eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
5هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
239 ویدیو
37 فایل
💚 #به‌دماءشهدائنااللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🥹🤲 . . 🤍ن‍اشناس‌بم‍ون🫠 https://harfeto.timefriend.net/17350393203337 . ‌. ❤️نذرظهورامام‌غریبمان‌مهدی‌موعود‌عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف🫡 . ✍️رمان‌شماره ♡۱۴۵♡ درحال‌بارگذاری😍...
مشاهده در ایتا
دانلود
ابن زیاد مستاصل شده،کیسه ای زر در دامنش می اندازد و میگوید: _بگیر! اگر نقشه ات گرفت کیسه ای دیگر پیش من داری، حال بگو چه کنیم. آن خبیث گلویی صاف میکند،انگار میخواهد رازی بزرگ برملا کند، رازی که همه از آن آگاهند و میگوید: _یا امیر! بین زینب و برادرش حسین الفتی بسیار قوی برقرار است به طوریکه شنیده ام برای ازدواجش هم یک شرط داشته و آن این بوده که هر کجا حسین باشد، من هم باشم، یعنی جان زینب به حسینش بند است و چند روز است این خواهر، برادرش ندیده، تمام سرهای شهدا در کاروان میگشته اما سر حسین را همان شب خولی به کوفه آورده و اینک اینجاست، پس فرمان دهید سر حسین را بر نیزه کنند و پیش چشم زینب بگیرند، خواهید دید که از سخن گفتن می افتد.😭😭😭 ابن زیاد لبخندی موذیانه‌ای میزند و دستور میدهد که چنین کنند. زینب هنوز خطبه میخواند و مردم ناله و شیون می کنند، ناگهان میبینند صدای حیدر کرار قطع میشود و زینب به نقطه ای خیره است، رد نگاه را میگیرند و به سری خونین و آغشته به خاکستر تنور میرسند. زینب گریه سر میدهد و اینبار به جای خطبه خواندن، با حسین واگویه میکند: _«ای هلال من! چه زود غروب کرده ای و به خون نشسته ای،ای برادرمن!هرگز باور نمیکردم که چنین روزی برایمان پیش بیاید، ای پاره جگرم!تو که با من مهربان بودی، چه شد آن مهربانیت؟ دیگر برایم سخن نمیگویی؟! اگر نمیخواهی با من سخن بگویی با فاطمه ات با رقیه ات سخن بگو‌که نزدیک است از داغ تو، جان بدهند.. زینب میگوید و مردم اشک میریزند، دیگر توان سخن گفتن از زینب گرفته شده و حالا نوبت سجاد است... 🖤ادامه دارد.... 💚نویسنده؛ طاهره‌سادات حسینی 🖤 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🖤💚🖤💚🏴🏴💚🖤💚🖤
🖤💚🏴💚🖤 🏴اَلسَّلامُ‌عَلَى‌الْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌عَلِىِّ‌بْنِ‌الْحُسَیْنِ وَ عَلى‌اَوْلادِالْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌اَصْحابِ‌الْحُسَیْنِ 🖤رمان معرفتی و بصیرتی 💚قسمت ۶۳ و ۶۴ و ۶۵ امام با رنگی زرد از بیماری و روی کبود از تازیانه، رو به مردم میکند و از انها میخواهد آرام باشند و گریه نکنند، اکنون علی دیگری میخواهد علی وار سخن بگوید و اینگونه میفرماید: _«خدای بزرگ را ستایش میکنم و بر پیامبرش درود میفرستم... ای مردم کوفه! هر کس مرا میشناسد که میشناسد و آنکه نمیشناسد بداند من علی پسر حسین هستم....من فرزند آن کسی هستم که کنار نهر فرات با لب تشنه شهید شد، من فرزند آن کسی هستم که خانواده اش اسیر شد...ای مردم کوفه! آیا شما نبودید که به پدرم نامه نوشتید و از او خواستید تا به شهر شما بیاید؟ آیا شما نبودید که برای یاری او پیمان بستید اما وقتی او به سوی شما آمد، پیمان شکستید و به جای یاری، به جنگ با او رفتید و او را شهید کردید؟ وای بر شما! که مرگ و نابودی را برای خود خریدید.... در روز قیامت چه جوابی خواهید داشت، آن هنگام که پیامبر به شما بگوید: شما از امت من نیستید چرا که فرزند مرا کشتید» بار دیگر صدای گریه مردم اوج گرفت، آنها به راستی سخن این جوان بیمار اعتقاد داشتند چرا که خود نامه دعوت نوشتند و خود به جنگ حسین رفتند. این خطبه خوانی ها غیرت کوفیان را به جوش آورده و این کوفیان هزار رنگ شعار سر میدهند، از همان شعارهایی که برای فرستاده حسین، مسلم بن عقیل سر دادند، همه خواهان کمک به علی بن حسین هستند. از هر طرف صدا برمیخیزد: _امر بفرمایید هم اینک این قصر را نابود سازیم ناگهان صدای امام در فضا میپیچد: _«آیا میخواهید همان گونه که با پدرم رفتار کردید با من رفتار کنید؟مطمئن باشید که فریب سخنان و شعارهای شما را نمیخورم، به خدا قسم که هنوز آتش داغ پدر در جانم شعله ور است» مردم با شنیدن این سخنان خجالت زده و سرافکنده اند، به راستی که او حقیقت را میگوید چرا که پدران اینان عهد با علی را شکستند و او را تنها گذاشتند و بعد اینان مسلم را به بالای دارالاماره فرستاند و شهیدش کردند و اینک هم که سر حسین را بالای نی زده‌اند، پس به کدامین امید، علی بن حسین به آنها اعتماد کند؟! یکی با صدای لرزان از جا بلند میشود و میگوید: _ای عزیز، ای امام ما! اکنون شما چه خواسته‌ای از ما دارید که روی چشم نهیم و با تمام قلب و جان آن را انجام دهیم؟ امام بغض گلویش را فرو میدهد و میفرماید: _«ای مردم کوفه!خواستهٔ من از شما این است نه دیگر نه از ما طرفداری کنید و نه با ما بجنگید» و با این کلام عمق طینت کوفیان را بر ملا میسازد. _ای مردم! براستی که شما امتحانتان را در میدان عمل پس داده اید و قومی از شما در تمام دنیا پیدا نخواهد شد، بروید به خانه هایتان و خاک بر سرهایتان کنید که خاندان پیامبر را تا قیام قیامت عزادار کردید، بدانید که اسارت برای اولاد حسبن بسی گواراتر از دل بستن به مردم هزار رنگ کوفه است. با این سخن امام مردم آرام آرام متفرق میشوند و اسیران را به سمت قصر کوفه میبرند مجلس ابن زیاد را آذین بسته‌اند تا اسیران وارد شوند و مردم سرشناس و متمولین کوفه هم به این مجلس دعوت شده اند. کاروان را وارد قصر کردند، زینب چشمانش نه زمین،بلکه آسمان را میدید، گویی به دنبال خورشیدی بود که به خون نشسته، اما هر چه جستجو کرد خبری از سر بریده برادر نبود. سجاد را از کاروان جدا میکنند، بندی درون دل زینب پاره میشود، هراسان به زنان میگوید،بپرسید چرا حجت خدا را از ما جدا کردند؟ سربازی صدایش را بالا می آورد: _گفته.اند اول زنان را وارد کنید و بعد مردان را و این کاروان جز این مرد بیمار مردی ندارد، خیال زینب کمی راحت میشود، پس خطری جان امامش را تهدید نمیکند، درست است که چادر ندارند اما حال که معجر برسردارد کمی حالش بهتر است، زینب دوست ندارد که خود را در مجلس ابن زیاد خوار کند، پس به زنان سفارش میکند که به دیده حقارت به ابن زیاد بنگرند، زنان همچون نگین انگشتری دور زینب را می گیرند و زینب،قد خمیده اش را صاف میگیرد و با عظمت و شکوهی که به مخیلهٔ ابن مرجانه نمیرسد وارد مجلس میشوند، ابن مرجانه بر تختش نشسته و عصایی در دست دارد و پیش رویش تشتی ست که سر عشق رباب و تمام هستی زینب در آن به چشم می خورد. زینب مینشیند و زنان دور او حلقه میزنند. ابن زیاد برای اینکه روحیهٔ اسرا را درهم شکند و دلشان را بسوزاند با عصای دستش بر دندان مولایمان میزند و قهقه ای سرمیدهد و میگوید: _به خدا قسم کسی را به زیبایی حسین ندیدم.
ناگهان مردی از بین جمع بلند می شود، او کسی جز انس بن مالک نیست،انس همانطور که گریه میکند میگوید: _چرا زیبا نباشد؟! حسین شبیه ترین مردم به پیامبر که زیباترین مردم بود میباشد، ای ابن مرجانه! آیا میدانی عصایت را بر کجا میزنی؟!من دقیقا به چشم خود دیدم که پیامبر بر همین جا، بر لب و دندان حسین بوسه میزد، من آنروز نمیدانستم که چرا پیامبر لب و دندان حسین را میبوسد، اما بی شک پیامبر چون امروزی را میدید که تو چوب بر لب و دندان میوهٔ دلش میزنی» ابن مرجانه، عربده کشان انس را بیرون میکند و چشم میچرخاند تا ببیند وضع اسیران چگونه است، ناگهان متوجه زنی میشود که با جلال و جبروت نشسته و بقیه دورش حلقه زده اند، ابن زیاد عصبانی میشود و فریاد میکشد: _آن زن کیست که اینگونه با شکوه نشسته و مرا به چشم حقارت مینگرد؟! کسی جوابش را نمیدهد... ابن زیاد خشمناک تر از قبل رو به زینب میکند و بار دیگر میگوید: _گفتم تو کیستی؟! زینب هیچ جوابی به او نمیدهد، رباب نمیخواهد عظمت زینب حتی اندکی شکسته شود پس آرام میگوید: _این بانوی مکرمه زینب است، دختر زهرا، پارهٔ جگر رسول الله، همان که برادرش حسین را تو کشتی.. ابن زیاد با تمسخر لبخند میزند و رو به زینب میگوید: _ای دختر علی!دیدی خدا چگونه شما را رسوا کرد و دروغ شما را برای همه فاش کرد. اکنون زینب به صدا درمی‌آید، همه جا ساکت است و زینب با صلابتی که مختص مردان است چنین میفرماید: _«مگر قرآن نخوانده‌ای؟! آیهٔ تطهیر را خوانده‌ای؟ آیه ۳۳ احزاب، انجا که میفرماید: "خداوند میخواهد تا خطا و گناه و اشتباه را از شما خاندان دور کرده و شما را از هر پلیدی پاک نماید." ما نیز همان خاندانیم که خدا ما را از هر گونه رجس و پلیدی پاک کرده، ما خاندانی هستیم که به حکم قرآن هرگز دروغ نمی گوییم» ابن زیاد فراموش کرده که این خاندان با قرآن بزرگ شده‌اند و هر کدام در نوع خود قرآنی ست ناطق و زینب چه زیبا با آیه قران جوابش را داد و ابن زیاد نمیتواند آیه قران را رد کند و وقتی طبق قران خاندان پیامبر دروغگو نیستند، یعنی ابن زیاد دروغگوست. همهٔ اهل مجلس به فکر فرو رفتند، انگار سخن زینب تلنگریست بر این غافلان دنیا، یکی از بین دعوتیان صدا میزند: _تو گفتی حسین از دین خارج شده، حال به حکم قران ثابت شده که حسین هرگز گناهی نکرده و گناهکار ما هستیم. ابن زیاد که رکبی سخت از زینب خورده و باور نمیکند، زنی که داغ برادر و فرزند و عزیزان دیده و سر عزیزش را در برابر میبیند، اینچنین سخن بگوید، پس حیله ای دیگر به کار میگیرد، او میخواهد هر طور شده زینب را بشکند، اگر در میدان سخن بتواند زینب را مغلوب کند ، بی شک تمام شک های بدی که حاضران به او بردند به فنا میرود، پس باید زینب را بگریاند تا خاموش شود. ابن مرجانه رو به زینب میکند و میگوید: _دیدی که چگونه برادرت کشته شد، دیدی چگونه پسرت و همه عزیزانت کشته شدند همه منتظرند تا زینب روی بخراشد و گریه و شیون راه بیاندازد، اما او گردن برمی‌افرازد و با صدایی که لرزه به اندام همهٔ کافران می‌اندازد، میفرماید: _«ما رأیت الا جمیلا، من جز زیبایی چیزی ندیدم» انگار زبان ابن زیاد قفل شده، اصلا انتظار چنین جوابی نداشت، جوابی کوتاه اما زیبا و ماندگار...جوابی که دنیا را متحیر کرده و تا قیام قیامت ورد زبان هر شیعه ایست.. ابن زیاد زیر لب میگوید: _کاش این زن را در کربلا همراه حسین سر میبریدند و زینب ادامه میدهد: _«ای ابن زیاد!برادر و عزیزان من، آرزوی شهادت داشتند و به آرزوی خود رسیدند و به دیدار خدای مهربان خود رفتند» ابن زیاد برافروخته میشود و همان لحظه دستور قتل زینب را میدهد، اما چه باک؟! زینب دفاع از ولایت را از مادر به ارث برده، حاضر است جانش را برای خدا و ولیّ زمانش فدا کند. یکی از نزدیکان ابن زیاد سر درگوش او فرو میبرد و میگوید: _مردم اگاه شده‌اند که چه کرده‌اید ، آنان مثل اتشفشان خاموشی هستند که اگر زینب را بکشید، فوران میکنند و چیزی از تو و دولت یزید باقی نمیگذارند، از طرفی با یک زن درافتادن در مقام تو نیست و اینچنین می شود که ابن زیاد از کشتن زینب صرفنظر میکند. ابن زیاد با سخنان زینب ،مردی در هیبت یک زن، درهم شکسته، باید کاری کرد که ابن زیاد باز عرض اندام کند، پس سجاد را با غل و زنجیر وارد مجلس میکنند. ابن زیاد با تعجب میگوید: _چگونه شده که از نسل حسین این جوان باقی مانده؟! حال بگو ببینم نامش چیست؟ یکی از سربازان میگوید: _او در کربلا به شدت بیمار بود و اینک هم بیمار است و احتمالا به زودی میمیرد، نامش هم علی بن حسین است ابن زیاد قهقه ای میزند و رو به امام میگوید: _مگر خدا علی پسر حسین را در کربلا نکشت؟! امام میفرماید: _من برادری داشتم به نام علی که خدا او را نکشت و مردم او را کشتند.. ابن زیاد از این جواب باز درهم میشکند و زیر لب میگوید: _نسلی که از علی نسب دارد در هنگام بیماری هم زبانشان چون تیغ برنده است
و دستور میدهد همان لحظه امام را بکشند. ابن زیاد میخواهد از نسل حسین هیچ باقی نماند، شمشیر بالا میرود و ناگهان فاطمه ای دیگر برای دفاع از ولایت قد علم میکند، زینب هراسان خود را به سجاد میرساند، او را در آغوش میگیرد و میفرماید: _اگر میخواهی پسر برادرم را بکشی، باید اول مرا بکشی، آیا خون هایی که از ما ریخته ای برایت کافی نیست؟! صدای گریه و شیون از همه جای قصر به گوش میرسد و سجاد رو به عمه میگوید: _عمه جان اجازه بده خودم جواب او را بدهم و سپس رو به ابن زیاد میکند و میفرماید: _آیا مرا از مرگ میترسانی؟مگر نمیدانی که برای ما افتخار است؟ ابن زیاد نگاهی به زینب می‌اندازد که محکم پاره جگر برادر را در آغوش گرفته و میفهمد که با کشتن زینب و سجاد،آتش خشم مردم را شعله ور میسازد...پس زیر لب میگوید: _او را نمی کشم، بی‌شک با این بیماری که دارد چند روز دیگر خدا او را میکشد اما غافل از آن است که علی بن حسین علیه‌السلام ذخیرهٔ خدا در روی زمین است و باید زنده بماند تا کشتی و بدون سکاندار نماند و این دنیا مدار آرامشی داشته باشد ابن زیاد دستور میدهد تا اسیران را در کنار مسجد کوفه زندانی کنند و پیکی به سمت یزید میفرستد که کسب تکلیف نماید. چند روز است که کاروان اسیرند، همه در پناه دیوار و سقفی که از برگ های نخل خرما ساخته شده میباشند، اما رباب، هر سایه ای را بر سرش حرام کرده و روزها در زیر نور خورشید میسوزد و چهره چون ماهش آفتاب سوخته شده..😭 جارچیان ابن زیاد فریاد میزنند و مردم را آگاه میکنند که ابن زیاد در مسجد سخنرانی دارد، سربازانی که در جنگ با حسین بوده‌اند، با خوشحالی خود را به مسجد میرسانند، چرا که گمان میکنند روز، روز گرفتن سیم و زر و پاداش است. ابن زیاد بر منبر مینشیند و چنین میگوید: _سپاس خدایی را که حقیقت را آشکار کرد و یزید را بر دشمنانش پیروز ساخت و حسین دروغگو را نابود کرد ناگهان پیرمردی نابینا از جای برمیخیزد و میگوید: _تو و پدرت دروغگو هستید! آیا فرزند پیامبر خدا را میکشی و بر منبر خانه خدا مینشینی و شکرخدا میکنی؟! بار دیگر ابن زیاد توسط "ابن عفیف" که روزگاری در لشکر علی سربازی میکرده و چشمانش را فدای اسلام کرده، در هم شکسته میشود و سخنرانی ابن مرجانه هنوز شروع نشده پایان می‌یابد ابن زیاد دستور کشتن ابن عفیف را میدهد و مردم غافل که با تلنگر این پیرمرد نابینا بیدار شده‌اند او را دوره میکنند تا منزلش میرسانند اما مأمورین هم خود را به خانه میرسانند و ابن عفیف و دخترش را به شهادت میرسانند.... 🖤ادامه دارد.... 💚نویسنده؛ طاهره‌سادات حسینی 🖤 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🖤💚🖤💚🏴🏴💚🖤💚🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴وضعیت پوشش و حجاب حرم آل الله بعد از واقعه عاشورا🏴 👈 زنان عرب چند پوشش داشتند که یکی مقنعه و لباسی که بدن را کامل می‌پوشاند و دیگری پوششی به نام بود که این چادرها برای زنان آزاده و اشراف بود و کنیزها عمدتا حق نداشتند آن را سر کنند، بنابراین دشمن در چنین حالتی زنان و دختران اهلبیت را نگه داشته بود یعنی عبایه‌ها را داشتند 👈در مسیر حرکت کاروان اسرا که خاندان آل طه را بر روی شترهای بدون زین گذاشته بودند،‌ همه بانوان سرهایشان پایین بود و صورتشان را با لباس و آستین می‌پوشاندند تا کسی آن‌ها را نبیند. (أمالی الصدوق، ص۱۶۶)(با ابنکه پوشاندن صورت ضروری نیست به خاطر حیا و عفت فاطمی که داشتند و همچنین بخاطر اینکه از نگاه‌های کثیف کوفیان و سربازان در امان باشند) 👈در متن عربی بیشتر روایت‌های منتهی به حجاب در این واقعه عظیم با عبارت‌هایی مانند «جاذَبُوا النِّساءَ مَلاحِفَهُنَّ عَن ظُهورِهِنَّ»، «ینزِعونَ الملاحِفَ عَن ظُهورِنا»، «یَنتَزِعونَ مِلحَفَةَ المَرأَةِ عَن ظَهرِها» و «تُنازَعُ ثَوبَها عَلی ظَهرِها» روبرو می‌شویم، عبارت‌هایی که با توجه به معنای «ملحفه» به معنای نمایان شدن موها و بدن بانوان نیست، بلکه چون در آن زمان بانوان علاوه بر رواندازهایی شبیه چادر، لباس‌های زیرین دیگری داشتند که با آن موی سر و بدنشان را می‌پوشاندند. 🖤پس در نتیجه؛ 👈سپاه دشمن هم تنها لباس رویین آن‌‌ها را به غارت برد، بنابراین به معنای کشف حجاب و پوشش بانوان اهل حرم نیست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩 🏴 🚩 🏴 🚩 🏴 🚩 🏴 🚩 🏴 🚩 پرســـ❓ــش ⁉️چرا شیعیان فقط گریه می‌کنند و به دنبال ناراحت کردن مردم هستند؟ ⁉️چرا دینِ شیعه فقط دین عزاداری و گریه است؟ پاســـ🖊ــــخِ استاد حیــــــدرے "زیدعزه" 1⃣شیعه مکتب عزاداریِ صِرف‌نیست اینطور نیست که شیعه دینِ عزاداری و گریه باشد، بلکه شیعه مکتبی است که از عزاداری و گریه به عنوان یک ابزار برای رسیدن به اهداف بالا و والای خود بهره‌می‌برد و اینکه کسی بگوید شیعه مکتب گریه است و همیشه گریه می‌کند نخیر دیگران را ناراحت می‌کند صحبت صحیحی نیست 2⃣ تاکید اسلام بر شادی است در اسلام عزیز، تاکید و اصل بر نشاط و شادی است. در آیات قرآن و روایات آل‌الله مسئله‌ی فَرَح، شادی و نشاط مطرح شده است. از دیدگاه اسلامِ شادی واقعی آن است که انسان به خدا نزدیک شود لذا یک گام نزدیک شدن به خدا موجب نشاط است. در روایات، فراون بر مسئله‌ی شادی، نشاط و مسرور کردن دیگران تا‌کید شده است. ✨امام باقر علیه‌السلام می‌فرمایند: انَّ أَحَبَّ الْأَعْمَالِ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِدْخَالُ السُّرُورِ عَلَی الْمُؤْمِنِین 📚کافی‌شریف،ج۲،ص۱۸۹ یکی از محبوب‌ترین اعمال نزد پروردگار ادخال سرور در قلب مؤمنین است. ✨در سیره‌ی پیامبر نور و رحمت حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در منابع شیعی و اهل سنت آمده که وقتی یکی از اصحاب ناراحت می‌شدند حضرت با مزاح آن صحابیِ ناراحت را خوشحال می‌کردند -البته در مزاح و شاد کردن دیگران خطوط قرمزی وجود دارد که باید رعایت شود- پیغمبر فرمودند: «اِنّی لَاَ مْزَحُ وَ لا اَقُولُ اِلاّ حَقّاً؛ من شوخی می‌کنم؛ ولی جز سخن حق نمی‌گویم» ✨امیرالمؤمنین علیه‌السلام در نهج‌البلاغه چنین فرمودند: نشاط و شادی مؤمن در چهره‌ی او نمایان و حزن و اندوهش در قلب اوست‌‌ 3⃣مستشکل پرسیده چرا شیعیان گریه می‌کنند؟ سوال مستشکل سوالی انحرافی است، زيرا گریه کردن مختص به شیعیان و دینداران نیست بلکه مردمِ سراسر دنیا در جریان‌ها و وقایع و حوادث حزن‌انگیر مختلف گریه می‌کنند با این حال مکتب‌شان را مکتب گریه نمی‌داند‌. 4⃣اظهار تاثّر، از آثار تعادلِ عاطفی‌ست از نشانه‌های طبیعی و تعادل عاطفی انسان‌ها اظهار تاثّر است، کسی که تعادل عاطفی داشته‌باشد از برخی صحنه‌ها اظهار تاثّر می‌کند و این اظهار تاثّر گاه به واسطه‌‌ی گریه است. روان‌شناسان به این مسئله اذعان کرده‌اند، زنان به واسطه‌ی اینکه نسبت به مردان اظهار تاثّر بیشتری دارند و آن را بواسطه‌ی گریه بروز می‌دهند نسبت به آقایان سالم‌ترند 5⃣ نقشه‌ی شوم دشمن دشمن می‌داند گریه‌ی بر اباعبدالله‌الحسین بسیار تاثیر‌گذار، احیاگر، استکبار ستیز، مکتب‌ساز و طاغوت‌سوز است لذا برای استخفاف آن به شیعیان اعتراض می‌کند. 6⃣ اقسام گریه: الف) گاهی گریه احساسی‌ و از روی عاطفه است و البته مانعی هم ندارد ب) گاهی گریه‌، عقلانی است، نظیرِ گریه‌‌ی بر سالار شهیدان که یک ابزار بُرّنده در مقابل ظالمین جهان است زیرا هدفمند، تحول‌آفرین است. 7⃣ آثار گریه‌ی بر سیدالشهداء: ۱) گریه‌ بر اباعبدالله‌الحسین موجب اظهار دوستی و محبت‌ به امام است. ۲) این گریه، گریه‌ی بر مظلوم است، مظلومی که با تمام قوا مقابل ظالم ایستادگی کرد. بنابراین گریه‌ی ما اعلام وفاداری با مظلوم و مخالفت با ظالم است. ۳) گریه بر اباعبدالله‌الحسین حافظِ مکتبِ آل‌الله و زنده‌نگهدارنده‌ی یاد و خاطره‌ی حضرت است. ۴) گریه‌ی بر امام حسین علیه‌السلام موجب انس توده‌های مردم و نسل‌های آینده با آن حضرت است. ۵) گریه‌ی بر اباعبدالله‌ پالایش‌گر روح است. ۶) گریه‌ی بر امام‌‌حسین -علیه‌السلام- موجب کسب معرفت و تبعیت از ایشان است. ♻️ نتیجه‌اینکه ❇️ گریه مختص به شیعیان نیست بلکه یک امر طبیعی و برآمده از فطرت است که موجب می‌شود فرد در وقایع مصیبت‌بار و ناراحت‌کننده گریه می‌کند. ❇ بر اباعبدالله‌الحسین گریه می‌کنیم زیرا دشمن ایشان را به طرز ظالمانه‌ای به شهادت رساند. مرحومِ صدوق نقل می‌کنند در روز اول محرم امام‌ رضا به ریان‌بن‌شبیب فرمودند:یَاابْنَ‌شَبِیبٍ‌إِنْ ‌کُنْتَ‌بَاکِیاًلِشَیْ‏ءٍ‌فَابْکِ‌لِلْحُسَیْنِ‌بْنِ‌عَلِیٍّ‌فَإِنَّهُ ذُبِحَ کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْشُ گریه‌ی شیعه هدفمند است، هدف آن زنده نگه‌داشتن یادِ اباعبدالله‌الحسین -علیه‌السلام- و موحب شناخت ویژگی‌های ظالم و مظلوم، آشنائی با سبک زندگی آنان و پی‌بردن به هدفِ قيامِ حضرت است. ❇️ ما مکتب‌مان مکتب اباعبدالله‌الحسین و مذهب‌مان نیز مذهب صادق‌آل‌محمد است. ما شیعیان عزاداری می‌کنیم اما دین‌مان در عزاداری خلاصه‌نمی‌شود و به گریه که یکی از مصادیق عزاداری‌‌ست افتخار می‌کنیم‌‌.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا