فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°🐝| #نےنے_شو |🐝°
[😊] سالزَم مموم تُده
میتام اودَم لو سالز تُنَمـ🔌
اإ پس چلا سالزس ڪال نمیتونه😕
[😳] چه ڪار خطرناڪے😱
آخه مگه نےنےرو اینطورے شارژمیڪنن😑😨
لطفا مواظب نےنےهاتون باشید
و نگذارید بچه ها این گیفت رو ببینن❌
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_halal
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_سی_وهفت ♡﷽♡ ابروی آیین بالا پرید و گفت: که اینطور .حدسشو میزدم.
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_سی_هشت
♡﷽♡
آیین متفکر گفت: جالبه.خیلی جالب.تا حالا هیچ کس اینطور هنرمندانه از اسمش برام نگفته بود.
پدر و مادر خوش سلقیه ای داشتید!
یادش آمد (آیه) نامی بود که آقا بزرگش برایش انتخاب کرده بود!لبخندی زد.آقا بزرگ واقعا خوش
سلیقه بود!
از جایش بلند شد که آیین متعجب گفت: اتفاقی افتاده؟
ساعتش را نشان داد و گفت: نه باید برم سر کارم!
آیین آهانی میگوید و بعد لبخند زنان به میز اشاره میکند: عصرونه خوبی بود! فکر نمیکردم
ترکیبشون چیز خوشمزه ای باشد!
آیه نیز محو لبخند میزند و با خداحافظی کوتاهی از او دور میشود. در حالی که از آیین دور میشود
پوفی میکشد و از خود میپرسد چرا هر چقدر که دکتر والای بزرگ انرژی مثب دارد پسرش پر از
انرژی منفی است؟
شیوا برای سومین روز متوالی است که درست وقتی سر گرم کار است گل رز قرمز رنگی را روی
میز ویترین میبیند و کنارش یک کاغذ کوچک با این مضمون😩راستی تو در میان اینهمه اگر چقدر
بایدی!))
داشت کلافه میشد. مدام از خود میپرسید فرستنده این محصول!عاشقانه چه کسی میتواند باشد؟؟
پوفی میکشد و گل رز را کنار دو گل دیگر در گلدان میگذارد. اینطور نمیشد باید فکری میکرد.
مهران اما بیرون مغازه با لبخند به چهره کنجکاو شیوا خیره شده بود.کنجکاو بودن به صورت
جذابش می آمد. با همان لبخند سوار ماشین شد و سمت دانشگاه حرکت کرد. امروز دیگر باید با
ابوذر ماجرا را در میان میگذاشت . خودش هم فهمیده بود به یک یقین شیرین رسیده است!
جلوی دانشگاه پارک میکند و از دور ابوذر و همسرش را میبیند که آرام و با طمئنینه قدم زنان وارد
دانشگاه میشوند!لبخندی میزند.واقعا خوشحال بود که ابوذر به کسی که لیاقتش را داشت رسیده
بود. همین دیروز بود که به دوستانش شیرینی داده بود و حالا دیگر همه ی دوستان میدانستند آن
دو زن و شوهرند. سعی کرد مزاحم خلوتشان نشود و تا دیدن ابوذر سر کلاس صبر کند
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_سی_هشت ♡﷽♡ آیین متفکر گفت: جالبه.خیلی جالب.تا حالا هیچ کس اینطور
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_سی_نه
♡﷽♡
زهرا روی نیمکتی نشست و ابوذر هم کنارش. لبخند زنان خیره به زهرا گفت: خسته شدیا؟ ماشین
تعمیرگاه بود وگرنه اینجوری زحمتت نمیدادم
زهرا هم لبخند میزند و میگوید: نه خیلی خوش گذشت.من خیلی سوار اتوبوس نمیشدم.... کیف
داد!
ابوذر هیچ نمیگوید و به روبه رو خیره میشود. اندکی صورتش بابت کلیه دردخفیفی که از دیشب
دست از سرش برنداشته بود جمع شد.زهرا نگران پرسید چیزی شده؟
ابوذر بی آنکه جوابش را بدهد تا مجبور نشود دروغ بگوید بی ربط پرسید: تا ساعت چند کلاس
دارید؟
زهرا نگران تر پرسید:چیزی شده ابوذر؟
ابوذر لبخند زنان گفت:چی باید بشه بانو؟
_صورتت جمع شد!خودم دیدم بازم درد داری؟
_زن داشتن اینقدر خوبه و من نمیدونستم بانو؟ بله یکم درد گرفت خوب شد!
_ابوذر بریم دکتر؟
ابوذر خندان گفت:چه خبرته زهرا جان؟ این دردا هر چند وقت یه بار میاد و میره!
زهرا فقط نگران نگاهش میکند.ابوذر گفته بود که یکی از کلیه هایش خیلی کم کار است و زهرا از
آن روز مدام دلواپسش بود.
_زهرا جان نگفتم که نگران بشی ! گفتم که در جریان باشی داری صاحب به شوهر مریض میشی
چشماتو وا کنی!
زهرا چشم غره ای میرود و میگوید: سکوت کن لطفا.!
ابوذر چشم کشیده ای میگوید و از جایش بلند میشود و میگوید: اجازه مرخصی میفرمایید بانو؟
زهرا لبخندی میزند و میگوید: اجازه ما هم دست شماست.
ابوذر خدا حافظی میکند و زهرا خیره به قد و بالا ابوذر برایش و ان یکاد میخواند!
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_سی_نه ♡﷽♡ زهرا روی نیمکتی نشست و ابوذر هم کنارش. لبخند زنان خیره
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_چهل
♡﷽♡
دانای کل هم که باشی باز دانای میزان خیلی چیزها نیستی!یکیش همین عشق است!
مهران با دیدن ابوذر میزند روی شانه اش و میگوید: مستر (ز ذ ض) چه اعجب ما شما رو دیدیم!
ابوذر میخندد و میگوید:خجالت بکش مرد حسابی برو از خدا بترس
مهران هم هیچ نمیگوید و با خنده کنار ابوذر مینشیند:چه خبر؟
_سلامتی!
_دیگه چه خبر؟
_سلامتی!
_بعد از سلامتی؟
ابوذر با لبخند میگوید: ای بابا چه گیری دادی!؟
مهران با مزه میگوید: واسه اینکه ازم بپرسی تو چه خبر!
ابوذر دست زیر چانه میگذارد و میگوید:تو چه خبر برادر مهران؟
مهران تکیه میدهد به صندلی و خیره به سقف بدون مقدمه میگوید: خب حس میکنم داره یه
اتفاقاتی تو دلم میوفته!
ابوذر کنجکاو میگوید: جالب شد! چی شده برادر!؟
مهران بی رودروایستی گفت:دختره رو میخوام!
ابوذر متعجب و با خنده پرسید: دختره کیه؟ چی میگی؟
_بابا زن میخوام عزیزم زن!
ابوذر کمی بلند تر میخندد و میگوید:شوخی میکنی!
مهران جدی میگوید: من شبیه آدمایی هستم که داره شوخی میکنه؟
_کی بود تا چند ماه پیش میگفت 24سالگی و زن گرفتن؟
مهران دستی به موهایش میکشد و میگوید: حالا نظرم عوض شده! کمکم میکنی یا نه
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #دورهمے (25) 97/12/4 شنبــه #چگونه_یک_نمازخوب_بخونیم 😍 🍃🍒
🍃🍒
#دورهمے (26) 97/12/5
یکشنبــه
#چگونه_یک_نمازخوب_بخونیم 😍
🍃🍒
🍃🍒
سلام علیڪم 😊✋
شبتـــون بخیــر
خوبین الحمـدالله؟
دورهمے امشبمون خیلی کوتاهه
همراهمــون باشید😊
بــریم سراغ پاتوق شبانمون😊
(وضــو فراموش نشــه)
بسم اللــه👌
🍃🍒
🍃🍒
یادتونه دیشبــ درمورد چے صحبت ڪردیم؟
درمورد عظمتــ خدا بود دیــگه
گفتیــم اگه عظمتــ خدارو تو دلت نشوندے
اونوقتــ میتونے باخدا رفیق بشے
این آیــه رو ببینیــد چے میگــه؟
ادعــونے استجب لڪم انّ الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون
جهنّم داخِــرینْ
🍃🍒
🍃🍒
حالا فقط کجاشــو حفظیم؟؟
فقـط قسمتــ اول رو
کجــاشو؟؟؟ قسمت مهربونیش رو
اما اونجــایے ڪه خدا صــداشـو میبـره
بالا ڪسی نمیشنــوه
دوبــاره تڪرار میڪنم
تولیــدے عظمتــ خدا درچیــه؟
رعایتــ کردن ادبه
یکی بهت میگه میخوام گناه نکنم
ولی نمیشــه
میگم بخاطر خدا انجام نــده
میگــه نمیتونم
خب ببخشیـــــــد خدا پیش تو مثل جوجس😕
🍃🍒
🍃🍒
بایــد جورے باشــه ڪه وقتے بگیــم براے خدا بگه چشمممم✋
دیدین بعضیامون بهمون میگن بیابریم دعای کمیل
میگم چی ؟؟؟
نه سرم شلوغه
میــدونین پشت صحنه این کار چیه؟؟
خدا ناراحتــه
میگــه یســرے بنده هامو جورے سرشون رو شلوغ میکنم ڪه نیانددرخونم
🍃🍒
🍒🍃
این حدیثو میشنوی چه حسی بهت
دستــ میده؟؟
همون خدایی که میگیم عین الله
یدالله
بالاخــره دل هم داره
نگی خدا دل نداره
بله درستــه امامنظورم یچی دیگس
میگیری منظورو؟😊
🍃🍒
🍃🍒
خدا دلش تنگ میشه برای مناجات بندش
پس بیایم یمدت که سرنماز ایستــادیم
دقت ڪنیم نماز رو چطور اجرا کنیم😇
این یعنی نماز مودبانه😌
که عظمت خدا تو دلمون بیوفته
چون اولین صفتی که باید ب دلمون بشینه و با اون انس پیدا کنه و
عمیقا اون رو درک کنیم
کبریایی خداست
چون ذکر محوری نماز #اللهاکبر است
از فردا شروع کنیم
پایه این دیگه؟😉
دمتــون گرم
🍃🍒
🍃🍒
ببینــم فردا چه میکنیـــد😅💪
دورهمی امشب هم به پایان رسیــد
ان شالله مورد رضایت
پدرمون حضرت مهدی قرار گرفته باشه
نظر یاانتقادی داشتین بامادرمیون بذارید
@fb_313
التماس دعاےخیــر و فرج
شبتون مهدوے پسنــد
یاعلے☺️
🍃🍒
°•| #ویتامینه🍹 |•°
اگر مے خواهیـد
همیشہ شـریڪ زندگے تان
را شاد نگہ دارید در حضور دیگران
از توانایـے هاے او تعـریف و تمـجید ڪنید
همسر خوب یہ پایہ از پایہ هاے آرامش توے زندگیست...
#براےشادےهمدیگہ_تلاش_کنید😌👌
لحظہ ــهاے ویتامینے در😃👇
°•|🍊|•° @asheghaneh_halal
✨🍃
🍃
#طلبگی
از #علامهحسنزاده پرسیدند:
آدرس امام زمان(عج) ڪجاست؟!
ڪجا مےشود حضرت را پیدا ڪرد؟
ایشان فرمودند:
آدرس حضرت در قرآن ڪریم/📖/
[آیه ۵۵ سوره قمر است...]
ڪه مےفرماید:
#فےمقعدصدقعندملیڪمقتدر
⇦هر جا ڪه صدق و درستے باشد/😌/
هر جا ڪه دغل ڪارے و فریب ڪارے نباشد/👌🏻/
هرجا ڪه یاد و ذڪر پروردگار متعال باشد/😇/
حضرت آنجا تشریف دارند.⇨
#اللھمعجللولیڪالفرج
🍃 @Asheghaneh_halal
✨🍃
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍺🍃
🍃
😌•| #ویتانژی |•😌
شنــیدم مـا نبودیم
#سروتونیــن خونــتون شــدیدا
ڪاهش پــیدا ڪرده😱😱
از همــین تـــریبون🎤
شخــصا از ســـروتونیــن
عذرخواهے مےڪنم😉
و امـــا بـــرسیـم به
مــوضوع ایــن هفتــه😊
یــه نووجونه دهــه هشتــادی
ڪه نه امــام و دیده نه انقــلاب57
و دیـــده اینجــوری مــیزنه یه تنــه
#نـــــــاڪ_اوت مےڪنه
حــریف اسرائیلےشو💪👊
فڪــر ڪن طــرف
چقـــد حــس بدی بهش دست
مےده ڪه قهــرمان مــا اونو به
رسمــیت نمےشنــاسه👊
مــا ایرانـــیا ڪلا از بــچه هفت سالمون
تا پـــیرمرد 70 سالمــون😚
مـــدافــع مــردم مظلوم فلسطین
هستـــیم و #جـــوانمــردیم💪
بعــــله مــا اینجــور انســانهایے
هستــیم😉😎
و امــا آقا آریــن غلامے
شمــا 0_7 از حــریفــااات جــلوتری
#جــوانمـــرد_ڪوچڪ💪🇮🇷
#آریــنِ_گــل
ایشــونو ببنید☝️
و تـــا یڪــماه فوووول انــرژی
داشتــه باشید☺️☝️🍺
یڪ فنجان معنویجات همراهِ با انزجے،گـوارایتان☺️
•|💓|• @asheghaneh_halal
🍺🍃
🍃