eitaa logo
کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
32.6هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
794 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Noferesti1 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال مداحی: دم دروازه ساعات خدا رحم کند (س) بریم در خونه‌ی عمه‌ی سادات؛ امام زمان فرمودند برا فرجم که میخواید دعا کنید خدا رو به عمه‌م زینب قسم بدید.... فرمود آقاجان برای چی صبح و شام گریه میکنین؟ نکنه برا جد غریبتون حسینه؟ فرمودن نه. -نکنه برا عباسه؟ فرمودن نه. -نکنه برا علی اکبره؟ فرمودن نه. _پس برا چی صبح و شام گریه می‌کنین؟ فرمودن برای اسارت عمه‌م زینبه؛ برا همین صبح و شام گریه میکنم.... دم دروازه‌ی ساعات خدا رحم کند به دل عمه‌ی سادات خدا رحم کند محملم پرده ندارد مددی یا ستّار حاجتم وقت مناجات خدا رحم کند چشم من تار شده یا تو به‌هم ریخته‌ای؟ گریه‌دار است ملاقات، خدا رحم کند سرت از نیزه زمین خورد دلم ریخت به‌هم زیر پایی و به لبهات خدا رحم کند انقدر سخت بود برای امام سجاد که وقتی ازش سؤال کردن کجا بیشتر به شما سخت گذشت؟ سه مرتبه فرمودن "شام" -مگه چی‌کار کردن تو شام؟! آخه ناموس مارو توی شهر می‌چرخوندن، یه عده سنگ میزدن، یه عده ناسزا میگفتن،یه عده خاکستر آتیش رو سر ما ریختیند حسین🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 🌷کانال مداحی🌷 لینک کانال:🌷👇 https://t.me/joinchat/AAAAAFAXED9tAxMOF_O0wQ🌱🌸
أَلابِذِكرِاللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ: 📋 دم دروازه ساعات خدا رحم کند / (س) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ بریم در خونه‌ی عمه‌ی سادات؛ امام زمان فرمودند برا فرجم که میخواید دعا کنید خدا رو به عمه‌م زینب قسم بدید.... فرمود آقاجان برای چی صبح و شام گریه میکنین؟ نکنه برا جد غریبتون حسینه؟ فرمودن نه. -نکنه برا عباسه؟ فرمودن نه. -نکنه برا علی اکبره؟ فرمودن نه. _پس برا چی صبح و شام گریه می‌کنین؟ فرمودن برای اسارت عمه‌م زینبه؛ برا همین صبح و شام گریه میکنم.... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دم دروازه‌ی ساعات خدا رحم کند به دل عمه‌ی سادات خدا رحم کند محملم پرده ندارد مددی یا ستّار حاجتم وقت مناجات خدا رحم کند چشم من تار شده یا تو به‌هم ریخته‌ای؟ گریه‌دار است ملاقات، خدا رحم کند سرت از نیزه زمین خورد دلم ریخت به‌هم زیر پایی و به لبهات خدا رحم کند ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ انقدر سخت بود برای امام سجاد که وقتی ازش سؤال کردن کجا بیشتر به شما سخت گذشت؟ سه مرتبه فرمودن "شام" -مگه چی‌کار کردن تو شام؟! آخه ناموس مارو توی شهر می‌چرخوندن، یه عده سنگ میزدن، یه عده ناسزا میگفتن،یه عده خاکستر آتیش رو سر ما میریختن.... حسین.... ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2. قبل از جوشن کبیر.mp3
زمان: حجم: 4.8M
(علیه السلام) با نفس گرم مداح اهلبیت (ع) ( سلام الله علیها ) ، قبل از خواندن دعای جوشن کبیر
1. بعد از اعمال ام داود.mp3
زمان: حجم: 3.71M
( سلام الله علیها ) تو که خود داغ برادر دیدی تو که گلها همه پرپر دیدی تو که تن ها همه بی سر دیدی تو که در خون ، علی اکبر دیدی تو که قنداقه ی اصغر دیدی شاعر : همه جا صبر کرد ، دست صبر امام حسین رو قلب بی بی زینب ، قلب بی بی رو صبور کرد ، لذا کنار بدن بی سر آمد ، دستشو زیر بدن بی سربرادر برد ، گفت : خدایا این قربانی رو از آل محمد قبول کن ، رگ های بریده ی گلوی برادر را بوسه داد ، زینب کبری ... سر بریده بالای نیزه دید زینب کبری ... صبر ز صبر تو به تنگ آمده شیشه ی تو به جنگ سنگ آمده شاعر : زینبی که تو مجلس عبیدالله ، قهرمانانه فرمود : « ما رأیتُ الّا جمیلاً » اما یک جا صبر زینب لبریز شد ، بگم کجا ؟ وقتی تو مجلس یزید ، نگاه کرد دید یزید داره با چوب میزنه به لب ودهان حسینش ... زینبی که همه جا صبر کرده بود ، تا این صحنه رو دید ، نمیدونم این چوب چه کرد با دل زینب ، یه مرتبه دیدند ، یا امام رضا ، عمه جانتون دست برد ، گریبان پاره کرد ... یا مزن چوب جفا را بر لب و دندان او یا بگو بیرون روند از مجلست طفلان او شاعر : در این ساعات و لحظات نورانی یاد کنیم ، اونهایی که حق به گردن ما دارند ... یه جمله عرض کنم : الهی جلوی دختر ، بابا رو نزنند ، سکینه نگاه کرد دید یزید داره با چوب میزنه ... خودشو تو بغل عمه انداخت ، صدا زد عمه بگو یزید این چوب رو از لب و دندان بابام برداره ... ( صلی الله علیک یا اباعبدالله ... ) اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم .
1. آئینه کمال.mp3
زمان: حجم: 7.31M
( سلام الله علیها ) آئینه ی تمام کمالات مادری یادآور جلال و کمال پیمبری مُستجمع جمیعِ صفات علی تویی یعنی تویی علی و علی تو ، چه باوری؟ حیدر اگر به شهر علومِ نبی در است بانو تو هم به شهر وصال حسین ، دری وقتی به روی دست نبی گریه می کنی چشم انتظارِ دیدن روی برادری در پایِ درس مادرِ خود پا گرفته ای بیخود نشد که عالمه ی آل حیدری علم لدنّی تو گواه کمال توست الحق که از سُلاله ی زهرای اطهری .. با نطق حیدری و بیانات فاطمی ویرانگر قبیله ی شوم و ستمگری با هر کلام خود به عدو تیغ می کشی در رزم خود شبیه برادر، دلاوری با قدرتت به قله ی دل ها علم زدی فتح الفتوح آل علی را رقم زدی ای یادگار فاطمه ، غم پرور حسین هم خواهر حسینی و هم مادر حسین همپای او شدی و رهایش نکرده ای حتّی میان موج بلا ، یاور حسین شاعر : منزل مرحوم حاج محمد شریفی
1. منزل استاد 9.9.98.mp3
زمان: حجم: 3.56M
( سلام الله علیها ) این همه راه دویدم ز پی دلدارم به امیدی که در این دشت برادر دارم ... تو دعا کن به کنار بدنت جان بدهم فکر همراهی با شمر دهد آزارم اسب ها پای خود از سینه ی او بردارید من هم از این تنِ بی سر شده سهمی دارم .. خیز و نگذار که ما را به اسیری ببرند من که از راهی بازار شدن بیزارم یک عبا داشتی و خرج علی اکبر شد با چه از روی زمین جسم تو را بردارم به وداع من و تو خیره بُوَد چشم رباب خواندم از طرز نگاهش که منم دل دارم ... شاعر :
. حالا که امام زمانت رو دعوت کردی... احترام کن... مودب بشین... دستات رو بگذار روی سینه... میخواهیم به خانم زینب کبری سلام بدیم... از همینجا دلها رو روانه کنیم حرم با صفاش... تصور کن الان ورودی حرم ایستادی... میدونم این آرزو رو به دل داری... میدونم یه همچین روزی رو از خدا میخواهی... آماده ای سلام بدیم... اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ فـاطِمَهَ وَ خَدیجَهَ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا اُخْتَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ 🔸ای یادگار سه امام زینب 🔸بر قلب سوزانت سلام زینب سلام ما به اون خانمی که یه عمری مصیبت دید اما صبر کرد... بلاکش دوران بی بی زینب... چهار پنج سال بیشتر نداشت... داغ جدش رسول خدا رو دید... صبر کرد... هنوز آب غسل پیغمبر خشک نشده بود... پهلوی مادرش زهرا رو شکستند... جلو چشمانش به مادرش سیلی زدند... اما صبر کرد... داغ مادرش رو از یاد نبرده... فرق شکسته باباش امیرالمومنین رو دید صبرکرد... بمیرم برات بی بی جان زینب... یه روز هم تکه های جگر برادرش امام حسن رو دید... اما بازم صبر کرد... روز عاشورا در نصف روز... جلو چشمانش... تمام عزيزانش رو شهید کردند بازم صبر کرد... تمام دلخوشی زینب حسین بود... اما امان از اون لحظه ای که حسینش هم صدا زد... خواهرم... زینبم... منم میخوام برم میدان... زینب جان... خواهرم... خدانگهدار... زینب کبری طاقت دوری برادر رو نداره... عرضه داشت... حسینم برادرم... برا من که دیگه کسی نمونده... تو هم میخواهی بری... زینبت رو تنها بگذاری... ای یادگار مادرم حسین... اگه دست ولایت ابی عبدالله نبود... بی بی زینب در کربلا جان میداد... ابی عبدالله فرمود خواهرم... انقدر بی تابی نکن... تا صدای تکبیر من میاد... (بدان) بدون من هنوز زنده ام... ابی عبدالله رفت میدان... تصور کن... زینب کبری هم داخل خیمه... تا صدای تکبیر برادر رو میشنوه... دلش آرام میگیره... اما امان از اون لحظه ای که دیگه صدای تکبیر برادر رو نشنید... حالا میخواهی برا زینب کبری گریه کنی بسم الله... داخل خیمه... هی بلند ميشه... میشینه زمین... میگه برادرم... حسینم... چرا دیگه صدای تکبیرت نمیاد داداش... در همون حالت... یکدفه صدای ذوالجناح بلند شد... شاید خوشحال شده زینب... برادرم حسین برگشته... دوان دوان اومد بیرون... یه نگاه کرد... دید ذوالجناح برگشته... اما... یال اسب غرق خونه... زین اسب واژگونه... بی تاب شد زینب... همینجا بود... 🔸همه از خیمه ها بیرون دویدند 🔸ولی سالار زینب را ندیدند یاصاحب الزمان منو ببخشید... عمه جانتون زینب دوان دوان... به سمت قتلگاه... 🔸از حرم تا قتلگه، زینب صدا میزد حسین 🔸دست و پا میزد حسین، زینب صدا میزد حسین خدا به داد دل بی بی زینب برسه... تا رسید بالای تل زینبیه... نگاه کرد دید... فِرقَةٌ بِالسُّیُوفِ ... وَ فِرقَةٌ بِالرِّمَاحِ ... وَ فِرقَةٌ بِالحِجَارَةِ ... شمشیر دارها با شمشیر میزنند... نیزه دارها با نیزه میزنند... یک عده ای هم که سلاح ندارند... با سنگ میزنند... خدا... چکار کنه زینب... بی تاب شده زینب... فقط دستاش رو گذاشت روی سر... هی صدا میزد... وامحمدا... واعلیا... روضه من تمام... فقط همینو بگم... چیزی نگذشت دیدند... 🔸سری به نیزه بلند است در برابر زینب 🔸خدا کند که نباشد سر برادر زینب تسلای دل بی بی زینب ناله بزن یاحسین... 🔸حسین آرام جانم 🔸حسین روح و روانم سلام_الله_علیها
. |⇦•جز حسین کیست.... و توسل به کبری سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاج سید ناصر کهربائی ●━━━━━━─────── اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً. جز حسین‌ کیست که در شأن و شرف بی همتاست این حسین‌کیست که محبوب تمام دلهاست او‌ حسین است و حسین میوه ی قلب زهراست فاطمه امّ ابیها به حسین می نازد همه جا زینب کبری به حسین‌ می نازد هواتو‌ کردم، اسیر دردم بزار بیام‌ منم‌ حرم‌ دورت بگردم حسین‌جان! حالم عجیبه، دلم‌غریبه فضای قلب من پُر از شمیم سیبه تا کی صبوری، آخه چه جوری خسته شدم دیگه از این فراق و دوری ای سر بریده! موهام سفیده با حسرت ِحرم ببین قَدّم‌خمیده *اما حسین‌جان ! قامت خم من‌ کجا و قامت خم اون‌ مادری که امشب تو‌ حرمت از این طرف به اون‌ طرف هی دور قتلگاه راه میره هی صدا میزنه بُنَیَّ ..پسرم حسین..کجا* مادری در طواف قربانگاه هی بُنَیَّ بُنَیَّ می گوید تشنه ای زیر نیزه، گه مادر گه اُخَیَّ إلَیَّ می گوید *هی صدا میزنه...حسین‌جان!* من بی وضو‌ موی تو را شانه نکردم‌ حالا به به دنبال سرت باید بگردم ؟زینب صدا زد: حسین‌ جان!..* چه شد که از ته گودال سر در آوردی؟ تو زینت سر دوش پیمبرم باشی   داداش! در این شلوغی گودالِ تنگ قول بده کمی مراقبِ پهلوی مادرم‌ باشی جواب خندۀ دشمن به خواهرت با کیست؟ مگر تو قول ندادی برادرم باشی چقَدر دور و بَر عمّه ی ما جار زدن ساز با ناله ی طفلانِ عزادار زدن چون نبودن مدینه بزنن فاطمه را عوضَش فاطمه ها را سر بازار زدن *این سرها بارها از روی نی افتاد اما اون‌ سری‌ که بیشتر از همه افتاد سر قمر بنی هاشم بود......* بی سبب نیست بیافتد سر عباس زِ نی آخه عمّه ام را جلوی چَشم علمدار زدند *صدا زد: حسین‌ جان! ماهِ من!..* تکیه زدی بر لب دیوار چرا؟ آمدی دیدن زینب سر بازار چرا؟ مُردم و زنده شدم بس که نگاهم غم دید چقدر خواهر تو‌ مجلس نامحرم دید *چه‌گذشت به زینب..کربلا یه طور، کوفه یه طور، شام یه طور، همین زینب برگشت کربلا یه نگاهی کرد به قبر حسینش صدا زد..حسین جان!* خبر داری چه خاکی بر سرم شد دوباره تازه داغ مادرم‌ شد به اشک‌ِ خواهرت لبخند زد شمر اسیری تازه آنجا باورم شد داداش خبر داری مرا بازار بردن؟ میان مجلس اغیار بردند؟ حسین‌جان! حلالم کن ای نور چشمان زهرا حسین‌جان! رَوَم‌ تا به‌ کوفه به‌ همراه اعداء حسین‌جان! تن بی سرت‌ مانده بر خاکِ صحرا حسین‌جان ..حسین‌جان... *داداش دارم میرم سفرِ اسارت، دارم از کنار بدنت جدا میشم ..داداش!رفتی سلام‌ من رو‌ به بابام علی برسون بگو‌: بابا! زینبت رو به اسیری بردن ...* ــــــــــــــــــ 🎤 ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
( سلام الله علیها ) این روزها اهلبیت امام حسین ، توو شهر کوفه اسیرند ، دم دروازه کوفه ، دختر امیرالمومنین ، زینب کبری خطبه خواند : مردم کوفه ننگتان باد ، میدونید چه جگری رو از پیغمبر (ص) سوزاندید ؟ مردم کوفه شما جگر پیغمبر (ص) رو سوزاندید ، شما قلب فاطمه رو آتش زدید ... مردم کوفه شروع کردند به گریه کردن ، صدای گریه و ضجّه و شیون مردم کوفه بلند شد ، بی بی فرمود : امیدوارم همیشه چشمتان گریون باشه ، مردم کوفه زیاد بگریید ، مردم کوفه کم بخندید ، شما حسین منو دعوت کردید اما آب رو به روی حسینم بستید ، سر از بدنش جدا کردید ، اهلبیتش رو اسیر کردید ، مردم کوفه اشک می ریزند ، گریه میکنند اما بی بی زینب سلام الله علیها ، یه مرتبه متوجه شد حواس مردم به جای دیگری رفت ، سر از محمل بیرون آورد ، دید سرِ بریده برادرش بالای نیزه است ... ای ی ی حسیییین ، حسین ... بُرون آورد سر از برجِ محمل سری را دید بَر ، « نی » کرده منزل سرِ پُر خونِ پیشانی شکسته غبار غم به رخسارش نشسته گفت الا ای ماه من قربان رویت چرا خاکستری ، گردیده مویت سرِ تو ، خون به پایِ نیزه ریزد چرا خون از سرِ زینب نریزد ؟ چنان از سوز هجران، آتش دل سر خود را بزد بر چوب محمل یه مرتبه نوشتند : « ﻓَﻨَﻄَﺤَﺖْ ﺟَﺒِﻴﻨَﻬَﺎ ﺑِﻤُﻘَﺪﱠﱠﻡِ ﺍﻟْﻤَﺤْﻤِﻞ » آنچنان سر به چوبه محمل زد ، بیا ز بالای نی ، به دامنم جای گیر تا که بشویم به اشک ز چهره خاکسترت یه نازدانه ای داره ابی عبدالله ، این دختر خانم خردسال ، رو زانوی بی بی زینب نشسته بود ، یه مرتبه متوجه شد عمه جانش داره باکسی حرف میزنه ، صدا میزنه : « یا اخا » این دختر حساس شد ، بلند شد ، سرش رو از محمل بیرون آورد ، دید سرِ بریده بابا بالای نیزه ...یه نگاه به عمه کرد ، یه نگاه به سربریده کرد ، یه مرتبه بی بی زینب متوجه این نازدانه شد ، دید رنگ از چهره اش پریده ، الانه که جان از بدنش بیرون بیاد ، رو کرد به سر بریده برادر ، مَحرم زینب ... « يا أخي فاطِمُ الصغيرةِ كَلِّمها * فَقد كادَ قلبُهَا أنْ يذوباً ... با فاطمه خردسالت سخن بگو كه نزديك است دلش از غصه و اندوه آب شود ... » هر کجا نشستی به قصد فرج ، فریاد بزن : یا حسییین ...