eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
4.5هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
209 ویدیو
37 فایل
#الهی‌به‌دماءشهدائناعجل‌لولیک‌الفرج . . . . 💚ن‍اشناسم‍ون https://daigo.ir/secret/4363844303 🤍لیست‌رمان‌هامون https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/32344 ❤️نذرظهورامام‌غریبمان‌مهدی‌موعود‌عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف . . ✍️رمان‌شماره ♡۱۲۸♡ درحال‌بارگذاری...
مشاهده در ایتا
دانلود
💚بنـــامـ خــــدای محــــ👣ــمد💚 ❤️مقدمه رمان ❤️ بسم الله الرحمن الرحیم داستان عشق آسمانی من داستان و شهید مدافع وطن «محمد سلیمانی» از زبان همسر بزرگوارشان از دوران کودکی همسرشان هست داستان باسفر نویسنده به قم و دیدار با همسر شهید شروع میشود و از قسمت سوم-چهارم *خانم سلیمانی* روای داستان میشوند با ماهمراه باشید😍👇 در داستان عشق آسمانی من به قلم مینودری 👈قسمت ۱ _زهرا! با شنیدن صدای مادرم سرم رابرمیگردانم اما حرفی نمیزنم صدای مادرم دوباره در گوشم تکرار میشود: _زهرا مادر مگه با تو نیستم؟! سریع جواب میدهم: _بله +همه وسایلات رو برداشتی؟ دستانم را پشت سرم میگذارم و نفس عمیقی میکشم: _بله...همه رو برداشتم صدای فاطمه(خواهرم) گوشم را نشانه میگیرد _این همه لباس برای یک ماه؟ سرم را برایش تکان میدهم و میگویم: _اره آبجی... به سمتم می آید و لبخند دندان نمایی میزند: _ضبط صوت چی؟برداشتی؟ آب دهانم را قورت میدهم و با خنده میگویم: _اصلا به تو ربطی داره؟ صدای زنگ تلفن همراهم در گوشم میپیچد،آرام کیفم را رها میکنم و جواب میدهم: _جانم «فرحناز» ؟ دارم میام... مادرم مرا در آغوش میگیرد و آرام کنار گوشم میگوید: _مراقب خودت باش بوسه ای بر پیشانی اش میزنم و میگویم: _چشم مامان گلم... فاطمه کنارم می آید ،محکم به شانه ام میزند و ارام میخندد، عاشق شیطنت هایش هستم...دلم برای خنده هایش ضعف رفت...دستش را محکم میگیرم و گونه اش را میبوسم...خیلی دوستش دارم ادامه دارد.... ✍نویسنده؛ بانو مینودری منبع؛ telegram,, @Bano_minodari72 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 💚🌷💚💚🌷🌷🌷💚🌷