.
#زبانحال_حضرت_زهرا
گفت علی جان:
من پهلویم شکسته و تو دل شکسته ایی
تو گریه میکنی به منو ،من به تو علی
.........................................
من بیمار، مداوا نکند خوشنودم
غم طبیبم شده و مرگ شده بهبودم
هیچ کس نیست، که باری ز دلم بردارد
عاقبت داغ و غم و درد کند نابودم!
اشک بس ریخته ام، هرکه ببیند گوید
سرو بشکسته ی خم گشته، کنار جویم!
گه ز حق، مرگ طلب می کنم و گه گویم
کاش می بودم و غمخوار علی می بودم
زیر این چرخ علی دوست تر از فاطمه نیست
سند مستندم: بازوی خون آلودم!
من نفس می زدم و او کف افسوس به هم
من چه سان گویم و او چون شنود بِدرودم؟!
(حالا چطور خبرِ رفتنم رو به علی بگم😭)
ای اجل! پا به سر من ز محبت بگذار!
جز تو کس نیست که از لطف کند خوشنودم.
استاد حاج علی انسانی✍
#فاطمیه #حضرت_زهرا
#ذکر_یافاطمه_سربند_سلیمانی_هاست
...........................
کانال باب الحسین (ع)
https://t.me/Babolhusein
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
کانال ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
.
.
#فاطمیه
#زبانحال_حضرت_زهرا
امشب به نخل آرزویم برگ پیداست
در چهرة زردم نشان مرگ پیداست
امشب مرا در بستر خود واگذارید
بیمار بیت وحی را تنها گذارید
دوران هجوم رو به اتمام است امشب
خورشید عمرم بر لب بام است امشب
بیرون برید از خانه زینب را که حاشا
مادر دهد جان و کند دختر تماشا
گوئید مولا را که در مسجد نشیند
تا مرگ یارش را به چشم خود نبیند
خجلت زده از اشک فرزندان خویشم
اسما تو تنها وقت مردن باش پیشم
پیش حسن از اشک ماتم رخ نشوئی
جان حسینم با علی حرفی نگوئی
چون روز آخر بود، کار خانه کردم
گیسوی فرزندان خود را شانه کردم
دید چه حالی در نمازم بود اسماء؟
این آخرین راز و نیازم بود اسماء
آخر نگاه خویش را سویم بیفکن
میخوابم اینک پرده بر رویم بیفکن
بنشین کناری ناله از دل در خفا زن
بانوی خود را لحظهای دیگر صدا زن
دیدی اگر خامش به بستر خفتهام من
راحت شدم، پیش پیمبر رفتهام من
آیند چون اطفال معصومم به خانه
پرسند از مادر خبرداری تو یا نه؟
دیدند اگر خاموش و بیتاب است مادر
آهسته با آنها بگو خواب است مادر
چون سوی حجره کودکانم رو نهادند
یکباره روی جسم رنجورم فتادند
مگذار ساعتها تنم در بر بگیرند
مگذار آنان هم کنار من بمیرند
بفرست مسجد آن دو طفل نازنین را
کآرند بالینم امیرالمؤمنین را
شبها برایم بزم اشک و غم بگیرند
در خانة آتش زده ماتم بگیرند
از من بگو با زینب آزادۀ من
برچیده مگذاری شود سجادۀ من
من رفتم اما یادگارم زینب اینجاست
تکرار آهنگ دعایم هر شب اینجاست
#حاج_غلامرضاسازگار✍
#شب_شهادت #حضرت_زهرا
...___________________________
کانال باب الحسین (ع)
https://t.me/Babolhusein
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
کانال ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
.
.
#رحلت_پیامبر_اکرم
#زبانحال_حضرت_زهرا
وقتی که دردهایت آرامشم بهم زد
رفتی و بی تو داغت تقدیر را رقم زد
رفتی خوشی پس از تو نامِ مرا قلم زد
در شامِ شک و شبهه تاباندهای یقین را
نوری و نور کردی تاریکیِ زمین را
اَبری و آب دادی این خشک سرزمین را
از اول قیامت تا آخرین دقایق
ماندی و ساختی با نامردمی منافق
ماندی که تا بسازی این چند مرد عاشق
کارِ علیست کارَت کارِ تو کارِ حیدر
هشتادوچار غزوه شد کارزارِ حیدر
دینِ تو زد جوانه با ذوالفقارِ حیدر
با التهاب ماندی با اضطراب رفتی
با درد پاشدی و با درد خواب رفتی
دیدم میانِ بستر بابا چه آب رفتی
ماییم و هیچکس نیست لبخندِ شهر پیداست
دیدم که در نگاهت با درد صبر پیداست
اما به پیکر تو آثار زهر پیداست
گفتم دعا بفرما حکمِ قضا بگردان
گفتم بمان و غم را از مرتضی بگردان
"هجران بلای ما شد یارب بلا بگردان"
تب داشتی و میبرد این تب توانِ تن را
دیدم به روی سینه داری دو جانِ من را
خواباندهای حسین و چسباندهای حسن را
دیدم که نانجیبی حرف خلافتت گفت
آنروز قاتلِ تو هذیان به صحبتت گفت
هرچه لیاقتش بود وقت وصیتت گفت
گفتی به انتظارت هستند این جماعت
دارند خنجرِ کین در آستین جماعت
تا پشتِ در بیایند تا آخرین جماعت
با پنجههای لرزان دستت نوازشم کرد
تا با علی بمانم چشمت سفارشم کرد
تا پایِ او بسوزم با اشک خواهشم کرد
گفتی به پشت او باش من پیش روش رفتم
دشمن به پشت در بود من روبروش رفتم
آنقدر زخم خوردم تا که زِ هوش رفتم
آتش به خانه میزد آتش زبانه میزد
آن یک به بازویم زد این یک به شانه میزد
او با قلاف شمشیر این تازیانه میزد
#دکتر_حسن_لطفی
.
.
#فاطمیه
#زبانحال_حضرت_زهرا
گشتم اسیر پیری در موسم جوانی
شد تیره در نگاهم ایام زندگانی
وا می کنم به زحمت در روی شوهر خود
با دست ناتوان و با قامت کمانی
تا پای جان حمایت از رهبرم نمودم
از او جدا نگشتم باحال ناتوانی
دشمن به قصد کشتن زد تازیانه بر من
من زیر پا فتادم در حد نیمه جانی
رفتم فدک بگیرم از دشمن سیه دل
برگشتهام به خانه با روی ارغوانی
درکنج دیده ی من یک آسمان کبودیست
مانده ز پنجه ی کین بر صورتم نشانی
یا رب پس از خزانم با غنچه ها چه سازد
این باغبان مظلوم در گلشن خزانی
#علیرضا_توانا ✍
.
.
#فاطمیه
#زبانحال_حضرت_زهرا
نمی آید نفس بالا از این بغض گلو گیرم
به جای مرهم دردم سراغ از مرگ میگیرم
نه پهلویی نه بازویی نه جانی در بدن دارم
بسوزد جان طفلانم ز سوزِ آه دلگیرم
چنان ماندم میان آن فشار درب کاشانه
که با ناله برون آمد صدای بانگ تکبیرم
در این هجده بهار عمر خزان شد هستیم از کین
دفاع از رهبرم کردم همین است،جرم وتقصیرم
اگر مویم سپید و قامتم همچون کمان گشته
غریبی علی یارب مرا کرده چنین پیرم
بیا ای مرگ راحت کن مرا و جان من بستان
که من راضی به مرگ خویشم و از عمر خود سیرم
چنین است قسمت من با تو ای تنها تر از زهرا
که ماندن از تو و رفتن بود در حکم تقدیرم
بیا بنشین کنارم یا علی جان، در دم رفتن
که چون آئینه بینم، در رخ ماه تو تصویرم
#علیرضا_توانا ✍
.
.
#زبانحال_حضرت_زهرا
لب فرو بسته ام و خاموشم
بی رمق گشته ام و مدهوشم
شبنم اشک بود بر رویم
با اشاره سخنی می گویم
زخمه دارم به تن تب دارم
مدتی هست که من بیمارم
دست کین سنگ به آیینه زده
میخ افروخته بر سینه زده
صید تیره ستم و غم شدهام
در جوانی چو کمان خم شدهام
گل لبخند به لبم پژمرده
دلم از باد خزان آزرده
شدت ضعف زمین گیرم کرد
غم ایام چنین پیرم کرد
به غم و غصه گرفتار شدم
یا علی دست به دیوارشدم
یاعلی جان به فدایت جانم
چند روزی به تو من مهمانم
ای تو بیمار ز بیماری من
مکن اینقدر پرستاری من
تو بکش دست از این درمانم
ظاهراً زنده ولی بی جانم
پرزند پیک اجل دور و برم
از رخم هست عیان محتضرم
باغبان شوق شکفتن دارم
یا علی میل به رفتن دارم
ابر غربت که به من می باری
از چه سر بر سر زانو داری
جمع این خانه پریشان ز هم است
همچو گل عمر منِ زار کم است
#علیرضا_توانا ✍
.
.
#زبانحال_حضرت_زهرا
ما در کنار هم چه جانانه سوختیم
در پای شمع دین چو پروانه سوختیم
با صبر در شرار ستمها چو ساختیم
هم با قبول عشق چه مستانه سوختیم
در خانه ای که غیر خدا محرمی نبود
نامحرمان رسیده و در خانه سوختیم
می سوخت صورت من و می سوخت قلب تو
در آتشی مدام به غمخانه ، سوختیم
من پشت درب خانه و تو بین کوچه ها
از رهزن فسون ، چو افسانه سوختیم
دل غرق ذات حضرت خلّاق لا یزال
داغی زدیم بر دل فرزانه ، سوختیم
#حسین_رضایی ✍
#فاطمیه۱۴۰۳
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
.