eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
6هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
299 ویدیو
37 فایل
✨️﷽✨️ . 💚ازاین‌لیست‌کپی‌ #حرومه!❌️ https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/32342 . 🤍ن‍اشناس‌بم‍ون https://daigo.ir/secret/9932746571 . ❤️همه‌ی‌فعالیت‌ها،نذرظهورامام‌غریبمون‌مهدی‌موعود‌ عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف . . ✍️رمان‌شماره ♡۱۶۳♡ هم تمام شد.....
مشاهده در ایتا
دانلود
⚠️«جالب است واقعا بعضی فکر میکنند جنگ‌ مسابقه کُشتی است تا داور بگوید زدید حساب میشود اگه افراد مطمئن هم بگویند ما پیروزیم‌ ، باور نمیکنند!!» ♨️رژیم جعلی اسرائیل دارای رسانه ، دارای نفوذ ، دارای بعضی تکنولوژی های سخت افزاری انحصاری ، دارای ارتش به قول خودشان چهارم جهان و مدعی مدیریت جهان و حتی مدعی تصاحب سرمایه های جهان از ➖یمنی های جنگ زده ، تحریم‌شده ، محاصره شده‌ی بی ادعا موشک‌ هایپر سونیک میخورند ➖از یک گروه تقریبا غیررسمی مقاومت در عراق موشک‌میخورند و بندر ایلات شان آسیب می‌بیند ➖از یک گروه مقاومت دیگر که صاحب دولت و حکومت و منابع نیست اما ایمانی قوی دارد چنان آسیب می‌بیند که ادعاهای چند میلیارد دلاری گنبد آهنینشان هوا میرود 🔻برای اولین بار حیفا موشک میخورد ۲میلیون نفر به پناهگاه میروند 🔻امروز انصار الله اعلام میکند سنگین ترین حمله خود را از ۷ اکتبر به اسرائیل کردیم 🔻حزب الله چندین بار با تعداد زیاد موشک و راکت حواله اسرائیل میکند و بسیاری از پرتاب ها اصابت میکند ‼️بعد بعضی ها هنوز منتظرند که بزنیم درحالیکه آسیب‌ها به صورت جدی به اسرائیل وارد میشود ✅ایران در لحظه اقدام نمیکند ده ها سال است اقدام کرده 🔹یمن را آماده کرده ، 🔹شر عربستان را کم‌کرده 🔹حزب الله را تقویت کرده 🔹عراق را از داعش حفظ کرده 🔹آمریکا را در عراق محدود کرده 🔹دشمنانش در اقلیم کردستان را خلع سلاح کرده 🔹سوریه را از مرگ حتمی نجات داده ، به قول اسرائیلی ها سوریه را حیات خلوت خود کرده ♦️هزینه جنگ برای کشور بسیار بسیار زیاد است تدبیر در این جنگ ینی جوری بزنی که یا جواب ندهد یا نتواند که دیگر جواب بدهد ماندن در جنگ خسارت های سنگینی دارد بالخصوص با چنان قدرت دیپلماسی که الان بر مسند هستند... ⭕️پس اسرائیل در حال نابودی و ضربه خوردن است شما فکر میکنید اسرائیل می ایستد و آب شدنش را لحظه به لحظه مبیند و دست به انبار مهمات و بمب های هسته ای و اتم نمیزند؟! چیزی به نام شرف در اسرائیل وجود ندارد آقا فرمودند: "پیروز قطعی جنگ‌ حزب الله هست" 📌پس جای پیروز و بازنده را جابجا نکنیم
🏴 وَ بَشِّرِ الصَّابرِینَ الَّذینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُون 💔
یا ایّتُها‌النّفسُ‌المُطمَئنَة‌…1_1124650937.mp3
زمان: حجم: 3.3M
«إنّا لله وإنّا إليهِ رَاجعُون»😭 😭 | یآ أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِى إِلَى‏ رَبِّکَ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً..
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
دوستان و همراهان گرامی سلام و عرض ادب. شهادت رئیس جمهور عزیزمون ، آیت الله سید ابراهیم رئیسی و همه ه
🖤دوستان و همراهان گرامی سلام و عرض ادب. شهادت دبیرکل حزب‌الله عزیزمون ، آیت الله رو تسلیت عرض میکنم . به احترامشان چند روزی رمان نمیگذاریم. 🇮🇷🇱🇧
🌹شهید سپهبد قاسم سلیمانی: 🕊اگر آرزوی شهادت دارید اگر دوست دارید شهید شوید اول باید شهیدانه زندگی کنید، تا به آن مقام والای شهادت نائل شوید. مثالش مانند کسی است که اول باید علم بیاموزد، بعد تلاش کند بعد عالم شود. پس شهادت تنها آرزو نیست که هر وقت خواستی به آن دست پیدا کنید، باید تلاش کنید، برای آن بجنگید آن هم با شیطان نفست، به خدا نزدیک شوید و درست عمل کنید تا به سر منزل مقصود برسید. 🍃🌷-اگر کسی شوق شهادت دارد آن را فعلا طلب نکند، شهادت را در جنگ با آمریکا و اسرائیل از خدا بخواهید . . . - سپهبد شهید قاسم سلیمانی🌷🍃
که کارهای مربوط به پرونده را در آن پیگیری کنیم. این خانه‌ی قدیمی که با پانزده پله از حیاط جدا می‌شود، سه اتاق دارد که ما در پذیرایی‌اش مستقر شده‌ایم. دور تا دور اتاق با پشتی‌های قدیمی قرمز رنگ چیده شده است و فرش دستبافتی که در اتاق پهن شده فضای سنتی و دلنشینی را تشکیل می‌دهد. گوشه‌ی پرده‌ی اتاق را کنار می‌زنم و نگاهی به خانه‌های رو به رو می‌اندازم و رفت و آمدهای درون کوچه می‌اندازم. غروب خورشید مردم را کم کم به سمت خانه‌هایشان سوق می‌دهد و تب و تاب را از دل این روستای زیبا می‌گیرد. پرده را با ظرافت و دقت می‌کشم تا مبادا نقطه‌ای از درون خانه در دید قرار بگیرد. سپس تلفن ماهواره‌ای را از درون جیبم بیرون می‌آورم و شماره کمیل را می‌گیرم. خیلی طول نمی‌کشد که جواب می‌دهد: -سلام آقای برادر، رسیدی به سلامتی؟ با شنیدن صدایش لبخند به روی لب‌هایم گل می‌اندازد: -سلام و ارادت بزرگوار. آره الحمدلله، اوضاع شما چطوره؟ چی کار کردی با رفیق ما؟ پر انرژی حرف می‌زند: -از کی تا حالا شما رفیقای این مدلی پیدا کردی؟ بزار آبجی راضیه رو ببینم، از سیر تا پیاز ماجرا رو می‌زارم کف دستش! صدای خنده ام بلند می‌شود: -خدا ان‌شاءالله جوابت رو بده که ساخته شدی واسه اذییت کردن من. کمی می‌خندد و با جدیت ادامه می‌دهد: -الحمدلله اوضاع اینجا خوبه. رفیقت هم بعد از استعفا از شغل قبلیش یه هدیه‌ی تپل بهمون داد. متوجه حرفهایش می‌شوم. بی‌شک زنی که با پوشش گارسن برای سوژه ما غذا آورده بود و می‌خواست کارش را بسازد در رستوران نمانده است. با ذوق می‌پرسم: -اونوقت چه هدیه‌ای ازش گرفتی؟ کمیل هوشمندانه پاسخ می‌دهد: -یه آدرس جدید از محل کارش، یه آدرس تپل که از زیر دستمون در رفته بود... گمونم حدست درست بود عماد، این یکی به خوب کسایی وصله. لبخندی می‌زنم و درحالیکه به هزار نکته فکر می‌کنم از کمیل بابت زحماتش تشکر می‌کنم و از او می‌خواهم تا مأموریتش را با دقت فراوان و ظرافتی خاص ادامه دهد تا مبادا این شاه ماهی از دست ما سر بخورد. بعد از خداحافظی با کمیل به مهندس نگاه می‌کنم که در گوشه‌ی اتاق نشسته و درحالیکه از شدت سرمای هوا به بخاری برقی کوچکی که کنارش روشن چسبیده مشغول وارسی محتوای درون هارد است. علیهان نیز در اتاق دیگر به یک صندلی بسته شده است و بی‌تفاوت به داد و فریادهای مداومش هنوز با کسی دیدار نکرده است. تبلتم را برمی‌دارم و به تصاویر دوربین‌های اتاق علیهان نگاه می‌کنم. کلافه است و استرس دارد خفه‌اش می‌کند. این را به راحتی می‌شود از تکان‌های مداوم دست و پایش فهمید. گاهی گردنش را به چپ و راست حرکت می‌دهد و لحظه‌ای بعد سعی می‌کنم با کمک کتف، بینی‌اش را بخاراند. به سمت مهندس می‌روم و او نیز با دیدن من کمی از چایی درون فلاسک را برایم می‌ریزد و تعارفم می‌کند: -بفرمایید قربان. با دست تعارفش را رد می‌کنم: -تازه وسط‌های شهریوریم که اینجوری چسبیدی به بخاری ها. مهندس می‌خندد و خجالت زده می‌گوید: -آقا خیلی سرده این منطقه... هر جور حساب می‌کنم اصلا به شهریور ماه نمی‌مونه. لبخند کمرنگی می‌زنم و می‌پرسم: -چه خبر از سوغاتی این بزرگوار؟ ابرویی بالا می‌اندازد و می‌گوید: -سیستم ایمنی هارد خیلی پیچیده و عجیب و غریب نبود. هفت هشت دقیقه‌ای تونستم بازش کنم. تکه کاغذی را به سمتم تعارف می‌کند و ادامه می‌دهد: -این هم رمزی بود که روش گذاشته بودند. ابروهایم را بهم نزدیک می‌کنم: -محتواش چی؟ چیز به درد بخوری توش هست؟ مهندس با تأسف سری تکان می‌دهد و می‌گوید: -متاسفانه بله آقا. انگار متمرکز روی حزب الله بوده و اطلاعات خیلی مهم و حیاتی هم ازشون به دست آورده... سپس با انگشت پوشه‌های مختلف را نشانم می‌دهد و می‌گوید: -مثلا توی این پوشه یه تعداد از قطعاتی که مهندسان آموزش دیده حزب الله در حال ساخت و استفاده روی جنگ افزار هاشون هستند به تفکیک جمع آوری شده... یا این یکی که اسامی چند نفرشون به همراه یه بیوگرافی درست و درمون آرشیو شده! آه کوتاهی می‌کشم و می‌گویم: -این که خیلی بده! اینا گنجینه‌های حزب الله هستند. چطور اینقدر راحت این اطلاعات... مهندس حرفم را قطع می‌کند: -آقا متاسفانه اوضاع بدتر هم میشه. ساعت رفت و آمد و جزئیات مهم زندگی‌ش هم تو یکی دیگه از این پوشه‌ها هست. به نظر باید دنبال یکی بگردیم که خیلی به سید نزدیکه... شاید تو حلقه‌ی اولیه‌ی تیم حفاظتش! ✨ادامه دارد.... ❌کپی فقط با منبع 👈این هم منبع👇؛ 🌷نویسنده؛ علیرضا سکاکی ✨انتشار از کانال رمان امنیتی: @RomanAmniyati ❌کپی بدون قید آی‌دی کانال و ذکر نام نویسنده، به هیچ عنوان مورد رضایت صاحب اثر نیست 🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🌷✨✨🕊🇮🇷🇱🇧🕊✨✨🌷