🍃🕌
#قرار_عاشقی
.
درد فــ(🕊)ـراق را
به ڪدامین مطب برم؟ (💚)
رفعِ غم حبیب که کار طبیب نیستـ(🙃)
#بطلب_آقا_جان
🍃🕌 @asheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو|🐝°
🤨]حتام دون تی دُفته؟؟
🤨] دُفته پدر بُدُرد نِدَران ایران
بَد از حَتن دونه؟؟
🤪] یِتی نیشت بِده: (حتام دون
عواب دیدی عیره).
ایران بَد از حتَن بعشته.
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_صد_و_سه دیگه به نظرش اون کشتی زشت و کثیف نمی اومد، به نظرش خیلی هم ق
💐••
#عشقینه
#سجاده_صبر💚
#قسمت_صد_و_چهار
و پروردگار فرشتگان مقرب و پیمبران و مرسلین
....
اَللّـهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانََا الاِْمامَ الْْهادِیَ الْمَهْدِیَّ الْقائِمَ بِاَمْرِکَ
خدایا برسان به مولاى ما آن امام راهنماى راه یافته و قیام کننده به فرمان تو صلوات الله علیه و علی ابائه الطاهرین عن جمیع المومنین و المومنات که درودهاى خدا بر او و پدران پاکش باد از طرف همه مردان و زنان با ایمان ...
اَللّـهُمَّ اِنّیّ اجَُدِّدُ لَهُ فی صَبیحَةِ یَوْْمی هذا وَ ما عِشتُْ مِنْ اَیّاّمی عَهدْاً وَ عَقْداً
خدایا من تازه مى کنم در بامداد این روز و هر چه زندگى کنم از روزهاى دیگر عهدو پیمان
وَ بَیعَْةً لَهُ فی عُنُُقی ، لا احَُولُ عَنْْها وَ لا اَزُولُ اَبَداً
عهدو پیمان و بیعتى براى آن حضرت در گردنم که هرگز از آن سرنه پیچم و دست نکشم هرگز ،
اَللّـهُمَّ اجعَْلْْنی منِْ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِهِ وَ الذاّبّینَ عَنْهُ وَ الْمُسارِعینَ اِلَیْهِ فی قَضاءِ حَوائِجِهِ
خدایا قرار ده مرا از یاران و کمک کارانش و دفاع کنندگان از او و شتابندگان بسوى او در برآوردن خواسته هایش و انجام دستورات
وَ الْمُمْتَثِلینَ لاَِوامِرِهِ وَ الُْمحامینَ عَنْهُ ، وَ السّابِقینَ اِِلى اِرادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ
و اوامرش و مدافعین از آن حضرت و پیشى گیرندگان بسوى خواسته اش و شهادت یافتگان پیش رویش
سلام آرومی کرد که فاطمه روش رو برگردوند و با چشمهایی اشک بار لبخند زنان جواب داد:
-سلام، ببخشید صداش خیلی بلند بود؟ بیدارت کردیم؟ بذار کمش کنم
سهیل لبخندی زد و گفت: نه نمی خواد، بذار بخونه، صداش به آدم آرامش میده.
#ڪپےبدونذڪرناممنبع
#شرعــاحراماست☺️👌
•• @asheghaneh_halal ••
💐••
عاشقانه های حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_صد_و_چهار و پروردگار فرشتگان مقرب و پیمبران و مرسلین ....
💐••
#عشقینه
#سجاده_صبر💚
#قسمت_صد_و_پنج
فاطمه لبخندی زد و چیزی نگفت و به نوازش علی و ریحانه که روی پاش دراز کشیده بودند و کم کم داشتند میخوابیدند ادامه داد، سهیل گفت: ببرمشون تو اتاق؟
-نه، بذار دعا تموم بشه، بعد.
سهیل چیزی نگفت و فقط رفت و وضو گرفت و کنار فاطمه مشغول نماز خوندن شد، فاطمه نگاهی تحسین برانگیز بهش انداخت و زیر لب خدا رو شکر کرد، هر وقت سهیل نماز میخوند فاطمه خدا رو شکر میکرد، حتی اگه این آخرین نماز ماهش بود، اما باز هم شکر داشت چون ذره ای از غبار دوست هم که رسد، باز هم نیکوست...
بالاخره شیدا کار خودش رو کرد و حالا که پروژه توی اوج قدرتش بود و اگر سهیل پا پس میکشید بدون تردید کمترین مجازاتش اخراج بود و به علاوه خسارت مالی، برای چندمین بار از سهیل خواهش کرد دوباره روی پیشنهادش فکر کنه. سهیل ماشینش رو روشن کرد و از پارک در حال ساخت بیرون اومد. توی خیابونهای خلوت حرکت میکرد و به خودش میگفت: سهیل ... سهیل ... سهیل ... توی لعنتی که از اولش میدونستی شیدا چه نقشه ای داره، چرا قبول کردی آخه ... فاطمه ... زندگیم ... شیدا و برتری طلبیش .... همه اینها میذارن من خوشبخت باشم؟!!!
...
خودش هم جواب سوالش رو نمیدونست، از هیچ چیز مطمئن نبود، از این که میتونه با این ورشکستگی مالی کنار بیاد؟ یا اصلا اشکال ازدواج با شیدا چی بود؟ اگر شیدا رو فقط صیغه میکرد و هفته ای یک روز باهاش بود همه چیز رو میتونست کنار هم داشته باشه، پول، مقام، فاطمه، علی و ریحانه ... از شیدا می ترسید، از قولش به فاطمه، روزهایی که بهش اطمینان میداد دیگه از هیچی نترسه و حالا می تونست به فاطمه دروغ بگه و راست راست زندگی کنه؟ ...
اصلا شیدا میذاشت اون زندگی کنه؟ ... چرا دست از سرش بر نمی داشت ... چرا اینقدر کم عقلی کرده بود و این پروژه رو قبول کرده بود.. . حالا دیگه بینا بینی وجود نداشت، صفر و یک بود، یا باید پیشنهاد شیدا رو میپذیرفت و برای یک عمر زیر بار دروغی که مجبور بود به فاطمه بگه له میشد یا اینکه پیشنهادش رو رد میکرد و یک ورشکسته به تمام معنا میشد...
با خودش لبخند تلخی زد و گفت: جیک جیک مستونت بود، یاد زمستونت نبود؟ بکش آقا سهیل، بکش...
+++
-وقتی آدم بین یک دو راهی سخت گیر میکنه و میدونه راه درست چیه چرا باز هم تصمیم گیری براش سخته؟
#ڪپےبدونذڪرناممنبع
#شرعــاحراماست☺️👌
•• @asheghaneh_halal ••
💐••
#خادمانه✍
بشتـــــــــاااابید✋
بشتــــــااااابید✋
مـــسابقه داریم، چه مسابقه اے👀
جـــایزه هاش در حـــــد لالیگـــا😉
💢 مسابقه ڪتابخوانے
📚 مسابقه بزرگ و ڪاملا رایگان
❇️ 57 صفحه منتخب از کتاب
«آینده انقلاب اسلامے ایران»
از آثار شهید مطهری☺️
🔹مهلت ثبت نام: #محدود
🔹سریعا در اپلیکیشن استاد مطهری
عضو شوید و بعد از وارد کردن ڪد
معرف، کتاب را رایگان دانلود کنید.
و به سوالات مسابقه پاسخ دهید.✍
🎁همراه با جوایز ارزنده (هدیه خیّرین)
🎓4جایزه ی 5 میلیونی
🎓41 جایزه ی 1 میلیونی
❗️نصب اپلیڪیشن و شرکپڪت
در مسابقات رایگان است.
⭕️ 👈 با وارد ڪردن کد معرف زیر در
هنگام ثبت نام ۵ امتیاز هدیه بگیرید:
↔↔↔ 3x21RGeG↔↔↔
⬇️ دانلود اپلیکیشن از لینک زیر:
👉 www.motahari.ir/app
بـــا مــا به روز باشید😉👌✌️👇
🎓| @Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[• #ویتامینه ღ •]
🎧 | مدارا با همسر #گناهکار
#اسـتـاد_عـبـاسـے
ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇
[•ღ•] @asheghaneh_halal
🌷🍃
🍃
#چفیه
|شهید حاج
محمدرضا ابراهیمی|
در هر ڪجا کہ خدمت میڪنید
فقـط برای #خـدا ڪار ڪنید ،
نه بـرایِ دیـده شـدن ؛
کہ اگر #خـدا ببیند، همه میبینند
و اگر #خـدا نبیند، هیچکس نمیبیند.
+ تا خالص نشی
خلاص نمیشـی +
#اخلاصیعنے
#روےِغیرِخداحسابنڪنے
#شهدارایادکنیمباذکرصلوات
•|🕊|• @Asheghaneh_halal
🍃
🌷🍃
🍃💜🍃
💜🍃
🍃
#ریحانه
پناه می برم از
رسانه هاے جمعی؛
دورهمی هاے اسماََ مذهبی (!!)
به گوشه اے از آل کساء
در خانه ےِ سنتیِ بنت المُحمدے
تکرار ذکرانه ےِ
اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَدْخُلَ مَعَکَ تَحْتَ الْکِساَّء؟
به امید ختمُ الجواب
وَعَلَیْکِ السَّلامُ یا بِنْتى وَ یا بَضْعَتى...
#موجز_نویس | #پناهگاهم
#میم_اصانلو
@Asheghaneh_halal
🍃
💜🍃
🍃💜🍃
🍃🕊🍃
#چفیه | #خادمانه
📿|ختم صلوات امروز
🍃| هــدیـہ بہ شهید⇓
❣| ایمانیوسفے
ارسال تعـداد #صلوات به آے دے😌👇
•🌷• @F_Delaram_313
تعداد صلواٺ ها
•• ۴۳۰۰ ••
هر روز میزبان یڪ فرشته😃👇
|❤️| @asheghaneh_halal
🍃🕊🍃
#خادمانه | #شهید_زنده
با رفتنت, ایران شده بیتاب و طوفانی
از ما سلامت باد, ای قاسم سلیمانی!
در نوبهارِ انقلاب و جشن و مهمانی
جایت بسی خالیست, ای روحِ مسلمانی
#دربهارآزادی_جای_شهداخالی
•• شعر از شاعر
توانا و برجسته " بانونقیبی "
[•🕊•] @asheghaneh_halal
[• #شهید_زنده •]
#همه_مےآییم چون تو
برای خدمت #همه_جا بودی..
#مےآییم چـــون تو مےآیی حاجی..
#همه_جا بودی
در جنگ، امنیت، سیل، زلزله،
تحریم دارو، در ناآرامی ها
درست همان وقتهایے که ما یا حرف زدیم یا خواب بودیم؛ تو مردِ عمل و میدان بوده ای...
میدانیم ڪه در 22 بهمن مثل همیشه در کنارمان هستے؛ چون شهدا زنده و حاضرند..این بار میخواهیم باز هم از آن بالا نگاهے کنی به ما و روی لبت لبخند دلنشین همیشگے بنشیند حاج بابا..
#فجر_سلیمانی
#دهه_فجر
#انتقام_سخت
ـشھید اند،امـا زندھ😌👇
[•🕊•] @asheghaneh_halal
🍃🕌
#قرار_عاشقی
هرجاے دنیــاجز •||☝️
ڪنارت غریبم آقاے مهربان ••|💚
🍃🕌 @asheghaneh_halal
🍃🇮🇷
#خادمانه
اللهاکبر
همصدا با هم اللها ڪبر میگوییم...
فرا رسیدن چهل و یڪمین سالگرد
پیروزےانقلاب اسلامے مبارک باد😍
🍃🇮🇷
🍃👑
#همسفرانه
چون بهاران ڪه ••|💐
غم از روی زمستان••|❄️ ببرد
فڪر شیرین تو غم از دل و از جان ببرد💚
🍃👑 @asheghaneh_halal
عاشقانه های حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_صد_و_پنج فاطمه لبخندی زد و چیزی نگفت و به نوازش علی و ریحانه که روی
💐••
#عشقینه
#سجاده_صبر💚
#قسمت_صد_و_شش
-معلومه، چون آدم بی نهایت طلبه و دوست داره همه چیز رو با هم داشته باشه، براش سخته بخواد چیزی رو فدای چیز دیگه ای بکنه، همش دنبال راهی میگرده که هر جور شده بتونه همه رو با هم جمع کنه.
-باید توی همچین مواقعی چیکار کرد؟
-نقاله داری؟
-چی؟
-میگم نقاله داری؟
سهیل خندید و گفت: وسط حرف جدی یکهو میگی نقاله داری؟ آره دارم تو کمدمه.
فاطمه هم خندید و گفت: با نقله توی کمدت که نمیشه، اما خوب یک نقاله پیدا کن و باهاش میزان انحراف هر کدوم از اون راهها رو از حقیقت اصلی زندگیت بسنج، بعد هم تصمیم بگیر.
سهیل در حالی که تیکه بزرگی از املت رو داشت به زور توی دهن فاطمه میگذاشت گفت: اگه توی همون حقیقت اصلی زندگیمم مونده باشم چی؟ بخور بخور ... بدو
#ڪپےبدونذڪرناممنبع
#شرعــاحراماست☺️👌
•• @asheghaneh_halal ••
💐••
عاشقانه های حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_صد_و_شش -معلومه، چون آدم بی نهایت طلبه و دوست داره همه چیز رو با هم
💐••
#عشقینه
#سجاده_صبر💚
#قسمت_صد_و_هفت
-وای سهیل... خفه شدم ... مگه من عین تو دهنم اندازه گاو باز میشه ... میخوای لقمه بگیری واسه زنت اندازه دهنش بگیر...
-دهن شما زیادی بزرگه، اون قدر که آدم هر جا تو زندگیش کم بیاره باید بیاد اینجا شما دهنتو باز کنی و حرف بزنی... خوب نگفتی؟
فاطمه که به زور داشت لقمه رو قورت میداد گفت: اگه تو اون مونده باشی که کارت زاره، برو یه فکری واسه خودت بکن
بعد هم خندید و ادامه داد: البته همه آدمها میدونن خط مستقیم کجاست، اما یه سری ها نتونستن نقاله مناسب رو پیدا کنن تا بتونن با زاویه صفر درجه روی خط مستقیم حرکت کنن...
سهیل گفت: میشه بهم نقاله بدی؟
-میشه 254 هزار تومن
بعد هم خندید، سهیل با دهن پر نگاهی به فاطمه انداخت و گفت: او ... چه خبره، یک نقاله خواستیم ها...
صدای علی که با چشمهای خواب آلو جلوی در آشپزخونه ایستاده بود اونا رو به خودشون آورد: سلام
سهیل گفت: به به، شیر پسر خودم، صبح عالی متعالی، بیا که مامانت همه املتها رو خورد
فاطمه هم بلند شد و در حالی که علی رو میبوسید به سمت دستشویی هدایتش کرد و گفت: عزیز دلم انقدر املت نخور، امروز ناهار خونه مامانت دعوتیم غذا نمیخوری ناراحت میشن.
-معده من ظرفیتش زیاده، کجا رفتی؟ داشتیم حرف میزدیم با هم ها... راسته که میگن بچه عزیز تر از شوهره...
فاطمه در حالی که در دستشویی رو میبست گفت: میخوای تو ام ببرمت دست و روتو بشورم؟
-ما که بدمون نمیاد...
بعد هم داشت میخندید که یکهو یک لیوان آب رو صورتش خالی شد، خندش توی دهنش خشک شده بود، به زور چشماش رو باز کرد و دید فاطمه با یک لیوان توی دستش رو به روش ایستاده و با چشمهای مشتاق داره نگاهش میکنه، سهیل گفت: دستت درد نکنه، حسابی احساس تمیزی میکنم
#ڪپےبدونذڪرناممنبع
#شرعــاحراماست☺️👌
•• @asheghaneh_halal ••
💐••
1_79167544.mp3
1.77M
[• #ویتامینه ღ •]
🎵 : زندگے پاک💞
#استاد_عالے
ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇
[•ღ•] @asheghaneh_halal