🌾همه گویند #از_سر گذشت
💥اما من گویمت
چگونه از #دلـ❤️ گذشت؟!
🌾ای کسی که
مصداقِ تُعِزُّ مَنْ تَشَاء خداوندی
حالا #آوینی بیاید و تو را روایت کند :
”تو را با خدا چه
#عهدی بود که از این کرامت برخوردار شدی⁉️”
که #خون_تو❣ سَبَب بیداری تمامِ خواب زده هایِ عالمِ غفلت است👌
🌾از کدام خواسته های دِلَت گذشتی
تا اینگونه #گمنام و ناگاه بیایی
و از همه دلبری کنی ...😔
#شهید_محسن_حججی
#شبتون_شهدایی🌙
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت
@asganshadt
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
بصیرت فتنه ها را برملا ڪرد دفاع از آرمان ڪربلا ڪرد نُه دے ملت ایران🇮🇷 خروشید چو فریادے علیه فتنه جو
✊هستیم بر آن #عهد که بستیم...
🌾 #قسم به فیض #شهادت قسم به سرخی خون
به #خیبر و #نی و #هور و #جزیره_ے_مجنون
🌾 قسم به روح #خمینی قسم به #سید_علی
به امر رهبر و فرموده های شخص ولی
🌾 قسم به #عارف جبهه به #مصطفی_چمران
به گریه در دل سنگر، تلاوت قرآن
🌾 قسم به ترکش و قطع نخاع و جانبازی
قنوت و دست جدای #حسین_خرازی
🌾 قسم به جوخه ی اعدام و سینه ی نواب
به عالمان شهیدِ فتاده در #محراب
🌾 به انتهای افق، سرگذشت #حاج_احمد
خوراک کوسه شدن در تلاطم #اروند
🌾 قسم به پیکر بی سر ، قسم به حاج #همت
به چادر و به #حجاب زنان با عفت
🌾 به صبحگاه #دوکوهه، به درد و صبر از رنج
غروب دشت #شلمچه، به #کربلای_پنج
🌾 قسم به #سید_حسن شیرمرد #حزب_الله
به جنگ سی و سه روزه، نبرد حزب الله
🌾 قسم به حنجر حجاج خونی مکه
به #رمل های روان و به #مقتل_فکه
🌾 قسم به #باکری و #باقری و #زین_الدین
به غرش #نهم_دی به فتنه ی رنگین
🌾 قسم به تنگه ی #مرصاد و عقده از #صیاد
به غربت اسرا و شکنجه و فریاد
🌾 قسم به روح هنر از نگاه #آوینی
به جنگ معتقدان ضد رنگ بی دینی
🌾 قسم به قدرت #خون در برابر #شمشیر
به یک #پدر که نیامد پسر، و شد او پیر
🌾 به مادر سه شهیدی که خم نکرد ابرو
به تکه تکه شدن در #مصاف رو در رو
🌾 به دست خالی #رزمنده ای که میجنگید
به آن جنازه که با چشم باز میخندید
🌾 قسم به خون #خلیلی شهید راه #حیا
به #ندبه و به #کمیل و #زیارت_عاشورا
🌾 که تا رمق به تنم هست مکتبی هستم
#حسینی_ام #حسنی_ام، و #زینبی هستم
🌾 و سر سپرده ام و از تبار #عمارم
به #انقلاب و #شهیدان حق #وفادارم
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت👇
@asganshadt
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
خوشا آنانکه #مردانه میمیرند و تو، ای عزیز♥️ خوب میدانی که تنها #کسانی مردانه میمیرند که "مردانه
💠 #آوینی نصوح انقلاب ماست
🔰احتیاج به یک بارقهی نور و #نفس مسیحایی داشت تا راه بشناسد، شناخت و در مسیر، پیشتاز شد💫 به سمت #آرمان شهر.
🔰همه ما ادعای درستی پیمایش #مسیر را در غبغب خود داریم😎 و زور میزنیم مسیر خود را تلقین کنیم بر اطرافیان، که من بر #طریق_اعلی هستم، شاید بخاطر این تلاش میکنیم اشتباه بودن مسیر را نپذیریم😏 چون از راهی که آمدهایم و #سختیای که کشیدهایم میترسیم که بیهوده بوده باشد.
💥اما #آوینی آنگاه که دم مسیحایی و اتمسفر خون و #خاک را دید و صوت ربنای آزادی🕊 را به چشم دید و به گوش شنید، بی ترس از راه آمده و #قهرمانانه مسیر درست را پذیرفت تا از آن به بعد محکم و استوار💪 قدم بردارد. تا نه دلش لرزان باشد💓 نه گام هایش.
🔰رسید به دیدگاهی که گفت شاید #امام_زمانم از سیگار کشیدنم راضی نباشد. مچاله کرد سیگار🚬 و تعلقش را، و پرتاب...
🔰شد صوت شناخت ما از بوی باروت و #خون و خاک و آتش🔥 و نگاشت آنچه را که در مکاشفههای ذهنش #حس کرد.
#شهید_سیدمرتضی_آوینی
#سالروز_شهادت 🌷
✍نویسنده: #محمدصادق_زارع
📆تاریخ تولد: ۲۱ شهریور ۱۳۲۶ شهرری تهران
📆تاریخ شهادت: ۲۰ فروردین ۷۲ فکه خوزستان
🌹🍃🌹🍃
@asganshadt
♡
#رمان_دلارامِ_من ❤️
#قسمت_سی_ودوم
اینجا، جای همه دنیا خالیست،
اینجا مرقد صدای عدالت و انسانیت است،
اینجاجاییست که من و ما معنی ندارد، زمان و مکان معنی ندارد،
دنیا و آخرت معنی ندارد،
اینجا فقط اوست؛
او... شاه نجف... شاه نجف که نه، شاه شاهان عالم.
شاه شاهان روبروی من نشسته و میشنود پیش از آنکه بگویم، میدهد قبل از
اینکه بخواهم؛
این بابای مهربان، به رسم همیشه اش یتیم نوازی میکند و مرهم میشود بر
زخمهایم.
و اوست که راهی مان میکند به سرای حسین ع .
راهی شدن همان و مجنون شدن
همان؛
مردم دنیا دنبال چه میگردند؟
عدالت؟
صلح؟
انسانیت؟
همه اینجاست.
جایی که عشق علی ع و فرزندش باشد، مدینه فاضله است.
اینجا سرزمینی است که عشق بر آن حکومت میکند و قانونی جز عشق ندارد؛ برای همین است که پیرزنی
التماس میکند هرچه دارد را به زائران ببخشد،
برای همین است که خانم و آقای
دکتری از کانادا آمده اند اینجا و خاک پای زائران را طوطیا کرده اند؛
همان دکتری که برای گرفتن نوبتش باید شش ماه انتظار بکشی، در سرزمین عشق دنبالت میدود تا از غبار پاهایت مرهم بگیرد!
اینجا هرکس با هر شغل و پست و مقامی آمده و نوکری میکند؛
زباله جمع میکند، چای تعارف میکند، پای زائران را میشوید؛ و چه شغلی
بالاتر از نوکری در این آستان؟
چه حرفهای شریف تر از گدایی در بارگاه کرم؟
همه هستند، آسیایی، آفریقایی، اروپایی، امریکایی؛ مسلمان، مسیحی، یهودی،
شیعه، سنی و...
اینجا میعادگاه انسان است، نه قوم و قبیله و نژاد و مذهب،
اینجا برترینها باتقواترین هایند؛
چقدر شبیه محشر است اینجا!
از شرق و غرب آمده اند،
جاری تر از فرات و سوزان تر از نینوا.
به قول #آوینی:
عالم همه در طواف عشق است و دایره دار این طواف حسین ع است.
و اینجاست که میفهمم قلبم نمیتپد، حسین حسین ع میکند؛
با هرقدم شیداتر میشوی تا برسی و آنجا دیگر تو نیستی...
آنجا سرتاپا عشق شده ای.
جمعیت انقدر زیاد است که حتی نمیتوانیم به رفتن داخل حرم فکر کنیم؛ این فقط حرف من نیست،
حاج آقا کاظمی و علی آقا هم در جواب افراد کاروان همین را میگویند.
شب اربعین است و از چهار گوشە جهان، دور دایره دار طواف عشق جمع اند؛
هرسو نگاه میکنم، اشک و آه و پرچم است؛
سینه میزنند، هر دسته ای به
شکل خودش، اینجا گرم ترین نقطه دنیاست؛ کانون عاطفه و احساس؛ کاش
همه دنیا میدیدند عشق ما را، بر سر و سینه زدنها را، دویدنها را.
با اینکه همیشه برایم خیلی مهم بود که چادرم خاکی نشود، حالا چادرم خاکی
خاکی است؛
اصلا خودم به چادرم گل مالیدم، یعنی خودم که نه، پیرزنی عرب نشسته
بود و به چادر زنهایی که میخواستند گل میمالید،
یک تشت هم گذاشته بود جلویش؛
من را که دید، پرسید: زینبی؟
منظورش را همان اول درست نفهمیدم، با دست روی شانه هایش گل مالید و
دوباره گفت: زینبی؟
گفتم: آره به چادر منم بزن.
و او گل مالید به شانه ها و سرم، مرا مثل حضرت زینب س کرد.
فشار جمعیت اصلا برایمان مهم نیست، چون فشار مصیبت حسین ع را
عمریست تحمل کرده ایم.
عمه و بقیه کاروان را همان ورودی بین الحرمین گم کرده ام؛
این هم مهم نیست، چون میدانم تا الان گم شده بودم و اینجا تازه پیدا شده ام؛ اینجا امام، خود خود آدمها را از بین پرده های غفلت و دنیا بیرون میکشد و نشانشان میدهد.
ساعت یازده شب است اما کسی قصد رفتن ندارد؛
کم کم نگران میشوم، همراه ها
آنتن نمیدهد؛ دنبال کسی میگردم که کمکم کند، یکی از خادمها شاید.
✍ #نویسنده:#فاطمه_شکیبا(فرات)
↩️ #ادامہ_دارد....
•┈┈••☆•♥️☆••┈┈•
@asganshadt
•┈┈••☆•♥️•☆••┈┈•
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
♡ #رمان_دلارامِ_من❤️ #قسمت_سی_ویکم روحانی جوان دست بر چشمش میگذارد: چشم آقاحامد، نگران نباش. مرد
♡
#رمان_دلارامِ_من ❤️
#قسمت_سی_ودوم
اینجا، جای همه دنیا خالیست،
اینجا مرقد صدای عدالت و انسانیت است،
اینجاجاییست که من و ما معنی ندارد، زمان و مکان معنی ندارد،
دنیا و آخرت معنی ندارد،
اینجا فقط اوست؛
او... شاه نجف... شاه نجف که نه، شاه شاهان عالم.
شاه شاهان روبروی من نشسته و میشنود پیش از آنکه بگویم، میدهد قبل از
اینکه بخواهم؛
این بابای مهربان، به رسم همیشه اش یتیم نوازی میکند و مرهم میشود بر
زخمهایم.
و اوست که راهی مان میکند به سرای حسین ع .
راهی شدن همان و مجنون شدن
همان؛
مردم دنیا دنبال چه میگردند؟
عدالت؟
صلح؟
انسانیت؟
همه اینجاست.
جایی که عشق علی ع و فرزندش باشد، مدینه فاضله است.
اینجا سرزمینی است که عشق بر آن حکومت میکند و قانونی جز عشق ندارد؛ برای همین است که پیرزنی
التماس میکند هرچه دارد را به زائران ببخشد،
برای همین است که خانم و آقای
دکتری از کانادا آمده اند اینجا و خاک پای زائران را طوطیا کرده اند؛
همان دکتری که برای گرفتن نوبتش باید شش ماه انتظار بکشی، در سرزمین عشق دنبالت میدود تا از غبار پاهایت مرهم بگیرد!
اینجا هرکس با هر شغل و پست و مقامی آمده و نوکری میکند؛
زباله جمع میکند، چای تعارف میکند، پای زائران را میشوید؛ و چه شغلی
بالاتر از نوکری در این آستان؟
چه حرفهای شریف تر از گدایی در بارگاه کرم؟
همه هستند، آسیایی، آفریقایی، اروپایی، امریکایی؛ مسلمان، مسیحی، یهودی،
شیعه، سنی و...
اینجا میعادگاه انسان است، نه قوم و قبیله و نژاد و مذهب،
اینجا برترینها باتقواترین هایند؛
چقدر شبیه محشر است اینجا!
از شرق و غرب آمده اند،
جاری تر از فرات و سوزان تر از نینوا.
به قول #آوینی:
عالم همه در طواف عشق است و دایره دار این طواف حسین ع است.
و اینجاست که میفهمم قلبم نمیتپد، حسین حسین ع میکند؛
با هرقدم شیداتر میشوی تا برسی و آنجا دیگر تو نیستی...
آنجا سرتاپا عشق شده ای.
جمعیت انقدر زیاد است که حتی نمیتوانیم به رفتن داخل حرم فکر کنیم؛ این فقط حرف من نیست،
حاج آقا کاظمی و علی آقا هم در جواب افراد کاروان همین را میگویند.
شب اربعین است و از چهار گوشە جهان، دور دایره دار طواف عشق جمع اند؛
هرسو نگاه میکنم، اشک و آه و پرچم است؛
سینه میزنند، هر دسته ای به
شکل خودش، اینجا گرم ترین نقطه دنیاست؛ کانون عاطفه و احساس؛ کاش
همه دنیا میدیدند عشق ما را، بر سر و سینه زدنها را، دویدنها را.
با اینکه همیشه برایم خیلی مهم بود که چادرم خاکی نشود، حالا چادرم خاکی
خاکی است؛
اصلا خودم به چادرم گل مالیدم، یعنی خودم که نه، پیرزنی عرب نشسته
بود و به چادر زنهایی که میخواستند گل میمالید،
یک تشت هم گذاشته بود جلویش؛
من را که دید، پرسید: زینبی؟
منظورش را همان اول درست نفهمیدم، با دست روی شانه هایش گل مالید و
دوباره گفت: زینبی؟
گفتم: آره به چادر منم بزن.
و او گل مالید به شانه ها و سرم، مرا مثل حضرت زینب س کرد.
فشار جمعیت اصلا برایمان مهم نیست، چون فشار مصیبت حسین ع را
عمریست تحمل کرده ایم.
عمه و بقیه کاروان را همان ورودی بین الحرمین گم کرده ام؛
این هم مهم نیست، چون میدانم تا الان گم شده بودم و اینجا تازه پیدا شده ام؛ اینجا امام، خود خود آدمها را از بین پرده های غفلت و دنیا بیرون میکشد و نشانشان میدهد.
ساعت یازده شب است اما کسی قصد رفتن ندارد؛
کم کم نگران میشوم، همراه ها
آنتن نمیدهد؛ دنبال کسی میگردم که کمکم کند، یکی از خادمها شاید.
✍ #نویسنده:#فاطمه_شکیبا(فرات)
↩️ #ادامہ_دارد....
•┈┈••☆•♥️☆••┈┈•
@asganshadt
•┈┈••☆•♥️•☆••┈┈•
🍃آوینی نصوح انقلاب ماست♡
🍃احتیاج به یک بارقهی نور و #نفس مسیحایی داشت تا راه بشناسد، شناخت و در مسیر، پیشتاز شد به سمت #آرمان شهر.
🍃همه ما ادعای درستی پیمایش مسیر را در غبغب خود داریم و زور میزنیم مسیر خود را تلقین کنیم بر اطرافیان، که من بر طریق اعلی هستم، شاید بخاطر این تلاش میکنیم اشتباه بودن مسیر را نپذیریم، چون از راهی که آمدهایم و #سختیای که کشیدهایم میترسیم که بیهوده بوده باشد.
🍃اما #آوینی آنگاه که دم مسیحایی و اتمسفر خون و #خاک را دید و صوت ربنای #آزادی را به چشم دید و به گوش شنید، بی ترس از راه آمده و قهرمانانه مسیر درست را پذیرفت تا از آن به بعد #محکم و استوار قدم بردارد. تا نه دلش لرزان باشد نه گام هایش🌹
🍃رسید به دیدگاهی که گفت شاید امام زمانم از سیگار کشیدنم راضی نباشد. مچاله کرد #سیگار و تعلقش را، و پرتاب...
🍃شد صوت شناخت ما از بوی باروت و خون و خاک و #آتش و نگاشت آنچه را که در مکاشفههای ذهنش #حس کرد.
🌺به مناسبت سالروز #شهادت #شهید_سید_مرتضی_آوینی
✍نویسنده : #محمد_صادق_زارع
@asganshadt