🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤
🖤«اللّٰهُمَّ الْعَن اوَّلَ ظاٰلم، ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد»
🖤یا رب الفاطمه بحق الفاطمه إشف صدر الفاطمه بظهور الحُجّة
🌹رمان بصیرتی و معرفتی #سقیفه
🌹قسمت ۲۵ و ۲۶
قنفذ ملعون بار دیگر راهی خانه ی علی علیه السلام شد و چون درب نیم سوخته ،به گوشه ای افتاده بود،به راحتی وارد خانه شدند .
حیدر کرار با دیدن هجوم دوباره ی این قوم مظلوم کُش به منزلش که همان خانهی دخت رسول الله بود،
همان خانه ای که حدیث شریف کساء در آن نازل شد،
همان خانه ای که جبرئیل امین بارها و بارها به اینجا نزول اجلال فرموده بودند و به این امر مباهات می کردند....
جمعیت که وارد شد ،
علیِ مظلوم به سمت شمشیرش روان شد و قبل از اینکه دست مبارکش به آن ذوالفقار در نیام برسد، جمعیتی از شیاطین انسان نما ، دوره اش کردند.
حال که علی علیه السلام از شمشیرش جدا افتاده بود ، مهاجمین نفس راحتی کشیدند و با شمشیرهای برهنه ، دور تا دور ولیّ خدا را گرفتند،
ناگهان نانجیبی از ترس اینکه علی ،
این قهرمان قهرمانان و پهلوان دوران در حرکتی آنان را کن فیکون کند ، سریع ریسمان بر گردن مولای ما انداخت و عده ای دیگر به او هجوم آوردند و دستان مبارک خلیفه ی بلا فصل بعد از محمد صل الله وعلیه واله را بستند...
و فاطمه سلام الله علیها....
فاطمه چون این صحنه را مشاهده کرد ، با حالی نزار ، همانطور که چادری را که زینب کودک، با دستان کوچکش بر سر مادر زخمی اش، انداخته بود، جلو می کشید ؛ سراسیمه درحالیکه یک دست به پهلوی مبارکش داشت ، خود را بین امامش و جمعیت مهاجم انداخت ،تا مانع بی حرمتی به ولیّ زمانش شود...
اما این قوم ظالم و ستمگر کم تر از آن بودند که رحم به زنی بی پناه کنند ،
نه اینکه بگویم رحم به دخت پیامبرشان، همو که خشم و رضایش خشم و رضای خداوند است کنند ،
نه اینکه حرمت زنی را که پیامبر،سرور زنان دو عالم نامیدش ،که سوره ی کوثر برای تولدش نازل شده بود....بلکه رحم به زنی بی پناه و آبستن که تازه طفلش را کشته بودند ،بکنند....
آنان دلی در سینه نداشتند که بفهمند رحم و مروت دیگر چیست؟! آنها بویی از مردانگی و مروّت نبرده بودند که بر زنی بیمار رحم کنند...
فاطمه که خود را به علی رسانید ،
باران مشت و لگد و تازیانه بر سرش باریدن گرفت.....
قنفذ ملعون چنان با تازیانه بر بازوی مادرمان زد که اثر آن تازیانه پس از شهادت فاطمه سلام الله علیها ، همچون بازوبندی در بازوی او باقی بود،
😭لعنت خداوند بر قنفذ باد که دل تمام شیعیان را تا ظهور حجت حق، داغدار و زخمی کرد....
بالاخره به ضرب تازیانه و غلاف شمشیر ، یک زن را از ولیّ زمانش دور کردند و چه سخت گذشت بر حسنین که کتک خوردن مادر دیدند....
چه جانگداز بر جان زینب افتاد،
او که هنوز در بهت میخ گداخته و اثر خون سینه ی مادر بر آن بود ، باز سیلی و روی کبود مادر و تازیانه....تازیانه....روح او را شکست....
شکسته باد آن دستی که صورت مادر ما را کبود کرد و مقدمه ی سیلی خوردن رقیه های کربلا را فراهم کرد،
لعنت شود آن کسی که تازیانه بر بدن مادر ما، نواخت که مقدمه ی کتک خوردن زینب سلام الله علیها را در نینوا رقم زد....
بسوزد جگری که جگر آل طه ، پنج تن آل عبا را با بوجود آوردن این صحنه ها خون نمود، تا دیگرانی جرأت خون کردن جگر مجتبی را پیدا کنند....
و زمین و آسمان شاهد بود که مادر ما درحالیکه دست به دیوار گرفته بود دنبال حیدر کرار با دستان بسته،روان بود...
ای آسمان کور باد چشمانت که دیدی،مولای عرشیان و فرشیان را دست بستند و بر این واقعه،خون گریه نکردی...
و ای زمین؛ اُف بر تو باد که دیدی ابوتراب را ریسمان بر گردن ،کشان کشان به مسجد می برند و دهان باز نکردی و این قوم ستمگر را نبلعیدی.....
وای از دل مهدی زهرا سلام الله علیها...
عمرم فدای دل داغدارت که به خاطر گناهان چون منی اجازه ی ظهور نداری تا بیایی و مرهم نهی بر این غم سربسته...
علی علیه السلام را کشان کشان به سمت مسجد می بردند و فاطمه سلام الله علیها ، درحالیکه بر زمین افتاده بود ، این صحنه را نگاه میکرد ، ناگهان به خود آمد و بدون توجه به دردی که در جانش پیچیده و خونی که از بدن مطهرش بر زمین میریخت به دنبال آنها روان شد .
او می خواست تا آخرین لحظه ایستادگی کند ، می خواست تا آخرین دقیقه ،دست از حمایت ولیّ زمانش برندارد
و انگار میخواست به آیندگان درس دهد.
آخر او سبط نبی بود و از آینده خبر داشت ، او می دانست که فرزندش ،مهدی هم آمدنی ست ، می دانست که این سلاله ی پاکش ، باید مدتها در غربت زندگی کند و بیابان گردی نماید، فاطمه سلام الله علیها ، می خواست به من و تویی که داعیه ی ولایت پذیری داریم بگوید که ولایت یاوری ، اینچنین است ،باید تا پای جان ،حامی اعتقاد و هدف و ولایت زمانت باشی...
حتی اگر تنها باشی....
حتی اگر پهلو شکسته باشی...
حتی اگر داغدار باشی..
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
امیرالمؤمنین دست به شمشیر برد ، و قنفذ که در پیشاپیش مردم مهاجم قرار گرفته بود با دیدن این صحنه لرزه
فاطمه سلام الله علیها ،
دست به دیوار گرفت و همانطور که اشک از چشمان مبارکش روان بود ، لنگ لنگان به دنبال جمعیت راه افتاد ،تا شاید بتواند کمکی به ولایت زمانش ، جانشین پدر بزرگوارش، علیِ مظلوم غریب، نماید.
در اثر هرم آتش و تازیانه و مشت و لگدی که از قنفذ ملعون خورده بود ،نیرویش تحلیل رفته بود و آرام آرام حرکت می کرد...
فاطمه سلام الله علیها،
با چشم خویش دید که مردش را ، ولیّ بلافصل محمد صل الله علیه واله را به زور و کشان کشان وارد مسجد نمودند ، دیگر کار از دست مادرمان بیرون شده بود و به حرمت مسجد، وارد آن جا نشد و همان بغل دیوار بر زمین نشست.
زنان مدینه با دیده ی ترحم به زنی نگاه می کردند که پیامبرصل الله علیه واله وسلم فرموده بود : او سرور زنان عالم است....
فاطمه بر زمین نشست ،
می خواست اشک از چشمان مبارکش پاک کند ، تازه متوجه زینبین شد که با بغضی در گلو کنار او کِز کرده بودند و هر کدام گوشه ای از چادر خاکی مادرشان را در دست گرفته بودند.
فاطمه سلام الله علیها ، بیش از این تاب و تحمل دیدنِ رنج آنها را نداشت ، پس دست به دیوار گرفت و زینبین را کنار خود کشید و همانطور که درب نیم سوخته را نشان می داد ،اشاره کرد تا به خانه بروند....
و علیِ مظلوم در حالیکه ریسمان به گردن مبارکش بود و حسن و حسین مانند گنجشکانی بی پناه دو طرف او را چسپیده بودند؛ وارد مسجد شد و ابوبکر را دید که بر منبر خانه ی خدا تکیه زده و او را نگاه می کند...
علی علیه السلام رو به ابوبکر گفت :...
🖤 هدیه به پیشگاه مادر سادات، ام ابیها حضرت زهرا سلاماللهعلیها و هدیه به پیشگاه سرور و سالار شهیدان اباعبدالله الحسین علیهالسلام✨صلوات✨
🌹ادامه دارد....
🌹نویسنده؛ طاهره سادات حسینی
https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤
🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤
🖤«اللّٰهُمَّ الْعَن اوَّلَ ظاٰلم، ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد»
🖤یا رب الفاطمه بحق الفاطمه إشف صدر الفاطمه بظهور الحُجّة
🌹رمان بصیرتی و معرفتی #سقیفه
🌹قسمت ۲۷ و ۲۸
اسدالله مانند شیری در بند رو به سوی ابوبکر کرد و فرمودند:
_به خدا قسم ، اگر شمشیرم به دستم بود ، می فهمیدید که شما هیچگاه به چنین کاری دست نمی یافتید. قسم به خداوند، از جهاد خود را منع نمیکنم، اگر چهل نفر مرا یاری میکردند ، جمعیت شما را پراکنده میکردم .
«لعنت خدا بر کسانی که با من بیعت کردند و سپس مرا خوار کردند و تنها گذاشتند»
وبه راستی که کلام مولایمان حق بود ،
و حقیقت ، آخر کدام جنگاور را یاری مقابله با حیدر کرار همان که شیر خدا مینامیدندش ، بود؟ مگر تنها کسی که با یک ضربت شمشیر از پس عمروبن عبدود که قهرمان عرب جاهلیت بود ،برآمد و با یک ضربه ی ذوالفقار او را به دونیم نمود غیر از علی علیه السلام بود؟
تمام این جمع ،دلاورمردی های حیدر کرار را در رکاب پیامبر صل الله وعلیه واله وسلم فراموش نکرده بودند و وقتی این کلام امیرالمؤمنین را شنیدند ، همگان آن را تأیید کردند.
وقتی ابوبکر سخن مولایمان را شنید و چشم در چشم او شد ، دستور داد :
_رهایش کنید!
علی علیه السلام نگاهی به او کرد و فرمود: _ای ابابکر، چه قدر زود به رسول الله طغیان کردی! تو به کدام حق و با چه مقامی مردم را به بیعت خود دعوت کردی؟ آیا تو دیروز به امر خدا ورسولش با من دست بیعت ندادی ؟!
در این هنگام عمر که بیم آن داشت سخنان حق علی علیه السلام در مردم پیش رویش، اثر داشته باشد و بلوایی به پا شود ، قبل از این که ابوبکر جوابی به مولایمان دهد،
با فریاد اهانت آمیزی گفت:
_بیعت کن و از این سخنان باطل درگذر!
علی....این اولین مظلوم عالم...
همو که از زبان پیامبر لقب صدیق اکبر را گرفت ،
همو که فاروق اعظم کل دنیا بود...
همو که جهان خلقت خلق نشد مگر به بهانه ی وجودش....
همو که دین اسلام تکمیل نشد مگر با پذیرش ولایتش...
همو که محشر به پا نمی شود مگر با میزان و عدالتش....
نگاهی به جمع بیعت شکن و خیره ی روبه رویش کرد و رو به عمر ،فرمودند:
_اگر بیعت نکنم چه خواهید کرد؟
عمر فریاد برآورد:
_تو را با ذلت و خواری می کشیم!!!
و وای به آنانی که بودند ، دیدند و شنیدند و مهر سکوت بر لب زدند و برای حمایت از ولیّ زمانشان کر شدند و کور شدند و خود به بیراهه رفتند و امتی را پس از خود از راه خدا دور کردند...
وای برآنان که علی ، خلیفه الله در روی زمین را تنها گذاشتند....
علی علیه السلام با شنیدن این حرف ،رو به ابوبکر فرمودند:....
_همانا با کشتن من ، بندهٔ خدا و برادر رسول خدا را کشته اید.
ابوبکر در جواب گفت :
_بنده ی خدا بودن را قبول داریم اما این که خود را برادر رسول خدا خواندی قبول نداریم!!
علی علیه السلام ،فرمودند:
_آیا انکار میکنید که پیامبر صل الله علیه واله، مرا به برادری خود برگزید و عقد اخوت بین ما برقرار کرد؟!
ابوبکر کرد گفت :
_صحیح است و این سخن را سه بار تکرار کرد.
سپس علی علیه السلام رو به مردم کرد و فرمودند:
_ای مسلمانان، ای مهاجرین و انصار، شما را به خدا قسم میدهم آیا شنیدید در روز عید غدیرخم پیامبر صل الله علیه واله این چنین فرمود:«من کنت مولاه فهدگذا علی مولاه ،اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و..»
علی گفت و گفت و گفت ،
و تمام سخنان پیامبر را که راجع به امامت و خلافت بلافصل او بعد از خود بود ،بیان فرمود تا بار دیگر حجت تمام کند بر این بیعت شکنان دنیا طلب....
وقتی که علی علیه السلام واقعه ی غدیر را که کمتر ازسه ماه از آن می گذشت یاد آوری نمودند ، تمام جمعیت از مهاجرین و انصار ،همه حرف های مولای ما را تأیید کردند ،
همانا سخن حق بر زبان مولای ما جاری می شود و او لقب صدیق اکبر از زبان پیامبر گرفته...
در این هنگام که ولوله ای در جمعیت افتاد و همگان بر حقانیت مولایمان شهادت دادند ، ابوبکر از ترس اینکه جمعیت از اطراف او پراکنده شوند و دور حیدر کرار را بگیرند ،
دوباره متوسل به #جعل_حدیث و #دروغ های کذب شد و گفت :....
🖤 هدیه به پیشگاه مادر سادات، ام ابیها حضرت زهرا سلاماللهعلیها و هدیه به پیشگاه سرور و سالار شهیدان اباعبدالله الحسین علیهالسلام✨صلوات✨
🌹ادامه دارد....
🌹نویسنده؛ طاهره سادات حسینی
https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤
🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤
🖤«اللّٰهُمَّ الْعَن اوَّلَ ظاٰلم، ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد»
🖤یا رب الفاطمه بحق الفاطمه إشف صدر الفاطمه بظهور الحُجّة
🌹رمان بصیرتی و معرفتی #سقیفه
🌹قسمت ۲۹ و ۳۰
ابوبکر از ترس اینکه مبادا جمع حاضر او را کنار بزنند و علی علیه السلام را یاری کنند ،
قبل از اینکه کسی سخن بگوید گفت :
_هر چه فرمودید حق است و با گوش های خود شنیده و در قلب هایمان جا داده ایم اما بعد از آن از پیامبر صل الله علیه واله وسلم شنیدم که فرمود : ما خانواده ای هستیم که خداوند ما را برگزیده و گرامی داشته و آخرت را برای ما به دنیا ترجیح داده است و برای ما اهل بیت، هم نبوت و هم خلافت را جمع نمیکند!
علی علیه السلام رو به جمع فرمودند :
_آیا کسی از اصحاب پیامبر صل الله علیه واله وسلم، با تو بود که شهادت بدهد؟
تا این سخن از دهان مولایمان بیرون آمد ، عمر مانند فنر از جا جست و با اشاره به ابوبکر گفت :
_خلیفهٔ رسول الله راست میگوید، من این کلام را همانطور که ابوبکر گفت از پیامبر شنیدم.
بعد از عمر ،ابو عبیده، سالم غلام ابی حذیفه و معاذبن جبل گفتند :
_ما هم این کلام را از پیامبر صل الله علیه واله وسلم ، شنیدیم.
در این هنگام علی علیه السلام ، دل زده از این جماعت دنیا طلب ،فرمودند:
_وفا نمودید به طوماری که در کعبه امضاء کرده بودید ، همان طوماری که به موجب آن با یکدیگر هم پیمان شدید که اگر خداوند محمد صل الله علیه واله وسلم را به قتل رساند! یا از دنیا رفت ، خلافت را از ما اهل بیت علیه السلام ،بگیرید.
ابوبکر که کلام حق و واقعه ی مخفی را از زبان علی علیه السلام شنید ، با تعجب رو به امیرالمؤمنین علیه السلام گفت :
_ما اطلاعی به تو نداده بودیم ، تو از کجا دانستی مفاد ان پیمان نامه را؟!
امام علیه السلام رو به طرف صحابه ، فرمودند:
_ای زبیر و ای سلمان ، ای ابوذر و ای مقداد، شما را به خدا قسم می دهم که به سؤال من جواب دهید: آیا شما از پیامبر نشنیدید که می فرمود:
فلانی و فلانی و اسم این پنج نفر را نام برد، میان خود طوماری نوشته اند و در آن هم پیمان شده اند و بر نقشهٔ خود معاهده کرده اند؟
آن صحابه جواب دادند:
_آری ، ما از پیامبر صل الله علیه واله وسلم ، شنیدیم که فرمودند:
هم عهد و پیمان شده اند تا نقشه ی خود را پیاده کنند و طوماری نوشته اند که اگر کشته شدم و یا مُردم، خلافت را از تو ای علی بگیرند و شما هم به پیامبر عرض کردی:
چه دستوری دارید تا هنگام اجرای نقشه، آن را انجام دهم؟
و پیامبرصل الله علیه واله وسلم ،فرمودند: اگر یارانی پیدا کردی با دشمنان جنگ کن و آنان را طرد کن ،اما اگر یاری پیدا نکردی بیعت کن و خونت را حفظ کن...
در این هنگام مولا علی علیه السلام نگاهی محزون به جمع پیش رویش کرد و فرمود :
_به خدا قسم ، اگر آن چهل نفری که با من بیعت کردند به عهدشان وفادار بودند، باشما در راه خدا به جهاد برمیخاستم ، این را هم بدانید که به خداوند قسم خلافت به هیچ یک از نسل های شما تا روز قیامت نخواهد رسید !!!
آری به خداوند قسم که مولای ما ،
حقانیت خلافت خودشان را بارها و بارها با صدای بلند و دلیل و مدرک فراوان بر یاران بیعت شکنش گفت وگفت ،
اما جایی که دنیای فریبکار باشد ،
گوش شنوایی برای شنیدن حرف حق باقی نمی ماند ،
علی علیه السلام این سخنان را بیان نمود و سپس روی مبارکشان را به ابوبکر که بر منبر خانه ی خدا تکیه زده بود و خلافت را غصب نموده بود ،کردند و فرمودند:
_اما جواب دروغی که به پیامبر صل الله علیه واله وسلم نسبت دادی، کلام خداوند است که می فرمایند :
«آیا بر چیزی که خداوند به آنان از فضل خویش عطا کرده حسادت می کنید، ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت و ریاست عظیمی دادیم، سوره نسا آیهٔ ۵۴»
و رو به ابوبکر ادامه دادند :
_آهای ابوبکر اگر نمیدانی بدان : کتاب یعنی پیامبری ، حکمت یعنی سنت ،ریاست یعنی خلافت و همانا که آل ابراهیم ما هستیم و بس....
اگر هر انسان پاکباخته ای در این جمع بود ،
خونش در دفاع از حقیقت مطلق به جوش می آمد و می خروشید و البته بودند کسانی که در دفاع از حیدر کرار برخاستند ، در دفاع از پهلوانی که ریسمان بر دست و گردن مبارکشان انداخته بودند و این اوج آزادی بیانشان بود که با #دستِ_بسته ، بیعت می خواستند...
در این هنگام مقداد از جا برخاست و فرمود :
_یاعلی علیه السلام ، چه دستور می فرمایید؟ به خدا قسم اگر فرمان دهی شمشیر میکشم و اگر بفرمایید دست نگه می داریم .....
🖤 هدیه به پیشگاه مادر سادات، ام ابیها حضرت زهرا سلاماللهعلیها و هدیه به پیشگاه سرور و سالار شهیدان اباعبدالله الحسین علیهالسلام✨صلوات✨
🌹ادامه دارد....
🌹نویسنده؛ طاهره سادات حسینی
https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
قسمت ۱۶ تا ۳۰👇👇
ادامه رو فردا میذارم🖤
صدقه حتما بدیم قلب اقاجانمون در فشار است😭🏴
یاحسیییین
هدایت شده از حقیقت شیعه
13.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ماه_محرم
📽 #پاسخ_شبهه شبکه های وهابی: #تربت امام حسین علیهالسلام، تبرک یا شرک؟
💥ببینید و انتشار دهید
🚩کانال حقیقت شيعه
🆔 @hagigatshia14
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
#ماه_محرم 📽 #پاسخ_شبهه شبکه های وهابی: #تربت امام حسین علیهالسلام، تبرک یا شرک؟ 💥ببینید و انتشار د
🖤شبهات محرم
پاسخ به شبهه محرم🖤
Bani fateme_amoo abbas.mp3
2.35M
🎧 عــــموعباس علمت کو عموی خوبم
عــــموعباس تو نــرو تا که پا نکوبم 😭
🎙 #سید_مجید_بنی_فاطمه
🖤 #مداحی #تاسوعا
💢 حجم: ۲.۲ مگابایت
⏰ زمان: ۲:۱۳