نشسته بودن دور میز. تلویزیون روشن بود و همگی منتظر اذان... "الله و اکبر"رو که گفتن، مهدی از پشت میز بلند شد و رفت گونه های سمیه رو بوسید. "بی بی" با دیدن این صحنه متعجب شده بود. لباشو به نشونه ی حجب و حیا، گاز گرفت و بعد آروم با یه دست زد پشت اون دستش. زیر لب هم داشت یه چیزایی می گفت. یه چیز تو مایه های دعا، که لابه لاش کلمه استغفرا.... زیاد شنیده می شد. مهدی برگشت نشست سرجاش. استکان آب جوشی که سمیه براش ریخته بود، رو گرفت دستشو و توو حینی که داشت جرعه جرعه می نوشید، به "بی بی" گفت:
"اینجور که تو زل زدی بی بی؛ انگار یه خبط بزرگی کردم. چیه خب، زنمه، اینجوری نمک و شکر و گندم و نباتو... خلاصه همرو باهم نوش جون می کنم.
بعد خندید. بی بی هنوز داشت چشم غره می رفت. ولی حواس مهدی به چشم های سمیه بود که داشت برق میزد. بعد دوتا دستشو گرفت بالا و بلند گفت ...
خدایا شکرت
این برکت زندگی رو ازمون نگیر.
بی بی با این دعای مهدی خندید و بلافاصله و بلند داد زد ...
"الهی آمین".
#حمید_جدیدی
#داستانک
#افطار
زخمی بر سینه من است
که با من حرف نمیزند
با دوستانم حرف نمیزند
با دکترم حرف نمیزند
زخمی
که منتظر مانده است شب شود
و از اعماق خونی اش
تو را صدا کند.
#گروس_عبدالملکیان
تکه ی ناچیزی از آفتاب هم دلیل خوبی برای ابداع پنجره است.
سبزه ای کوچک و نگاهی امیدوار
تصویری که رهگذر نگران را آرام می بخشد.
این قطعی ترین معنای نوروز است.
نوروزتان را پر امید شروع کنید.نور همیشه بر سیاهی پیروز شده.
#درود
#آدینہ_خوش😊♥️
تو التیام ِ تمام عشق های مایوس و نیمه کاره ای
آغاز صبح ِ خوش یُمنی
شفقی
شروع دوباره ای
سخاوت رودی تو
شکیبایی بی حد کوه
راهی مسیرِ روشنی
اشاره ای...
#رسول_ادهمی
هنوز جاى
تو در تك تك
دقيقه ها
خاليست،
شعر ها براى زيبا شدن
به تكه اى از تو محتاجند
و نوشتن
پلى ست كه مرا به تو مى رساند...
#یغما_گلرویی
بعضی از ترانه ها را باید بوسید
تنها به گمان آنکه
تو زیر لب زمزمه کرده ای
#زانیار_برور
وماذا فعلتَ بأولئك الذين خيّبوا ظنّك؟
- لا شيء، اعتبرتهم وكأنّهم لم يكونوا ومضيت!
با آنان که نا امیدت نموده بودهاند چگونه تا کردی؟
هیچ...
گذشتم
انگار که هرگز نبودهاند
#محمود_درويش
#حسین_برهمت
انبوهی از این بعدازظهرهای جمعه را
بیاد دارم كه در غروب آنها
در خیابان
از تنهایی گریستیم
ما نه آواره بودیم ، نه غریب
اما
این بعدازظهر های جمعه پایان و تمامی نداشت
می گفتند از كودكی به ما
كه زمان باز نمی گردد
اما نمی دانم چرا
این بعد از ظهر های جمعه باز می گشتند
#احمد_رضا_احمدی
هر وقت مادرم می خندد
پدرم زیر لب دعای تحویل سال
می خواند
خانه ی ما هر روز سه چهار مرتبه،
از ته دل عید است
#رسول_ادهمی
اگر نام مرا
با الماس بنویسند یا ننویسند
چه تفاوت؟
تو مرا بشناس
تو مرا بخوان
تو مرا دریاب!
#نادر_ابراهیمی
در نبودنِ تو
نشمردم اینکه چند روز گذشت
دلتنگ شدم
و تمامیِ شبها در انتظارِ تو ماندم
نامِ تو را صدا زدم
گفتم که میشنوی
اما نشنیدی
سایهات
بر سرِ تمامیِ کوچهها افتاد
با تپشی در قلبام
شروع به دویدن کردم
تو اما نبودی...
نبودنات چنان دشوار بود که مپرس!
قلبام میلِ گریه کردن داشت
من اما سکوت کردم...
#آتیلا_ایلهان
بخواب محبوبم
بخواب و اندوه شب را به من بسپار!
از اختران تابناک
گوشواره های خوشهای شکل،
از قرص ماه
نگینی برای سینه ریز،
از تکه ابرها
شالی گرم و حریرگونه
و از سیاهی شب
سُرمه دانی برایت خواهم ساخت
تا بامدادان که برخاستی
زیبایی ات
چیز بیشتری به روشنی روز بیافزاید.
#حميد_جديدی
#شبتون_آروم🙏🏻🌺🙏🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیدار شو ! بیدار شو !
به جز من و تو
و این گنجشک سپیده دمی
هیچکس در جهان نیست ...
#شمس_لنگرودی
#درود
#صبحتون_نیڪو😊♥️
من تو را تصویر خواهم کرد...
تو را به رنگ...به نور...
و به آوازهای رنگین تبدیل خواهم کرد...!
تو را به گل...به کوه...
و به رودخانه های خروشان..
تبدیل خواهم کرد..!
من از تو...
دنیا را خواهم ساخت...
و برای تو ...دنیا را...!
اگر سخنم را باور نمیکنی...
هنوز قدرت دوست داشتن را..
باور نکرده ای...!
#نادر_ابراهیمی