13926.mp3
6.21M
|⇦•اصغر به خواب رفته...
#روضه_حضرت_علی_اصغر علیه السلام ویژهٔ #شب_جمعه به نفسِ زنده یاد کربلایی حسین بختیاری
.
|⇦•ما کشته ی توییم...
#قسمت_اول #روضه حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده #شبِ_هفتم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ سید مجید بنی فاطمه
●━━━━━━───────
ما کشته ی توییم به جز این گُمان مکن
پروانه های سوخته را امتحان مکن
القصه ما برای تو باید که جان دهیم
فکری برای آخر این داستان مکن
اینجا کسی به غیر تو ما را محل نداد
ما بنده ی توییم فراموش مان مکن
میسوزم از حرارت عشقت مرا ببوس
سر رشته ی محبت مان را نهان مکن
شرمنده ام که دل سببِ رنجش تو شد
صد بار گفته بودمش اینجا فغان مکن
از گَرد راه آمده ام، خوش نشسته ام
دیگر غبار روبی از این آستان مکن
#عطش
*از امشب دیگه آب رو به روی
بچه های حسین میبندن..*
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
ما پای روضه ی عَطَشَت آب میشویم
ای تشنه، روی خود طرف آسمان مکن
تنها پناهِ مانده ی در راهِ یا حسین
من سوختم به پای لبت آه یا حسین
* بچه وقتی تشنه اش باشه خوابش نمیبره....چند تا خیمه زدن، یه خیمه، خیمه ی زینبه، یه خیمه خیمه ی آقا ابی عبدالله ست، یه خیمه خیمه ی اصحابه، یه خیمه خیمه ی ربابه، اما یه خیمه از همه جلوتره اون خیمه ی ابالفضله...یعنی هر کی میخواد به سمت حسین بره باید از عباس گذر کنه، اما هیچکدومِ این زنا تو خیمه ی خودشون نیستن، همه جمعن تو خیمه ی رباب، یکی میگه علی رو بدید من آرومش کنم....*
رقیه نازش میکنه، بخواب گلِ بهارم
داداش کوچولو آب میخوای از چشام آب میارم
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#روضه_حضرت_علی_اصغر
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#سید_مجید_بنی_فاطمه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
.
|⇦•راه فرات رومون بسته...
#زمزمه #روضه_حضرت_علی_اصغر علیه السلام اجرا شده #شبِ_هفتم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمود کریمی
●━━━━━━───────
راه فرات رومون بسته
درهای آسمون بسته
ای طفلک زبون بسته
بابات میاد، میبَرَدِت امون بده
داری میری، غیرتتو نشون بده
لبای خشکت شمشیر تیزته
شمشیرو رو به حرمله تکون بده
*"اَما تَرَون، کیف یَتَلَظّی عَطَشی"
عزیز دل مادر..*
میدونم خیلی مَردی، میدونم برمیگردی
تا برگردی از میدون، عزیزم پیرم کردی
چشمای علقمه بسته
زخم دل همه بازه
آغوش فاطمه بازه
خدا میاد دعاتو مستجاب کنه
زهرا میاد تا لبتو سیراب کنه
از اون طرف حرمله رو صدا زدن
اونم میاد که خونه امو خراب کنه
میدونی خیلی خسته ام
ببین میلرزه دستم
*مادر اگه شیر هم نداشته باشه، بچه با مکیدن آرام میشه، اما این مادر آب هم نخورده، روزای بعد یه بار نیمه شب رباب شروع کرد گریه کردن، یه گریه ی جانسوزی سر داد، همه دست و پاشونو گم کردن، داره خواب میبینه، آب به صورتش زدن، به هوش اومد، آخه اون روز بعد از ظهر اینقده این بچه به سینه ی مادر چنگ زد، سینه ی مادر زخم شد... از خواب که پرید حالش بد بود ناله میزد هی دستشو تکون میداد. خانم زینب گفت: عزیزم چی شده؟ به خودش اومد گفت خانم جان، یه دو سه روزه آب خوردم سینه ام پر شیر شده، خواب دیدم علی اصغرمو دارم شیر میدم...*
بس کن رباب گهواره نیست
دست خودت را تکان مده
میدونی خیلی خسته ام
ببین میلرزه دستم
دخیل اشکامو به
پر قنداقِت بستم
رفتی با صورت ماهِت
سوی سِیر اِلَی اللّهِت
دستِ خدا به همراهِت
کاش لااقل یکی تنت رو خاک کنه
کاشکی یکی خون موهاتو پاک کنه
نیزه برا سرت آورده حرمله
میخواد باهاش قافله رو هلاک کنه
سرت از نِی می افته
بمیرم هی می افته
*تقریبا دو وجب سرنیزه است
سر شیش ماهه چقدره...؟*
همش خیره به نیزه ام
میدونم کِی می افته
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمود_کریمی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
|⇦•بهونه گیر شد....
#روضه_حضرت_علی_اصغر علیه السلام اجرا شده #شبِ_هفتم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمود کریمی
●━━━━━━───────
غبار از رووش می گیرم به اشکم
سرش، خاکی و خونی و کبوده
*ببینن مادرای شام چی میگن؟!نمیگن مادرش مادر نبوده؟! بیا موها تو شونه کنم....*
بهونه گیر شد، امروز هی می افتاد
نگه داشتن با معجر علیمو
نمیذارن که نیزه اش رو بیارم
میترسم گم کنن آخر علیمو
شب از نیمه گذشته، دیر وقته
نبودش تار و پودم رو سوزونده
غروبی روی نیزه بود دیدم
نمیدونم الان دست کی مونده
الهی حرمله آتیش بگیری
کبوتر بچمو ازمن گرفتی
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمود_کریمی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
|⇦•سردار شش ماهه
#روضه حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده #شبِ_هفتم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج #محمود_کریمی
●━━━━━━───────
سردار شش ماهه از آن بالا چه میبینی ؟
از روی دست خسته ی بابا چه میبینی؟
از تشنگی یک خواب خوش چشمت ندید اما
با تیر خوابیدی بگو حالا چه میبینی ؟
مادر!سفیدیِ دو تا چشمت پر از خون است
اصغرم پس با چه میبینی ؟
رنج و سفر، داغ و بلا دیدی در این دنیا
مادر بگو حالا در آن دنیا چه میبینی؟
من که در این صحرا سیاهی میرود چشمم
فرزندِ دلبندم تو در گرما چه میبینی ؟
من که به جز گریه در این پایین نمیبینم
سردار شش ماهه تو از بالا چه میبینی؟
تو دلمه مادر، راز نهفته
همش میترسم سرت از نیزه بیفته
حتی اگه من بمیرم
گهواره اتو پس میگیرم
جواب خدا رو چی میدن
سر شیرخواره مو بریدن
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#روضه_حضرت_علی_اصغر
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمود_کریمی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
.
|⇦•رباب اگر که ببیند..
#روضه_حضرت_علی_اصغر علیه السلام اجرا شده #شبِ_هفتم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا طاهری
●━━━━━━───────
بلند مرتبه شاهی به مشکل افتاده
که گیر قهقههای اراذل افتاده
لب پدر به گلوی پسر عجب عکسی
سه خط سرخ ولی بر شمایل افتاده
رباب اگر که ببیند، حسین میمیرد
از این که گردن شش ماهه، مایل افتاده
* آخ بمیرم! هی ابی عبدالله میگفت:*
روی این دستم تنش بر روی این دستم سرش
آه! بفرستم کدامش را برای مادرش
حجم تیری که برای جنگ های سخت بود
آن چنان آسیب زد چیزی نماند از حنجرش
* آخ جانم جانم جانم! بچه بغل باباش آرومه.اما اگه این همهمه ها رو صداها رو وقتی میشنوه بچه ناخودآگاه بهم میریزه.*
لالایی لالایی لالایی لالایی لالا...
لالایی لالایی لالایی لالایی لالا...
* همچین که تیرو زدن دستش
ناخود آگاه جمع شد. *
رباب اگر که ببیند، حسین می میرد
از این که گردن شش ماهه مایل افتاده
* این بچه ها رو، رو دست بگیرید چون شیر خوردن، آب خوردن، آب به بدن بچه رسیده، سر روی گردن وایمیسته. اما همینطوریشم شیرخواره هی گردنش این ور و اون ور میره. ابی عبدالله فرمود:ببینید بچه ام داره میمیره. هر طرف این بچه رو بلند میکرد یه طرف گردن میفتاد.*
کمی به زیر عبا باز بود پلکِ علی
*این عبای ابی عبدالله چقد به دادش رسیده. اولین جایی که بدادش رسیده کنار بدن علی اکبر بود. حالا داره بچه رو میاره. بچه رو زیر عبا گرفته... همه عالم وقتی گرفتار میشن، میرن در خونه حسین ، به حسین رو میزنن. بابا ارباب شما...برا آب نه والا، برا شیرخواره هم نه، برا بار آخر برا هدایت این قوم داره بهشون رو میزنه ، فرمود مُّنوا علینا.. تا گفت مُّنوا علینا یه مرتبه همه هلهله کردن! همه کف میزدن...*
*ان شاءالله امشب نباشه چشمی که گریان این روضه نباشه چون سنگ دل ترینه دشمن هم برا این روضه گریه کرد. مختار وقتی کشیدش بیرون، سنگ دل ترین دشمنا بوده، گفت: جایی شد تو دلت به حال حسین بسوزه؟ گفت: امیر فقط یه جا! و الّا من جزو کسایی بودم که همه جا هی کف زدم هلهله کردم. گفت کجا ؟ گفت: دیدم بچه رو زیر عبا گرفته یه قدم میاد سمت خیمه ها دوباره روش نمیشه بر میگرده. هی دور خودش حسین داره میگرده...*
کمی به زیر عبا باز بود پلک علی
رسید خیمه پدر، دید کامل افتاده
دم غروب شده وقت غارت حرم است
عروس فاطمه تازه به مشکل افتاده
* این مشکل حضرت رباب چی بود؟ اصلاً ابی عبدالله بدنو سریع آورد دفن کرد یه قبر کوچیک کند. میدونه قراره چه خبر بشه! گفت: این بدن دیگه سالم بمونه. دیگه این یدونه رو سرشو جدا نکنن! یه وقت رباب دید نانجیب داره میره پشت خیمه ها. این گنجو نشون کرده. دیدن نیزه رو فرو کرد توی خاک...*
لباس، ملحفه، گهواره، بالشِ بچه
چقدر بین بیابان، وسایل افتاده
*این یدونه رو هم فقط برا حضرت زهرا میخونم. خانم جان! ببین چیکار کردن با عروست..*
به جای بستن قنداق، کارِ دست رباب
پس از علی، به طناب و سلاسل افتاده
بزرگ شد پسرم مرد شد ببین زینب
ز نیزه سایه ی اصغر به محمل افتاده
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#حضرت_علی_اصغر
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
4_5908772506960924516.mp3
22.29M
|⇦•هر چه آمد به سرم.....
#سینه_زنی و
#روضه_حضرت_علی_اصغر علیه السلام اجرا شده #شبِ_هفتم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ سید مهدی حسینی
.
|⇦•چرا اینقدر بی قرارین..
#روضه #حضرت_علی_اصغر علیه السلام اجرا شده #شبِ_هفتم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ سید مهدی حسینی
●━━━━━━───────
شب هفتم شیر آوردن نذر اون که شیر نخورده
چرا اینقدربی قرارین بچه اتون که تیرنخورده
مجلس زنونه امشب روضه رو بهتر میفهمه
حرف مادر عزادار رو فقط مادر میفهمه
بری از هرکی بپرسی میگه باورم نمیشه
بچه ی شیرخواره رو لب تشنه کشتندمگه میشه؟؟
به خدا تصورش هم دل ما رو می سوزونه
بچه آب بخواد و بابا نتونه آب برسونه
ولی کربلا چه کردندغم ما رو زنده کردند
پسر از تشنگی جون داد پدر و شرمنده کردند
حرفِ إن ترحمونی جون ِآدمو می گیره
هی میگفت آبش بدید یا آبشم ندید
می میره
یه دفعه صدایی اومد علی اصغر یه تکون خورد
خون گرفت صورت شاه و تیر رو دید به استخون خورد
اون طرف رباب تو خیمه دنبال خبر می گرده
این طرف حسین با گریه هی میره هی برمیگرده
بچه رو داد دست زینب
روضه رو سر بسته گفته
*بچه تیرخورد تنهاکسی که می تونست به ابی عبدالله کمک کنه فقط زینب بود این بچه تیرخورده سر آویزونه برد پشت خیمه زنها...*
بچه روداد دست زینب روضه روسربسته گفته
زینبم مراقبت کن یه موقع سرش نیفته
نمی خوام رباب ببینه خواهرم دل بی قرارم
بچه امو محکم بگیرش تیر رو میخوام در بیارم
یاد اون ساعتی افتاد که توی مدینه مردن
وقتی از سینه ی مادر میخ و با هم می کشیدن
*بدجور حسین مستأصل شده بود. میگن عمه سادات تو مصیبتهایی که تو زندگیش دو جا کم آورد چشماشو بست...یکی اون لحظه ای بود که با ابی عبدالله اومد پشت خیمه که وقتی امام حسین گفت: محکم بگیر علی رو، فهمید میخواد تیر رو دراره یهو چشماشو بست هول کرد.. خیلی ترسید چون دید امام حسینم به نفس نفس افتاده...
یه جام اون موقعی بود که دید نامرد لگد به در خونه میزد.. صداش تو صدا گم بود هی میگفت جلوتر نیا..*
«تو که می سوختی محسن عجب آغوش گرمی داشت
از این غم هیچکس مثل رباب آتش نمی گرفت»
یا باب الحوائج یاعلی اصغر...لالای لالای لالای لالا لالایی لالایی..لالای لالای لالای لالا لالایی لالایی..
یکم آروم گریه کنید علیم خوابیده
خنده رو لباشه مگه چه خوابی دیده
خواب دیده برگشته عموش
خواب دیده خوب شده گلوش
خواب دیده روی صورتش
بارون چکیده
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#روضه_حضرت_علی_اصغر
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#سید_مهدی_حسینی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
روضه حضرت علی اصغر_ماهور.mp3
10.11M
#شب_هفتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اصغر
#دستگاه_ماهور از اول با گوشه داد
#آواز_شورمحلی از اواخر روضه
#استاد_حاج_اسماعیلی
👇به همراه #فیش_روضه 👇
Shab7Moharram1391[02].mp3
4.64M
#زمزمه #شب_هفتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اصغر
بانوای #حاج_امیر_عباسی🎤
#سبک_ای_نامت_از_دل_و_جان
سرباز آخر من/اصغر من/ دلخوشي بابا
آتش زد بر جگرم/ اي پسرم/ تلظي لبها
بر سر دستان پدر/ ميدرخشد پيكر تو
خيره چشم حرمله بر/ روشني حنجر تو
چه شد در آن لحظه/ دگر نميدانم
فقط پر از خون شد/ ميان دستانم
بر روي دست پدر اين همه پرپر مزن
مانده بر گونه تر، خون تو و اشك من
قنوت سرخ من، پسرم
بگو كدامين سو ببرم
تو را گل پرپر
خودت بگو آخر،چه كنم
اگر بپرسن اهل حرم
چه شد علي اصغر
شاعر: مهدی سيار✍
#شب_هفتم_محرم
#سبک_ای_شامم_را_تو_سحر_از_چه_دگرسخن_نمیگویی
.
📋در تب و تابی / چه جور لالایی بخونم یه کم بخوابی
#زمزمه #حضرت_علی_اصغر
#روضه_حضرت_علی_اصغر (ع)
#روضه_امام_حسین (ع)
............................................
امشب حرم آل علی آب ندارد علی خواب ندارد
از سوز عطش قلب حرم تاب ندارد علی خواب ندارد
.(این روضه روضهایه که اباعبدالله فقط این روضه رو شب عاشورا خوند ، واسه اصحاب چه سری ، وقتی قاسم رسید عمو منم شهید میشم فرمود قاسمم شهادتو تعریف کن «اَحلٰی من العَسل»
فرمود تو شهید میشی طفل شیرخوارهام شهید میشه ، بریم خیمه مادرش خیلی بیتابه).
.(بند اول).
در تب و تابی
چه جور لالایی بخونم یه کم بخوابی
توو مشک سقا هم دیگه نمونده آبی
در تب و تابی
هنوز لبات یه مادرم به من نگفته
چرا باید رو این لبا ترک بیفته
ببخش که شیر ندادمت چند روزه مادر
زبون نچرخون که لبات (میسوزه مادر) ۳
.(بند دوم).
لالا لالایی
کوچکترین فداییِ این خیمههایی
میخوای بری میدون روی دوش بابایی
لالا لالایی
رو دوش بابا که میری چشماتو واکن
برای بار آخری منو نگا کن
با گریههات رجز بخون میون لشکر
صدای هلهله اومد ... (نترسی مادر) ۳
.(بند سوم).
حیرونه بابات
مگه چه جوری زدنت؟ دلخونه بابات
چرا هنوزم وسطه میدونه بابات؟
حیرونه بابات
اینا که کینهشونو از «غدیر» گرفتن
بچه مو توو شش ماهگی از شیر گرفتن
خیر نبینه حرمله به بابات میخنده
با چی زده بچهم سرش به (مویی بنده) ۳
شاعر: #ناصر_دودانگه ✍
........................
.(شاید هیچ روضهای به اندازه این روضه دل اباعبدالله رو نسوزونده بود خودش فرمود کاش بودید عاشورا«لَیتَکُم فی یوْمِ عاشُورا جمیعاً تَنْظُرونی ، کَیفَ أَسْتَسْقی لِطِفْلی فَاَبَوْا أَن یرْحَمُونی» چطور رفتم بهشون رو زدم بهم آب بدن ، منو خجالت زده کردن این روضه سند مظلومیت امام ماست
آخ همه مردا رفتن کس دیگه ای نمونده یه وقت یه نگاه به چپ و راستش کرد دید کسی نمونده از حرمش دفاع کنه صدا زد «هَلْ مِنْ مُعِينٍ» ، کسی هست حسینو یاری کنه؟ «هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ، »
آیا کسی هست از اهل بیت و خیام رسول خدا دفاع کنه ؟
دوتا اتفاق افتاد یه وقت صدای هلهله لشکر بلند شد یعنی حسین دیگه خودتو تسلیم کن حسین ! اما در مقابل صدای گریه و ناله زنان بلند شد «و اجتَمَعنَ حَولَه حَلقةً ، و إرتَفَعتْ اصواتُهُنَّ بِالبُكاء و النّحيب و العويل، »
صدای گریه و شیون زنها بلند شد اباعبدالله شاید با خودش فکر کرد نکنه دور زدن اومدن وارد خیمه زنها شدن ، برگشت آخ بمیرم یه وقت دید این زن و بچه یه قنداقه رو دارن دست به دست رد میکنن ، یعنی دیگه مادر به چه کنم چه کنم افتاده هرچی از این خیمه به اون خیمه رفت دید کسی کاری براش نمیکنه دست به دست قنداقه دست اباعبدالله رسید ، تا دید حال علی اصغر رو شروع کرد گریه کردن صدا زد زینبم عمامه و عبای جدمو بیار ، رفت به سمت لشکر دشمن «يا قَومِ ، إن لَم تَرحَموني فَارحَموا هذَا الطِّفلَ»
داره حرف میزنه شیخ حسن زمستانی روضه خونده ، دیدید بچه نوزاد یه وقتی یه صدایی میاد میخواد از خواب بپره این دو دستشو یهو بالا میاره ، یه وقت خون به صورت اباعبدالله پاشید بچه دستاشو بالا آورد یعنی وداع کرد با بابا .
عبارت مقتل «فلمّا رَأى الحُسين علیهالسلام وَلَدَهُ مذبوحاً »
تا دید سر علی رو گوش تا گوش بریدن «أنَّ أنَّةً اِرتَجَفَت لَها أرضُ كربلاء»»
یه وقت یه نالهای از ته دل کشید زمین کربلا لرزید ، آی حسین چند جا بود صحبت امامو قطع کردن ! یکی اینجا بود داشت با لشگر حرف میزد یه وقت دید حال بچه اینطور شد یه جای دیگه هم تو گودال داشت با بچه حرف میزد یه وقت دید بچه یه تکونی خورد تو بغل عمو
...........
نه کفنی / نه سری روی بدنی
تشنه بخواب / حالا که رو دست منی
حیف که درست / نشد دست و پا بزنی
جون دادنت / مصیبت قافله شد
بچه زدن .../ برای چی هلهله شد
کشتن تو / افتخار حرمله شد
یه قطره آب می خواستی زبون نداشتی
جوابی غیر از تیرِ کمون نداشتی
برای جون دادن حتی جون نداشتی
راوی میگه یه وقت دیدم اباعبدالله متحیر وسط میدان ایستاد یه نگاه به طفل شیرخواره کرد دستشو زیر گلو برد خون های گلو رو اول به محاسنش مالید ، بعد رو به آسمان پاشید بعد به قنداقه علی ، اولین کاری که کرد این بود عباشو رو علی کشید نکنه خیمهها ببیند ، چی شد یه وقت دیدن اباعبدالله داره برمیگرده با یه حالی داره برمیگرده سرشو پایین انداخت هی برمیگرده یه نگاه به لشکر دشمن میکنه من به شما رو زدم آب بگیرم.
(بند دوم).
داد می زدم / سر پسرم رو نبَر
راستی علی / از سر نیزه چه خبر ؟
بچه مگه / بی مادرش میره سفر ...
بند نمیشه .../ به نی سر طفل رباب
حالا باید / سر و ببندن با طناب
کاشکی نیاد / سر تو به بزم شراب
سرت رو بالا بردن آخه تو ماهی
به مادر پیرت کن رو نی نگاهی
زمین نیفتی بیشتر از این الهی
#ناصر_دودانگه ✍
👇
.
📋ز داغ تو آتش به خلقت کشیدم
#روضه_حضرت_علی_اصغر (ع)
#روضه_امام_حسین (ع)
🏴مراسم عزاداری دهه اول محرم الحرام 1446
............................................
ز داغ تو آتش به خلقت کشیدم
در این دشت بسیار محنت کشیدم
به قدری کمان را کشید آن کمان دار
همان قدر من آهِ حسرت کشیدم
.(آروم آروم اومد پشت خیمهها با نوک شمشیر ه چالهای رو حفر کرد یه وقت دید یه صدایی داره میگه حسینم صبر کن بزار مادرشم بیاد برا بار آخر علی رو ببینه.
زدند و بریدند و با خود نگفتند
برای تو شش ماه زحمت کشیدم
منی که جهان میکشد منتم را
از این مردم پست منت کشیدم
.(واسه بچه وقتی یه مشکلی پیش میاد کوچکترین کار پیش پزشکم ببرید میگه مادرش بمونه ، فکر کن یه خار به دست ی کودک بره ، میگه مادرشم باشه اصلاً ما میگیم مادرش اجازه بده ، وقتی بوی مادر بیاد بچه آرامش داره
یه وقت صدا زد حسین جان رباب فدات شه آقا چرا اینقدر به هم ریختی نکنه یه وقت دلت بشکنه آقا بچهمو آوردم فدایی باباش بشه.).
خودم قبر کندم، خودم دفن کردم
خودم تیر را از گلویت کشیدم
شاعر : #سعید_خزاری ✍
................................................
حاج مسعود پیرایش
👇