت کنند. از دکتر عزیزم سرکار خانم دکتر کرمانی (بیمارستان نجمیه) کمال تشکر رو داشته باشم. دکتر بسیار خووب و درجه یک و مذهبی هستن. ایشون الگوی بنده هستن. خودشون ۵ تا بچه دارن. و خیییلی به من روحیه میدن. تازه سه تا بچه آخرشونم مثل من پشت سر هم هستش. هیچ وقت منو سرزنش نکردن و همیشه هر وقت بارداری بهم فشار می آورد بهم روحیه هم میدادن. به همه عزیزان توصیه میکنم محکم و مقاوم باشن تو این مسیر... ما سر هر بچه مون خداوند عنایت و لطف خاص و ویژه ای رو بهمون عنایت کردند. رزق هر بچه جلو جلو قبل خودش می اومد. خداروشکر تو این شرایط اقتصادی لنگ نموندیم. تازه روابط و همکاری بین من و همسرم هم خییییلی بیشتر از قبل شده. یک صحبتی هم با آقایون محترمی داشتم که دوست دارند بچه زیاد داشته باشند. اگر در منزل همکاری بیشتری با همسر داشته باشند این مسئله خیلی راحت تر برای مادر پیش میره. بنده خودم در شرایط سخت باردار شدم با ویار و شرایط سخت بارداری. با بچه هایی که سر از شیر گرفتن و دیگر مسائل خیلی اذیت کردن. اما همه این مشکلات و سختی ها رو تونستم پشت سر بذارم چون همسرم خداروشکر کنارم بودن و کمکم کردن. در زمینه خوابوندن بچه ها ، حمام بردنشون، عوض کردن شون، غذا دادن و حتی کمک تو کارهای خونه. تازه کار همسر من طوری هست که صبح تا شب خونه نیستن و فقط جمعه ها منزل هستن و گهگاهی هم پنجشنبه ها. برای یه خانم مهم این هست که تنها نمونن و همسرشون کنارشون باشن. چون واقعا بزرگ کردن بچه های پشت هم و حتی فاصله سنی مناسب، کار آسونی نیست. الان همسرم طوری شرایط آرامش منو فراهم کردن که زبان زد اقوام و خانواده خودم شدن. برای رفاه حال من یه ماشین به قسط و قرض تهیه کردند که بتونم بچه ها رو بیرون ببرم و مجبور نباشم همه اش خونه باشم. و ارزش این کارشون برای من خیییلی بالاست. سعی میکنن وقتی منزل هستن من برم تو اتاق استراحت کنم ولو برای یک ساعت و خودشون دو تا بچه دیگر رو مدیریت میکنن. در زمینه مرتبی خونه یا پخت غذا بهم سخت نمیگیرن و از این لحاظ ها تحت فشار نیستم. چون تا بچه ها بزرگتر بشن نیاز هست آقایون توقعات خودشونو در این زمینه ها کم کنن. با اینکه ما جز افراد متوسط و رو به پایین جامعه هستیم ولی تلاششون رو میکنن هر وقت من لازم داشتم، هزینه کنند و نیروی خدماتی برای کمک به من به منزل بیان تا من کمی کارهایم سبک تر بشود. حقیقتا میگم خودم فکر میکردم با بچه زیاد شرایط سخت میشه و از همسرم دورتر میشم و کلی مشکلات دیگه. اما الان وقتی روابط خودمونو با بقیه زن و شوهرهای فامیل و بستگان مقایسه میکنم بیشتر از بقیه احساس خوشبختی میکنم. هر جفت مون تو این مسیر رشد کردیم و منیت هامون رو کنار گذاشتیم ، صبرمون بیشتر شده و همچنین توکلمون. بچه داری به نظر من سخت ترین کار دنیاست و واقعا جهاد بزرگیه. از خداوند منان میخوام به واسطه ی این فرشته های کوچیک از گناهان ما بگذره و همه ما رو با صالحان و نیکان درگاهش محشور بفرماید. 🆔 @asanezdevag