فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°🎯| #غربالگرے |🎯°
آهــــــای غــــرب👊👊
بعــــله با شمــا هستم💪
دقیـــقا با خــوده شمــا👊
اینجــا ایران🇮🇷🇮🇷🇮🇷
مــا حتے اگــــه به نـــون
شــــب هم محتاج بــاشیم👊
بـــازم جــــونمون برای انقلابمون🇮🇷
نــــظام و رهـــبرمون🇮🇷
در میـــره💪
پــــس ڪاسه و ڪوزتو جمع ڪن
بـــزن به چــــاااااااااڪ👊👊👊
این ڪلیپ دیدن داره اساسے☝️🇮🇷
ڪیف ڪنید با دیدنــــش☺️☺️
فــــرنگـ بــدون سانســـــور🙄👇
📡| @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_نود_ودو ♡﷽♡ _سلام بابایی اما به جای پدرش صدای پریناز را میشنود که گویا
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_نود_وسه
♡﷽♡
_اولش کلی سرزنشم کرد که چرا زودتر نگفتم و این حرفا بعد دلایلمو پرسید و آخرش هم که
گفت با دوستاش صحبت میکنه و کتابایی که بهم کمک میکنه رو میگیره
آیه میخندد و میگوید:پس خدا روشکر... حالا چی میخوای بخونی!
کمیل میگوید: خب من اولش مد نظرم موسیقی بود ساز سنتی ...اما ابوذر بعد از فهمیدن ماجرا
کلی باهام صحبت کرد و گفت انتخاب خودته همه چی مربوط به خودته اما من جات بودم میرفتم
یه رشته ای که بشه خیلی بیشتر توش کار انجام داد...میگفت خدا رو هنرمندا حساب ویژه ای باز
کرده و اینکه انتخاب های بهتری هم هست ... منم که عاشق موسیقی نبودم فقط خوشم میومد و
یکم فکر کردم دیدم کارگردانی هم رشته خوبیه و ابوذر هم تاییدش کرد!
_یعنی به خاطر ابوذر خواستی از علاقه ات بگذری؟
_نه خب ... نظر ابوذر بی تاثیر نبود! میشناسیش که جوری قانعت میکنه که حرف واسه گفتن
نداشته باشی !ولی عجب نامردیه از اون روز تا حالا تو خونه صدام میکنه مطرب!
آیه میخندد و میگوید: خدا نکنه آتو بدی دست این بشر!
کمیل از یاد آوری ماجرای دیشب خنده اش پر رنگ تر میشود و میگوید: نمیدونی که دیشب سینی
دستش گرفته بود اومد تو اتاقم لب کارون میخوند و کلی بابا و مامان و به خنده انداخته بود!!
آیه خندان نگاهی به ساعت می اندازد و میگوید: خدا آخر و عاقبت ما رو به خیر کنه با این اعجوبه
های بابا محمد پاشو پاشو بریم دیرومون شد آقای مطرب!!
_____________________
ابوذر آن روز را دانشگاه نداشت و ترجیح داد در خانه هم نباشد... مثل همیشه پاتوق تنهایی هایش
پیش حاج رضا علی بود... او شاید جزو معدود جوانهای بیست و سه ساله این روز ها بود که با
مردی ۷۰ ساله رفاقت میکرد و وقت میگذراند...
میدانست حاج رضا علی هم آن روز در حوزه کاری نداشت و تصمیم گرفت به خانه اش برود...
دیگر حاج خانم همسر حاج رضا علی به این رفت و آمد های شاگردان حاج رضا علی عادت داشت!
زنگ در را فشرد و صدای دوست داشتنی پیرزن پیچید: کیه؟
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_نود_وسه ♡﷽♡ _اولش کلی سرزنشم کرد که چرا زودتر نگفتم و این حرفا بعد دلای
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_نود_وچهار
♡﷽♡
_مهمون نمیخواید حاج خانم؟
در گشوده شد و پیرزن خوش سیرت و خوش صورت با لبخند به ابوذر گفت: خوش اومدی آقا ابوذر
بفرمایید تو...
یا الله یا الله گویان وارد خانه قدیمی و با صفای حاج رضا علی شد و گفت: استاد نیستند؟
_چرا پسرم تو اتاق خودشون دارن کتاب میخونن فکر کنم که صدای در رو نشنیدن...
حاج رضا علی از سر و صداهای بیرون فهمید که مهمان دارند در حجره کوچکش در حیاط را باز
کرد و با دیدن ابوذر لبخندی زد و گفت: سلام علیک ابوذر خان بفرمایید تو خوش اومدید
ابوذر با لبخند او را در آغوش گرفت و شانه اش را بوسید... و با راهنمایی او به حجره با صفایش
داخل شدند...
روی قالی قدیمی اما خوش نقشه نشست و به در و دیوار ساده اما باصفای اتاقک مطالعه حاج رضا
علی خیره شد و از دیدن این همه زیبایی غرق لذت شد...
رضا علی با صدای بلند گفت: خانم بی زحمت یه دو تا چایی میتونید برای ما بیارید؟
صدای حاج خانم آمد که: چشم
_چشمت بی بال خانم ..
بعد آمد و نشست روبه روی ابوذر و گفت:خب چه عجب از این طرفا جاهل؟
ابوذر لبخندی زد و گفت: همینجوری دلم هواتونو کرده بود...
در باز شد و حاج خانم با سینی چای در آستانه در ایستاد... حاج رضا علی از جای برخواست و
سنی را از او گرفت و تشکر کرد...
ابوذر با گفتن زحمت نکشید چای را برداشت و کنارش گذاشت...
و حاج رضا علی پرسید: خب چه خبرا؟
خبرکه با اجازتونامشب میخوایم بریم خواستگاری...
_خب الحمدالله.... ان شاءالله که هرچی خیره پیش بیاد...
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_نود_وچهار ♡﷽♡ _مهمون نمیخواید حاج خانم؟ در گشوده شد و پیرزن خوش سیرت و
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_نود_وپنج
♡﷽♡
_ان شاءالله....شما هم دعا کنید دیگه برامون حاجی
_خدا کنه هرچی به صلاحته برات رقم بخوره...
ابوذر قدری به کتابهای با سلیقه چیده شده توی کتابخانه خیره شده بود که حاج راض علی گفت:
راستی یه خبر برات دارم...
ابوذر کنجکاو نگاهش کرد و گفت: چه خبری؟
حاج رضا علی جرعه ای از چایش نوشید و گفت: راستی خیلی چایی نخور ... اطبا میگن واسه استخوان ها خوب نیست...گل گاو زبمونمون تموم شده بود وگرنه با چای ترش و نبات جوشونده
خوش مزه و مقوی میشد
ابوذر میخندد و میگوید: چشم حاجی...نگفتید خبرتون چیه؟
حاج رضا علی کتاب در دستش را میبندد و میگوید: آقای مهندس داره بر میگرده ایران...
ابوذر قدری به مغزش فشار آورد تا بفهمد منظور حاج رضاعلی به کیست؟ و ناگهان چیزی یادش
آمد و با شوق گفت: امیرحیدر؟
حاج رضاعلی لبخند و زد و گفت: بله ... امیر حیدر
شوقی وصف نا پذیر وجود ابوذر را فرا گرفت .... این شاید بهترین خبر این روزها بود...امیر حیدر
داشت بر میگشت و این خیلی خوب بود...چقدر این چند سال دوری به ابوذر سخت گذشت دوری
از رفیقی که گرچه ۵ سال از او بزرگتر بود اما از برادری برایش کم نگذاشته بود... امیرحیدر باز
میگشت.... ابوذر این خبر خوش را به فال نیک گرفت ...
باید زودتر این خبر را به پدرش میداد!
محمد نگاهی به ساعت می اندازد و میگوید: خانمها واقعا نمیخواید عجله کنید؟
ابوذر سعی میکرد آرامشش را حفظ کند به همین خاطر سری به تاسف تکان داد و تنها با تسبیح
تربتش ذکر میگفت و کمیل سرخوش به تکاپوی اهالی خانه نگاه میکند...
سامره که از خیلی قبل آماده شده میرود و روی پای ابوذر مینشیند و کودکانه میپرسد: الان میخوایم
بریم عروستو بیاریم؟
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
°|🌹🍃🌹|°
#همسفرانه
از اول نامزدیمون...💍
با خودم کنار اومده بودم که من،
اینو تا ابد ڪنارم نخواهم داشت...
یه روزے از دستش میدم...
اونم با شهادت...
وقتی كه گفت میخواد بره...
انگار ته دلم ،آخرین بند پاره شد...💔
انگار میدونستم ڪہ دیگه برنمیگرده...
اونقد ناراحت بودم...
نمیتونستم گریه کنم...
چون میترسیدم اگه گریه ڪنم،
بعداً پیش ائمه(ع) شرمنده شمـ 😞
يه سمت ايمانم بود و
يه سمت احساسم...
احساسم ميگفت جلوش وایسا نذار بره...❌
ولی ایمانم اجازه نمیداد...
یعنی همش به این فکر میکردم
که قیامت...
چطور میتونم تو چشماے امیرالمؤمنین(ع)نگاه کنم و...
انتظار شفاعت داشته باشم...
در حالےکه هیچ کاری تو این دنیا نکردم...
اشکامو که دید...
دستامو گرفت و زد زیر گریه و گفت...😭
"دلمو لرزوندی ولی ایمانمو نمیتونی بلرزونیـــــا..."
راحت کلمه ی...
...دوستت دارم...
...عاشقتم...
رو بیان میڪرد...
روزی که میخواست بره گفت...
"من جلو دوستام،پشت تلفن نمیتونم بگم...
...دوستت دارم...
میتونم بگم...
...دلم برات تنگ شده...💔
ولی نمیتونم بگم "دوستت دارم"
چیکار کنم...؟!"
گفتم...
"تو بگو یادت باشه،
من یادم میفته...
از پله ها که میرفت پایین...
بلند بلند داد میزد...
❣یادت باشـہ...
❣یادت باشـہ...
منم میخندیدم و میگفتم:
یادم هسسست...
یادم هسسست...😭
#زندگی_به_سبک_شہــدا 🌷
#به_روایت_همسر_شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی 🕊
ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇
🍂|°• @asheghaneh_halal
°•| #ویتامینه🍹 |•°
ڪلام مــ👨🏻ــرد
باید پــــر باشھ از
حس حمایت گرے، پشتیبانے
و مراقبت از همســــر...😌👇
•💗•نگران نباش، من درستش میڪنم...
•💗•غصھ نخور، بسپارش بھ منــ...
#حمایتڪنندهباشید☺️
لحظہ ــهاے ویتامینے در😃👇
°•|🍊|•° @asheghaneh_halal
•□💗□•
#طلبگی
وقتے ڪه شهید شد بدنش
تڪه تڪه شد...😞
آرے تڪه هاے بدنش را
داد ڪه چادر خاڪے مادر
تڪه تڪه نشود...❌
همیشه مےگفت:
از خواهرانــ🍃
مےخواهم ڪه حجابشان را مثل حجاب
حضرت زهرا(س) رعایت ڪنند...
نه مثل حجاب هاے امروزے...
چون این حجاب ها بوے زهرا نمیدهند...
#بسیجےمدافعحرم
#طلبہشهیدمحمدهادےذوالفقارے
@asheghaneh_halal
•□💗□•
🎈•| #دردونه |•🎈
#خاڪ_بازے
موجب افزایش سطح
سروتونین در مغـــز می شود😯
سروتونین هورمون نشاط است.
سروتونین،
یڪ انتقال دهنده عصبے
است ڪه بر خُلــق، حافظه،
یادگیری، اشتها، خواب و... تاثیر
مثبت✅ دارد.
#نڪاتتربیتے_ریزوڪاربردے 😌👇
👶🏻| @asheghaneh_halal
Iman Ebrahimi - Iran.mp3
4.18M
🇮🇷🇮🇷
•| #جوان_انقلابے|•🇮🇷
یڪ، دو، سـه💪
ساعتهای قــبل از 22 بهمـن
چــه لذتے دارد🇮🇷
بدو بدو هایے ڪه مےدانے
چــه مقصـــد قشنگــے دارد🇮🇷
اگــه این مقصد ختم بشه
به #چهل_سالگے🇮🇷
زیبــاترین حسهای دنــیا را
به همــراه دارد🇮🇷🇮🇷
برای مــا ڪه آن روزها نــبودیم
و حال و هوای آن روزها را درڪ نڪردیم
امــا از پدر و مــادرانمــان یاد گــرفتیم
انقلابمــان را حفظ ڪنیم🇮🇷🇮🇷
و برای آینده آن تلاش ڪنیم🇮🇷
ایرانمـــان را حفظ ڪنیم🇮🇷🇮🇷
و به داشتــنش بر خود ببــالیم🇮🇷🇮🇷
دقـــیقا 19 ساعــت🕰
تـــا سالگـــرد#چهل_سالگے
باقے مــانده است🇮🇷🇮🇷
ایرانـــــم دوسـتت دارم🇮🇷🇮🇷🇮🇷
آینــده یعنے #جــوان_انقلابے🇮🇷
مــا جــوونا مےدویم برای داشتن
ایرانے قـــدرتمنـد💪
ایرانے عزتمنــد💪
🇮🇷•@asheghaneh_halal
🇮🇷🇮🇷
🌷🍃🌷
🍃🕊
🌷
#خادمانه | #چفیه
#ختم_صلوات امروز بھ نیت:
"شھیـد جاویدالاثر همت روحـے"
جمع صلوات گذشتھ 🌷 ۲۷۳۰ 🌷
ارسال صلوات ها👇
🍃🌸 @khadem_eshgh
ھـر روز مھمان یڪ شھیـد👇
|🕊| @asheghaneh_halal
🌷
🍃🕊
🌷🍃🌷
عاشقانه های حلال C᭄
🌷🍃🌷 🍃🕊 🌷 #خادمانه | #چفیه #ختم_صلوات امروز بھ نیت: "شھیـد جاویدالاثر همت روحـے" جمع صلوات گذشتھ
🌸🍃
🍃
#چفیه | #خادمانه
گم گشتـه ی مادر؟!
هنوز نیامدی؟
یوسفِ مادر؟!
بیـا و..
کنعانِ دل مادرت را گلستان کن!
بیا که در برهوت دل، اهل کنعان
به دنبال خیال تو میگردند..
چه کنیم که سرابے بیش نیست..
یوسف به چاه افتاد و
زلطف یزدان، والا مقام شد..
تو به باتلاق افتادی و
ز لطف مَنّٰان شافع دلها شدی..
همنشین زهرا(س) شدی..
از واژه ی "مفقود" لغت نامه دهخدا بگیر
تا اثرش که تو چه زیبا معنایش کردی!
دیروز در باتلاق گل آلود،تو را گم ڪردیم
و امروز سےوسه سالمین سالگرد دلتنگے ماست..
درست سےوسه سال پیش!
خبـری از تو نداریم، اما شڪےندارم ڪه
فڪه و طلاییه و اروند ڪم بےخبر از تو نیستند...
بحث شلمچه ڪه جداست!
تمام خبرها دست اوست...
چه جاذبـهای داشتے تو ڪه حتے خاک این منطقه
تماما ز تو سهمے از آن خود ڪرده بود....
از مادرت بگویم ڪه تا چند سال
در خانه را نمےبست و ڪنار در مینشست
تا مبادا تو پشت در بمانے..
از همان مادری ڪه ڪربلای حسین را با پیرهن گل گلے خانِگے اش رفت و پرسیدند: چرا با این لباس مادر؟!
گفت:
پسرم تو کربلاست...همنشین سیدالشهدا
میترسم با لباس رسمے برم، منو نشناسه!
آخ ڪه چه داغے نشاندی بر دل مادر...
جوان نوزده ساله بودی و مادر هنوز هم که هنوزه روزی هزار مرتبه به قربان قد و قامت پسر رشیدش میرود..
البته چند سالےست ڪه آن در هنوز بازه؛ اما خبری از مادر نیست...💔
#شهیدجاویدالاثرهمتروحے💚
#سالگردشهادتشان😔✋🏻
#دست_نوشته
#مائده_عالےنژاد
🍃 @asheghaneh_halal
🌸🍃
🍃🇮🇷
#بکانه
همــه مےآییــم براے
سربلنـــدے ایــران عـزیزمون😍
خوشگلــ سازے گوشے😌👇
@ASHEGHANEH_HALAL
🍃🇮🇷
Hosein Haghighi - Hello To The Future.mp3
9.05M
🇮🇷💪
🇮🇷
💪•| #چهل_سالگے |•💪
خســته نشـــو، طاقت بیــار 💪
ڪه عمــر ایــن سختیــای ڪوتاهه💪
نگــاه ڪن به خــورشید🌞
ڪه داره مےخنــده😄
سلام ڪن بــه فــردا😉
سلام ڪــن به آینــده💪🇮🇷
#حســین_حقیقے📥
#آینــده_یعنے_روشنای_انقلاب🇮🇷
🇮🇷•| @asheghaneh_halal|•
🇮🇷💪
🇮🇷
Hamed-Zamani-Fasle-Residan-128-1-2.mp3
5.18M
🇮🇷🍃
🍃🌸
🌹•| #خادمانه |•🌹
برای هــر موضوعے باید #مقدمه_چینے
ڪنیم😄
دیگـــه راهپیمــایے فــردا ڪه جای
خــودشو داره💪💪
فــردا #جشن_تولـد_انقلابمــونه🇮🇷
باید حسابے قبلش حــرف بزنیم
بــــرنامه ریزی ڪنیم😉
و بعــدش بریــم تو میـــدون
و ثـــابت ڪنیم مــا مــرد
میــدونیــم💪💪💪
پــــس امــشب راس
ساعت 22:15 منتظرمون باشید
در #دورهمے🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
امــشب همــه مےآییـــم💪👍
•|🌹|• @asheghaneh_halal
🇮🇷🍃
🍃🌸
📷💣
📋•| #ڪارنامه_سیاه_پهلوی |•📋
ایشـــونو مےشناسید☝️
قطــعا نمےشنــاسید😁
معـــرفے میڪنم بهتون
شهــربانو #فــرح_پهلوی😉
هســتن☝️
فـــردا از همــون ثانیه اول
بشیــن کنار تلویزیون و دقیق
نگــاه ڪن و شمارش ڪن
ڪسایے ڪه مـــیان برای تجـدید
پیمــان با #انقلاب🇮🇷🇮🇷
فقط مــراقب باش تو ســن 80
سالگے سڪته نکنے👊👊
بعد از فــردا دیگـــه
نمےخواییم حتے یه نفر
از خاندان #پهلوی و دور و بر
ڪشورمــون ببینیم💪💪
#فرح_پهلوی👊
#خاندان_ویرانے👊
•|📋|• @asheghaneh_halal
📸💣