eitaa logo
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
627 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.2هزار ویدیو
115 فایل
کانون فرهنگی رهپویان شهدای جهان اسلام یُحیے وَ یُمیت، و مَن ماتَ مِنَ العِشق، فَقَد ماتَ شَهید...♥️ [زنده مےڪند و مےمیراند! و ڪسے ڪه از عشق بمیرد، همانا شـہید مےمیرد...|♡ |
مشاهده در ایتا
دانلود
هوا هوای شــ💚ـهادت دوباره زد به 😞 برای اکنون دهید بال و پـ🕊ـرم خـدا ڪند نام ما را هم فداییان مدافعان حــرم https://eitaa.com/asganshadt
گفتند ؛🍁 شُـــہـــدا شرمنده ایم...!😔 ها شنیدند ؛ شهدا شرمنده ایم...! خیلے ها ؛ شهدا شرمنده ایم...! خیلے ها دیدند ؛ شرمنده ایم ...! همـــــہ .. ! همـــہ ایم..!🍁 👈ای ڪاش زمانی از شهدا خارج شویم..! . . از هر جا ڪه عبــــور میکنیم ، نام ِ میدرخشد ! پس یادمــــان باشد ؛🍁 را بدهکاریم به آنهایی ڪ پل ِ عبور ِ ما شدند در دنیا.. . . ڪربلا_شلمچه 65 95 بصره یا حلبـــــ🍁 فرقی نمی کند ڪ فداے (علیه‌السلام) یا فداے (سلام الله علیہا) همه اصحاب آخر الزمانی یند . ✅سلام بر آنهایی ڪ لباس سبز رزمشان بود..🍁 الهے هیچ از رفیقاش جا نمونہ ..😭 را نــــه مـــا پیــدا ڪـــه پیــدا مےڪنـــد ما را ... ____~°°••🕊💢🕊••°°~_____ 🌸یا فاطمـــة الزهرا سلام الله علیــــها(امُ الشــهداء)🌸 @asganshadt
💠زبان حال دختـر شهید 🌷پدر عزیزم، روزگاریست که غم نبودنت چون آفتاب دم غروب🌥 سخت دلتنــ💔ـگم نموده است. چه صبح ها که با یادت از خواب بر می خیزم و چه شب ها که با اندوه به خواب می روم و من ، آن صورت مهربان با لبخندی بر لبان😄 را که برای خداحافظی👋 آمده بودی، بر لوح دلمـ❤️ ثبت کردم👌 🌷آن روز نورانیت چهره ات✨ حکایتی دیگر داشت... ، پر کشیدن تا کوی دوستـ🕊، رسیدن به بارگاه معشوق در چشمانت موج می زد، همچون پرنده ای که تاب ایستادن و ماندن ندارد🚫. 🌷همیشه می گفتی خوشا به حال همرزمان ، چه سعادتی نصیبشان شد و قطره اشک گوشه چشمانت😢 معنای ناب زندگی را برایم تداعی کرد.یادم هست که به من گفتی؛ آمده ام که بروم، برای دفاع👊 از حریم (سلام الله علیها) و اسلام  می روم، تو را به می سپارم و از تو می خواهم در سنگر علم یاریگر من و مدافعان حرم باشی. 🌷آری تو رفتی و در سنگر ، علیه دشمنان ، جانانه مبارزه کردی👊، آه و حسرتی😢 را که همیشه در پنهان ساخته بودی، اینک به خواسته قلبی ات یعنی مزین گشته است... 🌷آری تو رفتی و با نثار خود از حریم امن الهی دفاع کردی، تو رفتی و در میدان نبرد به پیروی از سرور شهیدان 🌷عالم (علیه السلام) درس آزادی، ایثار و شهادت🕊 را یادمان دادی✔️ و از دست معشوق ازلی، نشان لیاقت را گرفته ای و سرافرازی انقلاب اسلامی ایران🇮🇷 را باعث شده ای. 🌷پدر عزیزم تو به وظیفه سرخ خویش عمل کردی✅، اینک وظیفه دختر و دخترانت هست که در سنگر دانش و پا برجاتر از همیشه✊، محافظ انقلاب اسلامی و آرمان هایش باشند؛ آرمان هایی که با سرخ شهیدان🕊، و آسمانی گشته است. 🌷پدر عزیزم، تو مرا نام نهادی و شاید این بزرگ ترین باشد که نصیبم شده و آن همنام بودن با  پیام آور نهضت ✌️ و با افتخار به من می گوید که فرزند دلاور مردی از هستم که زندگی اش را با نهایت اخلاص👌 و افتخار در راه حفظ مرقد حضرت زینب (سلام الله علیها) فدا نمود🌷. 🌷پدرجان اگرچه شما برایم سخت و جانگداز است⚡️اما سرافرازی و افتخاری که شما و همرزمان شهیدت برای دیار و سرزمین مان به ارمغان آورده اید، همیشه وجودمان را روشن✨ از پرتو حضورتان خواهد ساخت. تو همیشه برای من ، با من نفس می کشی و یاریگر من در ادامه راه هستی😊؛ راهی💫 که پرتو خون هزاران هزار روشنی بخش آن است. ✓نام تو افتخار،✓ راه تو ماندگار، ✓مرگ سرخت خروش روزگار ✓ای همه سادگی، ✓عشق و آزادگی، ✓رونق زندگی، ✓لطف پروردگار... 🌹🍃🌹🍃 @asganshadt
خوشا آنان که #زینب یارشان شد. صداقت در #عمل گفتارشان شد. به عباس #اقتدا کردند و رفتند. #علمدار_حسین سردارشان شد #شهدای_مدافع_حرم #شبتون_شهدایی🌙 🍃🌹🍃🌹 @asganshadt
✍️ دلنوشته کربلاییِ ، با خداوند متعال در آرزوی جهاد و 🔺خدایا، تو را به مُحرَم حسین علیه‌السلام مرا هم مَحرَم کن... یا رب الحسین علیه‌السلام 🔸خدایا؛ چندیست عقدۀ دل پیشت باز نکرده‌ام و باز به لطف شما فرصتی مهیا شد... 🔹خدایا؛ حسین علیه‌السلام رسید... تاسوعا رسید... عاشورا رسید... 🔸محرم ره به اتمام است و من هنوز... 🔹خدایا؛ چه شده است؟ مگر چه کرده‌ام که اینگونه باید رنج و فراق بکشم؟ 🔸خدایا؛ می‌دانم... می‌دانم روسیاهم، پرگناهم... 🔹اما... تو را به علیه‌السلام... تو را به سلام‌الله‌علیها... تو را به علیه‌السلام... 🔸خدایا... دیگر بس است... اصلاً بگذار این‌گونه بگویم... غلط کردم. 🔹خدایا... بگذر... بگذر از گذشته‌ام. ببخش... 🔸باور ندارم در عالم کبریایی تو گنهکاران را راهی نباشد. 🙏یا اله العالمین... 🔹ببخش آن گناهانی را که از روی جهالت انجام داده‌ام. 🔸ببخش آن خطاهایی را که دیدی و حیا نکردم. 🔹خدایا، تو را به مُحرَم حسین علیه‌السلام مرا هم مَحرَم کن... 🔸این غلام روسیاه پرگناه بی‌پناه را هم پناه بده... 🔹خدایا، یکسال گذشت و من کل سال را تنها با خاطرات همان چند روز گذراندم... 🔸زنده‌ام به امید دوباره رفتن... 🔹مپسند... مپسند که این‌گونه رنج بکشم... 🔸سینه‌ام دیگر تاب ندارد... 🔹مگر چند نفر شوق رفتن دارند؟ 🔸یعنی بین این همه خوبان روسیاهی چون من راه ندارد؟ 🔹مگر جز این است که حسین علیه‌السلام هم عباس علیه‌السلام را برد و هم حُر را... 🔸مگر جز این است که هم حبیب روسفید شد و هم جو ْن... 🔹خدایا اگر هست، اگر شجاعتی هست، اگر روحم به افتاده است برای رفتن همه و همه به لطف تو بوده و بس... 🔸می‌توانستی مرا هم در این دنیا کنی... 🔹می‌توانستی مرا هم آنقدر کنی که فکر هم نباشد جه برسد به رفتن... 🔸می‌توانستی آنقدر وابسته‌ام کنی که نتوانم از داشته‌هایم بکنم... 🔹اما خدایا، از همه چیز دل بریده‌ام... 🔸از زن و فرزندم گذشتم... 🔹دیگر هیچ چیز این برایم ارزشی ندارد جز آنچه که مرا به تو برساند... 🔸خدایا، من از همه چیز این دنیا گذشتم تو نیز از من ... 🔹و این همه را فقط از تو می‌دانم... 🔸پس: ای که مرا خوانده‌ای؛ ... @asganshadt
خنجر، کدام #شمر کشیدت به رو، دریغ! کنج تنور کیست سر روشن تو آه؟ دارد اسارت تو به #زینب اشارتی از اشتیاق کیست که چشمت کشیده راه؟ از دور دست می‌رسد آیا کدام پیک ای مسلم شرف به کجا می‌کنی نگاه⁉️ #شهید_محسن_حججی #شهید_بی_ســر 🌹🍃🌹🍃 @asganshadt
📝 🌾فک کن بری 😍 به همه بگی فردا میرم پیش بی بی بری تو صحن پرچم یا سربند کلنا عباسک یا 🌾بری تو حرم روبه روی ضریح دست تو بزاری رو با زبون بی زبونی بگی خانوم جات اینجاست👈❤️ اونجا چیکار میکنین بگی خانوم اجازه میدی،برم کنم از حرمتون⁉️ 🌾بعد،یه ،یه لباس نظامی،یه کلاشینکف، یه کلت،یه بیابون،بیابون نه پشتت یه گنبد🕌انگار داره نگات میکنه😍 🌾خانوم نگات میکنه میکنی کنارته👥 بهت افتخار میکنه بهت میزنه یه نگاه به پشت سرت به یا عباس میندازی 🌾میگی تا اسم شما رو گنبد هست مگه کسی میتونه به حرم چپ نگاه کنه👊 خم شی بند پوتینتو سفت میکنی سفت میکنی اسلحه رو سفت میچسبی، میگیری میگی یا عباس 🌾بعد از اینکه چندتا حرومی👹 رو به رسوندی؛ببینی یه ضربه خورده به قلبت💘 🌾 شروع میکنه به سوختن،از خون دستت میفهمی شدی🤕 میگی بی بی ببخشید ،دیگه توان ندارم😓دوستات جمع شن دورت👥👥 نفسات به شمارش بیوفته؛چشمات تار ببینه 🌾بی بی بیاد بالا سرت برا خون زیادی ازت بره.دوستات پاهاتو بلند کنن تا خون به مغزت برسه⚡️امابگی پاهامو بذارین زمین بلند کنین 🌾بی بی اومده میخوام بهش بدم چند دقیقه بعد ببندی😌 چند روز بعد به خانوادت خبر بدن شدی🌷 😇 💢 بحق بی بی زینب 🌹🍃🌹🍃 @asganshadt
❤🍃❤ اما ای #دهر...! اگر رسم بر این است کہ صبر را جز در برابر #رنـج نمـی بخشند و رضای او نیز در #صبــر است، پس این سر ما و تیغ جفای تو... « شمربن ذی الجوشن » را بیاور و بر سینہ ما بنشان، تا سرمان را از قفا ببرد، و #زینب را نیز بدین تماشاگہ راز بنشان... 🌷 #سید_شهیدان_اهل_قلم 🌷 #شهید_سیدمرتضی_آوینی #شبتون_شهدایی
💔چهل روز است که گلگون گشته صحرا زخـــــــــون پاک 🏴چهل روز است خــاموش است خاموش چــــــــــــــــراغ آل طاها 💔چهل روز است گشتــــــــــه ورد حسینـــــــــــم وا حسینم وا حسینم 🏴چهل روز است کـــــــــــز قتل حُسینش پــــــریده رنگ از رخسار زهرا 😭 💔چهل روز است مـــــــــی سوزد سکینه دلــــش بشکسته است از داغ 🏴چهل روز است کز خــــــون نقش بسته بـــه لوح عشق هفتاد و دو امضا 💔چهل روز است از هجـــــــران اکـــــبر خـــــورد خون جگر، پیوسته لیلا 🏴چهل روز است گلهـــــــــــــای رسالت خـــــــــــــزان گشته🍂 از بیداد اعدا 💔چهل روز است بیـــــــــــاد اصغرم من بــــــــــه یــاد روی ماه من 🏴چهل روز است قدم از غـــــــــم خمیده بیـــاد در خون طپیده 💔چهل روز است دلم دریای خــون است ز هجرانت غمم از حد فزون است 🏴چهل روز است که چون نـــی در نوایم بیــــــــــــاد 💔چهل روز است که رفتم زیــــــن بیابان بــــــــرون همراه این جمع پریشان 🏴کنون ای خفته در خاک ای بـــــــــرادر زجـــــــا برخیز به استقبال 😔 💚زینب(س) کنار قبر امام حسین (ع)🕌 🌹🍃🌹🍃 @asganshadt
یکی از همسنگرانش می گفت: چند هفته قبل از #شهادتش در تهران پای تخته نوشت: «اذا کان المنادی زینب سلام الله علیها فاهلا با الشهاده»: اگر دعوت کننده #زینب «سلام الله علیها» است، پس سلام بر #شهادت .... بعد از ظهر 29 دی 92 همزمان با #میلاد رسول مکرم اسلام «صلی الله علیه و آله» و امام صادق«علیه السلام» 5 سال پیش در یک چنین روزی #داماد شد و در سالروز ازدواجش به دیدار معشوق حقیقی خود رفت... #شهید_مدافع_حرم #شهیدمحمودرضا_بیضایی❤️ تصویر باز شود☺️☝️ 🔸 راوی: برادر شهید @asganshadt
#معصومه_س یعنی قداست #مریم و عصمت #فاطمه_زهرا_س و ادامه قصه غصه های #زینب در جست وجوی #برادر وفات #حضرت_معصومه سلام الله علیها را تسلیت عرض می نماییم #صلوات 🌹اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @asganshadt
✍| بی بی آن زمانی که شما در شام غریب بودید ،💯 دیگر به احدی اجازه نمی دهیم به شما و سلاله (علیه السلام) بی احترامی کند✊ دیگر دوران شیعه تمام شده🇮🇷 عزیزم : مرا قاسم خطاب کن، روی خون من هم حساب کن👌 اجتماع بزرگ عاشقان شهادت👇 @asganshadt
براے بابا مهدی ! ‌ دختر بابا مـنم ، طناز عشق رفته بابایم سفر شهر دمشــق يادم آید آن سحرگاهے که رفت برنگشته او از آن راهے که رفت وقت رفتن هست یادم در وداع گفت: بابا می‌روم بـهر دفـــاع گفتم از که؟ از کجا؟ ای خوب عشق گفت از ناموس شیعه در دمشق گفت بابا، زینب آنجا بی‌کَس است حضرت زهرا بر او دلواپس است خون ز غیرت در رگ بابا به جوش گفت باید او علم گیرد به دوش اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @asganshadt🌹🍃
شهیـد‌ . حَرَم حَضرٺ عَجَــبــ| حال و هوایے دارد••• سوریہ فِیِض شَهادٺ چہ صفایے دارد بنویسید🖊 بہ روے ڪفن این شهدا "" چقدر عمہ ے 😍 سادات فدایے دارد "" شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @aaganshadt 🌹🍃
🕊بازمزمۂ سرود رفتند چون تیرشهاب در دل شب رفتند تازنده شودرسالٺ 🕊با نام شڪوهمند رفتند شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @asganshadt 🏴
با زمزمہ ی یارب رفتند چون تیرشهاب💫 در دل رفتند تا زنده شود رسالت با نام شکوهمند رفتند✊ 🌷 🌙 🍃🌹🍃🌹 @asganshadt
💠 قدمی عقب رفتم و تیزی نگاه هیزش داشت جانم را می‌گرفت که صدای بسمه در گوشم شکست :«پس چرا وایسادی؟ بیا لباساتو عوض کن!» و اینبار صدای این زن فرشته نجاتم شد که به سمت اتاق فرار کردم و او شوهرش را حس کرده بود که در را پشت سرم به هم کوبید و با خشمی سرکش تشر زد :«من وقتی شوهرم کشته شد، زنش شدم! تو هم بذار جون شوهرت بالا بیاد بعد!» 💠 ای کاش به جای این هیولا سعد در این خانه بود که مقابل چشمان وحشی‌اش با همان زبان دست و پا شکسته به گریه افتادم :«شوهرم منو کتک نزده، خودم تو کوچه خوردم زمین...» اجازه نداد حرفم تمام شود که لباسی را به سمتم پرت کرد و جیغش را در گلو کشید تا صدایش به ابوجعده نرسد :«اگه می‌خوای بازم شوهرت رو ببینی، بپوش بریم بیرون!» 💠 نفهمیدم چه می‌گوید و دلم خیالبافی کرد می‌خواهد دهد که میان گریه خندیدم و او می‌دانست چه آتشی به جان شوهرش افتاده که با سنگینی زبانش به گوشم سیلی زد :«اگه شده شوهرت رو سر می‌بُره تا به تو برسه!» احساس کردم با پنجه جملاتش دلم را از جا کَند که قفسه سینه‌ام از درد در هم شکست و او نه برای نجات من که برای تحقیر داریا نقشه‌ای کشیده بود و حکمم را خواند :«اگه می‌خوای حداقل امشب نیاد سراغت با من بیا!» 💠 و بهانه خوبی بود تا عجالتاً این زن جوان را از مقابل چشمان شوهرش دور کند که شمرده شروع کرد :«نمی‌دونم تو چه هستی که هیچی از نمی دونی و از رفتن شوهرت اینهمه وحشت کردی! اما اگه اونقدر به و رسولش ایمان داری که نمی‌خوای رافضی‌ها داریا رو هم مثل و و به کفر بکشونن، امشب با من بیا!» از گیجی نگاهم می‌فهمید حرف‌هایش برایم مفهومی ندارد که صدایش را بلندتر کرد :«این شهر از اول نشین بوده، اما چندساله به هوای همین حرمی که ادعا می‌کنن قبر سکینه دختر علیِ، چندتا خونواده مهاجرت کردن اینجا!» 💠 طوری اسم رافضی را با چندش تلفظ می‌کرد که فاتحه جانم را خواندم و او بی‌خبر از حضور این رافضی همچنان می‌گفت :«حالا همین حرم و همین چندتا خونواده شدن مرکز فتنه که بقیه مردم رو به سمت کفر خودشون دعوت کنن! ما باید مقاومت رافضی‌ها رو بشکنیم وگرنه قبل از رسیدن ، رافضی‌ها این شهر رو اشغال می‌کنن، اونوقت من و تو رو به کنیزی می‌برن!» نمی‌فهمیدم از من چه می‌خواهد و در عوض ابوجعده مرا می‌خواست که از پشت در مستانه صدا رساند :«پس چرا نمیاید بیرون؟» 💠 از نفسم بند آمد و فرصت زیادی نمانده بود که بسمه دستپاچه ادامه داد :«الان با هم میریم حرم!» سپس با سرانگشتش به گونه سردم کوبید و سرم منت گذاشت :«اینجوری هم در راه خدا می‌کنیم هم تو امشب از شرّ ابوجعده راحت میشی!» تمام تنم از زخم زمین خوردن و اینهمه وحشت درد می‌کرد و او نمی‌فهمید این جنازه جانی برای جهاد ندارد که دوباره دستور داد :«برو صورتت رو بشور تا من ابوجعده رو بپزم!» 💠 من میان اتاق ماندم و او رفت تا شوهرش را فراری دهد که با کلماتی پُرکرشمه برایش ناز کرد :«امروز که رفتی نیت کردم اگه سالم برگردی امشب رافضی‌ها رو به نجاست بکشم! آخه امشب وفات جعفر بن محمدِ و رافضی‌ها تو حرم مراسم دارن!» سال‌ها بود نامی از ائمه بر زبانم جاری نشده و دست خودم نبود که وقتی نام (علیه‌السلام) را از زبان این وهابی اینگونه شنیدم جگرم آتش گرفت. 💠 انگار هنوز مادرم در جانم زنده مانده و در قفس سینه پَرپَر می‌زد که پایم برای بی‌حرمت کردن لرزید و باید از جهنم ابوجعده فرار می‌کردم که ناچار از اتاق خارج شدم. چشمان گود ابوجعده خمار رفتنم شده و می‌ترسید حسودی بسمه کار دستش دهد که دنبال‌مان به راه افتاد و حتی از پشت سر داغی نگاهش تنم را می‌سوزاند. 💠 با چشمانم دور خودم می‌چرخیدم بلکه فرصت پیدا کنم و هر قدمی که کج می‌کردم می‌دیدم ابوجعده کنارم خرناس می‌کشد. وحشت این نامرد که دورم می‌چرخید و مثل سگ لَه‌لَه می‌زد جانم را به گلویم رسانده و دیگر آرزو کردم بمیرم که در تاریکی و خنکای پس از باران شب داریا، گنبد مثل ماه پیدا شد و نفهمیدم با دلم چه کرد که کاسه صبرم شکست و اشکم جاری شد. 💠 بسمه خیال می‌کرد هوای شوهر جوانم چشمم را بارانی کرده که مدام از اجر جهاد می‌گفت و دیگر به نزدیکی حرم رسیده بودیم که با کلامش جانم را گرفت :«می‌خوام امشب بساط کفر این مرتدها رو بهم بزنی! با هم میریم تو و هر کاری گفتم انجام میدی!»... ✍️نویسنده: اجتماع بزرگ عاشقان شهادت ❤️ @asganshadt
-📿🍂 •↜ 🌱🐾 برسه‌اون‌روز که‌خستہ‌ازگناهامون جلـو زانـوبزنیـم سرمونوپایین‌بندازیم وفقط‌یہ‌چیزبشنویم من‌خیلی‌وقتـه‌بخشیدمت...💔 عـزیزترینم، امـام‌تنھـای‌مـن ببخش‌اگـه‌برات نشدم... کِےشَود حُــربشـوَم تـوبـہ‌مردانـِہ‌کُنم..😭 @shidegomnam