eitaa logo
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
627 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.2هزار ویدیو
115 فایل
کانون فرهنگی رهپویان شهدای جهان اسلام یُحیے وَ یُمیت، و مَن ماتَ مِنَ العِشق، فَقَد ماتَ شَهید...♥️ [زنده مےڪند و مےمیراند! و ڪسے ڪه از عشق بمیرد، همانا شـہید مےمیرد...|♡ |
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جهاد، جوان بسیار باحیایی بود🙂 در لبنان زندگی بسیار سخت است آن هم برای یک جوان مذهبی و حزب اللهی. همیشه وقتی میرفتیم بیرون سرش پایین بود. دائم و سریع هم کارش را انجام میداد که برویم و زیاد در این فضاها نمی ماند.✨ مهمانی که میرفتیم یا در جمعی اگر حضور داشت لبخند دائم بر لب هاش بود اما با همان چهره مهربان و خندان دینش را حفظ میکرد..😊 گاهی در جمع دوستانمان اگر از بچه ها حرفی ناشایست میشنید با همان خنده اش متذکر میشد به آن ها. 📚 برگرفته از مصاحبه با دوستان شهید در حزب الله 🌹شهید جهاد مغنیه اجتماع بزرگ عاشقان شهادت @asganshadt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 وداع جانسوز خانواده شهید امر به معروف در معراج شهدا💔 🔸 همسر شهید «محمد محمدی» در گفت‌وگو با باشگاه خبرنگاران جوان: 🔹 ۲ روز پیش همسرم در جریان درگیری با اراذل و اوباش به دلیل تعدی به یک خانم در منطقه تهرانپارس و در حین امر به معروف آن‌ها، در حضور ۲ فرزندمان مورد ضرب‌وجرح چاقو قرار گرفت و به بیمارستان منتقل شد. 🔹 برخی از اعضای بدن این شهید بسیجی امر به معروف به بیماران نیازمند اهدا خواهد شد.
•○🌊🌥○• وَ لاَ خَرَجَ! حُبُّڪَ:) مِنْ قَلْبِـــے...💔 مرا ٺا دل بُوَد دلـبـ︎ــر ٺو باشے... (ع)💕 اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌸 @asganshadt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸💫:] آیا آن صبح نزدیک است!؟ (پیشنهاد دانلود🙂) تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان صلوات🌹 @asganshadt
رفقا نمازتون سرد نشه ☺️🌹
التماس دعای فرج 📿
••□🥀□•• 🌙 خدا در زندگ یمان جاری است همه جا و همه وقت 🌻 فقط کافی است کمی سکوت کنیم 🍁 تا صدای مهربانی اش را بلندتر حس کنیم... @asganshadt
35.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنرانی مقام معظم رهبری در مورد فتنه ۸۸ ࢪهبࢪم سید علے🌹
هدایت شده از 『 مُدرِّس نوین 』
🌿بسم اللّٰه القاصم الجبارین 🌿 در تمام جهان مردم به سربازان وطن ، احترام می‌گذارند ! با دین و آیین و فرهنگ های مختلف ! آنوقت ، جمعیتی ، آن هم در یک کشور ... ایران ❤️ !!! که ماباشیم "ارزنی" ارزش برای فدائی آب و خاکمان قائل نیستیم !! هشتگ [] میزنیم برای قاتلان و دشمنان سرزمینمان !! برای همان هایی که به ناحق خون جوانان وطن مان را ریختند !! برای آنهایی که ثروت کشورمان را غارت کردند !! برای همانانی که ...!! 💢 حواسمان هست از چه کسی حمایت میکنیم !؟ 💢 سنگ چه کسی را به سینه میزنیم ؟! آنهایی که جانشان را دادند تا خاکمان نرود ... امثال بودند 💔 آنقدر غریب ... که پیکرشان هم به دستمان نرسید 😭 آن کسی که حتی جرئت شلیک یک موشک را از اسرائیل گرفت ... بود 💔 آنهایی که رفتند و مقابل داعشی ها و تکویری ها ایستادند ... ها بودند که سر از تنشان جدا شد !! 💔 و بدنشان ...😭 ها بودند که با مورد انهدام قرار گرفتن خودرو ، مانند مادر شهیدشان !🍂 بین در و دیوار پر کشیدند 💔😭 ها بودند که فرزندان معصومشان در کودکی بی پدر شدند 😭💔 و ...💔 🔹چرا موقع اعدام ارازل و قاتل ها که میرسد ، میشویم ؟ 🔹چرا تنها این ارازل و و و دارند ؟؟؟ آن دختری که وقتی طرز شهادت پدرش را شنید ، از غصه کرد !!! گناه نداشت ؟؟ 💔😭 آن همسری که مجبور شد ، برای کودکان خردسالش هم باشد و هم ، گناه نداشت ؟؟ 💔😭 آن دختری که از سه سالگی از محروم شد ، گناه نداشت ؟؟ 💔😭 آن پسری که از باید سرپرست خانواده می شد و هوای خواهرش را داشت و تمام عواطف کودکانه اش را سر برید ، گناه نداشت ؟؟ 💔😭 |[ مراقب باشیم !! این دل هایی که میشکنیم ، روز محشر به پایمان نروند ... اما از دل سوختهٔ بچه یتیم !💔 بدانیم ، آخرتی هم هست ! 🚨 ]| 🍃 💚 ❗️ 🤞 😶 ◾️🍃🌱↷ 『 @modarese_novin 』🏴
شهید کاظمی:برای خوشایند هیچ کس جهنم نروید،که بخواهد کسی خوشش بیاد شما جهنمی بشوید. اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌸 @asganshadt 🌸
◼️بسم رب الشهداء 💠دفاع از ناموس ،از کوچه های تهران تا کوچه های حلب 🕊 شهید محمد محمدی در درگیری با ارازل و اوباش در تهران به درجه رفیع شهادت نائل آمد. اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌸 @asganshadt 🌸
حريصانہ‌بہ‌دنبال‌ِقضاۍحاجتِ‌ حاجتمندان‌باشيد؛زیراهيچ‌عملۍبعداز واجبات‌بھترازشادكردن‌ِمسلمان‌نيست‌ :) - امام‌رضا؏؛بحار‌الانوار🌿
❀↲بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمْ↳❀ به وقت رمان📢
❤️ اینجا، جای همه دنیا خالیست، اینجا مرقد صدای عدالت و انسانیت است، اینجاجاییست که من و ما معنی ندارد، زمان و مکان معنی ندارد، دنیا و آخرت معنی ندارد، اینجا فقط اوست؛ او... شاه نجف... شاه نجف که نه، شاه شاهان عالم. شاه شاهان روبروی من نشسته و میشنود پیش از آنکه بگویم، میدهد قبل از اینکه بخواهم؛ این بابای مهربان، به رسم همیشه اش یتیم نوازی میکند و مرهم میشود بر زخمهایم. و اوست که راهی مان میکند به سرای حسین ع . راهی شدن همان و مجنون شدن همان؛ مردم دنیا دنبال چه میگردند؟ عدالت؟ صلح؟ انسانیت؟ همه اینجاست. جایی که عشق علی ع و فرزندش باشد، مدینه فاضله است. اینجا سرزمینی است که عشق بر آن حکومت میکند و قانونی جز عشق ندارد؛ برای همین است که پیرزنی التماس میکند هرچه دارد را به زائران ببخشد، برای همین است که خانم و آقای دکتری از کانادا آمده اند اینجا و خاک پای زائران را طوطیا کرده اند؛ همان دکتری که برای گرفتن نوبتش باید شش ماه انتظار بکشی، در سرزمین عشق دنبالت میدود تا از غبار پاهایت مرهم بگیرد! اینجا هرکس با هر شغل و پست و مقامی آمده و نوکری میکند؛ زباله جمع میکند، چای تعارف میکند، پای زائران را میشوید؛ و چه شغلی بالاتر از نوکری در این آستان؟ چه حرفهای شریف تر از گدایی در بارگاه کرم؟ همه هستند، آسیایی، آفریقایی، اروپایی، امریکایی؛ مسلمان، مسیحی، یهودی، شیعه، سنی و... اینجا میعادگاه انسان است، نه قوم و قبیله و نژاد و مذهب، اینجا برترینها باتقواترین هایند؛ چقدر شبیه محشر است اینجا! از شرق و غرب آمده اند، جاری تر از فرات و سوزان تر از نینوا. به قول : عالم همه در طواف عشق است و دایره دار این طواف حسین ع است. و اینجاست که میفهمم قلبم نمیتپد، حسین حسین ع میکند؛ با هرقدم شیداتر میشوی تا برسی و آنجا دیگر تو نیستی... آنجا سرتاپا عشق شده ای. جمعیت انقدر زیاد است که حتی نمیتوانیم به رفتن داخل حرم فکر کنیم؛ این فقط حرف من نیست، حاج آقا کاظمی و علی آقا هم در جواب افراد کاروان همین را میگویند. شب اربعین است و از چهار گوشە جهان، دور دایره دار طواف عشق جمع اند؛ هرسو نگاه میکنم، اشک و آه و پرچم است؛ سینه میزنند، هر دسته ای به شکل خودش، اینجا گرم ترین نقطه دنیاست؛ کانون عاطفه و احساس؛ کاش همه دنیا میدیدند عشق ما را، بر سر و سینه زدنها را، دویدنها را. با اینکه همیشه برایم خیلی مهم بود که چادرم خاکی نشود، حالا چادرم خاکی خاکی است؛ اصلا خودم به چادرم گل مالیدم، یعنی خودم که نه، پیرزنی عرب نشسته بود و به چادر زنهایی که میخواستند گل میمالید، یک تشت هم گذاشته بود جلویش؛ من را که دید، پرسید: زینبی؟ منظورش را همان اول درست نفهمیدم، با دست روی شانه هایش گل مالید و دوباره گفت: زینبی؟ گفتم: آره به چادر منم بزن. و او گل مالید به شانه ها و سرم، مرا مثل حضرت زینب س کرد. فشار جمعیت اصلا برایمان مهم نیست، چون فشار مصیبت حسین ع را عمریست تحمل کرده ایم. عمه و بقیه کاروان را همان ورودی بین الحرمین گم کرده ام؛ این هم مهم نیست، چون میدانم تا الان گم شده بودم و اینجا تازه پیدا شده ام؛ اینجا امام، خود خود آدمها را از بین پرده های غفلت و دنیا بیرون میکشد و نشانشان میدهد. ساعت یازده شب است اما کسی قصد رفتن ندارد؛ کم کم نگران میشوم، همراه ها آنتن نمیدهد؛ دنبال کسی میگردم که کمکم کند، یکی از خادمها شاید. ✍ :(فرات) ↩️ .... •┈┈••☆•♥️☆••┈┈• @asganshadt •┈┈••☆•♥️•☆••┈┈•
❤️ با دیدن مردی با لباس نظامی، یاد حامد می افتم، با خودم فکر میکنم شاید حامد را بشناسد؛ حس اعتماد باعث میشود بخواهم از او بپرسم، اما نمیدانم چه بگویم، عربی که من یاد گرفته ام، با عربی عراقی زمین تا آسمان فرق دارد، حتی اگر بتوانم حرفم را به او بفهمانم، نمیتوانم حرفش را بفهمم؛ کلمات را در ذهنم مرتب میکنم و جلو میروم: عفوا سیدی... انا مفقوده. لبخندش را پنهان میکند و سر به زیر می اندازد: ایرانی هستید؟ لهجه اش عربی است؛ جا میخورم، بی توجه به تعجب من میگوید: اسم کاروانتون چیه؟ -ابالفضل العباس، اصفهان. -روحانی کاروانتون؟ لبهایش کش میآید و با لحن احترام آمیزی میگوید: میشناسمشون... حاج آقای کاظمی. ولی باید بمونم اینجا، وایسید همینجا تا یکی از دوستانم بیاد، اون میرسونه شما رو. تشکر میکنم و نفس راحتی میکشم؛ با کمی فاصله، منتظر میایستم و مشغول ذکر و راز و نیاز میشوم؛ برای اولین بار در عمرم، دلم برای حامد تنگ شده و از رفتارم با او پشیمانم. صدای همان مرد نظامی مرا به خود میآورد: خانم... برمیگردم و خشکم میزند از چیزی که میبینم. با لباسی نیمه نظامی و سر و روی ژولیده، کنار مرد نظامی ایستاده و با بهت به من خیره شده؛ زیرلب زمزمه میکنم: حامد!... مرد نظامی هم نمیداند چرا ما از دیدن هم تعجب کرده ایم؛ حامد چند قدم به سمت من برمیدارد: حوراء! تک و تنها اینجا چیکار میکنی؟ خودش هم میداند که دختری که تک و تنها اینجا باشد، بین جمعیت گم شده است؛ شرمنده میشوم، شاید هم بخاطر ترس سرم را پایین انداخته ام، دوست ندارم دعوایم کند؛ خستگی از نگاهش میبارد؛ چشمان سرخ و گود افتاده اش نشان میدهد خواب و خوراک درست و حسابی نداشته؛ لبخند میزند: طوری نیس آبجی، علی بهم گفت برنگشتی هتل، همه رو نگران کردی، خوب شد حالا که اتفاقی نیفتاده بریم. و به نشانه تشکر از مرد نظامی دست بر سینه میگذارد: ممنون شیخ احمد! وقتی میبیند شیخ احمد هنوز گیج است، میگوید: خواهرمه، ممنون بابت کمک، یا علی! و دست مرا میگیرد و دنبال خودش میکشد؛ احساس آرامشی که در حرم داشتم، دوچندان میشود؛ با دلسوزی خاص خودش میگوید: آدم تو این جمعیت بدون اینکه بخواد گم میشه، خوب کاری کردی اومدی سراغ شیخ احمد؛ ولی تو روخدا دفعه بعد مواظب باش، اینجا از همه جای دنیا میان، یه وقت اتفاقی برات میافته؛ داعش که شاخ و دم نداره، اصلا وقتی فهمیدم گم شدی، داشتم خل و چل میشدم، خیلی نگران شدم. یک دستش را دور شانه هایم میاندازد لبهایش را به گوشم نزدیک میکند: خدا روشکر التن که چیزی نشده، اصلا دفعه های بعد خودم میارمت، ولی خواهش میکنم مواظب خودت باش، بلایی سرت بیاد مادر زنده زنده کبابم میکنه، حالا دیگه بخند! تبسمم با خجالت در میآمیزد، من باید الان معذرت بخواهم و نمیخواهم؛ به هتل که میرسیم، عمه و علی آقا دم در ایستاده اند؛ علی آقا دستش را بر پیشانی میگذارد و به دیوار تکیه میدهد: اوف... خدا روشکر... نزدیک بودآقاحامد تحویل داعشم بده. عمه با همان لحن مادرانه صورتم را میبوسد: کجا بودی؟ دلم هزار راه رفت فدات بشم. ✍ :(فرات) ↩️ .... •┈┈••☆•♥️☆••┈┈• @asganshadt •┈┈••☆•♥️•☆••┈┈•
سلام علیکم بابت نحوه پارت گزاری اخیر معذورم🙏🍁 ان شاءالله سعی بر این هست که پارت ها رو از ساعت ۹ شب به بعد تقدیم نگاهتون کنم التماس دعا یاعلی💚💛💙💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️همپای خطر همسفر زینب بود ▪️همراز نماز سحر زینب بود ▪️یک لحظه نشد ز عمه جانش غافل ▪️پروانه ‌صفت دور و بر زینب بود 🏴 5 ربیع الاول سالروز (س) تسلیت باد🥀💔 @asganshadt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی هاحتی نمیدانن امام مهدی(عج) متولدشده واسمش چیه! صَاحِبُ هَذَا الْأَمْر ِالشَّرِيد ُالطَّرِيدُ الْفَرِيدُ الْوَحِيدُ @asganshadt
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ❤️ 💛 @asganshadt
4_5798553050461243401.mp3
6.75M
پشت پرده ی مال حرام حجت الاسلام والمسلمین مسعود عالی @asganshadt
🌷 🔰در روضه ی مادر حرف از کوچه و که می شود، از و غلاف شمشیر، نوکرها بی تاب می شوند و دست هایشان مشت در روضه ی ارباب، وقتی روضه خوان از حمله به خیمه ها، و بی گوشواره می گوید ناله ها بیشتر می شود ...😭 🔰خادم هایی که در روضه بی تاب می شوند، نبض غیرتشان می زند اگر به خانمیبی_حرمتی شودمحمد محمدی، نوکری بود که درس را از بر بود. رگ غیرتش جوشید وقتی دید به ناموس مردم بی حرمتی می شود . نتوانست مثل رهگذرها کلاه بی تفاوتی بر سر بکشد و راه خودش را برود.ایستاد و به اش عمل کرد.وظیفه ای که خیلی از ما فراموشش کرده ایم. 🔰برای از ناموس کشورش، جانش را داد.دلم شکست 💔وقتی فهمیدم از به او چاقو زده اند.گویی سرنوشت قسمت فرزندان است...آمر به معروف قصه ما شهید شد اما در تاریخ می درخشد وقتی اعضا بدنش به چند نفر جانِ دوباره بخشید .خوش به حال آن کس که 🧡شهید در سینه اش می تپد.قلبی که محبِّ است و با ذکر بی تاب می شود 🔰 قلم در دست میگیرم اما ذهنم سوی می رود. اویی که در راه جان داد اما حرف ها و ها دلش را بیشتر از جسمش زخم کردخلیلی ها و محمدی ها جان دادند تا قصه و بازار تکرار نشود. به بانویی نشود، پیش چشم مردی ناموسش. 🔰چشم می بندم بر دنیای اطرافم.بر آن هایی که شاید با غریبه شده اند .بی خیال تمام ها و ها، به یاد چادر خاکی مادرم و به حرمت خون ، چادرم را محکم تر می گیرم . زینبی می مانم پای حسین های زمان..