eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.7هزار دنبال‌کننده
255 عکس
157 ویدیو
36 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
.   از موالی حسینی "جون" نام او غلام شه، شهان او را غلام دکۀ عطار دین را، مُشک تر کعبه ی کوی حسینی را، حَجَر عشق را بس شهرهای محکم است زان میان، او چون سواد اعظم است گاه عبدالله زیب دوش او گاه اصغر زینت آغوش او دید چون در کربلا اوضاع جنگ در پی خدمت، میان بربست تنگ بهر رخصت بوسه زد بر پای شاه همچو هاله گشت بر اطراف ماه شاه گفتا کای غلام دل فکار رو! به راه خود، مرا تنها گذار عرض کرد: ای سبط پاک مصطفی! دور باشد این ز آئین وفا روز نعمت، کاسه لیس خوان تو روز نقمت، دور از سامان تو هست آزادیِ من، در بندگی من نخواهم بی وجودت زندگی من نخواهم زندگانی در جهان بعد مولایان و مولا زادگان دید چون خضر بیابان نجات اندر آن ظلمت، عیان آب حیات طرفه بدری در شب دیجور دید لیلة القدری سراسر، نور دید طینتش را یافت علیین نژاد لاجرم رخصت برای جنگ داد یافت اذن جنگ چون از شاه دین شد روانه جانب میدان کین بر سپاه کوفیان شد حمله ور زد به جان جمعی از ایشان شرر ناگهان افتاد از زین بر زمین همچو مُشک نافه از آهوی چین چون به خاک و خون، قرین شد پیکرش از وفا آمد شه دین بر سرش آن چه با فرزند خود اکبر نمود با غلام خویش آن سرور نمود خود نهاد از مهر رو بر روی او گفت "اللهم بیض وجَهَه" گفت راوی در میان قتلگاه دیدم او را، با رخی مانند ماه محرم .___________________________ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
. خامۀ مُشکین گرفت از مشک، لون تا نویسد قصّۀ دل‌جوی «جون» جُون هم بود از غلامان سیاه با سیاهی، روشن و رخشان چو ماه در سرش، شوق شهادت اوفتاد آمد و در نزد سلطان ایستاد خواست رخصت، شاه فرمود: ای غلام! من تو را کردم بِهِل، بیرون خرام گشته‌ای بر آستان ما مقیم بگْذرانی روزگارت در نعیم نیست از شرط مروّت در ولا در بلای ما تو گردی مبتلا جون گفت: ای شاه خوبان! بیش از این خود مرا مپْسند زار و شرم‌گین خود همی دانم بُوَد رویم سیاه بوی من بد باشد و حالم تباه هم نژادم پست و خونم کم‌بهاست لیک لطف و مرحمت، خوی شماست بوده‌ام یک عمر با نعمت، انیس بر در دولت‌سرایت، کاسه‌لیس کی روا باشد؟ چو آمد روز سخت من کشم زین آستان پاک، رَخت من نه آن باشم، روا دارم جفا روز محنت بشْکنم عهد وفا بر ندارم دست، ای نیکوسرشت! تا بَری همره مرا سوی بهشت مُشک‌سان خوش‌بوی گردد، بوی من روشن و رخشنده آید روی من بر ندارم دستم از دامان تو تا نمایم خویش را قربان تو در رکابت خونم آید ریخته با دماء پاکتان آمیخته جان من بسْرشته با صدق و صفا هم‌چو بوذر در هوای مصطفی یافت رخصت، جانب میدان شتافت حمله کرد و جمله کُشت و صف شکافت در رجز می‌گفت و صف‌ها می‌درید: ضرب دست این سیه را بنْگرید می‌زنم شمشیر و با دست و زبان می‌کنم از شاه، دفع دشمنان من امیدم، فیض و لطف بی‌حد است شافع من در قیامت، احمد است می‌زنم تیغ و نمایم از وفا دفع شر از خاندان مصطفی چون فتادش تیغ برّان از یمین اوفتاد آن شیر اسود بر زمین آمد از خرگاه، سلطان عباد بر سر جسم غلامش ایستاد دست‌ها برداشت کای ربّ حمید! کن چو صبح روشنی، رویش سفید نُکهت فردوس گردان، بوی او چون گلاب و عطر، خوش‌بو، خوی او گفته آمد در حدیثی دل‌فروز کز پی ده روز از قتلش هنوز پیکرش دیدند رخشان و طری بوی او چون عود و مشک اذفری روی او، روشن چو صبح دل‌نواز از دعای حضرت شاه حجاز باد، رضوان خدا بر خون او! حوریان خلد، پیرامون او! محرم .___________________________ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
. ✍ از لشگر امام، غلامی سیاه‌رنگ خالِ سوادِ کشور هند و دیار زنگ آمد به پیش آن شه و گردن نمود کج درخواست کرد از شه لب‌تشنه، اذن جنگ گفتش شه شهید، مکن رو به کارزار کآن‌ جا به کار نیست به جز ناوک خدنگ کس زین سپاه، کار ندارد به تو، چرا خواهی‌کُنی‌به‌خویش در این‌لحظه کار،تنگ؟ گفتا شوَم فداتْ به خیل فداییان! داری مگر ز بودنِ هم‌چون منی تو ننگ؟ روی مرا سیاه مکن بیش از این، شها! خواهم که تا ز لطف تو گردم سفیدرنگ می‌دانمت سیاهی لشگر ضرور نیست لیکن مزن به شیشۀ امّید من، تو سنگ از خون، رخ سیاه کنون سرخ می‌کنم بالاتر از سیاه که گفته است نیست رنگ؟ دادش اجازت آن شه و آمد به رزم‌گاه جمعی ز زین فکنْد و نگون شد ز پشت خنگ بر خاک و خون تپید و صدا زد حسین را سویش شتافت خسرو لب‌تشنه، بی‌درنگ از اسب شد پیاده، همان معدن کَرَم در بر‌کشید پیکر او را ز لطف، تنگ رخ بر رخش نهاد و بگفتا: «مُهَیمِنا»! بویش نما چو مُشک و رُخش کن سفیدرنگ! دیدند بوی مُشک از آن جسم ساطع است سهل‌است‌بوی‌مُشک که‌بودش ز مُشک،ننگ خواهی که رو‌سفید شوی مثل آن سیاه جان کن نثارِ خاکِ رهِ شاهِ کم‌سپاه محرم .___________________________ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
. ✍ بار دیگر بندبندم، نی شده خونم اندر شیشۀ دل، می‌ شده نی، نوای نینوایی می‌زند سینه، ‌ساز کربلایی می‌زند نینوا و ناله‌های نای او کربلا و شور عاشورای او روز عاشورا، هزاران راز داشت رازها در پردۀ اعجاز داشت بود هر رازی، نهان در سینه‌ای چون که در ویرانه‌‌ای، گنجینه‌ای عشق را فصل نوینی دیگر است ناله‌های آتشینی دیگر است چون جهاد روز عاشورا رسید فرصت یاران سر آمد تا رسید، وقت عشق و جان‌فشانیّ غلام «جون»، نام او که بر جانش، سلام! آن ره اندر کوی دلبر یافته تربیت‌ها از ابوذر یافته قنبر درگاه مولانا حسین او بلال امّا اذانش، یا حسین از فضیلت، اهل دل را قبله‌گاه کعبۀ عرفان و روپوشش، سیاه رنگ رویش، خال روی کربلا خون سرخش، آبروی کربلا معنی «واللّیل» و هم‌گام سحر «کعبۀ عشق حسینی را حَجَر» دیدۀ مردان حق را مردمک مانده از ایثار او حیران، مَلَک شیوه‌های بندگی در کار او شرم‌ساری، گرمی بازار او کای امام عشق‌بازان! یا حسین! وی مرا آرامش جان! یا حسین! اذن میدانم بده، جانم ببخش رخصت دیدار جانانم ببخش من که از غم‌ها فتادم از نََفَس تا به کی پرپر زنم در این قفس؟ گفت مولا: ای به ما خدمت‌گزار! وی تو را در وادی همّت، گذار! من تو را بر خویش وابگْذاشتم بیعتم از گردنت برداشتم عافیت بگْزین و زین جا درگذر سوی سامان شو ز صحرا درگذر جون گفت: ای برخی‌ات جان و تنم! منّت آقایی‌ات بر گردنم! این سخن در کام جان، شیرین نبود مزد عمری خدمت من، این نبود سر نسایم بر سرای دیگری غیر این‌جا نیست، جای دیگری بنده‌ام من، بندۀ این بارگاه نیستم هرگز رفیق نیمه‌راه ای مرا عشقت به دار آویخته! رحمتی کاین‌جا شود آمیخته، خون بی‌قدرم، به خون‌های شما اسم ناچیزم، به اسمای شما چون حبیب و حر، سعیدم کن، حسین! روسیاهم، روسفیدم کن، حسین! لابه کرد و فیض رحمانی گرفت در منایش، اذن قربانی گرفت آمد و جنگید و آخر کشته شد پیکرش در خاک و خون، آغشته شد خواست تا خوانَد امامش را به بر کآید و گیرد غلامش را به بر گفت: وای من! جسارت تا کجا؟ من کجا و زادۀ زهرا کجا؟ در وداع آخرینش با حسین زیر لب آهسته گفتا: یا حسین! ناگهان حس کرد، روی صورتش گرمی لب‌های خشک حضرتش کاین دعا می‌خوانْد: ای حیّ مجید! بوی او نیکو کن و رویش سفید آن دعا کز حجّت معبود بود در منای عاشقان، مشهود بود صورت او، چون قمر، تابیده شد عطر وی در آن فضا پیچیده شد دل‌نوازی بین که ننْهاد آن امام امتیازی بین فرزند و غلام جون را تودیع با لبخند کرد کرد کاری را که با فرزند کرد جزو هفتاد و دو تن شد در مقام آن کش از هفتاد و دو ملّت، سلام! محرم .___________________________ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
. ✍ آمد یکی غلامِ سیه‌‌چهرِ دل‌سپید دل در برش ز شوق شهادت همی تپید آزاد کرده بودش اندر ره خدا چرخ سپید، چشم سیاهی چو او ندید با روی او چو داشت شب قدر نسبتی حق بر هزار ماهش از آن روی برگزید با شاه گفت: ای که ولای تو کرده فرض ایزد به هر سیاه و سپیدی که آفرید! فرمای تا به راه تو، جان را کنم فدا ای در کف تو جنّت فردوس را کلید! صد چشمه از محبّت تو، در دلم گشود چون آب زندگی که ز ظلْمات شد پدید فرمود شاه دین که سر خویش، پاس دار بر شب ستاره ریخت چو از شاه این شنید گفتا چه می‌شود؟ که منِ تیره‌روی را با خود بری به خلد و گشایی درِ امید منْگر سیاهی‌ام که به سوی خلیل حق ذبح فدا، سیاه ز سوی خدا رسید پَذْرفت شاه و گفت که رویت سپید باد! جان را کنون به نعمت فردوس، ده نوید آمد به سوی معرکه با تیغ هندوی در دشت، زنگیانه یکی نعره برکشید تیغ برهنه در کف زنگی‌غلام تافت ز ابر سیاه، برق، تو گفتی همی جهید خونش به راه شاه شهیدان بریختند جنّت،درم‌خریده به یک مشت خون خرید هم‌رنگ زاغ بود و به یُمن قبول شاه طاووس خلد گشت و به خلد برین چمید محرم .___________________________ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
. ✍ سلام باد به جون! آن که روح والا داشت نشان عشق و ارادت ز پنج مولا داشت شد از نگاه ابوذر، مس وجودش زر فروغ صدق و سعادت، در او تجلّی داشت ز فیض خدمت و درک حضور چار امام کمال داشت،ادب داشت،جان دانا داشت پس از امام حسن با حسین پیمان بست ز بس یقین و وفا بر حسین زهرا داشت به کاروان شهیدان کربلا پیوست که این لیاقت و شایستگی ز تقوا داشت به قتلگاه ز بعد شهادتش دیدند که روی چون قمر و عطر و بوی گل‌ها داشت چوریخت هستی‌خود را به‌خاک‌پای حسین سفید‌رو شد و خوش‌بو شد از دعای حسین محرم .___________________________ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af