🌹
دستم به قلمدانم و چشمم به دواتم
راحت بگذارید مرا با حرکاتم
معنای غلط کردم و شرمنده عزیزم
کو باطله تا بگذرم از حقِّ لغاتم
یاد لغتی خارج از این سطر میافتم
افتادگی آموختهام از کلماتم
در جلد خودم رفته و شیطان رجیمام
با وسوسههای خودم افتاده به پاتم
پا داد و هوس کرد تو را شعرِ درونم
لب بست و لگد کرد مرا وحشیِ ذاتم
پرپر زده پروانهی دور پیه سوزم
آویخته از موی تو مأمور نجاتم
با ناز سرانگشت تو باید بچکانم
یک چکه به حلق خودم ای آب حیاتم
آب از دهنِ شسته نیداخته نگذر
وقت گذر از کوچه که در پنجره ماتام
محکمتر و پیچیدهتر از نخ پیِ وصلام
تابیده به دور تن من شاخ نباتم
ای سقفِ سرِ دلبری ای قبلهی حاجات
من پشت در افتاده قتیلالعبراتم
با خونِ رگم ریختهام روی زمینت
از آهِ دلم سوختهام پایِ بساطم
صد قفل به این پنجره میبندم و بگشا
چشمی به تماشایم و دستی به نجاتم
#امیر_حسین_هدایتی
#دستم_به_قلمدانم
@ashareamirhosienhedayati
🌹
کسی نمانده همینی که هست را بپذیر
همین خدازدهی خودپرست را بپذیر
اسیر منطق برهان و اختلاف نمان
نکات سادهتری هم که هست را بپذیر
نشستهای سرِ این میز حد نگاه ندار
ببر بباز ولی هر دو دست را بپذیر
نه پیشِ ساقی یک لاقبا گرو بگذار
نه پس بزن مِی و جامِ شکست را بپذیر
تو را به حرمت صحرا و چادر گلدار
شبانِ این رَم بیسرپرست را بپذیر
نپوش دامنِ کوهِ بلند را و برو
بمان حوائج بالا و پست را بپذیر
همیشه سنگ شدی تا به این هدف نخوری
بیا و خاک کن و نازِ شست را بپذیر
بر اسبِ مرده نتاز ای سوارِ کشته شده
دهانه را بکش و چِفت و بست را بپذیر
خمار و مستتر از چشم خویش نعره نکش
بخواب و بندِ قَبای گُسست را بپذیر
نه مثل حافظه سر را جواب شرط بخواه
نه هر که بر سرِ شیرازه بست را بپذیر
اگر به سر نخِ کوتاهِ بینتیجه گرفت
به قدر ناخنی از من شکست را بپذیر
همیشه تشنهی آن مَشربم که تازه کنی
تو هم رسالت مجنون و مست را بپذیر
نه پس بکش نه بپیچان نه هیچ کاری کن
بگو به گردنِ همدست و دست را بپذیر
#امیر_حسین_هدایتی
#کسی_نمانده
@ashareamirhosienhedayati
🌹
باید تکانی به خود داد باید رها شد
باید فرو ریخت بر خویش وقتی بنا شد
یکسر به تقدیر بند آمدن پشت پا زد
یکجا به تصمیمِ کندن رضا داد و پا شد
احشای خود را به هم بست و بار شتر کرد
گرد و غباری برآورد تا جا به جا شد
یک برگ ناخوانده دارد سقَط نامهی باغ
از سرگذشت نسیمی که طوفان و بادِ هوا شد
باید که از چشم دلبر به چشمش نظر کرد
باید به سختی به بیماریاش مبتلا شد
دندان شد و صف کشید و به شدت به هم خورد
یا مثل لبها به آرامی از هم جدا شد
باید تکانی تکانی تکانی به خود داد
باید رها و رها و رها و رها و رها شد
#امیر_حسین_هدایتی
#باید_تکانی_به_خود_داد
@ashareamirhosienhedayati
🌹
این ضرب شست دشمن من بود و یارم نیز
بیگانه رودرروست با من در کنارم نیز
این بانگ آزادی بر احضاریهای فوریست
حکمی که مأیوسم کند امیدوارم نیز
من سنگ زیرین بودهام اما در آفریقا
تا بشکند با مهرههایم اقتدارم نیز
در من بلندیها و پستیهای بسیاریست
در واحهها با ورطههای همجوارم نیز
ساز و بِساز خشکیِ پر گرد و خاکم نیست
جوش و نجوش آبهای بیبخارم نیز
زنجیرهی پیشینیانم دست و پا گیر است
همبندِ همسلولی همروزگارم نیز
حجّار سنگ قبر من حرف حسابش چیست
ضرّاب تنها سکه و حکّاک غارم نیز
باید به شدت از خودم دورت نگه دارم
ای آنکه باید همزمان باشی کنارم نیز
وقتی که دنیای مرا در مشت میگیری
انگشت خود را میگذاری بر مزارم نیز
دنبال جای سومی در ناکجا هستم
من اهل غربت نیستم اهل دیارم نیز
یک جوهر بیکمّ و کیفِ هیچ در پوچم
بیرون زدم از طول و عرضم از شمارم نیز
بگذار و اینجا بین جمعیت کنارم باش
تا آخرین هشدار و زنگ انفجارم نیز
من با صدای بمب میگویم خطرناک است
ترساندن و تهدید وحشِ همتبارم نیز
من جنگجویی بر سرِ پیمانِمان بودم
طوفان من خوابیده و گرد و غبارم نیز
سرباز ناکامی که از روی سرم رد شد
با آجِ پوتین خصومت همقطارم نیز
#امیر_حسین_هدایتی
#این_ضرب_شست_دشمن
@ashareamirhosienhedayati
🌹
صبح بوسیدی مرا تا شب خدا همراه تو
تا شب آیا در کجا باید درآید ماهِ تو
درس تاریخ تو را آیا نباید حفظ کرد
تا حرامی نگذرد بر کاروان آهِ تو
میگذارم سنگ بغضش شیشهاش را بشکند
غصهدار واژهام در قصهی کوتاه تو
صبح بوسیدی مرا تا شب که قربانت شوم
برنمیدارم سر از سودای قربانگاهِ تو
#امیر_حسین_هدایتی
#صبح_بوسیدی
#شهید
@ashareamirhosienhedayati