4_307789403814625310.mp3
377.3K
🔊 زن های وسواسی❌
✨حجت الاسلام انصاریان
🆔 @asanezdevag
#همسرانه
اگر مشکلی وجود دارد که باعث به هم ریختن آرامش شما میشود، حتما آن را با همسر خود در میان بگذارید؛ مطمئن باشید که همیشه صحبت کردن و برقراری ارتباط با او بسیار تأثیرگذار است.
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۵۹ #ازدواج_آسان #ازدواج_در_وقت_نیاز #سبک_زندگی #قسمت_دوم همسرم اون موقع دانشجوی دکتری
#تجربه_من ۲۵۹
#فرزندآوری
#زایمان_طبیعی
#سبک_زندگی
#قسمت_سوم
زندگی مشترک ما رسما در کانادا شروع شد. اونجا برای اینکه من هم بیکار نباشم برای ادامه تحصیل اقدام کردم و به خواست خدا برای ارشد حقوق انرژی در یکی از بهترینهای دانشگاه های دنیا در این زمینه قبول شدم.
در تمام طول اقامتم در کانادا توفیق داشتم تا پوشش چادرم رو حفظ کنم. از دوست و آشنا تحقیق کرده بودم و شنیده بودم چند نفری با حجاب چادر تو کانادا زندگی کردند، همین برای من قوت قلب شد تا همین کار رو انجام بدم. با چادر دانشگاه رفتم، خرید رفتم، جنگل و کوه نوردی رفتم و ... مسلما خیلی پوشش من برای دیگران عجیب بود، اما در مجموع میتونم بگم بازخوردهای مثبتی که دریافت کردم بسیار بسیار بیشتر از بازخوردهای منفی بود. وظیفه ی من هم به خاطر همین پوششم چند برابر بود تا بهترین تصویر رو از یک زن با حجاب مسلمان نشون بدم. جالبه تو دانشگاه خیلی ها ازم میپرسیدند مگه زنها در کشور شما اجازه ی تحصیل دارند؟ و با شنیدن اینکه دانشجوهای زن در ایران بیش از مردان هستند واقعا شگفت زده میشدند.
خلاصه، یک ترم از تحصیل من گذشت و تصمیم گرفتیم که یک فرشته به خانواده مون اضافه کنیم. ترم دوم هم در بارداری گذشت و پسر نازنین من در تعطیلات بین دو ترم به دنیا اومد😊 و من یک هفته بعد سر کلاس نشسته بودم😅 خیلی سخت گذشت ولی الحمدلله اون ترم هم تمام شد.
در مورد زایمانم باید بگم تاکید و اهتمامی زیادی در سیستم بهداشت کانادا به زایمان طبیعی وجود داشت. مثلاً همین پسر اول من، تقریبا یقین دارم که اگر ایران بودم من رو سزارین میکردند، چون هم از ۴۱ هفته شده بودم، هم مدفوع کرده بود و هم در زمان انقباضات ضربان قلب بچه پایین میومد. اما تو بیمارستان با اینها به عنوان مسائل عادی زایمان طبیعی برخورد میشد و اصلا استرس به من وارد نمیکردند و حتی حرفی از سزارین نشد.
هنوز درسم تمام نشده بود و پسرم ۶ ماهش بود که تصمیم گرفتیم فرشته ی بعدی رو به جمع خانواده مون اضافه کنیم. هم من و هم همسرم (البته بیشتر خودم) ، دوست داشتیم فاصله سنی بچه هامون کم باشه. از طرفی چون به نسبت دیر ازدواج کرده بودم، دوست داشتم تا سنم پایین تره بچه دار بشم، چون هم توان جسمی آدم بیشتره، هم حوصله اش.
خلاصه پسر اولم ده ماهه بود که من به لطف خدا دوباره باردار شدم. وقتی پسر دومم رو باردار بشم، تنها دغدغه ام این بود که چقدر میتونم به پسر اولم شیر بدم. تحقیقات زیادی در این مورد کردم و از دکتر هم پرسیدم. متوجه شدم تا زمانی که لکه بینی پیش نیاد میشه با وجود بارداری به شیردهی هم ادامه داد. البته فقط تا هفته ۲۴ بارداری مادر شیر داره و بعد از اون شیر دوباره به آغوز تبدیل میشه. در نتیجه هم مقدارش خیلی کم میشه و هم طعمش فرق میکنه. بعضی بچه ها باز اینو هم میپسندن، بعضی دیگه هم نمیپسندن و خودشون دیگه نمیخورند. من هم تونستم تو بارداری دوم و سومم تا چند ماهی شیردادن به بچه قبلی رو ادامه بدم.
همزمان با بارداری دوم، فوق لیسانس هم تمام شد با نمره ی عالی، با آینده ی کاری و مالی فوق العاده، و احتمال قبولی بالا در مقطع دکتری... اما من که با آمدن پسرم در زندگی مراحل جدیدی از رشد و تعالی در خودم رو احساس کرده بودم، به این نتیجه رسیدم که برای درس خواندن وقت هست، اما «دوره ی طلایی فرزندآوری» زود میگذره و اگر از دستش بدم دیگه برنمیگرده.
احساس میکردم کم کم دارم به نتایج جدیدی در مورد «نقش خاص خاص» خودم میرسم، نقشی که توی دنیا فقط و فقط به من داده شده، که هیچکس به جز من نمیتونه انجامش بده و قراره دنیا رو تکون بده.
👌 ادامه دارد...
🆔 @asanezdevag
برای اینکه بتونیم کاری کنیم تا تحقیقات توی مسیر درست خودش پیش بره✔،باید بدونیم که چه سوالاتی برای مطرح کردن درسته...🤔
یعنی دونستن سوالات درست👌 و پرسیدنشون طی مراحل تحقیقات🤓،میتونه خیلی بیشتر و بهتر از قبل به روند ازدواج کمک کنه😍😍
🆔 @asanezdevag
❌ #انقلاب_جنسی(۵)
📛 انقلاب جنسی عامل فروپاشی خانواده و افزایش بیماریهای مقاربتی!
💢 گوشهای از عواقب فاجعهی انقلاب جنسی به اعتراف سه تن از کارشناسان غربی:
۲) بیش از ۶۰ سال از شروع انقلاب جنسی میگذرد و اکنون هیچ فرد آمریکایی زیر ۴۰ سال، زمانی را به یاد نمیآورد که س*ک*س در تلویزیون از محرمات (تابو) محسوب میشد، زمانی را که با هم زندگی کردن به معنی ازدواج بود و زمانی که تقریبا همهی بچهها با هر دو والدینشان زندگی میکردند.
🔻 واقعیت این است که این انقلاب یک بلا بوده است. پیش از آن که در دههی ۱۹۵۰ آداب و رسوم جنسی آمریکاییان ولنگار شود، تنها دو بیماری مقاربتی در ایالات متحده گزارش میشد. امروزه بیش از ۲۴ گونه بیماری مقاربتی در آمریکا وجود دارد!!!
🔰 مقالهی راز کینزی، سو الین براودر (روزنامهنگار کاتولیک)
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۵۹ #فرزندآوری #زایمان_طبیعی #سبک_زندگی #قسمت_سوم زندگی مشترک ما رسما در کانادا شروع ش
#تجربه_من ۲۵۹
#مادری
#فرزندآوری
#زایمان_طبیعی_در_خانه
#قسمت_چهارم
در دوره ی بارداری دومم از یکی از دوستان پاکستانی ام در مورد «ماما و زایمان در خانه» شنیدم. با تحقیق بیشتر متوجه شدم اونجا امکان زایمان در خانه وجود داره که ماما این کار رو انجام میده. پیش ماما رفتم و چون شرایطم الحمدلله نرمال بود، میتونستم در خانه زایمان کنم. با تحقیق بیشتر و بررسی شرایط تصمیم گرفتیم پسر دومم رو تو خونه به دنیا بیارم.
اواخر کار بود که پسر دومم توی شکم هی میچرخید و معلوم نبود بالاخره سرش پایینه یا بریچه (یعنی سرش بالاست). اونجا زایمان طبیعی بریچ هم انجام میدادند، به خواست مادر یا اینکه امکان این هم فراهم بود که پزشکی سعی میکرد بچه رو از روی شکم بچرخونه تا سر بچه پایین بیاد و طبیعی زایمان کنه.
نهایتا من یک روز نشستم و شدیدا با گریه و زاری به حضرت ابوالفضل العباس متوسل شدم که بچه ام بچرخه و سرش بره رو به پایین. چون خیلی از سزارین میترسیدم و هم اینکه اگر سزارین میشدم دیگه معلوم نبود دکتر خانم میاد بالای سرم یا آقا. فکر اینکه مردی بخواد سزارین کنه انقدر حالم رو بد میکرد که حتی نمیخواستم بهش فکر کنم. خلاصه همون شب که خوابیدم احساس کردم پسرم یک چرخ بزرگ توی شکمم زد. با خوشحالی به همسرم گفتم فکر کنم بچه چرخید.
خدا روشکر فردا که سونو رفتم سر بچه رو به پایین بود و آمادهی زایمان طبیعی. با اینکه زایمان دومم بود و توقع داشتم این پسرم زودتر به دنیا بیاد و راحتتر، باز هم کار به ۴۱ هفته رسید و بدون اغراق ۳ شبانه روز از درد به خودم پیچیدم و نه لحظه ای تونستم بخوابم، نه بشینم و نه بخوابم، فقط در حالت ایستاده و راه رفتن کمی درد برام قابل تحمل تر بود. اما چون میدونستم زایمان نزدیکه تحمل کردم. بالاخره زمانش رسید و ماماها با وسایل و تجهیزاتشون اومدن خونمون.
بودن تو فضای خونه آرامش بی نظیری به آدم میده و خبری هم از دستگاههایی که تو بیمارستان به آدم وصل میکنند و دم به دقیقه ضربان بچه رو چک میکنند و انقباضات رو چک میکنند نیست و همین باعث میشه مادر راحت باشه و آرامش داشته باشه و حتی از دردهایش لذت ببره.
پسر دومم هم الحمدلله اومد تو آغوش من و در همون لحظه تمام دردهای من و خستگی های اون چند روز ناپدید شد، بلکه تبدیل شد به خاطرات شیرینم، هنوزم از یادآوری اون لحظات حس عالی تمام وجودم رو در بر میگیره. جالبه که تو سزارین این فرآیند برعکسه، یعنی مادر خیلی شیک و راحت میره بیمارستان، اما تازه بعد از تولد بچه که باید شیرین ترین لحظات زندگیش باشه و از فرزندش لذت ببره، داره درد میکشه. این رو هم بگم که دوره ی نقاهت زایمان دومم خیلی خیلی راحتتر و سریع تر بود. و در عین ناباوری خودم من کاملا سرپا بودم و کارهای خونه رو میکردم.
پسر دومم خیلی آرام بود و کارهاش راحتتر انجام میشد. فکر میکنم آرامش نسبی که در طول بارداری داشتم و انس با قرآن باعثش بوده و هست. خلاصه پسرم سه ماهش بود که به همسرم اعلام آمادگی کردم برای فرشته ی بعدی.
همسرم اول فکر میکرد شوخی میکنم و جدی نمیگرفت اما بعداً که دید دارم جدی میگم بهم گفت اول وزنت باید کم بشه بعد. آخه متاسفانه سر بارداری اولم خیلی زیاده روی کردم و الکی وزنم زیاد شد، اونم خیلی زیاد!!! پرسیدم مثلاً چقدر وزنم کم بشه؟ گفت مثلاً ۲۰ کیلو!
من که میدونستم تو شیردهی نمیشه راحت رژیم گرفت و کم کردن بیست کیلو برای من حداقل یک سال زمان میبرد، ناخودآگاه زدم زیر گریه، انقدر گریه کردم که همسرم پشیمون شد و حرفش رو پس گرفت😂. خلاصه چند ماهی تونست منو راضی کنه به بهانه ی دفاع دکتری و ... که بی خیال بشم. ولی دیگه بیشتر از ۴ ماه حریف من نشد و تو هفت ماهگی پسر دومم، خدا فرشته ی دیگری رو در وجود من قرار داد.😊
بارداری سومم به خواست خدا شروع شد و ویارها و بداخلاقی های شدید چند ماه اولش🙈 تغییرات هورمونی از یک طرف و دوری از خانواده ام از طرف دیگه، و تنهایی از پس دوتا فسقلی براومدن، حالِ روحی من رو حسابی بهم ریخته بود.
متاسفانه اونجا چون زندگی دانشجویی داشتیم، نمیشد کسی رو برای کمک در کارهای خونه بیارم. ضمن اینکه اونجا این خدمات بسیار گرون تر از ایرانه و کمتر کسی میتونه از امکانات کارگر و پرستار استفاده کنه. اصلا روحیه خوبی نداشتم، الان میفهمم که درگیر افسردگی بارداری و بعد از زایمان شده بودم، ولی اون موقع خبر نداشتم. تنها چیزی که خوشحالم میکرد این بود که فهمیدم این فرشته ی من دختره. یادمه توی اتاق سونو که بودیم و فهمیدم بچه ام دختره از خوشحالی گریه کردم.
👈 ادامه دارد....
🆔 @asanezdevag
❣سه چيز از خوشبختی است:
✨همسرسازگار
✨فرزندان نیک
✨منبع روزی انسان در شهر خودش باشد و بام و شام با خانواده اش به سر برد...
🆔 @asanezdevag
💔 💔 💔 💔
یکی از آسيبهاي بسيار جدي عشقهاي زودگذري که منجر به ازدواج ميشود، سوءظنهاي مکرر در زندگي زناشويي ميباشد.
افرادي که بهراحتي با يک لبخند و يا با يک گفتوگوي ساده در يک ميهماني و بدون هيچ پشتوانهي منطقي ، دل به هم ميسپارند ، پس از زماني اندک بعد از ازدواج ، دچار ترديد ميشوند که چنين فرديکه به اين راحتي با من بناي دوستي و محبت را گذاشت ، ممکن است با فرد ديگري هم چنين بوده باشد و يا در آيندهاي نزديک ، چنين رابطهاي را با ديگري داشته باشد.
بنابراين ، مدام دچار ترديد و بدبيني نسبت به همسر شده و هميشه به ديدهي يک متهم به او مينگرد و همين سوءظنهاي مکرر، زندگي را آشفته و دچار بحران ميکند. هر چهقدر يک خانم در ارتباطها و محاوراتش با مردان غريبه ، راحتتر باشد ، به همان ميزان ، ارزش و قيمتش نزد آنان پايينتر ميآيد و فقط زيباييهاي ظاهري آن زن براي آنان جلب توجه ميکند و جوهر وجودي و ارزشي آن زن ، مورد بيمهري قرارميگيرد.
🆔 @asanezdevag
💠 ۳مشکل ، ۳ راه حل 💠
👈 آفت اول : اگر مبتلا به شهوت شدى
✅ راه حل : در نمازت تجدید نظر كن حتما دچار سهل انگارى در نماز شده اى
بدلیل آیه 🔰
💐 (فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة واتبعوا الشهوات......59/مریم،ص309). 💐
👈 آفت دوم : اگر احساس بدبختى و عدم توفیق كردى
✅ راه حل : در رابطه ات با مادرت تجدید نظر كن
دلیل - آیه 🔰
💐 (وبربوالدتى ولم یجعلنى جبارا شقیا......32/مریم،ص307). 💐
👈 آفت سوم: اگر احساس تنگى و سخت شدن زندگى كردى
✅ راه حل : رابطه ات با قرآن را درست كن
دلیل - آیه 🔰
💐 (ومن اعرض عن ذكرى فان له معیشة ضنكا......124/طه،ص320). 💐
#نکات_آموزنده
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۵۹ #مادری #فرزندآوری #زایمان_طبیعی_در_خانه #قسمت_چهارم در دوره ی بارداری دومم از یکی
#تجربه_من ۲۵۹
#فرزندآوری
#زایمان_خانگی
#سبک_زندگی
#رزاقیت_خداوند
#قسمت_پنجم
برای زایمان سوم هم تصمیم گرفتم تحت نظر ماما باشم و باز هم توی خونه زایمان کنم. آرامش و راحتی که دفعه پیش توی خونه داشتم عالی بود و نمیخواستم با بیمارستان رفتن اون آرامش رو از دست بدم.
تو کانادا هم مثل ایران غربالگری اختیاری بود. ولی به هیچ وجه من اصراری از جانب دکتر یا ماما برای انجامش ندیدم. وقتی فهمیدم اختیاریه، با اینکه انجامش بدون هزینه بود، نرفتم.
روزها گذشت و بالاخره دردهای من شروع شد، باز هم برخلاف انتظارم زایمان راحتی نداشتم و دردهای قبل از زایمان خیلی طولانی و زجرآور بود. اما الان که به اون روزها نگاه میکنم، احساس توانمندی و اعتماد بنفس میکنم. هر موقع درد و ناراحتی به سراغم میاد، با خودم میگم از درد زایمان که بدتر نیست😂 و همین باعث آرامشم میشه.
دختر نازنینم هم بعد از سه شبانه روز درد کشیدن به دنیا اومد و لحظه ای که پاش رو گذاشت به این دنیا تمام دردها و خستگی های من ناپدید شدن. دوره ی نقاهت من این بار دیگه فقط به یکی دو ساعت رسید😂 از چند ساعت بعد از زایمان درست مثل قبل تمام کارها رو انجام میدادم، مخصوصا که همسرم هم کمردرد بدی گرفته بود و نمیتوانست کمکم کنه، در نتیجه کار بچه ها (که یکیشون هم تازه از پوشک گرفته بودم) همه با خودم بود.
حالا برای بار سوم بود نوزادی رو در آغوش میگرفتم، شیر میدادم و مراقبت میکردم. از لحظه لحظه ی شیردادن ها و لحظات بودن با نوزادم، حتی دل دردهاش و شب بیداریهاش لذت بردم، نه اینکه سخت نبود، سخت بود، ولی لذت بخش بود. به نظرم تنها دلیلش این بود که حالا تجربه داشتم و دیگه از استرسها و بی تجربگی های بچه ی اول و دوم خبری نبود. خب وقتی استرس و ناشی گری نباشه، مجال داری که از لحظاتت لذت ببری. دیگه با هر اتفاقی دست و پات رو گم نمیکنی، بلکه همه چیز در آرامش پیش میره. یادمه به دوستم میگفتم من تازه سر فاطمه(دخترم) لذت بچه داری رو فهمیدم.
خیلی ها هم که بهم میگن ما تو همین یه دونه یا همین دوتا موندیم، بهشون میگم آخه شما هنوز لذت بچه داری رو نچشیدید. تازه الان من از فرزند چهارمم به مراتب بیشتر لذت میبرم. و ان شاء الله بعدی ها هم بیشتر😜
بعد از تولد دخترم دچار افسردگی زایمان شدم. افسردگی زایمان با گذر زمان خوب میشه، اما متاسفانه برای من چون زمانی هم برای استراحت نداشتم، هم خیلی روزهای پرکاری رو گذراندم بیشتر طول کشید.
در همین فاصله دیگه همسرم فوق دکتریش رو هم تمام کرده بود و به لطف خدا یک موقعیت کاری خوب براش تو ایران جور شد.
همینجا این رو هم بگم که با به دنیا اومدن هر کدام از بچه های ما، یک گشایش بزرگ مالی برامون اتفاق می افتاد. نمونه اش همین کار همسرم، در حالی که دوستانی داشتیم که سالها بود برای برگشت به ایران تلاش میکردند ولی کاری براشون جور نمیشد. جالب این بود كه همزمان توی کانادا هم چند پیشنهاد کاری فوق العاده برای همسرم ایجاد شد که هرکسی رو میتونست از برگشت به ایران منصرف کنه. ولی خدا خواست و دل همسر من نلرزید و برگشتیم به آغوش وطن.
متاسفانه خیلی دیر از طرف ایران به ما خبر دادند که کار همسرم درست شده و همین باعث شد که ما فقط ۲ هفته برای اسباب کشی وقت داشته باشیم. فکر کنید که در عرض دو هفته باید یک زندگی رو جمع میکردیم و در ۹ تا چمدان جا می دادیم، با ۳ تا بچه ی زیر ۴ سال و بدون کمک.
هیچ وقت دوست ندارم خاطرات اون چند روز رو مرور کنم انقدر که به ما بد و سخت گذشت. تازه ما زندگیمون رو در حد حداقل ها گذرانده بودیم و چون قصد ماندن نداشتیم وسیله ای جمع نکرده بودیم. یادم هست که حتی کوچکترین و بی ارزش ترین چیزها برای من دردسر شده بوند، حتی برای یک سنجاق سر هم باید تصمیم میگرفتم که الان این رو چی کار کنم؟ بریزم دور؟ بذارم برای فروش یا ببرم ایران؟ جالب اینه که اونجا دور ریختن وسایل هم دردسر بود😂 چون سطل زباله ی خونه که شهرداری خالی میکرد حجمش کم بود. به علاوه نمیشد زباله ها رو کنارش رو زمین بذاریم. در نتیجه باید میبردیمشون یه جای مخصوص بیرون شهر و تازه کلی هم پول میدادیم که بتونیم زباله هامون رو دور بریزیم. ما هم در شرایطی نبودیم که هم این وقت رو بذاریم، هم هزینه اش رو بدیم.
در این شرایط همیشه یاد حدیثی می افتادم که میفرمود در قیامت هر آنچه که در دنیا داشتی وبال گردنت خواهد بود و باید برای تک تک چیزهایی که داشتی جواب پس بدی. تو اون شرایط شاید من یک هزارم اون حال رو درک کردم. برای همین با خودم عهد کردم ایران هم که میام تو دام تجملات نیفتم و فقط با چیزهایی که لازم دارم زندگیم رو بگذرونم.
خلاصه ما با یک حال خسته، اما پر از شوق و امید از کانادا به ایران عزیمت کردیم...
👌ادامه دارد...
🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 ازآقایون جلوی خانمشون پرسیدیم
🕶 بزرگترین سرمایه زندگی شما چیه؟؟
جوابهایی که آقایون اول و آخر مصاحبه دادن رو ببینید 😄
🆔 @asanezdevag
❌ #انقلاب_جنسی(۶)
📛 کاهش نرخ باروری، نتیجهی انقلاب جنسی!
🔻وقوع انقلاب جنسی، فاجعهی جمعیت شناختی بزرگی را برای آمریکا به ارمغان آورد و باعث شد نرخ باروری در آمریکا که در سال ۱۹۵۸ به ۳.۷ فرزند رسیده بود، در سال ۱۹۷۶ به عدد ۱.۷۴ برسد، یعنی این فاجعهی اجتماعی، تعداد متوسط فرزند زنان را به کمتر از نصف تقلیل داد!
📈 این روند کاهشی، همزمان با صدور انقلاب جنسی به اروپا، با تأخیری چند ساله در اروپا نیز تکرار شد و به عنوان مثال در فرانسه نرخ باروری کل از ۲.۹ در سال ۱۹۶۴ به ۱.۸ در سال ۱۹۷۸ رسید.
💢 در آلمان نرخ باروری از ۲.۵ در ۱۹۶۷ به ۱.۴ در ۱۹۷۷ و در ایتالیا نرخ باروری از ۲.۷ در ۱۹۶۴ به ۱.۷ در ۱۹۸۰ نزول کرد!!
🆔 @asanezdevag
✨ اقایون مسئول
مشکل ازدواج این همه جوون فقط با چندرغاز وام ازدواج حل نمیشه
سربازی اجباری/کار/مسکن رو حل کنید، تا بتونن برن ازدواج کنن
🆔 @asanezdevag
😍 قوانیـــــن دعـــــوا بین مریــــــخ و ونـــــوس 😊 👇👇
❄️ ۱. حق نداریم به خانوادههای هم توهین كنیم.
❄️۲. حق نداریم مسائل و مشكلات كهنه را مطرح كنیم. در حین دعوا فقط راجع به همان موضوع بحث میكنیم.
❄️۳. شام و ناهار نپختن و نخوردن نداریم. همه اعضا باید مثل قبل برای غذا خوردن حاضر باشند.
❄️۴. سلام و خداحافظی در هر صورت لازم است.
❄️۵. هیچكسی حق ندارد جای خودش را عوض كند.
❄️۶. هر كسی برای آشتی پیشقدم شود، نفر دیگر باید برایش كادو بخرد.
❄️۷. حق نداریم اشتباه طرف مقابل را تعمیم دهیم؛ مثلا عبارت تو همیشه. . . ممنوع است چون این كار دعوا را به اوج میرساند.
❄️۸. باید به هم فرصت دهیم كه هر فردی راجع به دیدگاهش نسبت به موضوع دعوا پنج دقیقه صحبت كند و طرف دیگر هم پنج دقیقه فرصت پاسخگویی دارد. در صحبت همدیگر نمیپریم. اگر حرفی هم باقی ماند باید به فردا موكول شود تا سر و ته بحث مشخص شود.
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۵۹ #فرزندآوری #زایمان_خانگی #سبک_زندگی #رزاقیت_خداوند #قسمت_پنجم برای زایمان سوم هم
#تجربه_من ۲۵۹
#فرزندآوری
#سبک_زندگی
#قسمت_ششم
اومدیم ایران و دوباره غرق شدیم در نعمتهایی که فقط تو ایران عزیزمون پیدا میشه، غرق محبت خانواده ها، کمک و یاری خانواده ها به وقت نیاز، مشهد، قم و... 😊 صدای اذان که به وقت نماز توی شهر میپیچه، عزاداری های محرم و صفر، انسانیتی که هنوز تو ایران هست و غرب بویی ازش نبرده و هزاران نعمتی که اینجا دارم و به عشقشون زندگی میکنم.
خیلی ها ازم میپرسن پشیمون نیستی برگشتی؟ اونجا بهتر نبود؟ من همیشه جواب میدم همه جای دنیا سختی هست، انسان به هیچ جای دنیا نمیتونه پناه ببره که از سختی ها در امان باشه و زندگی راحتی داشته باشه، راحتی مال بهشته، دنیا سختی داره. فقط شما بین اینکه چه سختی هایی رو تحمل کنی، میتونی انتخاب کنی. زندگی توی کانادا هم سخته، فقط سختی هاش با ایران متفاوته، ولی همچنان هست.
خدا رو شکر همسرم بلافاصله مشغول کار شد و حسسسابی هم مشغول شد و کمتر دیگه میتونست کمکم کنه. تو این فاصله به خاطر اوضاع بیکاری و شرایط نامساعد اقتصادی با برادرهام تصمیم گرفتیم یه یا علی بگیم و یه کسب و کاری راه بندازیم. الحمدلله الان یک سال و نیمه ادامه دادیم و کار داره نم نم پیش میره. (در کنار بچه داری و خونه داری هم میشه کارهای مفید اینطوری هم انجام داد.)
یکسالی طول کشید تا در ایران هم جا بیفتیم و با شرایط سازگار بشیم. وسایل اولیه زندگی رو که قبلاً مادر و پدرم تهیه کرده بودند، ازشون خواسته بودم فقط وسایل ضروری خریداری بشه و تجملاتی نشه. حتی تلویزیون و مبلمان هم گفتم نخرند. گرچه این اواخر لازم شد مبلمان تهیه کنیم، که ساده ترین و جمع و جورترینش رو انتخاب کردیم.
برخی وسایل رو هم خودمون درست میکنیم، اینطوری هم هزینه ها پایین میاد و مهم تر از اون، آدم هر کار مثبتی که انجام بده اعتماد بنفس خودش بالاتر میره. چند وقت پیش همسرم با خلاقیت خودش یک تخت چهار طبقه درست کرد که هم توی اتاق خواب کوچیک بچه ها جای کمتری بگیره، هم بشه سالها استفاده اش کرد. هزینه اش شاید یک دهم تخت های آماده بیرون شد و هم اینکه بسیار با کیفیت تر و زیباتر از اونها.
من هم کارهایی که بتونم رو خودم انجام میدم و کمتر به بیرون مراجعه میکنم، چون به نظرم ارزش مادی و معنوی کاری که خود آدم انجام بدم خیلی بیشتره. از خرید و آماده کردن سبزی قورمه و آش .. گرفته تا دوخت کاور مبل و رو تختی و رو بالشتی و ... رو همه رو خودم انجام میدم. اگر خیاطی بلد بودم لباسهای بچه ها رو هم خودم میدوختم. ان شاالله اون هم تو برنامه ام گذاشتم که یاد بگیرم.
علت این کارها، فقط هم مسئله ی مالی نیست، مهم تر از اون این هست که انسان کار مثبتی انجام بده و چیزی به این دنیا اضافه کنه، تا کی آدم فقط از دسترنج دیگران استفاده کنه؟!
دیگه کم کم داشت یک سال از اومدن ما میگذشت. زایمان سخت سوم و افسردگی بعد از اون، منو از بارداری و زایمان مجدد میترسوند. در عین حال میدونستم که باز هم بچه میخوام و نمیخوام فاصله سنی هاشون زیاد باشه ولی نمیتوستم مجددا تصمیم بگیرم، چون میدونستم این بار همسرم هم حتما مخالفت میکنه. این شد که شب قدر همین ها رو به خدا گفتم و از خدا خواستم بدون اینکه نیازی به تصمیم و برنامه ی ما باشه، خودش یک فرشته ی دیگه نصیبمون کنه.
شب قدر، در اوج ناامیدی، از خدا فرشته ی دیگه ای خواستم و خدای مهربانم خیلی زود مهر اجابت پای حاجتم زد و بدون برنامه ریزی، فرشته ی چهارمی در وجود من شکل گرفت. خیلی خوشحال بودم. حالا در عمل انجام شده قرار گرفته بودم و مجبور بودم بر ترسم غلبه کنم و شرایط رو جور کنم.
مثل بارداری های قبلیم تمام سونوها و آزمایش های غیرضروری رو انجام ندادم. از جمله آزمایش و سونوی غربالگری که اصلا بهش اعتقادی ندارم. به نظر من سونوگرافی های اضافه و تأکید زیاد بر اونها بیشتر باعث اضطراب مادر میشه، دقیقا همون چیزی که یک مادر نباید داشته باشه.
یادمه باردار که بودم یکی از دوستانم زایمان کرده بود و باهاش صحبت میکردم، میگفت برای کاهش هزینه های دوره ی بارداری، چک آپ های ماهیانه اش رو بیمارستان دولتی میرفته که پول ویزیت نخواد بده. ازش پرسیدم خب حالا چقدر هزینه کردی در طول بارداری؟ گفت حدود دو سه میلیون!!! من خیلی تعجب کردم، چون خودم شاید بیشتر از ۵۰۰ هزار تومان خرج نکردم. با تعجب ازش پرسیدم چرا این همه هزینه کرده، گفت بیشترش خرج غربالگری ها شده و مولتی ویتامین خارجی که دکتر براش تجویز کرده!! بهش گفتم حالا فرضا اگر غربالگری میگفت بچه مشکل داره، میخواستی بچه ات رو بکشی؟ گفت نه!! پرسیدم خب چرا مولتی ویتامین ایرانی نگرفتی؟! اکثر قرص ها و کپسولهای خارجی توش ژلاتین داره که از ذبح حرام به دست اومده و عمدتا هم ژلاتین خوکی ...
این دوره ی بارداری هم طی شد و خدا رو شکر پسرم چند روزی هست که جمع ما رو شادتر و گرم تر کرده.
👈ادامه دارد...
🆔 @asanezdevag
❣هیچ زنی نیست که هنگام نان پختن عرق کند مگر آنکه خداوند بین او و جهنم هفت خندق قرار دهد.
🆔 @asanezdevag
🌸🍃🌸🍃
#مادرانه
آنچه که به فرزندمان می گوییم و از تبعاتش بی خبریم !!!!!
این لقمه رو برات درست کردم ببر مدرسه ؛ فقط خودت بخور...
عروسکتو نده به نگار باهاش بازی کنه چون ممکنه خرابش کنه ؛ گرون خریدم...
حالا در اتاقتو قفل کن دیگه؛
بچه ها میان میرن تو اتاقت همه چیو به هم میریزن...
به فرزاد نگو ماشین کنترلی خریدی لازم نیست که بدونه؛ با یه چیز دیگه بازی کنین...
نزاری بچه ها به فلان وسیلت دست بزنن خرابش میکنن ...
و ...
جملاتی که به سادگی می گوییم
❌غافل از اینکه چه آثار مخربی برای فرایند "صحیح اجتماعی شدن " فرزندان مان در پی خواهد داشت.
با گفتن این جملات فرزندتان دیگر قدرت عبور ندارند و قطعا در آینده با همسر خود دچار مشکل خواهد شد قدرت عبور و گذشت از چیزهای کوچک در کودک نهادینه میشود.
🆔 @asanezdevag
📕 سر دلبران
نویسنده: امیرحسین بانکیپورفرد
ناشر: حدیث راه عشق
✍️ این کتاب با هدف بیان و نشر عوامل آرامشبخش و نشاطآفرین در خانواده نگاشته شده است.
🔻محور اصلی کتاب مباحث بعد از ازدواج؛ استمرار زندگی و عوامل تحکیم و تعالی خانواده میباشد.
📒 بخشی از متن کتاب:
🔹 سر دلبران، شرح رازهایی است میان زن و شوهر؛ رازهایی که باید چون مروارید در صدف خانواده نگهداری شود و پرورش یابد.
زندگی زوجی می تواند بر پایه بندگی موجب کمال هر دوطرف باشد؛ شرط اینست که هر دوسوی این رابطه آسمانی، بخواهند و گام بردارند.
💑 زن و مرد وقتی تموم پایه های زندگی رو بر اساس بندگی بچینن، به اون چیزی که همه دنبالش هستن میرسن. آرامش گمشده همهس. این آرامش توی #زندگی_مشترک با برنامه ریزی و مراقبت دوطرفه بدست میاد.
«سر دلبران» را از طاقچه دریافت کنید
taaghche.ir/book/33213
🆔 @asanezdevag
#تربیت_فرزند
وقتی دو فرزند شما بر سر اسباب بازی یا خواسته ای دعوا داشتند، به نفع کودک کوچکتر، آنها را راضی نکنید...
با وعده دادن یا گفتن اینکه تو بزرگتری پس از حقت بگذر، کودک کوچکتر نباید یاد بگیرد که حق تجاوز و زیاده خواهی دارد.
یا هر دو با هم استفاده میکنند یا اینکه از بازی کنار میرود، در این موضوع قاطعانه رفتار کنید و از گریه زاری کودک خود نترسید.
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۵۹ #فرزندآوری #سبک_زندگی #قسمت_ششم اومدیم ایران و دوباره غرق شدیم در نعمتهایی که فقط
#تجربه_من ۲۵۹
#فرزندآوری
#سبک_زندگی
#رزاقیت_خداوند
#قسمت_هفتم
خیلی ها تا میفهمند من چهارتا بچه دارم بهم میگن حتما کسی کمکت میکنه که جرات کردی چهارتا بیاری!!
خب من سه تا بچه ی اول رو در غربت داشتم و به معنی واقعی کلمه کمکی نداشتم. و خب واقعا هم گاهی خستگی امانم رو میبرید. اما همیشه با خودم فکر میکنم به خاطر اهداف و خوشی های بلند مدت، میشه سختی های کوتاه مدت رو تحمل کرد. خدا هم خیلی کمکم میکنه، مثلاً اومدیم ایران، کمک کرد تا پیش خانواده ی همسرم باشیم. البته من آدمی نیستم که زحمت بچه هامو به دیگران بدم، ولی در مواقع ضروری ازشون کمک میگیرم.
یا مثلاً یکی دیگه از امدادهای خدا این بود که یکی از آشناهای ما که خیلی طرفدار ازدیاد نسله، وقتی فهمید من فرزند چهارم رو باردارم، خودش هفته ای یکبار کارگر میفرسته خونه ی ما😃 هر چقدر هم همسرم اصرار کرد که خودش انجام میده، اون بنده خدا راضی نشد و گفت بذارید من هم تو ثوابش شریک بشم. خب اینم از نمونه برکت هاییه که به خاطر تعداد بیشتر بچه ها قسمتمون شد.
سخت نیست؟! چرا سخته😊 مخصوصا برای من که تو جامعه و خانواده ای بزرگ شدم که یه عمر بهم گفتند: تو فقط درس بخون و متأسفانه من رو برای واقعیت های زندگی تربیت نکردند. ولی به هر حال هیچ وقت برای بزرگ شدن دیر نیست، منم دارم دوباره با بچه هام رشد میکنم. البته فقط سختی هم نیست، چندین برابر شیرینی داره.
من همیشه به این فکر میکنم که مگه یه بچه داشتن راحته؟ مگه بچه نداشتن راحته؟ فکر نمیکنم کسی تو این دنیا باشه که زندگی بدون سختی بگذرونه، فقط سختی هامون متفاوته. در عوض من این سختی رو به جون میخرم که هزار تا منفعت کسب کنم. مثلاً: من نگران هم بازی نداشتن بچه هام نیستم. مجبور نیستم بچه هام و بذارم مهدکودک و در نتیجه صد تا مشکل جدید برام به وجود بیاد. بچه هام در ارتباط با همدیگه بسیار مسئولیت پذیر و از نظر اخلاقی سالم تر و واقع بینانه تر بزرگ میشن. طوری که من گاهی بچه ها رو دکتر میبرم یا جای دیگه، بهم میگن از برخورد بچه تون معلومه تک فرزند نیست، لوس نیست، چقدر عاقله و بسیاری از منافع در آینده ان شاء الله.
اینم درگوشی بهتون بگم که خیلی از بزرگ ها میگن سخته و ما نمیتونیم و در ظاهر از کار من خوششون نمیاد، ولی همیشه بچه های فامیل با حسرت بچه های منو نگاه میکنند و حتی یکیشون چند وقت پیش اومد به من گفت: خوش به حالتون که ۴ تا بچه دارید، من هم بزرگ بشم میخوام صد تا بچه داشته باشم😂
چطوری خرجشون رو میدید؟ ما که خرج نمیدیم، خدا میده. از رزقی هم که خدا به ما میده، سعی میکنیم درست استفاده کنیم. پولمون رو خرج تجملات و حرف مردم نمیکنیم (نمیگم ما خیییلییی زاهدیم، نه، ولی در مقایسه با هم طرازهای خودمون، تجملات رو کنار گذاشتیم. به خاطر حرف مردم و نگاه مردم هم خرج اضافه نمیکنیم). لباسهای بچه ها رو دسته بندی میکنم و بچه ها از لباسهای همدیگه استفاده میکنند. از خلاقیت و تواناییهامون برای درست کردن وسایل مورد نیاز استفاده میکنیم، خیلی زیباتر و با کیفیت تر از وسایل موجود در بازار. برای قرض گرفتن برخی وسایل، حتی با وجود اینکه توان خریدش رو داریم، از خواهر و برادرها مون خجالت نمیکشیم. مثلاً تخت بچه که قراره نهایتا یک سال استفاده بشه، خواهر همسرم داشتند و سالها توی انبارشون بود. ازشون خواستیم و همون رو ازشون قرض گرفتیم.
البته این رو هم بگم که من خودم آدمی بودم که اصصصصلا غرورم اجازه نمیداد از کسی چیزی قرض بگیرم یا چیز دست دومی بخرم، ولی این اخلاقم با کانادا رفتن تغییر کرد. اونجا کلا عموم مردم خیییلییی ساده تر از ایرانی ها زندگی میکنند. خرید و فروش اجناس سالم دست دوم خیییلییی متداوله و حتی افراد پولدار برای خودشون عیب نمیدونند، اصلا بخشی از طرز زندگیشونه. منم به مرور دیدم که این دیدگاهم یک دیدگاه واقع بینانه نیست. برعکس میبینیم که با استفاده ی کامل و صحیح و چندباره از وسایل، چقدر به محیط زیست خدمت میکنیم، چقدر در مدیریت هزینه ها موفق تریم، چقدر از استرس های زندگی کم میشه و ...
ضمن اینکه قناعت میکنیم، در عین حال از رحمت خدا هم ناامید نیستیم. مثلاً الان تو یه آپارتمان ۶۰ متری هستیم. من اصلا خودم رو به این خاطر زجر نمیدم، یا نمیگم خونمون کوچیکه دیگه بچه نمیخوام، بلکه امیدوارم خدا از فضل خودش خونه ی بزرگ و حیاط دار بهمون بده که راحتتر فرشته هامون رو بزرگ کنیم، که ان شاء الله میده، شاید با بچه ی بعدی.😊
🍀ادامه دارد...
🆔 @asanezdevag
💞 #عاشق_بمانیم ۳۴
❤️ قلب مردان؛
در اعتماد به همسرشان، آرامش می یابد.
🆔 @asanezdevag