امـــــام علـــی علیه السلام:
꧁ ماأَکثرَ العِبَرَ و َاقَلَّ الإِعْتِبــــــار ꧂
🌱رمان آموزنده، طلبگی و بر اساس واقعیت #مزد_خون
🌱قسمت ۳۹ و ۴۰
رسیدیم به ماشین... سوار که شدم به مهدی گفتم:
_احساس میکنم سرم به اندازهی تمام ضرباتی که اون مردهای دشداشه پوش به سر و صورت خودشون میزدن درد میکنه!
شاید هم بیشتر...
سری تکون داد و یک دستی، دستش رو انداخت توی فرمون و گفت:
_حق داری مرتضی! به قول حضرت امام (رحمهاللهعلیه):"اینقدر اسلام از این مقدسین و بعضاروحانی نماها ضربه خورده از هیچ قشر دیگه ای نخورده!" ضرر وجود حتی یک روحانی که در خط اسلام آمریکایی باشه آنقدر شدید و خطرناکه که یه ساواکی اینقدر خطرناک نیست!
بعد هم گوشیش رو داد دستم و گفت:
_اینکه میگه خطرناکه بخاطر اینه...
بعد صفحه ی گوشیش رو باز کرد دو تا فیلم رو دانلود کرد و گفت:
_نگاه کن!
اولین فیلم رو که باز کردم؛
انگار مراسم جشنی بود، توی ایران جمعی بودن با لباسهای قرمز و محیط تزئین شده، یکی وسط بلند داد میزد بگو:
"لعن علی عدوک یاعلی...."
و پشت سرش جمعیتی با صدای بلند تکرار میکردن و ادامه میدادن، حرفهایی میزدن که با دیدن فیلم دومی ترجیح میدم نگم!
خوب تا اینجا که به نظر همین مدل شیعه های افراطی و بر و بچه های صادق شیرازی بودن و که میخواستن عمق شیعه بودنشون رو مثلا نشون بدن!
که برای من کاملا واضح بود بحث شکستن وحدت و #بیبصیرتیشون ...
اما... اما....
امان از لحظه ای که فیلم دوم رو باز کردم!
نفسم به شماره افتاد و فقط میگفتم:
یا زهرا ... یازهرا...
احساس کردم دارم متلاشی میشم...
دیدن این صحنه درد کمی نبود!
توی فیلم دوم مثل فیلم اول جمعی بودن، اما کمی متفاوت، چون دو دسته وجود داشت!
سه و چهار نفر دست و پاهاشون بسته بود! بقیه دستشون شمشیر و قمه بود!
درست مثل صحنه هایی که همین چند لحظه قبل توی دسته ی عزاداری دیدم! یکی از اونهایی که معلوم بود لیدر اون جمع هستن گوشیاش رو روشن کرد و دقیقا همون فیلم اولی رو که من چند دقیقه پیش دیدم رو به طرف دوربین گرفت و گفت:
_آهای ... ( حرف نامربوطی زد و ادامه داد) حالا بگو اولی و دومی و سومی!
و بعد در حالی که فریاد میزد:
_آهای شیعهی امام علی، بیا شیعهی امام علیت رو نجات بده!!!!
و با تمام قساوت قلب که یه سنی افراطی (وهابی) میتونه داشته باشه اون سه چهار نفر رو قطعه قطعه کردن! قطعه ... قطعه...
حالم وصف نشدنی بود...
بگم مبهوت... متعجب... متاسف... متاثر...
نمیدونم هر کلمه ای که بتونه اون لحظه رو بیان کنه و زبانم و کلمات قاصر از گفتنش، که چقدر راحت اینجا به اسم شیعه بودن با جهل و افراط به سادگی باعث میشن خون شیعهی دیگری رو یه جای دیگه بریزن!
مهدی درحالیکه حال خراب من رو داشت میدید گفت:
_ تفکر انگلیسی یعنی #شیعهی افراطی با #سنی افراطی به سادگی میتونه شیعیان واقعی حضرت رو از بین ببره! #دین رو نابود کنه وچیزی از #انسانیت باقی نذاره!
و این سیاستی قوی، برای راحت به قدرت سیاسی و منفعت رسیدنه! و برای اجرایی کردنش چه جایی بهتر از یقهی آخوندی و لباس روحانیت!
مهدی راه افتاده بود و ازخیابونهای بالاشهر تهران یکی یکی میگذشت، اما من در زمانم ایستاده بودم...
فکرم متوقف شده بود...
که چرا باید بعضیها به اینجا برسند؟
چرا!
همینطور که دستم رو مدام به محاسنم میکشیدم و کلافه از دیدن چنین صحنه هایی بودم به مهدی گفتم:
_یه عده مثل خود سید صادق شیرازی و اطرافیانش و حامی هاشون حالا چه انگلیس چه امریکا که منفعتش رو میبرن درست! اصلا مشخصه که #هدفمند هم این کارها رو میکنن! اما بقیهی افراد که دیگه نفعی براشون نداره چرا چنین کاری میکنن و حاضرن خون خودشون رو با این وضع بریزن؟ این چه جور ارادت و عشقیه!
که باعث کشتن چند تا بیگناه توی یه کشور دیگه بشن!
مهدی لبخند تلخی زد و گفت:
_جوابش خیلی ساده است! #مزد خونشون رو که #دلارهای انگلیسی میده، اما شنیدی اون جمله ی معروف رو که میگه: امام گذشته را عاشق اند و امام حاضر را نه؟! چرا! چون امام گذشته رو هر طوری بخوان تفسیر میکنن، اما #امام_زمان رو باید #اطاعت کنند و فرمان ببرن به نظرت کدومش راحت تره؟ اطاعت کردن یا ارادت داشتن! ببین مرتضی یه طلبه یا یه فرد مذهبی یا یه فرد معمولی توی مسیر زندگیش از سه راه میتونه حرکت کنه، 👈یا اهل #ولایت هست که خوب راه درست رو میره، که بگم اهل ولایت هم بودن خیلی کار سخت و دشواریه و واقعا مرد میخواد! چون دشمن تمام تمرکزش روی زدن #ولایت_فقیه تا جایی که فکر کن وکیل سابق سیدصادق شیرازی شاکرالابراهیمی میگفت: سید صادق گفته ما مشکلمون با شخص خامنهای هست! که اگر یه روز نظرش راجع به قمه زنی تغییر کنه و بگه حلاله، ما بدون شک حرامش میکنیم! اگه یه روزی این شخص بگه هفتهی برائت درسته ما میگیم هفتهی وحدت درسته! دشمن اینقدر ولایت براش مهمه! که برنامه هاش رو طبق برعکس عمل کردن به حرفهای این شخص میچینه!