eitaa logo
اشعار ناب مناسبتی
48 دنبال‌کننده
13 عکس
2 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹صبح صادق🔹 چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت مدینه‌ای که شب پیش صبح صادق داشت... به سمت مغرب اگر رفت عمر خورشیدش هزار قلّهٔ پر نور در مشارق داشت چه با شُکوه غم خود به دل نهان می‌کرد چه شِکوه‌ها که از آن فرقهٔ منافق داشت به غیر داغ محرم گلی ز باغ نچید چقدر روضهٔ گودال در دقایق داشت خلیل بود ولی آتشش سلام نشد همان که در نفسش عطری از حدائق داشت هزار طائفه آمد هزار مکتب رفت و ماند شیعه که «قال الامامُ صادق» داشت سخن به محضرش این است ای حقیقت علم ندیده چشم زمانه طلوع این همه حلم کدام بغض گلوگیر در پگاهت بود که رو به پنجرهٔ آسمان نگاهت بود هنوز در تب شمشیر علم و حکمت توست حریم مدرسه‌هایی که رزمگاهت بود گواه گفته‌ام این نخل‌ها که همچو علی شب مدینه پر از بغضِ سر به‌ چاهت بود نمانده جز گل لاله به باغ ابراهیم که بین خانه فقط شعله‌ها پناهت بود چنان به نیمه‌شبی می‌شکست حرمت تو که قلب دشمن تو نیز عذرخواهت بود چه خوب می‌شد اگر دست کم سه شمع و ضریح به قبر سادهٔ ارواحُنا فداهت بود برای غصهٔ تو کاش جای صبری بود و دست کم به مزار تو سنگ قبری بود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/532@ShereHeyat
وقتی که روح عاشقان وابسته‌ی تن نیست در مرگ فیضی هست که در زنده‌بودن نیست من دیدمت با دل! بقیه را نمی‌دانم هرجا که دل باشد جواب یار هم‌ لَن نیست با شمعدان روضه قبرم را مزین کن تا کس نگوید خانه‌ی عشاق روشن نیست یک زحمتی دارم! خودت بر قبر من بنویس... چیزی به غیر از دوری تو قاتل من نیست! دامن مکش بگذار دستم بند تو باشد جز تو امیدی بر من آلوده دامن نیست باهم دوباره روضه می‌گیریم در محشر گیرم برای من مجال روضه فعلا نیست ** من بیشتر از نیزه، سنگ و چوب می‌بینم نه نه کبودیِ تنِ تو جای آهن نیست خیز و بگو با زینب از گودال برخیزد شمر آمده اینجا، دگر جای نشستن نیست ✍ https://eitaa.com/asharnab14
هدایت شده از با ولایت
به دریا رسیدم پس از جستجوها به دریای امیدها آرزوها به دریای محضی که این خاک سوزان گرفته از امواج او آبروها سلام ای که لطف کریمانهٔ تو کشانده دلم را به این سمت و سوها سلام ای شده هر شب بارگاهت به لطف نگاهت شب آرزوها سلام ای که گفته پدر در مقامت: فداها ابوها، فداها ابوها به پابوست آورده‌ام دخترم را به جانش بتابان از این رنگ‌وبوها هیاهوی اشک است و آه و تبسم مرا غوطه‌ور کن در این های‌وهوها به مدح تو گفتیم و گفتند اما تو هستی فراتر از این گفتگوها به شوق مدینه به اینجا رسیدم به زهرا رسیدم پس از جستجوها 📝 https://eitaa.com/bavelalyat14
شکستـــــه بال و پرم آمدم پری بزنم مدینه آمده ام سر به مادری بـزنم کنار دختر موسی بن جعفرم عشق است می از سبوی عتیقش به ساغری بزنم غلامی حرمش را اگر به من بدهد حرام باشد اگر حرف دیگری بزنم کم است مثل بــروجردی و اراکی ها من آمدم که خودم را به نوکری بزنم پُر است مسجد اعظم به کوری شیـطان چه خوب میشود اینجا که سنگری بزنم همیشه مشهد من در جوار معصومه ست برادرانه سری من به خواهری بزنم فقط به نیت معصومه میروم مشهد کــــه بوسه روی ضریح برادری بزنم https://eitaa.com/bavelalyat14
درست آنگونه که با رقص تاک انگور می ریزد زمان گرد گیری از ضریحت نور می ریزد مرا بیرون نکن از خانه ات هرچند می دانم که دهقان جنس نامرغوب خود را دور می ریزد نمی بینیم لطفت را و می پرسد ملک از خود : چرا شاهی طلا در دامن یک کور می ریزد؟ تو صیادی ، ضریحت دام ، هر کس می رسد از راه دلش را مثل مشتی دانه در این تور می ریزد یقین قصد زیارت کرده با پیراهن احرام همین ابری که خود را پای نیشابور می ریزد شبی در خواب دیدم حضرتش در جام زایرها به لبخندی « شرابِ سعیکم مشکور » می ریزد https://eitaa.com/asharnab14
دلم خوش است تو را وقت اشهدم دارم مدال نوکریت را اگـر بــدم؛ دارم زیارتی که در ایام اربعین رفتم من از پیاده روی های مشهدم دارم اسیر حج و زیارت نمیشوم هرگز ثواب عمره و حج را به هر قدم دارم امام من پدر من رئوف من آقا به یاد صحبت تو ذکر دم به دم دارم نگو کبوتر مشهد ...قبول ....تاریکم بگو که شاپرکی روی گنبدم دارم برای روز جزا بزم هیئتی را که برای تو به سر و سینه ام زدم دارم به هر کجا که بگویی رسیده ام اینجا چه سود پر ثمری از درآمدم دارم چه افتخار بزرگی ! اگر ببینم من که رد پای تو را روی مرقدم دارم من از قیامت و روز جزا نمی ترسم دلم خوش است تو را وقت اشهدم دارم https://eitaa.com/asharnab14
هدایت شده از شعر هیأت
علیه‌السلام 🔹درمان درد ما🔹 باید برای درک حضورش دعا کنیم خود را از این جهان خیالی جدا کنیم هرگز برای پرزدن از پیله دیر نیست از جنس عشق، بال و پری دست و پا کنیم گم کرده‌ایم ما خودمان را و لازم است در ندبه‌ها شکایت از این ماجرا کنیم در حیرتم از این‌که غریبیم و باز هم هرگز نشد که یادی از آن آشنا کنیم شرط است در طریق محبت که جان خویش همواره از تعلّق عالم رها کنیم ما از هرآنچه غیر رخ دوست خسته‌ایم بی او چگونه با دل بی‌چاره تا کنیم؟ «خورشید را برای ظهور آفریده‌اند» فکری برای رفتن این ابرها کنیم... تنها حضورِ اوست که درمان دردِ ماست باید برای درک حضورش دعا کنیم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4088@ShereHeyat
بیمارم و پای تا به سر دردم من از بهر شفا سوی تو رو کردم من مولا تو مرا شفا دهی یا ندهی از مقصد خویش بر نمی گردم من
شکوه دارم از خودم بر بخت خود پا می‎زنم سال‎ها روضه می‎آیم و باز درجا می‎زنم گریه‎ات را با گناهانم درآوردم، ولی می‎نشینم ناله‎ی الغوث آقا می‎زنم گرچه می‎گویم که دنیای منی یابن الحسن در عوض قید شما را پای دنیا می‎زنم از دورویی خسته‎ام از دست دارم می‎روم با همین اعمال زشتم حرف زیبا می‎زنم من بدم اما دعایم کن، تو بابای منی طفل بازیگوش هستم رو به بابا می‎زنم خیمه‎ات خلوت که باشد درد دل راحت‎تر است پس می‎آیم حرف‎هایم را سحرها می‎زنم باز هم از طوس دارد برگ دعوت می‎رسد برگه‎ی حاجات خود را در حرم تا می‎زنم
یا امام رضا باغ عاشق خزان نمیفهمد خشکیِّ آسمان نمیفهمد عاشق اصلاً کنار معشوقه “دیر” و “زود” و “زمان” نمیفهمد وقت پروازهای روحانی بال ، “بُعدِ مکان” نمیفهمد کاهل این را که: از کجا آمد؟! روزیِّ آب و نان نمیفهمد این کریمی که ما شناخته ایم ازدحام دُکان نمیفهمد بعد از اینکه غذا گرفتی هم داخل صف بمان نمیفهمد شیطنت های بچه را از عمد پدر مهربان نمیفهمد
علیه‌السلام 🔹با کریمان کارها دشوار نیست🔹 شب گذشت از نیمه اما با تو صحبت می‌کنم تا که بگزارم نماز عشق، نیت می‌کنم ای ولایت شرط توحید تمام عاشقان! با تولای تو، من تجدید بیعت می‌کنم در حریم حضرت خورشید، جای ذره نیست از حضور خود در این درگاه حیرت می‌کنم تا نگاهم می‌کنند آیینه‌ها از هر طرف شرم از آیینۀ قرآن و عترت می‌کنم من که سنگین‌بارم از بسیاری جرم و گناه، خواهش بال کبوتر با چه جرأت می‌کنم؟ نعمت قرب جوارت را به من بخشیده‌اند در بهشت آرزو کفران نعمت می‌کنم ای شنیده با صبوری درد دل‌های مرا اشک اگر بگذارد امشب با تو صحبت می‌کنم من که با فرمان‌بری از نفس عادت کرده‌ام، کی به خود می‌آیم آخر، کی عبادت می‌کنم؟ خط نزن اسم مرا با صد خطا پشت خطا من دلِ هر جایی خود را نصیحت می‌کنم «سورۀ یوسف» که خواندم، آیه شد «هشتاد و هشت» بارها این آیه را با خود تلاوت می‌کنم شک ندارم «با کریمان کارها دشوار نیست» گر نشد کامم روا، خود را ملامت می‌کنم این خریداران یوسف‌، دست پُر آورده‌اند من تهی‌دستم چرا بیهوده قیمت می‌کنم؟ تا نسوزد بی‌گناهی از شرار آهِ من می‌روم از جمع بیرون، با تو خلوت می‌کنم تا نصیب من شود توفیق ترک معصیت چشم خود را چشمۀ اشک ندامت می‌کنم تا نگردد در مقام عرض حاجت، ‌ناامید با دل خود بعد از این اتمام حجت می‌کنم یک قدم تا آسمان مانده‌ست از شهر بهشت من زغفلت آرزوی باغ جنت می‌کنم می‌روم سمت «مصلّی»، می‌رسم تا «پنج‌راه» یعنی از پایین پا قصد زیارت می‌کنم گر که زنگ ساعتِ صحن تو بیدارم کند توبه در باقی عمر از خواب غفلت می‌کنم گر که دستم را بگیری، مثل خُدّام حرم بعد از این خدمت به قدر استطاعت می‌کنم بس که تو زود آشنایی ای امام مهربان من کجا در محضرت احساس غربت می‌کنم؟ «یک سلامم را اگر پاسخ بگویی، می‌روم لذتش را با تمام شهر، قسمت می‌کنم» تا بریزم گاهگاهی سرمه در چشم غزل من به گرد راه زوّارت قناعت می‌کنم تا بماند قصۀ صیاد و آهو جاودان بی‌پناهان را به پابوس تو دعوت می‌کنم در کنار پنجره فولادتان با اشک چشم می‌نویسم «یا علی» و رفع زحمت می‌کنم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1538@ShereHeyat
هدایت شده از شعر شیعه
شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی* به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی تو آن همیشه امامی، من آن همیشه غلامم من آن همیشه غلامم، تو آن همیشه امامی مرا خیال نمازت شبی کشید به رویا عجب رکوع و سجودی عجب قعود و قیامی چه اشتراک قشنگی‌ست بین طوس و مزارت که از تو و پدرت هست در دو صحن مقامی نوشته اند به باب الرضا تمامیِ جودی نوشته اند به باب المراد جود تمامی شبی ز بخت بلندم به خانه‌ی تو رسیدم چه سفره دار کریمی چه خوانی و چه طعامی سوال داشتم از غربتت، زمان به عقب رفت نگاه بود جوابت، نه حرفی و نه کلامی عجب فراز عجیبی عجب غروب غریبی پس از سه روز هنوز آفتاب، بر لب بامی! تنت میان خرابه، دلت کجاست بمیرم کنار حضرت سجاد در خرابه‌ی شامی؟ *بوی تو را از مرقدت استشمام کردم مشامم دیوانه شد @shia_poem