.
چند خط از #مناجات_شعبان امیرالمومنین علیهالسلام
#ماه_شعبان
ممنوتم که اومدم حوالی مناجات
من و آوردی قاطیِ اهالی مناجات
شبای شعبانه و باز شبای عاشقیه
وقت مناجات دل و دعای عاشقیه
من اومدم که از خودم دلم رو پس بگیرم
دو خط مناجات بخونم کمی نفَس بگیرم
الهی إِنْ خَذَلْتَنِي چه خاکی سر بریزم
الهی إِنْ حَرَمْتَنِي ، کجا برم عزیزم
الهی إن اَخَذْتَنی ... اَخذْتُکَ بِعَفْوِکْ
و إِنْ اَخَذْتَنی بِجُرمی ، اَخذْتُکَ بِلُطفِکْ
إِلَهِی مَا أَظُنُّکَ تَرُدُّنِی فقیرا
الهی جئتُ خائفاً بِبابک اسیرا
بیا به زندونی که باز برام گناها ساختن
هیشکی سراغم نیومد وقتی من و شناختن
بیا به سلولم و از غیر خودت رهام کن
فکری برا شکستن زنجیر دست و پام کن
جدام کن از هرچی من و از تو جدام میکنه
اهل سحر وقتی بشم علی دعام میکنه
هرچی بزرگه جرمِ ما لطفِ تو بی حسابه
دلارو میبریم حرم دعا که مستجابه
اگر هنوز سنگه دلت خشکه چشات تو شعبان
سفارشِ مادرمه سه بار بگیم حسین جان
(حسن لطفی ۴۰۲/۱۲/۰۴)✍
#دکتر_حسن_لطفی
#مناجات
.
.
#زمزمه
#مناجات
#ماه_شعبان
دنیا جای خوبیه اگه فقط
توی گیر و دارا رو سفید بشی
توی زندگی باید شهید باشی
تا که قسمت بشه و شهید بشی
شهدا راهو به ما نشون دادن
از غبارا دلارو تکون دادن
خوبه که وصیتا رو بخونیم
گفتن و رفتن و تشنه جون داد
این نصیحتِ امامِ شهداست
برید وصحیفهها رو بخونید
اگه عالمی خدا قبول کنه
یه بارم وصیتارو بخونید*
اینا حرفای رفیقای منه
حرفای مدافعای حرمه
با خدا همیشه خلوت بکنید
یه گوشه با گریه صحبت بکنید
روزای خونه تکونیِ عزیز
قدرشو بدون جوونیِ عزیز
مگه جارو نمیخواد خونهی دل
پُرِ خاکه آخه ویرونهی دل
فرصتا کمه نگن که دیر شده
به خودش حاجی بیاد که پیر شده
خیلی زود میره همین جوونی که
میبینیش ، نشون به اون نشونی که
پشت ماهم میگن این نشانی رو
خدا رحمتش کنه فلانی رو
زوده که وقت پریشونی بیاد
سراغ ما هم پیشمونی بیاد
میبینی روضهی تدفین میخونن
واسه ما دارن که تلقین میخونن
کارای گذشته رو نشون میدن
وقتی شونه هامون و تکون میدن
گفتم اما نَکِه نااُمید باشی
یه کاری کن که تو هم شهید باشی
آره آماده شو این شبا جَوون
برای شبای ماه رمضون
داره آقامون میاد زنده بشیم
شهدا دعا کنید بنده بشیم
سرِ سال ما گداها میرسه
فردا شب عزیز زهرا میرسه
....
بیا تا یه سیب سرخ و بو کنیم
میون گریه یه آرزو کنیم
اگه اینبار برسیم به کربلا
حرمو با مژمون جا رو کنیم
بشینیم میون بین الحرمین
تا نفس داریم بگیم حسین حسین
تو سوام کردی که سینهزن بشم
اگه خارم گلِ این چمن بشم
بعد مردنم نمیخوام اقاجون
تو کفن نداری من کفن بشم
چی میشه اونیکه ارباب منه
ببینه که نوکرش بی کفنه
*ما و شما هم خواهیم رفت. مثل چمران بمیرید. مثل این سربازهایی که در مرزها کشته میشوند بمیرید. این وصیتنامههایی که این عزیزان مینویسند مطالعه کنید. پنجاه سال عبادت کردید، و خدا قبول کند، یک روز هم یکی از این وصیتنامهها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید.(صحیفه امام ج1)
(حسن لطفی ۱۴۰۲/۱۲/۰۴)✍
#دکتر_حسن_لطفی
.
.
#میلاد_امام_زمان
ندارم از تو به جز تو نه خاطری نه خیالی
نشستهام سرِ راهی شکستهام به چه حالی
به اشتیاقِ نگاهی در آرزوی وصالی
خدا کند که بیایی در این هوا و حوالی
خدا کند که بریزم به پات خون حلالی
قلم گرفتم و نقشت به قبلهگاه کشیدم
ببخش حضرت قبله که اشتباه کشیدم
نه کعبه را که تو را باز تکیهگاه کشیدم
تمام خلقِ جهان را در این پناه کشیدم
که مثل قله بلندی که مثل آب زلالی
مَلک به سجده بخواند که مالکِ ملکوتی
نفس به سینه بماند چه حیرتی چه سکوتی
و آمدی و سرودند اُمیدِ این برهوتی
چه جلوهای چه جلوسی، چه جذبهای جبروتی
عجب جمال جمیلی عجب شکوه و جلالی
مُحامِد تو چه گویم که ماورای صفاتی*
که کردگار صراطی محمدی و جناتی
همه حَسن سکناتی همه علی جلواتی
چقدر پُر برکاتی چقدر فاطمه ذاتی
که تو حسینِ حسینی که تو حسین خصالی
همینکه تیغ بگیری به اقتدار بگیری
علی شَوی و به دوشت که ذوالفقار بگیری
شبیه شیر بیایی فقط شکار بگیری
تقاص عالم و آدم زِ نابکار بگیری
رکاب تواست ابالفضل امیر ماه جمالی
خدای غیرت و قدرت علیِ همت و صولت
نجف تبارِ شهامت شرفنژادِ شجاعت
به تیغ هول و مهابت بزن به ریشهی ذلت
که جهل و تلخی و غارت رسیدهاست به غایت
که تو امان و امینی که تو پیمبر و آلی
برس به دادِ زمانه که کفر را بتکانی
که خصم را سرِ جایش به یک غضب بنشانی
برای اینهمه غزه ، برای قبرِ نهانی
حرم بساز و به آنجا سلامِ ما برسانی
تویی و لشگر ایرانیات ، ببین چه وصالی
کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی
نگاه دار دلی را که بردهای به نگاهی*
به کشتگانِ خودت خوان نماز بر سرِ راهی
شهید عشق نخواهد نه شاهدی نه گواهی
به عاشقان تو مانده نه قوَّتی نه مجالی
مخواه بی تو عزیزم در انتظار بمیرم
در اضطراب بمانم در احتضار بمیرم
در این هوای گرفته در این غبار بمیرم
بیا که آخرِ عمری کنارِ یار بمیرم
خدا کند که جوابی دهی به غرقِ مَلالی
گرفتهام به اُمیدی دوباره دست دعا را
که گفتهاند برایم حدیثِ شاه و گدا را
نشستهام که بگیرم کمی نگاه خدا را
برای مادرم امشب برات کرببلا را
که پیرزن بفرستد سلام و عرض سوالی
شنیدهام که شب و صبح گریه نانِ تو است و
هزار سال غم و روضه داستانِ تو است و
هنوز قتلگهش پیش دیدگانِ تو است و
هنوز عمهی سادات روضهخوان تو است و
که در برابر زینب به نیزه هست هلالی
*سعدی
*فروغی بسطامی
(حسن لطفی ۱۴۰۲/۱۲/۰۵)
#دکتر_حسن_لطفی
.
.
#امام_حسن
#ولادت_حضرت_امام_حسن_مجتبی_علیهالسلام
#ماه_رمضان
یا امام مجتبی علیک السلام
سرِ ما و سرمد ما علی ؛ نَفَس مجدد ما علی
همه رفتوآمد ما حرم ؛ تبِ شوق مشهد ما علی
همه عمرْ معبد ما نجف ؛ همه عمر مقصد ما علی
نفس علی است فاطمه ؛ صلوات فاطمه یاحسن
نکند بیانِ فضائلت ؛ نه قصیدهای نه مسمطی
نکشد خیالِ کمال تو ؛ نه کرامتی نه فضیلتی
نرسد به پای شکوهِ تو ؛ نه قرابتی نه شرافتی
که تویی سیادت فاطمه ؛ که تویی سلام خدا حسن
تو علی خصال و علی وصال و علی مثال و علی قدم
تو علی جلال و علی جمال و علی کمال و علی کرم
تو علی نظر تو علی جگر تو علی ظفر تو امیر دم
همه دین ماست با علی ؛ همه عمرِ ماست با حسن
نه فقط زمین و فقط زمان ؛ برکاتِ پهنهی آسمان
نفَس بهشت و بهشتیان ؛ نفحاتِ قدسی قدسیان
به همه زبان به همه مکان ؛ همهی عوالمِ لامکان
همه خاکِ این در و آستان ؛ همه خاکِ کوی شما حسن
اگر است حُسنِ تو حُسن پس ؛ بفدای حُسن و شمایلت
اگر است این کَرم و کریم و کرامتت ، همه سائلت
اگر است حِلم تو حلم پس ؛ همه بندگانِ خصائلت
من اگر حسین گفتهام ؛ همه از شماست ، یا حسن
به جمل نشان بده هیبتت ؛ به عمل نشان بده صولتت
نبوَد نیاز به مرتضی ؛ که تو هستی و پرِ قدرتت
که تویی و تیغ و حرارتت ؛ که تویی و وقت قیامتت
دَمِ ذوالفقار علی بوَد ؛ که کجا یلان و کجا حسن
من و ازدحامِ گدا و تو ؛ چهکنم رسم به جناب تو
همه جز مِیِ تو حرامِ ما ؛ همه جز شرابهی ناب تو
چه غم از قیامت و محشرم ؛ منم و حساب و کتاب تو
نفَسی، دمی، گذری، سری به گدای بی سر و پا ؛ حسن
دل ما است بین خیال ما ؛ به بقیعِ غرقِ چراغ تو
دل ماست کاشی صحن تو ؛ دل ماست گنبد و طاق تو
گره خوردههای همیشهام ؛ به ضریح تو به رواق تو
که بگیرم از برکات تو، سرِ سالِ کرببلا ؛ حسن
به خدا که میرسد آنکه دارد از ابتدا کرمِ تورا
به خدا که میزند عاقبت ؛ روی قلهها علَم تورا
و بنا کند به امید حق ؛ به دو دست ما حرم تورا
رجزِ امام زمانِ ما، همه دم حسن ؛ همه جا حسن
(حسن لطفی ۱۴۰۳/۰۱/۰۶)
#دکتر_حسن_لطفی
.
.
#مناجات
#امام_رضا ؛ #امام_زمان علیهما السلام
#ماه_رمضان
من اگه نمیشنوم ولی بجاش
تو همه درد و دلامو میشنوی
یا امامرضا اگه حرف نزنم
از تهِ دلم صدامو میشنوی
میدونم که همصدای همهای
بخدا امامرضای همهای
ما همه مثل همیم کنار تو
میخرن اینجا دِلای طاهرو
برای شنیدن صدای تو
گوشِ دل میخواد نه گوشِ ظاهرو
تو اُمید گریههای همهای
بخدا امامرضای همهای
حال ما پیش شما فقط خوشِ
حال ما پیش امامرضا خوشِ
قرآنو به سر میگیریم و میگیم
چقده هوای کربلا خوشِ
تو براتِ کربلای همهای
بخدا امامرضای همهای
حرف من حرف دلای بی کسه
یه امامرضا دارم واسم بسه
اگه دنیا هم برامون قفسه
یه امامرضا دارم واسم بسه
استحابت دعای همهای
بخدا امامرضای همهای
من اگه کم نمییارم، همیشه
مرحم شکستگیهای منی
به امیدی اومدم ردم نکن
که پناه خستگیهای منی
نه برای من برای همهای
بخدا امامرضای همهای
شبِ قدره شبه گریه کردنه
شب قدره همه حاجاتو میدن
خوشبحال اونکه بِین آدما
که بهش فیضِ ملاقاتو میدن
میبینه یه شب امامْ زمانشو
میشنوه با گوشِ دل اذانشو
باتو هیچی کم ندارم آقاجون
میشه که روی منم حساب کنی
اونقده مراقب دلم میشم
تا من و آخرش انتخاب کنی
هرچی غیر تو بخوام زیانمه
حاجتم فقط امام زمانمه
داره مولا میرسه به قتلگاه
مسجد کوفه نمازه آخِره
همه میگن که نرو ولی میره
میدونه که فاطمه منتظره
حاجت علی دیگه روا شده
گریه کن برای فرق وا شده
#شب_قدر
(حسن لطفی ۱۴۰۳/۰۱/۱۰)✍
#دکتر_حسن_لطفی
.
.
#شب_اول_محرم ۱۴۰۳
بسماللهالرحمنالرحیم
#شب_اول_محرم_حضرت_مسلم_علیهالسلام
روضه سر جناب حضرت مسلم علیهالسلام
امام از کسی که از کوفه میآمد، پرسید: از کجا میآیی؟ گفت: از کوفه. از آنجا بیرون نیامدم؛ جز آنکه مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را کشته و به دار آویخته در بازار قصابان دیدم؛ در حالی که سرهایشان را برای یزید فرستاده بودند. امام حسین گریست و فرمود: انا لله و انا الیه راجعون.
همهجا جار زدم آبرویم را نبرید
سر به دیوار زدم آبرویم را نبرید
شرمگینِ غمِ تو اشک سرازیرِ من است
همهجا جار زدم آی که تقصیر من است
کاش میشد که بگویم که کجایی ایکاش
و از این فاصله نالم که نیایی ایکاش
دستم از پشت که بستند به من خندیدند
شانهام را که شکستند به من خندیدند
چشم صیاد به چشمان ترم بود که زد
پیش جلاد دلم یاد حرم بود که زد
از روی بام نگاهم به سوی شام اُفتاد
پیکرم بعد سرم از لبهی بام اُفتاد
پیکرم خورد زمین فاطمه نالید حسین
سرِ من رو به سوی قافله غلطید حسین
سوختم بسکه نمک بر جگری پاره زدند
بدنم را سر بازار به قناره زدند
بدنم ماند و غمی تازه... سرم را بردند
میخورد تاب به دروازه... سرم را بردند
دیدی آخر که به کارم گره اُفتاد ای داد
سرِ من را به سوی شام فرستاد ای داد
من تمامیِ مسیرِ اُسرا را دیدم
کربلا کوفه و شام و شهدا را دیدم
قبلِ تو آمدهام شام بگویم نزنید
سر هر کوچه و هر بام بگویم نزنید
نالهام در دلِ شامات امان از زینب
پشت دروازهی ساعات امان از زینب
آتش و خار و خس و سنگ و سنان را دیدم
معجر سوختهی دخترکان را دیدم
گیسویی را دو سه تا چنگ عوض کرد حسین
چهرات را اثر سنگ عوض کرد حسین
تیغ و تیر و غضب و قهر، خدا رحم کند
لشگری رفته از این شهر، خدا رحم کند
لشگری رفته که با پیرهنت برگردد
رفته همراهِ عقیقِ یمنت برگردد
آمدم شام بگویم که سرم مال شما
گیسویم پیشکش پنجهی اطفال شما
لب و دندان من اینجاست مرتب بزنید
خیزران را ولی ای قوم به زینب نزنید
(حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۱۵)
#دکتر_حسن_لطفی ✍
.
.
#پنجم_صفر
یا صاحب الزمان
#محرم_امام_زمان_عجلالله
بگذار تا برایِ تو باشم عزیزِ من
مجروحِ های هایِ تو باشم عزیزِ من
از دست پختِ مادرتان لقمهای خورَم
پاگیرِ قند و چایِ تو باشم عزیزِ من
بگذار تا که ریشه بگیرم در این دَهه
تا ریشهیِ عبایِ تو باشم عزیزِ من
فرموده است حضرتِ صادق به گریهام
مشمولِ ربنایِ تو باشم عزیزِ من
کاری اگر که هست بگو کار میکنم
تا پیشِ چشمهایِ تو باشم عزیزِ من
بگذار کفش جفت کنم یا غذا کِشَم
یا خرجِ کربلای تو باشم عزیزِ من
با دیگ شُستَنم به تو نزدیکتر شوَم
بی منت آشنایِ تو باشم عزیزِ من
پیشِ سماوری که زِ غَم جوش میزنَد
ماندم که در هوایِ تو باشم عزیزِ من
این استکانِ چای مرا قُرب میدهد
تا عاشقِ خدایِ تو باشم عزیزِ من
پا منبری بزرگ شدم لطفِ مادرم
تاکه فقط گدایِ تو باشم عزیزِ من
مانندِ پیرهای جوانمُرده میشوم
بگذار همصدایِ تو باشم عزیزِ من
پیراهنی که غرقِ بخون است دستِ توست
امشب شود که جایِ تو باشم عزیزِ من
سر را گرفت کنجِ خرابه به گریه گفت :
در فکرِ بوریایِ تو باشم عزیزِ من
#دکتر_حسن_لطفی ✍
#امام_زمان
#شب_سوم_محرم
...............
.
#حضرت_رقیه
بابا رسید و آورد گُل بوسههای خود را
عمه بیا درآور رختِ عزایِ خود را
منکه نمُرده بودم بر روی نیزه باشی
آماده کردم از اشک ویرانسرای خود را
خوابم اگر نبرده تقصیرِ عادتم بود
بابا بکش به رویم امشب عبای خود را
انگشتهای لَمسم انگار حس ندارند
بر دامنم تو بنشان رأسِ جُدای خود را
طفلی که داده بودم دیشب شفای او را
انداخت پیشم امروز قدری غذای خود را
ای وای خیزران زد مثل حصیر گَشتی
بدجور بر لبانت انداخت جای خود را
خون گریه کرد نیزه بر حالِ دخترانت
داده عمو به نیزه حال و هوای خود را
تقصیر هیچ کس نیست در سینهام نفس نیست
زجر امتحان نموده هِی ضربِ پایِ خود را
چیزی نخورده بودیم بر حالِ ما دلش سوخت
دیدی تعارفم کرد ته ماندههای خود را
فهمیدم از سرِ تو از وضعِ حنجرِ تو
رفته سنان و داده بر شمر جای خود را
تا دق کنیم در راه از دیدنش دوباره
آن بی حیا نَشُسته خونِ ردای خود را
بویِ تو را گرفته دستانِ سرخِ خولی
دادی چرا به دستش مویِ رهای خود را
تنها نه نیزهها را تنها نه تیغها را
پیش فرات میشُست پیری عصای خود را
(حسن لطفی)
.
.
#تاسوعا
#حضرت_عباس
#شب_نهم_محرم
سلام کردم و گفتم سلامِ ما عباس
قنوت بستم و خواندم که آتنا عباس
سلام حضرتِ سجده سلام حضرتِ فضل
سلام سیدنا سیدالبُکاء عباس
چراغ خانهی امالبنین کفیل حرم
خیال فاطمه راحت شده است با عباس
دخیلِ دست من ای دستگیرِ بی دستم
بگیر دست مرا بین دستها عباس
رسیدهام به حرم تا که جبرئیل شوم
که بالِ من ببری بام کبریا عباس
زمانه بر سر جنگ است یا علی مددی
مدد زِ غیر تو ننگ است نزد ما عباس
چه جلوهای است که بابالحوائجِ همهای
که ارمنی ندهد دل به جز شما عباس
در امتداد علی آمدی ، زمانه شنید
صدای حیرت مرحب که مرحبا عباس
میان جمع سلحشورها رساندی تو
کلاس رزم علی را به انتها عباس
بزن به صحنه صفین با نقاب ولی
مباد چشم زنندت تورا تورا عباس
به رزم مالکاشتر چه دیده میگوید
اگر غلط نکنم این علی است یا عباس
به بام کعبه قدم زن که منبرت بشود
که خطبهی تو شود شرح مرتضی عباس
چقدر نام علی میبریم با نامت
که دیدهایم علی را در این نما عباس
قسم به وعده شیرین من یمت یرنی
چه میشود که علی با حسین با عباس...
به جز حسین نگفتی به جز علی حاشا
به جز حسین ندیدی به جز خدا عباس
نفَس بده که نفس پای این علم بزنیم
که آخرین نفس ماست سیدا عباس
چه غم برای گرههای کور ما ، وقتی
گره زدیم به شالی گرهگشا عباس
غریب نیست که در کشتی نجات حسین
بگویم اینکه فقط بوده ناخدا عباس
ضریح تو زرهات شد که ما دخیل شویم
که روی ما بشود رو به کربلا عباس
هنوز علقمه سوزان فرات سرگردان
هنوز پرسش آبی چراچرا عباس
هنوز مَشک و سکینه هنوز اشک و رُباب
هنوز نالهی برگرد به خیمهها عباس
همینکه دید که اصرار میکنی بروی
حسین زیر لبی گفت که: کجا عباس؟
تویی بهانهی این معرکه بنفسی انت
فقط حسین به تو گفت که بنفسی انت
(حسن لطفی ۱۴۰۳/۰۴/۲۴)
#دکتر_حسن_لطفی ✍
.
.
#حضرت_رقیه در #مجلس_یزید
در مجلس یزید جانها به لب رسید
جانها به لب رسید در مجلس یزید
زد خنده بر غمِ زنهای قافله
وقتی شراب از کنج لبش چکید
دستی به خیزران ، دستی به نَرد داشت
آورد طشت زر یک مرد زر خرید
واشد طنابها از دور گردنش
طفلی پس از سهشب راحت نفَس کشید
از رخت کهنهاش جبریل میگریست
از زخم پایِ او زنجیر میچشید
بوی پدر رسید غم بر دلش نشست
حرف کنیز شد رنگ از رُخش پرید
میدید میزند هِی چوب را به طشت
قدش نمیرسید قلبش چه میتپید
«بس نیست نانجیب» دادِ رُباب بود
«نامرد کم بزن» از عمه میشنید
صبرش به سر رسید بر روی پنجه رفت
خیره به طشت شد آن چشمِ ناامید
میدید میزند نامرد برلبش
زد بر دهانِ خود لبهای خود گزید
مثل حصیر بود لبهای چاکِ او
هی ضرب تازه دید هی زخم تازه دید
مویش خضاب بود طشت و شراب بود
زد خیزران شکست زد دخترک بُرید
اُفتاد سر ولی غلطید سمت او
اما رُباب زود سمت پدر دوید
سر را زِ کاخ بُرد یک مرد سرخ مو
رفتند و مانده بود یک طفل مو سفید
(حسن لطفی ۱۴۰۳/۰۵/۱۹)
#دکتر_حسن_لطفی
.
.
#لَیلَةُالمَبیت
#فضائل_امیرالمؤمنین علیهالسلام در لَیلَه المَبیت
ما را ببر به چشمهی شعر و شرابها
ما را ببر به خاطرهای از کتابها
هرشب هزار رکعتِ فیضِ تو شاهد است
پهلو تُهی نمودهای از رخت خوابها
هرگز ندید دیدهی لیل و نهارها
چون لَیلَةُالمَبیتِ علی در حسابها
یک شب فقط نگاه تو مهمانِ خواب بود
شامی که بود دور و برت التهابها
در بستر برادر خود تا سحر بخواب
ای خوابِ تو عبادتِ اُمُالکتابها
تو گرمِ خواب بودی و گردنکشانِ کفر
نیزه به دست گِردِ تو همچون سرابها
مکه شنید نالهی واویلتایشان
این حیدر است حضرت عالی جنابها
تنها امیر ، نقش تو را تیشه میزند
وقتی که بُت تراش کند انتخابها
ما را ببر نجف به دَمِ ما دوا بریز
امشب بیا به کاسهی ما کربلا بریز
#لیله_المبیت
(حسن لطفی)✍
#دکتر_حسن_لطفی
.
.
#فاطمیه
#احراق_البیت
خبر پیچید در شهر و جماعت را صدا میکرد
چه غوغایی به پا میکرد
خبر پیچید در بینِ مدینه کینهها را زیر و رو میکرد
دستها را خوب رو میکرد
خبر میگفت امروز است روز آن
زمان کینههایمان
تمام بغضها و غیظهای ما
زمان انتقام کشتههایمان
خبر میگفت فرصت هست
زمانِ بردنِ اسب خلافت است
خبر میگفت باید که به تهدید و به اجبار از علی بیعت گرفت و راه بر عترت گرفت و این چنین دولت گرفت و ... تا که با ما این جماعت هست
خبر پیچید در شهر و جماعت جمع شد از هر کسی که تیغ مولا باعث اسلام او میشد
منافقها یهودیهای پنهان
زَر پرستان زورگویان
دستهاشان خوب رو میشد
خبر میگفت جای حق شناسی نیست ترسی نیست میریزیم راحت که هراسی نیست
خیالِ ما همه جمع است مامور است بر صبر و سکوت این مَرد
تسلیم است بیکس مانده ، یاری نیست با او
و غیر از صبر کاری نیست با او
ولیکن او علی هست و علی هم که علی باشد
در آندم نانجیبی گفت :
باید که همه با یک دگر باشیم
دست کم همه سیصد نفر باشیم
همه رفتند پشت در همه جمعاند پشت در
تمام ناجوانمردان، اراذل، بیمروتها
خدایا جمع بی غیرتها
همه جمعاند و میگویند او تنهاست
اینک سخت کاری نیست
زیرا که علی را هیچ یاری نیست
علی را هیچ یاری نیست اما...
صدایی آمد از خانه صدایی که جماعت را به هم میریخت
به هم،ظلم و ستم میریخت
صدا میگفت :
تنها نیست تا وقتی که من باشم
اگرچه مَرد نه اما هزاران شیرزن باشم
صدا میگفت برگردید تنها پیش مرگِ بوترابم
جان فدای بوالحسن باشم
صدا میگفت اگر وقتش رسد
رزمندهی او در مصافی تن به تن باشم
صدای فاطمه اما نفسهای رسولالله میآمد آه میآمد
صدایی که جماعت را به هم میریخت
جماعت خواست برگردد که شیطان نالهای زد جمع دزدان خواست تا پاشد
که فریادی رسید از غیظ از کینه پُر از نفرت در آن سینه:
که هیزم کو که مشعل آی مردم کو
که آتش میکشم امروز با این خانه صاحبخانه را ...
با آتش و با هیزم و تیغ و تبر هستیم
راحت دست کم سیصد نفر هستیم
برگردید
فقط یک یار دارد هرچه پیش آید مُهیا من
فقط یک یار دارد یک نفر، آن یک نفر با من
فقط یک یار سد مانده
تمام فاصله تا خرقه غصب خلافت این در است و یک قدم نه یک لگد مانده...
*
خواست تا سمتی رود تا در نیفتد روی او
حیف پهلویش به میخی خوردهِ بر در گیر کرد
پشت در هِی زد نفَس اما به سینه حبس شد
نالهی یا فضهاش در بین حنجر گیر کرد
آی در پیش حسینش چادر او گُر گرفت
وای بین دستهای شعله معجر گیر کرد
رفت در کوچه به دنبال علی، از هر دو سو
لااقل بین چهل نامرد مادر گیر کرد
او زمین میخورد و آنجا آسمان میزد به سر
هرچه شد دستان او بر شال حیدر گیر کرد
تازیانه پیش رو ضربِ غلاف از پشت سر
در میان ضربهها بالِ کبوتر گیر کرد
خبر در کربلا پیچید
خبر با تیغها با نیزهها تا خیمهها پیچید
خبر پیچید در لشکر
خبر میگفت جان فاطمه در بین گودال است
پامال است
خبر پیچید لشکر تا بریزد بر سرش آنجا
خبر میگفت یاری نیست غیر از خواهرش آنجا
خبر میگفت او تنهاست
ما دست کم صدها نفر هستیم....
(حسن لطفی ۴۰۳/۰۸/۲۱)✍
#دکتر_حسن_لطفی
.
.
#بعد_از_شهادت_حضرت_زهرا
#فاطمیه
بعد از شهادت
برای گریه علی بی تو کم بهانه ندارد
ولی به غیرِ همین هقهقِ شبانه ندارد
درِ شکسته ، دو دستان بسته ، کوچهای باریک
برای گریه علی بی تو کم بهانه ندارد
مرا که روز سکوتِ یتیمهای تو کُشتهاست
به خانهای که دری بین آستانه ندارد
خدا کند نرسد صبح برنخیزم از خاکت
کجا رَوَم که علی بی تو آشیانه ندارد
هرآنکه دید مرا نیمه شب دراینجا گفت :
که این غریبه هرآنکس که هست خانه ندارد
به زینب تو فقط سرسلامتی حَسنت گفت
مدینه بعدِ تو یک مجلسِ زنانه ندارد
نخواستی که بیافتد زمین علی ، چه بد اُفتاد
شبیه روضهی تو روضهای زمانه ندارد :
رسید طعنهی قنفذ به کودکانِ غریبم
چنان زدم که پس از این توانِ شانه ندارد
کسی نگفت مغیره بزن! ولی به علی زن
زنی که خورده زمین ضربِ تاریانه ندارد
(حسن لطفی)
#دکتر_حسن_لطفی ✍
.