eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
4.5هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
209 ویدیو
37 فایل
#الهی‌به‌دماءشهدائناعجل‌لولیک‌الفرج . . . . 💚ن‍اشناسم‍ون https://daigo.ir/secret/4363844303 🤍لیست‌رمان‌هامون https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/32344 ❤️نذرظهورامام‌غریبمان‌مهدی‌موعود‌عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف . . ✍️رمان‌شماره ♡۱۲۸♡ درحال‌بارگذاری...
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴بسم الله الرحمن الرحیم.... 🖤اَلسَّلامُ عَلیَ الحُسَیْن علیه‌السلام وَ عَلیَ عَلیّ‌بن الحُسَیْن علیه‌السلام وَ عَلیَ اولادِ الحُسَیْن علیهم‌السلام وَ عَلیَ أَصحابِ الحُسَیْن علیهم‌السلام وَ عَلیَ أُختِ الحُسَیْن زینب الکُبریٰ سلام‌الله‌علیها وَ عَلیَ أَخ الحُسَیْن أَبالفَضلِ‌العَبّاس علیه‌السلام وَ رحمَةالله وَ بَرَکاته🖤🌱 🏴آغاز سال جدید قمری و برپایی عزای سرور و سالار شهیدان به همه شیعیان بخصوص شما عزیزان کانال تسلیت میگوییم علیه‌السلام https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
💚‌❤️⁩🤍داستان ما🖤🖤🖤 _میدانی مشکلشان چیست؟ +نه... چیست؟ _مشکل شان هویت مان است . با تمام عناصر هویتی مان سر ستیز دارند؛ دین مان قرآن مان پیامبر مان ائمه مان محرم مان تاریخ مان تمدن مان پرچم مان نیروی نظامی مان تیم های ملی مان تمامیت ارضی مان و ... ولشان کنید با غذا هایمان هم می‌جنگند !!! علیه‌السلام علیه‌السلام https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
واکنش امیرالمومنین علیه السلام به بدعت های غاصبین 🛑ِ فَقَالَ قَدْ عَمِلَتِ الْوُلَاةُ قَبْلِي أَعْمَالًا خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اللَّهِ ص مُتَعَمِّدِينَ لِخِلَافِهِ نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ وَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَرْكِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا كَانَتْ فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي حَتَّى أَبْقَى وَحْدِي أَوْ قَلِيلٌ مِنْ شِيعَتِيَ الَّذِينَ عَرَفُوا فَضْلِي وَ فَرْضَ إِمَامَتِي مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص أَ رَأَيْتُمْ لَوْ أَمَرْتُ بِمَقَامِ إِبْرَاهِيمَ ع فَرَدَدْتُهُ إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِي وَضَعَهُ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ رَدَدْتُ فَدَكاً إِلَى وَرَثَةِ فَاطِمَةَ ع وَ رَدَدْتُ صَاعَ رَسُولِ اللَّهِ ص كَمَا كَانَ وَ أَمْضَيْتُ قَطَائِعَ أَقْطَعَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص-لِأَقْوَامٍ لَمْ تُمْضَ لَهُمْ وَ لَمْ تُنْفَذْ وَ رَدَدْتُ دَارَ جَعْفَرٍ إِلَى وَرَثَتِهِ وَ هَدَمْتُهَا مِنَ الْمَسْجِد 🔰سپس امیرالمومنین علیه السلام رو باطرافيان خود كه جمعى از خانواده و خاصان آن حضرت و شيعيانش بودند كرد و فرمود: حكمرانان پيش از من كارهائى انجام دادند كه در آنها با رسول خدا (ص) مخالفت كردند و از روى تعمد راه خلاف پيمودند، و پيمانش را شكستند، و سنت و روشش را تغيير دادند، و اگر من بخواهم مردم را بترك آنها وادارم و بجاى اصلى آنها بازگردانم و بهمان ترتيب كه در زمان رسول خدا (ص) بود مقرر دارم 👈لشكر از دور من پراكنده شوند تا جز خودم تك و تنها بجاى نمانم و يا اندكى از شيعيان من كه برترى مرا شناخته و وجوب اطاعت و امامت مرا از روى كتاب خداى عز و جل و سنت رسول خدا (ص) دانسته‏اند بجاى مانند.👉 (در اينجا امير المؤمنين عليه السّلام براى نمونه بچند موضوع كه رسول خدا (ص) آنها را بطورى مقرر فرموده بود و أبو بكر و عمر و ديگران و بخصوص عمر آنها را تغيير داده اشاره ميفرمايد:) اگر ميديديد كه من دستور ميدادم تا مقام حضرت ابراهيم عليه السّلام را بجاى اصلى آن كه رسول خدا (ص) آن را در آنجا نهاده بود (و عمر آن را بجاى كنونى آورد) برميگرداندم. و فدك را (كه ابو بكر بغصب از فاطمه عليها السّلام گرفت) بورثه فاطمه عليها السّلام برميگرداندم. و صاع رسول خدا (ص) را بهمان نحو كه بود برميگرداندم (صاع مقدار آبى بود كه رسول خدا (ص) با آن غسل ميكرد و مقدار آن شش رطل بود و پس از آن حضرت اين مقدار را كم دانستند و خود آن حضرت نيز فرمود: مردمى بيايند كه آن را كم دانند). و زمينهائى را كه رسول خدا (ص) بمردمى واگذار كرد ولى حكم آن حضرت اجرا نگشت من آنها را بصاحبانش بدهم و حكم آن حضرت را اجرا كنم. و خانه جعفر را (كه داخل در مسجد الحرام كرده‏اند) بورثه‏اش بازگردانم و آن قسمت را از مسجد خراب كنم. 📚:الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص: 59
از بین رفتن تمام سنت‌ها برای اهل تسنن👇 1⃣: وَهْبِ بْنِ كَيْسَانَ قَالَ: رَأَيْتُ ابْنَ الزُّبَيْرِ يَبْدَأُ بِالصَّلَاةِ قَبْلَ الْخُطْبَةِ، ثُمَّ قَالَ: «كُلُّ سُنَنِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ غُيِّرَتْ، حَتَّى الصَّلَاةُ»1 🔰وهب بن کیسان می گوید من ابن زبیر را دیدم که نماز را قبل از خطبه‌ها می خواند و می گفت: همۀ سنت‌های پیامبر صلی الله علیه و آله تغییر کرده‌اند 2⃣:حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِيلَ، قَالَ: حَدَّثَنَا مَهْدِيٌّ، عَنْ غَيْلاَنَ، عَنْ أَنَسٍ، قَالَ: " مَا أَعْرِفُ شَيْئًا مِمَّا كَانَ عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قِيلَ: الصَّلاَةُ؟ قَالَ: أَلَيْسَ ضَيَّعْتُمْ مَا ضَيَّعْتُمْ فِيهَا "2 🔰 انس بن مالک گفت: من چیزی که در زمان رسول خدا صلی الله علیه و اله هست به یاد ندارم{ یعنی همه چیز تغییر کرده است} به او گفتند: پس نماز؟ گفت: پس آنچه بر سر نماز آوردید چه بود؟ 3⃣: ثَنَا عُثْمَانُ بْنُ أَبِي الرَّوَّادِ سَمِعت الزُّهْرِيَّ قَالَ دَخَلْنَا عَلَى أَنَسٍ بِدِمَشْقَ وَحْدَهُ وَهُوَ يَبْكِي فَقُلْتُ مَا يُبْكِيكَ فَقَالَ لَا أَعْرِفُ (مِمَّا) كُنَّا عَلَيْهِ فِي عَهْدِ رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلا الصَّلاةَ وَهَذِهِ الصَّلاةُ قَدْ ضُيِّعَتْ 3 🔰 زهری می گوید: در دمشق نزد انس بن مالک رفتیم، دیدیدم تنها نشسته گریه می کند، وقتی از علت گریه‌اش پرسیدیدم، پاسخ داد: از مجموع آنچه از اسلام فرا گرفتم، جزء این نماز سراغ ندارم که مانده باشد و آن هم ضایع شده است 4⃣: قَالَ الْحَسَنُ الْبَصْرِيُّ: «لَوْ خَرَجَ عَلَيْكُمْ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَا عَرَفُوا مِنْكُمْ إِلَّا قِبْلَتَكُمْ» 4 🔰حسن بصری گفت: اگر رسول خدا صلی الله علیه و اله به میان شما برگرد، از میان آن همۀ آن چه به شما تعلیم کرده است، جزء قبله شما چیز دیگری را نخواهد شناخت 5⃣: عُمَرُ بْنُ حَفْصٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي، قَالَ: حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، قَالَ: سَمِعْتُ سَالِمًا، قَالَ: سَمِعْتُ أُمَّ الدَّرْدَاءِ، تَقُولُ: دَخَلَ عَلَيَّ أَبُو الدَّرْدَاءِ وَهُوَ مُغْضَبٌ، فَقُلْتُ: مَا أَغْضَبَكَ؟ فَقَالَ: «وَاللَّهِ مَا أَعْرِفُ مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ شَيْئًا إِلَّا أَنَّهُمْ يُصَلُّونَ جَمِيعًا»5 🔰روزی ابودراء وارد منزل شد در حالی که خشمگین بود، گفتم: چرا خشمگین شده‌ای؟ گفت : به خدا قسم چیزی از دین محمد در میان این مردم سراغ ندارم جزء اینکه همه نماز می‌خوانند 📚منابع: 1:معرفة السنن والآثار البيهقي ج5 ص83 2: صحيح البخاری ج1 ص112 3: تغليق التعليق ص 2 ج 250 4:جامع بيان العلم وفضله ج 2 ص1221 5:صحيح البخاري 1 ص131 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ نکته: این روایات تماما از منابع اهل تسنن هستند لذا برا احتجاج با مخالفین ازشون استفاده باید کرد👈که به صراحت نشان از انحراف شدید در اهل تسنن دارد . 👈 الحمدلله ما شیعیان تا سال 329 هجری که از نعمت وجود امام بهرمند بودیم لذا از این انحرافات در امان بوده‌ایم لذا این انحرافات هیچ خللی به مذهب حقه شیعه اثنی عشری وارد نمیکند 👈نتیجه سقیفه چیزی بهتر از این نمی‌شود👉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽تذکر علیهم‌السلام و علما در روز 👈حواسمون باشه تو این دو ماه و صفر لحظه به لحظه قلب‌هامون باید با عجل‌الله‌فرجه باشه و ثواب قدم‌هامون در عزاداری علیه‌السلام رو نذر مولا کنیم. کلیپ "چطور تسلیت بگیم؟" تقدیم نگاهتان ⚫️ببینید و انتشار دهید
خب دیگه امروز ۴۰ پارت گذاشتم به جای فردا هم بشه😎 دیگه ادامه رو چهارشنبه میذارم😇 عیدتون مبارک🎁
(صلی‌الله‌علیه‌واله) (علیه‌السلام) شادی هامون مرهون سربازان گمنام (علیه‌السلام) هستیم.
┄┅┅┅┅┅┅┄❅🇮🇷❅┄┅┅┅┅┅┅┅┄ ┄┅┅┅┄❅🇮🇷❅┄┅┅┅┄
نماز یکشنبه‌های ماه ذی‌القعده🌹 خدایا به دعای بنده‌های خوبت و دعای علما و پرهیزگاران این عالم در ظهور امام زمان جانمون تعجیل کن🥺🤲 عجل‌الله تعالی فرجه الشریف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز ۲۳ ذی‌القعده روز زیارتی مخصوص علیه‌السلام است. در روایت آمده که: «مستحب است انسان در روز ۲۳ ذی‌القعده علیه‌السلام را از نزدیک یا دور با یکی از زیارت‌نامه‌های آن حضرت یا هر متنی که زیارت بر آن صدق کند، زیارت کند» روز زیارتی علیه‌السلام عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف @asheghane_mazhabii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 📽حفظ حتی به قیمت جان عجل‌الله‌فرجه؟! ⁉️آیا مرحوم این حرف و زده‌اند؟ منظورشان چه بوده است؟
جواب‌هاشون عالیه✅✅ رحمه‌الله‌علیه عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف
با تعجب بیشتری گوشی را گرفت. صدای گوشی را کم کرد. آن را بین گوش خودش و صادق نگه داشت و بی‌طاقت گفت: _چیشده عمو؟؟ حاج‌عمو:_بخاطر این ۶ ماهی که همسرت گل کاشته، بخاطر تموم موفقیت‌های قبلی که فراجا بود، و پرونده‌های الانش که تو اداره داشته، بخاطر خدمتی که تو در پرونده کردی، به هر دوی شما تشویقی دادن. هم به تو هم صادق، اونم یه مهمونی خصوصی ۸ نفره. دیدار با مقام معظم رهبری.... مهتاب دیگر چیزی نمی‌شنید.... گوشی نزدیک بود بر زمین بیافتد. شکه بودند. که صادق همزمان گوشی و دست بانویش را گرفت... حاج‌عمو از سکوت مخاطب استفاده کرد. پرسید: _مهتاب دخترم، هستی؟؟ صادق شکه شده بود. بریده بریده گفت: _آ...آره...دایی...بگوشم حاج‌عمو:_برای ساعت ۷ شب پرواز دارین. سریع برین خونه. فقط وسایل شخصی بیارین. ساعت ۱۲ شب برمیگردین شیراز. صادق با بغض گفت: _چشم نوکرتم دربست حاج‌عمو که تماس را قطع کرد، مهتاب بی‌اراده دست جلو دهانش گرفت. خودش را به صندلی نزدیکش رساند. نشست. اگر صادق دستش را نگرفته بود از شنیدن این خبر غش میکرد آرام و بی‌صدا هق‌هق گریه کرد.... صادق که حال دلدارش را دید. خودش پیش بقیه برگشت. توضیح مختصری داد. اما احترام خانم و ملوک خانم طاقت نیاوردند و هر ۴ نفر باهم به خانه برگشتند.... چند ساعت بعد هر دو در هواپیما شیراز را به مقصد تهران ترک کردند.... قبل از میهمانی و حضورشان در پیشگاه حضرت آقا... هنگام میهمانی... و بعد از آن حتی.... اشک چشمان این دو نفر خشک نشد.... چقدر این میهمانی نیم‌ساعته چسبید. ۸ نفر در این محفل نورانی بود... حضرت آقا مثل پدری مهربان احوالشان را پرسیده بودند. تشکر کردند. هدیه دادند. به هر نفر یک انگشتر. ولی انگشتر صادق و مهتاب خاص بود. چون تازه عروس و داماد بودند. انگشتر عقیقِ سِت . زیباتر از حلقه ازدواجشان. همانجا حلقه را درآوردند. انگشترهای عقیق را دست کردند... 🔸چند ساعت بعد....در هواپیما صادق:_من نتونستم زیاد به چهره آقا نگاه کنم مهتاب با اشک: _منم. حس میکردم واقعا جایی که از جنس بهشت و نور هست نشستم صادق:_مهتابم بخاطر تموم این مدت‌هایی که نیستم.. بخاطر تمام تحقیرها و توهین‌ها منو حلال کن.. به خاطر زندگی با من خیلی داری اذیت میشی! مهتاب:_یه بار حاج‌عمو گفت وقتی تو میری سر قبر شهدای گمنام از اونا میخوای گمنام باشی. قبوله گمنامی برای تو. اما بذار منم یه کم مجنون باشم. مجنون و فدایی اسلام و قرآن... صادق با عشق لبخندی زد: _پس مِن بعد، بنویسم در دلم، مهتاب، مجنون تر از من! مهتاب هم لبخند زد: _آره بنویس! 🇮🇷تقدیم به پیشگاه (عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف) به امید گوشه چشمی 🇮🇷تقدیم به تمام امنیت و انرژی هسته‌ای 🌺پایان🌺 ✍نویسنده؛ بانوی گمـــنام ⛔️داستان اختصاصی کانال «رمان مذهبی امنیتی» در هر شرایطی و میباشد https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🌺🌸🍃🌸🌺
🔴در جریان غزه از دیوار صدا در اومد اما از اینا نه! 🔹از اول هم معلوم بود این جماعت فقط به دنبال خراب کردن وجهه تشیع هستن. تمام دغدغشون خلاصه میشد در قمه زنی! 🔹اما حالا همه دنیا دیدن که حامیان واقعی غزه، شیعیان هستن
امـــــام علـــی علیه السلام: ꧁ ماأَکثرَ العِبَرَ و َاقَلَّ الإِعْتِبــــــار ꧂ 🌱رمان آموزنده، طلبگی و بر اساس واقعیت 🌱قسمت ۳۹ و ۴۰ رسیدیم به ماشین... سوار که شدم به مهدی گفتم: _احساس میکنم سرم به اندازه‌ی تمام ضرباتی که اون مردهای دشداشه پوش به سر و صورت خودشون میزدن درد میکنه! شاید هم بیشتر... سری تکون داد و یک دستی، دستش رو انداخت توی فرمون و گفت: _حق داری مرتضی! به قول حضرت امام (رحمه‌الله‌علیه):"اینقدر اسلام از این مقدسین و بعضاروحانی نماها ضربه خورده از هیچ قشر دیگه ای نخورده!" ضرر وجود حتی یک روحانی که در خط اسلام آمریکایی باشه آنقدر شدید و خطرناکه که یه ساواکی اینقدر خطرناک نیست! بعد هم گوشیش رو داد دستم و گفت: _اینکه میگه خطرناکه بخاطر اینه... بعد صفحه ی گوشیش رو باز کرد دو تا فیلم رو دانلود کرد و گفت: _نگاه کن! اولین فیلم رو که باز کردم؛ انگار مراسم جشنی بود، توی ایران جمعی بودن با لباسهای قرمز و محیط تزئین شده، یکی وسط بلند داد میزد بگو: "لعن علی عدوک یاعلی...." و پشت سرش جمعیتی با صدای بلند تکرار میکردن و ادامه میدادن، حرفهایی میزدن که با دیدن فیلم دومی ترجیح میدم نگم! خوب تا اینجا که به نظر همین مدل شیعه های افراطی و بر و بچه های صادق شیرازی بودن و که میخواستن عمق شیعه بودنشون رو مثلا نشون بدن! که برای من کاملا واضح بود بحث شکستن وحدت و ... اما... اما.... امان از لحظه ای که فیلم دوم رو باز کردم! نفسم به شماره افتاد و فقط میگفتم: یا زهرا ... یازهرا... احساس کردم دارم متلاشی میشم... دیدن این صحنه درد کمی نبود! توی فیلم دوم مثل فیلم اول جمعی بودن، اما کمی متفاوت، چون دو دسته وجود داشت! سه و چهار نفر دست و پاهاشون بسته بود! بقیه دستشون شمشیر و قمه بود! درست مثل صحنه هایی که همین چند لحظه قبل توی دسته ی عزاداری دیدم! یکی از اونهایی که معلوم بود لیدر اون جمع هستن گوشی‌اش رو روشن کرد و دقیقا همون فیلم اولی رو که من چند دقیقه پیش دیدم رو به طرف دوربین گرفت و گفت: _آهای ... ( حرف نامربوطی زد و ادامه داد) حالا بگو اولی و دومی و سومی! و بعد در حالی که فریاد میزد: _آهای شیعه‌ی امام علی، بیا شیعه‌ی امام علیت رو نجات بده!!!! و با تمام قساوت قلب که یه سنی افراطی (وهابی) میتونه داشته باشه اون سه چهار نفر رو قطعه قطعه کردن! قطعه ... قطعه... حالم وصف نشدنی بود... بگم مبهوت... متعجب... متاسف... متاثر... نمیدونم هر کلمه ای که بتونه اون لحظه رو بیان کنه و زبانم و کلمات قاصر از گفتنش، که چقدر راحت اینجا به اسم شیعه بودن با جهل و افراط به سادگی باعث میشن خون شیعه‌ی دیگری رو یه جای دیگه بریزن! مهدی درحالیکه حال خراب من رو داشت میدید گفت: _ تفکر انگلیسی یعنی افراطی با افراطی به سادگی میتونه شیعیان واقعی حضرت رو از بین ببره! رو نابود کنه وچیزی از باقی نذاره! و این سیاستی قوی، برای راحت به قدرت سیاسی و منفعت رسیدنه! و برای اجرایی کردنش چه جایی بهتر از یقه‌ی آخوندی و لباس روحانیت! مهدی راه افتاده بود و ازخیابونهای بالاشهر تهران یکی یکی میگذشت، اما من در زمانم ایستاده بودم... فکرم متوقف شده بود... که چرا باید بعضی‌ها به اینجا برسند؟ چرا! همینطور که دستم رو مدام به محاسنم میکشیدم و کلافه از دیدن چنین صحنه هایی بودم به مهدی گفتم: _یه عده مثل خود سید صادق شیرازی و اطرافیانش و حامی هاشون حالا چه انگلیس چه امریکا که منفعتش رو میبرن درست! اصلا مشخصه که هم این کارها رو میکنن! اما بقیه‌ی افراد که دیگه نفعی براشون نداره چرا چنین کاری میکنن و حاضرن خون خودشون رو با این وضع بریزن؟ این چه جور ارادت و عشقیه! که باعث کشتن چند تا بیگناه توی یه کشور دیگه بشن! مهدی لبخند تلخی زد و گفت: _جوابش خیلی ساده است! خونشون رو که انگلیسی میده، اما شنیدی اون جمله ی معروف رو که میگه: امام گذشته را عاشق اند و امام حاضر را نه؟! چرا! چون امام گذشته رو هر طوری بخوان تفسیر میکنن، اما رو باید کنند و فرمان ببرن به نظرت کدومش راحت تره؟ اطاعت کردن یا ارادت داشتن! ببین مرتضی یه طلبه یا یه فرد مذهبی یا یه فرد معمولی توی مسیر زندگیش از سه راه میتونه حرکت کنه، 👈یا اهل هست که خوب راه درست رو میره، که بگم اهل ولایت هم بودن خیلی کار سخت و دشواریه و واقعا مرد میخواد! چون دشمن تمام تمرکزش روی زدن تا جایی که فکر کن وکیل سابق سیدصادق شیرازی شاکرالابراهیمی میگفت: سید صادق گفته ما مشکلمون با شخص خامنه‌ای هست! که اگر یه روز نظرش راجع به قمه زنی تغییر کنه و بگه حلاله، ما بدون شک حرامش میکنیم! اگه یه روزی این شخص بگه هفته‌ی برائت درسته ما میگیم هفته‌ی وحدت درسته! دشمن اینقدر ولایت براش مهمه! که برنامه هاش رو طبق برعکس عمل کردن به حرفهای این شخص میچینه!
🔴در جریان غزه از دیوار صدا در اومد اما از اینا نه! 🔹از اول هم معلوم بود این جماعت فقط به دنبال خراب کردن وجهه تشیع هستن. تمام دغدغشون خلاصه میشد در قمه زنی! 🔹اما حالا همه دنیا دیدن که حامیان واقعی غزه، شیعیان هستن
🏴بسم الله الرحمن الرحیم.... 🖤اَلسَّلامُ عَلیَ الحُسَیْن علیه‌السلام وَ عَلیَ عَلیّ‌بن الحُسَیْن علیه‌السلام وَ عَلیَ اولادِ الحُسَیْن علیهم‌السلام وَ عَلیَ أَصحابِ الحُسَیْن علیهم‌السلام وَ عَلیَ أُختِ الحُسَیْن زینب الکُبریٰ سلام‌الله‌علیها وَ عَلیَ أَخ الحُسَیْن أَبالفَضلِ‌العَبّاس علیه‌السلام وَ رحمَةالله وَ بَرَکاته🖤🌱 🏴آغاز سال جدید قمری و برپایی عزای سرور و سالار شهیدان به همه شیعیان بخصوص شما عزیزان کانال تسلیت میگوییم علیه‌السلام https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🚨دقت کردید خداوند چطور شهادت شهید هنیه رو رقم زد؟ ظاهرش اینه که ایشون در یک کشور دیگه و غریبانه شهید شد 👈اما فرض کنید مثل فرزندانشون داخل غزه به شهادت میرسید کجا بر پیکرشون نماز میخوندن؟ چند نفر جمعیت میتونست در تشییع ایشون شرکت کنه؟ و چه کسی بر ایشون نماز میخواند؟ اصلا پوشش خبری چندانی داده میشد؟ ✊باز هم دشمن احمق خواست نور الهی رو خاموش کنه ولی تقدیر الهی اینطور رقم زد : 🔸️کسی که از همه چیز خودش گذشت 🔹️در مملکت امام زمان شهید شد 🔸️ولیّ امام زمان بر پیکرش نماز می خواند 🔹️تشییع میلیونی و با شکوه 🔸️با پوشش خبری جهانی لحظه به لحظه 🔹️و محل اجتماع تمام آزادی خواهان جهان که با او وداع کنن 💟از این زیباتر هم داریم؟ و از این مقتدرانه تر؟ عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا ایران، اسرائیل را نابود نمی‌کنه ؟ 🎙حجت الاسلام راجی ▪️حرم مطهر حضرت شاهچراغ علیه السلام عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف
Gharahi2.mp3
9.75M
📌صوت کامل عجیب آیت الله قرهی با موضوع نزدیکی : منتظران ظهور حتما گوش کنید ظهور خیلی خیلی نزدیکه
🌱🇮🇷🌱🇮🇷🌱🇮🇷🌱🌱🇮🇷🌱🇮🇷🌱🇮🇷رمان بلند، فانتزی، انقلابی و عاشقانه 🌱 ✍قسمت ۵۵ و ۵۶ خبرهای خوب یکی یکی از راه میرسیدند، ولی حس خوبی نداشتم! احساس میکردم هر لحظه ممکن است دایی یا مرتضی را بگیرند و آرامش‌مان نابود شود. آن شب هم تمام میشود و به خانه میروم. دایی و مرتضی دارند در مورد افکار هم صحبت می کنند و مرتضی مصمم است و از رفتار مسلحانه‌ی سازمان دفاع میکند. به آشپزخانه میروم و سلام میدهم.جوابم را میدهند و چای میریزم، مرتضی به دایی اینگونه میگوید: _کمیل جان! خودت تو خیابونا هستی! میبینی که اونا دارن با اسلحه مردمو لت و پار میکنن! اسلحه اس و شوخی که نیست، بخوری زخمی میشی! یکی نباید باشه با سلاح جلوشون بگیره؟ جواب های هویه! دایی با خونسردی خاصی لب برمیچیند و میگوید: _منم قبول دارم آدم تیر میخوره و حتی میمیره! ولی همین خونهایی که میریزه درخت انقلابمون رو آبیاری میکنه. برای هر تغییری لازمه خونهایی ریخته بشه و کسانی جونشون رو فدا کنن تا به سختی بدست بیاد. چیزی که به سختی بدست بیاد راحت از دست نمیره! اون ها هم زنده ان حتی بیشتر از منو تو کار میتونن انجام بدن. همین شهیدا نباشن، همه فکر میکنن جون ارزشش از همه چیز بیشتره و نمیفهمن آرمانهایی جز این دنیا و جسمم هست. از حرفای من اینطور برداشت نکن که جون برامون مهم نیست! اتفاقا خیلی مهمه و اگه نباشه انقلابی نمیشه و موافقم هر چیزی ارزش جون آدم رو نداره اما شهادت مرگ نیست که جون رو بگیره! چیزی فراتر از مرگه که اگر جسمو بگیره در عوضش خیلی چیزا میده. حرفهای دایی برایم حکم چراغدانی داشت که اشعه های نورش قلبم را روشن و منور میکرد. بیصدا گوشه‌ای نشسته‌ام و گوش میدهم. آقامرتضی میگوید: _من حرف‌هاتو قبول دارم اما با همین اسلحه میشه زهرچشم گرفت و خودی نشون داد. چای تعارف میکنم و این بار من پا به میدان سخن میگذارم. _به نظر من که توی خیابون راه میوفته و خشمی که توی صورتشون دیده میشه بیشتر خودی نشون میده و زهرچشم میگیره. گروهک های مسلحانه کارشون سخته و کم میشه عملیات کرد برای همین فاصله ای بین عملیات ها ایجاد میشه و کمتر فعالیتی به چشم میاد. شاه هم میگه چار تا جوون ان دیگه! ولی وقتی همه خودشونو توی خیابان با یک شعار نشون بدن شاه میفهمه با یک ملت طرفه نه با یک سازمان که حالا هزارنفر هم عضو داره! آقامرتضی میخواهد چیزی بگوید اما نگاهی که به من میکند؛ باعث میشود سکوت کند. چای میخوریم و بعد نیمرو درست میکنم. دایی بیچاره که معلوم است گرسنه بوده، با اشتها غذا میخورد و به به میکند. صبح براب پخش اعلامیه از خانه بیرون میزنم.چند خیابانی میروم و به چند مغازه سرک میکشم. توی بعضی از مغازه‌ها اعلامیه میگذارم و بیرون می‌آیم. وارد یک مغازه‌ی پوشاک میشوم و چرخی میزنم. اعلامیه را کنار ویترین میگذارم اما همین که سرم را بالا می‌آورم اول یک مرد خشمگین سبیلو را میبینم بعد هم بالای سرش عکس قاب شده ی شاه را میبینم. چهره ام را با چادر میپوشانم و خودم را از مغازه بیرون می‌اندازم. مرد غرغر کنان دنبالم میدود، من هم تمام قدرتم را در پاهایم جمع میکنم و مثل برق و باد فرار میکنم. یک کوچه میبینم و وارد میشوم. کوچه ی تنگی است و جوی کوچکی از میان ان رد می شود. هر که مرا میبیند کناری میپرد و هین می کشد. رنگ به رخسارم نمانده و قلبم تیر میکشد.در پس این کوچه یک کوچه ی دیگر می بینم و وارد میشوم. با دیدن بن بست در بهت فرو میروم و اشکم درمی‌آید.هر لحظه منتظرم مرد از راه برسد و دستگیرم کند. چشمانم را میبندم و به یاد ، در لحظات سختم از (عجل‌الله‌ تعالی‌ فرجه‌الشریف) کمک میخواهم. هنوز دعایم کامل نشده که کسی دستم را میگیرد و وارد خانه ای میکند. اضطراب و پریشان درحالی در دلم رخنه می کند و با وحشت به اطرافم نگاه میکنم که چشمم پیرزنی مهربان را میبیند. پیرزن سلام میکند و مرا به کنار حوض میکشاند.مشتش را از آب پر میکند و به صورتم میپاشد. نگرانی در چشمانش هویدا میشود با لحن زیبا و روستایی اش میپرسد: _چه کار کِردی دخترجان؟ چَرا رنگ به صورِتِت نیس؟ وایستا گل‌گاوزبون بهت میدِم حالیت جا بیاد. دستش را میگیرم و نفس زنان میگویم: _من باید برم وگرنه براتون دردسر میشم. لبخندی میزند و دهان بی دندانش باز میشود. آب دهنش را قورت میدهد و میگوید: _مِ خودُمون دردسِرُم مادِر جان! چی چی میگوی؟ یکهو صدای مرد در کوچه بلند میشود و با داد نشانی مرا میگوید تا همسایه ها مرا به او تحویل دهند.پیرزن با نگاهش به من اطمینان میدهد و با خنده میگوید: