eitaa logo
اشعار زیبا
477 دنبال‌کننده
1هزار عکس
118 ویدیو
2 فایل
شما میتواتید اشعار و مطالب زیبا و دو بیتی های ناب مورد علاقه تان را در این کانال پیدا کنید اگر لذت بردید صلواتی برای سلامتی و فرج امام زمان(عج) هدیه بفرمایید https://eitaa.com/joinchat/1623261194C5 @Asharziba تأسیس کانال ۱۳۹۷/۲/۲۰
مشاهده در ایتا
دانلود
سوز همیشه ی جگرم باش یا حسین من سینه می زنم سپرم باش یا حسین در طول عمر جز تو پناهی نداشتم مثل گذشته ها پدرم باش یا حسین هر روز مادرم سر سجاده گفته است خیلی مراقب پسرم باش یا حسین ای نام تو بهانه ی شیرین زندگی شور محرم و صفرم باش یا حسین پایین پات سر بگذارم تو هم بیا بالای جسم محتضرم باش یا حسین جان مرا بگیر حوالی قتلگاه این گونه اخرین خبرم باش یا حسین دستم به دامنت نرسید این جهان اگر باب الحسین منتظرم باش یا حسین باشد قرار بعدی ما اربعین حرم مهر قبولی گذرم باش یا حسین سربازهای لشکر یا زینب توایم حرز مدافعان حرم باش یا حسین ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
خواندی حدیث خود را، هیهات منا الذله پیچید بین صحرا ، هیهات منا الذله تو فاطمی‌سرشتی، با خون خود نوشتی در موجی از بلایا ، هیهات منا الذله تو حیدری مرامی، تو حجتی، امامی گفتی به پیش اعدا ، هیهات منا الذله خون و شرف به پیکار، در روز عشق و ایثار یک‌جا شده‌است معنا، هیهات منا الذله تو جوشش جهادی، بر نیزه تکیه دادی پر گشت از تو صحرا ، هیهات منا الذله هم روی خاک صحرا ، هم پیش چشم زهرا بنوشت خون سقا، هیهات منا الذله با داغ اکبر تو ، با خون اصغر تو حک شد به آسمان‌ها، هیهات منا الذله با نغمه‌ی رضائک، صبرا علی بلائک گفتی تو در مصلا، هیهات منا الذله ای در گلوی نیزه، حتی به روی نیزه پیچید از تو آوا، هیهات منا الذله در راه دین و مکتب، می‌خواند خطبه زینب با ما رأیت و الا...، هیهات منا الذله با همت و نگاهت، با پیروی ز راهت شد ذکر ما به هرجا، هیهات منا الذله روز ظهور مهدی ، با عشق و با هم‌عهدی باشد شعار دنیا، هیهات منا الذله خورشید آشنایی، شد نغمه‌ی "وفایی" در سایه‌ی تولا، هیهات منا الذله 🔸شاعر:سید هاشم وفایی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاج ابوذر روحی در شب هفتم محرم ؛ گاهی یک شعر به اندازه صدها سخنرانی حرف و اثر دارد 👆🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باز اين چه شورش است که در خلق عالم است باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز اين چه رستخيز عظيم است کز زمين بي نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است اين صبح تيره باز دميد از کجا کزو کار جهان و خلق جهان جمله درهم است گويا طلوع ميکند از مغرب آفتاب کاشوب در تمامي ذرات عالم است گرخوانمش قيامت دنيا بعيد نيست اين رستخيز عام که نامش محرم است در بارگاه قدس که جاي ملال نيست سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است جن و ملک بر آدميان نوحه مي کنند گويا عزاي اشرف اولاد آدم است خورشيد آسمان و زمين، نور مشرقين پرورده ي کنار رسول خدا، حسين کشتي شکست خورده ي طوفان کربلا در خاک و خون طپيده ميدان کربلا گر چشم روزگار به رو زار مي گريست خون مي گذشت از سر ايوان کربلا نگرفت دست دهر گلابيبه غير اشک زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا از آب هم مضايقه کردندکوفيان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا بودند ديو و دد همه سيراب و مي مکند خاتم ز قحط آب سليمان کربلا زان تشنگان هنوز به عيوق مي­رسد فرياد العطش ز بيابان کربلا آه از دمي که لشگر اعدا نکرد شرم کردند رو به خيمه ي سلطان کربلا آن دم فلک بر آتش غيرت سپند شد کز خوف خصم در حرم افغان بلندشد کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدي وين خرگه بلند ستون  بيستون شدي کاش آن زمان در آمدي از کوه تا به کوه سيل سيه که روي زمين قيرگون شدي کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بيت يک شعله ي برق خرمن گردون دون شدي کاش آن زمان که اين حرکت کرد آسمان سيماب وار گوي زمين بي سکون شدي کاش آن زمان که پيکر او شد درون خاک جان جهانيان همه از تن برون شدي کاش آن زمانکه کشتي آل نبي شکست عالم تمام غرقه درياي خون شدي آن انتقام گر نفتادي به روزحشر با اين عمل معامله ي دهر چون شدي آل نبي چو دست تظلم  بر آورند ارکان عرش را به تلاطم در آورند بر خوان غم چو عالميان را صلا زدند اول صلا به سلسله ي انبيا زدند نوبت به اوليا چو رسيد آسمان طپيد زان ضربتي که بر سر شيرخدا زدند آن در که جبرئيل امين بود خادمش اهل ستم به پهلوي خيرالنسا زدند بس آتشي ز اخگر الماس ريزه ها افروختند و در حسن مجتبي زدند وآنگه سرادقي که ملک مجرمش نبود کندند از مدينه و در کربلا زدند وز تيشه ي ستيزه درآن دشت کوفيان بس نخل ها ز گلشن آل عبا زدند پس ضربتي کزان جگر مصطفي دريد بر حلق تشنه ي خلف مرتضي زدند اهل حرم دريده گريبان، گشوده مو فرياد بر در ِ  حرم کبريا زدند روح الامين نهاده به زانو سر حجاب تاريک شد ز ديدن آن چشم آفتاب چون خون ز حلق تشنه ي او بر زمين رسيد جوش از زمين به ذروه عرش برين رسيد نزديک شد که خانه ي ايمان شود خراب از بس شکست ها که به ارکان دين رسيد نخل بلند او چو خسان بر زمين زدند طوفان به آسمان ز غبار زمين رسيد باد آن غبار چون به مزار نبي رساند گرد از مدينه بر فلک هفتمين رسيد يکباره جامه در خم گردون به نيل زد چون اين خبر به عيسي گردون نشين رسيد پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش از انبيا به حضرت روح الامين رسيد کرد اين خيال وهم غلط کار کان غبار تا دامن جلال جهان آفرين رسيد هست از ملال گرچه بري ذات ذوالجلال او در دلست و هيچ دلي نيست بي ملال ترسم جزاي قاتل او چون رقم زنند يک باره بر جريده ي رحمت قلم زنند ترسم کزين گناه شفيعان روز حشر دارند شرم  کز گنه خلق دم زنند دست عتاب حق به در آيد ز آستين چون اهل بيت دست در اهل ستم زنند آه از دمي که باکفن خون چکان ز خاک آل علي چو شعله ي آتش علم زنند فرياد از آن زمان که جوانان اهل بيت گلگون کفن به عرصه ي محشر قدم زنند جمعي که زد به هم صفشان شور کربلا در حشر صف زنان صف محشر به هم زنند از صاحب حرم چه توقع کنند باز آن ناکسان که تيغ به صيد حرم زنند پس بر سنان کنند سري را که جبرئيل شويد غبار گيسويش از آب سلسبيل روزي که شد به نيزه سر آن بزرگوار خورشيد سربرهنه برآمد ز کوهسار موجي به جنبش آمد و برخاست کوه ابري به بارش آمد وبگريست زار زار گفتي تمام زلزله شد خاک مطمئن گفتي فتاد از حرکت چرخ بي‌قرار عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پير افتاد در گمان که قيامت شدآشکار آن خيمه‌اي که گيسوي حورش طناب بود شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار جمعي که پاس محملشان داشت جبرئيل گشتند بي‌عماري محمل شتر سوار با آنکه سر زد آن عمل از امت نبي روح‌الامين ز روح نبي گشت شرمسار وانگه ز کوفه خيل الم رو به شام کرد نوعي که عقل گفت قيامت قيام کرد بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد شور و نشور واهمه را در گمان فتاد هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند هم گريه بر ملائک هفت آسمان فتاد هرجا که بود آهويي از دشت پا کشيد هرجا که بود طايري از آشيان فتاد شد وحشتي که شور قيامت به باد رفت چون چشم اهل بيت بر آن کشتگان فتاد هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد بر زخم هاي کاري تيغ و سنان فتاد ناگاه چشم دختر زهرا در آن ميان بر پيکر شريف امام زمان فتاد بي اختيار نعره ي هذا حسين زود سر زد چنانکه آتش ازو در جهان فتاد ⛱کانال اشعار زیبا
پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول رو در مدينه کرد که يا ايها الرسول اين کشته ي فتاده به هامون حسين توست وين صيد دست و پا زده در خون حسين توست اين نخل تر کز آتش جانسوز تشنگي دود از زمين رسانده به گردون حسين توست اين ماهي فتاده به درياي خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسين توست اين غرقه محيط شهادت که روي دشت از موج خون او شده گلگون حسين توست اين خشک لب فتاده دور از لب فرات کز خون او زمين شده جيحون حسين توست اين شاه کم سپاه که باخيل اشگ و آه خرگاه زين جهان زده بيرون حسين توست اين قالب طپان که چنين مانده بر زمين شاه شهيد ناشده مدفون حسين توست چون روي در بقيع به زهرا خطاب کرد وحش زمين و مرغ هوا را کباب کرد کاي مونس شکسته دلان حال ماببين ما را غريب و بي کس و بي آشنا ببين اولاد خويش را که شفيعان محشرند در ورطه ي عقوبت اهل جفا ببين در خلد بر حجاب دو کون آستين فشان واندر جهان مصيبت ما بر ملا ببين ني ورا چو ابر خروشان به کربلا طغيان سيل فتنه و موج بلاببين تن هاي کشتگان همه در خاک و خون نگر سرهاي سروران همه بر نيزه هاببين آن سر که بود بر سر دوش نبي مدام يک نيزه اش ز دوش مخالف جدا ببين آن تن که بود پرورشش در کنار تو غلطان به خاک معرکه ي کربلا ببين يا بضعةالرسول ز ابن زياد داد کو خاک اهل بيت رسالت به باد داد خاموش محتشم که دلسنگ آب شد بنياد صبر و خانه ي طاقت خراب شد خاموش محتشم که ازين حرف سوزناک مرغ هوا و ماهي دريا کباب شد خاموش محتشم که ازين شعر خون چکان در ديده ي اشگ مستمعان خوناب شد خاموش محتشم که ازين نظم گريه خيز روي زمين به اشک جگرگون کباب شد خاموش محتشم که فلک بس که خون گريست دريا هزار مرتبه گلگون حباب شد خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب از آه سرد ماتميان ماهتاب شد خاموش محتشم که ز ذکر غم حسين جبريل را ز روي پيامبر حجاب شد تا چرخ سفله بود خطايي چنين نکرد بر هيچ آفريده جفايي چنين نکرد اي چرخ غافلي که چه بيداد کرده اي وز کين چه ها درين ستم آباد کرده اي بر طعنت اين بس است که با عترت رسول بيداد کرده خصم و تو امداد کرده اي اي زاده زياد نکرده است هيچگه نمرود اين عمل که تو شداد کرده اي کام يزيد داده اي از کشتن حسين بنگر که را به قتل که دلشاد کرده اي بهر خسي که بار درخت شقاوتست درباغ دين چه با گل و شمشاد کرده اي با دشمنان دين نتوان کرد آن چه تو با مصطفي و حيدر و اولاد کرده اي حلقي که سوده لعل لب خود نبي بر آن آزرده اش به خنجر بيداد کرده اي ترسم تو را دمي که به محشر برآورند از آتش تو دود به محشردرآورند شعر از محتشم کاشانی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅رجز خوانی جوان شیعه برای آل سعود و داعشی ها بی سبب نیست که از شام به عراق آمده اید     حضرت عمه سادات برادر دارد       وشما کم تر از آنید که حسین تیغ کشد و علمدار علم بردارد ما جوانان بنی فاطمه اربابیم   بی حیا عمه ما مالک اشتر دارد ایل ما ایل عجم هاست که یک کودک ما  جگری با جگر شیر برابر دارد اینکه ما دست به شمشیر و زره ایستاده ایم   سبب این است که این طایفه رهبر دارد نه عراق نه سوریه خیالت راحت     کشور ضامن آهوست  بزرگتر دارد وای اگر گرد وغباری به حرم بنشیند    تیغ ما شوق به انداختن سر دارد  باید این شهر به آرامش خود برگردد      که شب جمعه حرم روضه مادر دارد فردا که دم حیدری از کعبه برآید      دوران معاویه صفت ها به سر آید این پرچم شیعه است که بر قله دنیاست هر کس ز علی دم بزند هموطن ماست   یا حیدر کرار زند نقش به زودی       بر پرچم سبز عربستان سعودی ما منتظر حمله ای از سوی حجازیم تا بین بقیع اش حرمی ناب بسازیم شمشیر  عجم منتظر حمله ی جنگ است مکه بشود مرکز شیعه چه قشنگ است بر کوری چشم همه از آل سعودی    با کارت رویم مکه ببیند بزودی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خوشا از دل نم اشکی فشاندن     به آبی آتش دل را نشاندن     خوشا زان عشقبازان یاد کردن     زبان را زخمه فریاد کردن     خوشا از نی خوشا از سر سرودن     خوشا نی نامه ای دیگر سرودن     نوای نی نوایی آتشین است     بگو از سر بگیرد، دلنشین است     نوای نی نوای بی نوایی است     هوای ناله هایش، نینوایی است     نوای نی دوای هر دل تنگ     شفای خواب گُل، بیماری سنگ     قلم، تصویر جانکاهی است از نی     علم، تمثیل کوتاهی است از نی     خدا چون دست بر لوح و قلم زد     سر او را به خط نی رقم زد     دل نی ناله ها دارد از آن روز     از آن روز است نی را ناله پرسوز     چه رفت آن روز در اندیشه نی     که اینسان شد پریشان بیشه نی؟     سری سرمست شور و بی قراری     چو مجنون در هوای نی سواری     پر از عشق نیستان سینه او     غم غربت، غم دیرینه او     غم نی بندبند پیکر اوست     هوای آن نیستان در سر اوست     دلش را با غریبی، آشنایی است     به هم اعضای او وصل از جدایی است سرش بر نی، تنش در قعر گودال     ادب را گه الف گردید، گه دال     ره نی پیچ و خم بسیار دارد     نوایش زیر و بم بسیار دارد     سری بر نیزه ای منزل به منزل     به همراهش هزاران کاروان دل     چگونه پا ز گل بردارد اشتر     که با خود باری از سر دارد اشتر؟     گرانباری به محمل بود بر نی نه از سر، باری از دل بود بر نی     چو از جان پیش پای عشق سر داد     سرش بر نی، نوای عشق سر داد     به روی نیزه و شیرین زبانی!     عجب نبود ز نی شکرفشانی     اگر نی پرده ای دیگر بخواند     نیستان را به آتش می کشاند     سزد گر چشم ها در خون نشینند چو دریا را به روی نیزه بینند     شگفتا بی سر و سامانی عشق!     به روی نیزه سرگردانی عشق!     ز دست عشق در عالم هیاهوست     تمام فتنه ها زیر سر اوست! شاعر: شادروان قیصر امین پور ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
🖤 بحر طویل🖤 عصر یک جمعه ی دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم كه چرا عشق به انسان نرسیده است؟ چرا آب به گلدان نرسیده است؟ چرا لحظه ی باران نرسیده است؟ و هر كس كه در این خشكی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید، بنویسد:  كه هنوزم كه هنوز است چرا یوسف گم گشته به كنعان نرسیده است؟ چرا كلبه ی احزان به گلستان نرسیده است؟ دل عشق ترك خورد، گل زخم نمك خورد، زمین مُرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد، فقط برد، زمین مرد، زمین مُرد. خداوند گواه است، دلم چشم به راه است، و در حسرت یك پلك نگاه است؛ ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد كاش به جایی؛ برسد كاش صدایم به صدایی...   عصر یك جمعه ی دلگیر وجود تو كنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو كجایی گل نرگس؟ به خدا آه نفس های غریب تو كه آغشته به حزنی است، زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای ای عشق مجسم كه به جای نم شبنم بچكد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت، نكند باز شده ماه محرم كه چنین می زند آتش به دل فاطمه، آهت! به فدای نخ آن شال سیاهت، به فدای رخت ای ماه! بیا، صاحب این بیرق و این پرچمو این مجلس و این روضه و این بزم تویی. آجرك الله! عزیر دو جهان یوسف درچاه، دلم سوخته از آه نفس های غریبت  دل من بال كبوتر شده، خاكستر پرپر شده، همراه نسیم سحری، روی پر فُطرُس معراجํ  نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی، به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا كه مرا نیز به همراه خودت زیر ركابت ببری تا بشوم كرب و بلایی، به خدا در هوس دیدن شش گوشه، دلم تاب ندارد. نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه ی دفتر، غزلِ ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد. همه گویند به انگشت اشاره، مگر این عاشق بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد... تو كجایی؟ تو كجایی شده ام باز هوایی، شده ام باز هوایی... گریه کن گریه و خون گریه کن ،‌آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است و این بحر طویل است و ببخشید اگر این مخمل خون برتن تب دار حروف است که این روضه مکشوف لهوف است؛‌ عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است؛ ‌ولی حیف که ارباب «قتیل العبرات » است؛  ولی حیف که ارباب« اسیرالکربات» است؛ ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین بن علی تشنه یار است و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی، الف قامت او دال و همه هستی او درکف گودال و سپس آه که «الشمرُ» ... خدایا چه بگویم که «شکستند سبو را و بریدند»... دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی؛ قَسَمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی، تو کجایی... توکجایی... شاعر: سید حمید رضا برقعی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
 علقمه موج شد، عکسِ قمرش ریخت به هم دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم تا که از گیسویِ او لختۀ خون ریخت به مشک کیـسویِ دختـرکِ منتـظرش، ریخت به هم تیـر را با سـرِ زانـوش کشیـد از چشـمش حیف از آن چشم، که مژگانِ ترش ریخت به هم خواهرش خورد زمین، مادرِ اصغر غش کرد او که افتاد زمیـن، دور و برش ریخت به هم قبـل از آنیـکه بـرادر بـرسـد بـالیـنش پـدرش از نجف آمـد، پدرش ریخت به هم به سـرش بـود بیـاید به سـرش ام بنـین عوضش فاطمه آمـد به سرش ریخت به هم کِتـف ها را کـه تکان داد، حسیـن افتـاد و دست بگذاشت به رویِ کمـرش، ریخت به هم خواست تـا خیمه رساند، بغـلش کـرد، ولی مـادرش گفت به خیـمه نبرش، ریخت به هم نـه فقط ضـرب عمـود آمـد و ابـرو وا شد خورد بر فرقِ سرش، پشتِ سرش ریخت به هم تیـر بود و تبـر و دِشـنه، ولـی مـادر دید نیزه از سینه که ردّ شد، جگرش ریخت به هم بـه سـرِ نیـزه ز پهـلو سرش آویـزان بود آه بـا سنگ زدنـد و گـذرش ریخت به هم (حسن لطفی) ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای لشکر حق را سر و سردار اباالفضل وی دست علی در صف پیکار اباالفضل هم خون حسین بن علی در تن پاکت هم روح تو در پیکر ایثار اباالفضل ریحانۀ دو فاطمه، ماه سه خورشید آرام دل حیدر کرار اباالفضل مانند تو در ارتش اسلام که دیده فرمانده و سقا و علمدار اباالفضل تو ماه بنی هاشمی و ما شب تاریک تو لالة عباسی و ما خار اباالفضل هم کاشف کرب پسر فاطمه  هستی هم خیل بنی فاطمه را یار اباالفضل بر حاجت خود کرده صد و سی و سه نوبت هر خسته دلی نام تو تکرار اباالفضل در مصر ولایت شده بر یوسف زهرا تو مشتری و علقمه بازار اباالفضل عشق و ادب و غیرت و ایثار و شهادت کردند به آقایی ات اقرار اباالفضل تو رسته ای از خویش و گرفتار حسینی خلقند به عشق تو گرفتار اباالفضل ما بهر تو گریان و زند زخم تو خنده پیوسته به شمشیر شرربار اباالفضل برخیز سکینه به حرم منتظر توست جامش به کف و اشک به رخسار اباالفضل از سوز عطش آب شده طفل سه ساله مگذار بگرید به حرم زار اباالفضل تا آن که ببینند به تن دست نداری یک لحظه سر از علقمه بردار اباالفضل مگذار رود زینب کبری به اسیری ای دست علی، دست برون آر اباالفضل تو چشم حسینی که زده تیر به چشمت ای دور حرم چشم تو بیدار اباالفضل کی گفته تن پاک تو در علقمه تنهاست گردیده تو را فاطمه زوار اباالفضل خون دل ما را که شده اشک عزایت زهرا و حسین اند خریدار اباالفضل مگذار شود خشک دمی دیدة "میثم" چشمی که بگریم به تو بسیار اباالفضل (غلامرضا سازگار) ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«او سلیمان زمان است که خاتم با اوست» «سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست» نفس «همت پاکان دو عالم با اوست» زخم شمشیر و سنان چیست؟ «که مرهم با اوست» پس چه رازی است که خنجر به گلو بُران است؟ امشبی را شه دین در حرمش مهمان است ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع شام فردا که رسد، زینبِ گریان و دوان در هیاهوی رذیلانة آن اهرمنان پرسد از پیکر صدچاک شه تشنه زبان «که شهیدان که اند اینهمه خونین کفنان؟» جگر رود فرات از تف او سوزان است امشبی را شه دین در حرمش مهمان است ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
بین الحرمین بین الحرمین ، سلام ما به عباس و حسین نوکر شده ام نوکر شده ام ، نوکر این دو برادر شده ام شور و شِینم یا حسین ، نور و عینم یا حسین عاشق این پرچم یا حسینم ، یا حسین غم تو در آب و گِل به دلم شد منتقل آقاجون کرب و بلا میمیرم من یحتمل ... حسین ارباب ، حسین ارباب ، حسین ارباب ... من بی سر و پا ، ولی شوری به سر پایین پا با هر نفسم عشقم اینه به محرم برسم ثانیه به ثانیه ، تو دلم طوفانیه باشه هر جا روضتون بی بی زهرا بانیه توی روضت حالیه ، آقا دستم خالیه میرسم من با تو به مقامات عالیه ... حسین ارباب ، حسین ارباب ، حسین ارباب ... با چشمای خیس ، بر حسینیه ی دل سینه زنید جان ها به فدات ، روز به روز زیاد میشن سینه زنات تا حرم نیست فاصله ، سینه زن ها هَروله کی دلش تو علقمه ست کی دلش تو مقتله باید امشب سیدی برات مارو بدی چقد از تو دَم زدم خودت آقا شاهدی ... حسین ارباب ، حسین ارباب ، حسین ارباب ... سلامتی و ظهور آقا امام زمان صلوات ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
عمو جونم تا تو بودي سر و ساموني داشتيم عمو جونم تا تو بودي سر و ساموني داشتيم      تا تو رفتي دل پرخوني داشتيم عمو جونم تا تو بودي چاره داشتيم   كِي لباس پاره داشتيم؟ عمو جونم با اینکه غم داشتیم صاحب علم داشتیم تو كه رفتي ما همه بيچاره شديم     از پيِ زينب همه آواره شديم بي گوش و گوشواره شديم عمو جونم ديگه دل سامون نداره      عمو جونم پاي زينب جون نداره كار چشماش دلبريه دلبريه     قد و والاي قشنگش عجب محشريه محشريه تيغ دو دمش صفدريه  غضب نگاش حيدريه سر زلفش دلفريبه دلفريبه      رگ پيشونيش " نَصْرُ و مِنَ اللهُ وَ فَتْحٌ غَريبِ " همه عاشقن اون حبيبه      قّّوت بازوي شه كرببلا ، عباس علمدار حسين ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا