eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_صد_و_ده سهیل نفس عمیقی کشید و گفت: فاطمه ... اخراج شدم. فاطمه ب
💐•• 💚 -چون همین جوری یکهو نگفت بفرمایید بیرون، پاپوش درست کرد و بعد گفت به این دلیل به اون دلیل حالا بفرمایید بیرون. فاطمه چند لحظه ای سکوت کرد و بعد با حوله ای که با خودش آورده بود پاهای سهیل رو خشک کرد و دوباره روی میز گذاشت و گفت: دردش بهتر شد؟ -چی میگی فاطمه؟ دارم میگم خونمون رفت، خونه ای که به بدبختی خریده بودیم، کارم از دست رفت و دیگه در آمدی نداریم، زندگیم رو هواست، تو نگران پای منی؟ -منم دارم میگم سلامتی تو از صد تا خونه و ماشین و کار و پول برای من با ارزشتره ... همیشه که زندگی روی خط مستقیم حرکت نمیکنه، هم سر بالایی داره، هم سر پایینی ... بعدش هم هر کار خدا حکمتی داره، دل بده به حکمت خدا... سهیل نگاهی به فاطمه کرد، نفس عمیقی کشید و چشمهاش رو بست ... نمیدونست چرا، اما آروم تر شده بود، خیلی آروم تر از چند دقیقه پیش که وارد خونه شده بود، خیلی خیلی آروم تر... تا چند دقیقه قبل احساس میکرد دنیا تیره و تار شده و اون تبدیل به یک ورشکسته مفلوک شده، اما الان احساس آرامش میکرد، احساس میکرد همه چیز حل میشه ... گرچه هنوز اون اخم عمیق از صورتش بیرون نرفته بود و هنوز هم دغدغه آینده زندگیش اعصابش رو بهم میریخت، اما اطمینانی که قلبش رو تسکین میداد کمکش کرد تا به خواب سنگینی فرو بره. وقتی از خانم سهرابی شنید که شیدا مدارکی دال بر اختلاس و رشوه سهیل توی پروژه پارک رو به آقای جبلی نشون داده و آقای جبلی هم ناچارا اونها رو به وکیل شرکت داده تا پیگیری کنند، تمام تنش یخ کرد، باید کاری میکرد ،فورا به کامران که وکیل دادگستری بود زنگ زد و ماجرا رو براش تعریف کرد، خانم سهرابی قبل از فرستادن اون مدارک به وکیل شرکت همش رو اسکن کرده بود و برای سهیل فرستاده بود، سهیل هم اون عکسها رو گرفت و رفت پیش کامران: -این مدارک رو از کجا گیر آوردی؟ سهیل مضطرب گفت: منشی شرکت واسم فرستاده -عجیبه! چقدر منشی وفاداری بوده! البته فقط به تو... -بس کن کامران، نظرتو در مورد مدارک بگو ☺️👌 •• @asheghaneh_halal •• 💐••
[• #آقامونه😌☝️ •] 👇\• قبل از تو دلم 🌺/• گلي که نيکوست نداشت 😌\• همچون تو پدر 🌸\• که فاطمي خوست نداشت 😘\• از بــس که تو ماهي 💚/• پدرم سيد علي ☝️\• والله نمي شود 😉\• تو را دوست نداشت ۱۴ ثانیه به عڪس☝️😍 بنگرید! ••چه تفاهم نابے داریم😉•• #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات📿 #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍 #نگاره(655)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🦋•° @Asheghaneh_Halal
🍃💜🍃 💜🍃 🍃 بانــ•{🌺}•ــو یادت بمــاند ؛ چــادُرت فقط☝️ براے رضاے اوست و لا غیر…🚫 اگــــر چـــادُرے ڪـه به سر انداختــه اے ،😇 خُـدایۍ ات نمۍڪُنــد ؛⭐️ نیــّتت را اصلاح ڪن...‼️ 😊 @Asheghaneh_halal 🍃 💜🍃 🍃💜🍃
1_192788983.mp3
2.14M
[• #ویتامینه ღ •] 🎧 | حل مشکلات زندگی زناشویی و پیشگیری از طلاق #دکترمجد #الگومون‌اگه‌بشه‌حضرت‌مادروپدر‌اختلافی‌دیگه‌نمیمونه☺️💚 ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇 [•ღ•] @asheghaneh_halal
🌼🍃 🍃 ✨خوشبحال کسانی که از گذشته خودشان پشیمان نیستند طوری زندگی کنید که وقتی عمر تمام شد و ملک الموت آمد ، از گذشته خود پشیمان نباشید و افسوس گذشته را نخورید...✨ 🌼🍃 🍃 @asheghaneh_halal
تمــامْ قـصه همـین بـود ⇦🤗 مْــن عــاشــق تــو ⇦💓 تـو عاشــق شــﮫــادت ⇦💚 تـو رفتـے برای ⇦🌱 عشـق بازی با خــدایْتْ ⇦ 😇 مـن ماندمـ و ⇦🤕 عشـق بازی با خاطـراتت ⇦💔 های_شهدایی💕🌹 [💝:🍃] @Asheghaneh_halal
🍃🕊🍃 | 📿|ختم صلوات امروز 🍃| هــدیـہ بہ شهید⇓ ❣| احسان‌فتحے ارسال تعـداد به آے دے😌👇 •🌷• @F_Delaram_313 تعداد صلواٺ ها •• ۲۶۰۰ •• هر روز میزبان یڪ فرشته😃👇 |❤️| @asheghaneh_halal 🍃🕊🍃
🌸🍃 🍃 🍃 🍃دریایی و دل دادی یک روز به دریایی این شد که پدید آمد از عشق تو دنیایی💐 ✨جهم صاحب آبی تو، هم روح حجابی تو هم نور دل ساقی، هم مادر سقایی💐 ✨شیدای شکوه تو تنها دل حیدر نیست عالم همه مجنونند وقتی که تو لیلایی💐 ✨از نور تو یا کوثر! ـ. تا کور شود ابترـ دارد دل پیغمبر چه ام ابیهایی!💐 ✨مرضیه و راضیه، ریحانه و حانیه منصوره و مستوره، به به! که چه اسمایی💐 ✨معصومه‌ای و عصمت از نام تو می‌جوشد هم کوثر و تسنیمی، هم سدره و طوبایی💐 ✨باغی شده پر برکت، بهتر شده از جنت حالا که زمین دارد انسیه حورایی💐 ✨آن روز چرا محشر نامش نشود؟ آخر آن روز تو می‌آیی‌ای جلوه‌ی زیبایی!💐 ✨هم دختر طا‌هایی هم همسر مولایی قدر تو، ولی این نیست، اینست که زهرایی💐 ✨گفتند که پنهانی، اما به خدا دیدم هر لحظه که درماندم، آن لحظه همان جایی💐 ✨در خواندن تو سوزی است، با ما تو بخوان مادر! "ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی💐 💞 🌸🍃 🍃 @asheghaneh_halal 🍃
🎊•• امــروز ✨|• تمــامِ پسرهای فاطـمه(س)☺️|• عیدی میدهنـد،😍|• حسن اش بیــشتر💚|• 🌸 •🌼•@asheghaneh_halal •🌼• 🎊••
••🌸•• مادرمـ🌼 من هرگز بهشت را زیر پایت ندیدم زیر پاے تو آرزوهایے بود کہ از آن گذشتے به خاطر من ...💚 مادران عزیز روزتان مبارڪ😍 •🌻• @asheghaneh_halal •🌻• ••🌸••
••💚•• چِشم هایَت مادر☺️ به هر ڪه باز شود، تضمینِ عاقبت بخیرےِ اوست...!✨ و چه زیبا نگاه میڪُنے، به فرزندے ڪه صدایَت میزند🧡 🍃 😍 •🌼• @asheghaneh_halal •🌼• ••💚••
🌸•• من از خود تا به ابد ممنونمـ💜 که سپرده‌ست مرا دستِ اباعبدالله :) 😍 •💕• @asheghaneh_halal •💕• 🌸••
🍃👑•• خوشبـختے|••😍 تنہــا یڪ معنے دارد؛ . . . . در ڪنارِ تو بودن[••😌 🍃👑•• @asheghaneh_halal
°🐝| |🐝° 👼{ عه عه اون شیلینیالو🍰 نباید بخولی عژیژم حباسه منو پَلت میتُنی، شیلینی بخولی 🤔 پاسو بُلو پاسو 😕 [خب شیرینی برای اینه که بخوریم من نخورم کی بخوره؟ ☺️ { تامِلا مُسَخَصه، بنده 😐[ نیم وجب حاج خانم 💚🌸 🎂 😬 استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_صد_و_یازده -چون همین جوری یکهو نگفت بفرمایید بیرون، پاپوش درست کرد و
💐•• 💚 این مدارک می تونه دخلت رو بیاره -یعنی چی؟ -یعنی کسی با داشتن این مدارک میتونه زندگیتو نابود کنه ... چند روز نرو خونه و بیا خونه ما، مطمئنا حکم جلبت رو گرفتند. سهیل دستی به موهاش کشید و گفت: همه این مدارک ساختگیه و یک پاپوشه... لعنت به اون زن... کامران که با شنیدن اسم زن گوشاش تیز شده بود گفت: کدوم زن؟ -هیچی بابا، هیچی -سهیل من اگه همه چیزو ندونم نمیتونم کمکت کنم -یک زن مدیر عامل شرکتمونه که با من بده و می خواست هر جور شده بدبختم کنه که داره موفق میشه. کامران ابرویی بالا انداخت و گفت: همین؟ سهیل کلافه گفت: آره همین، چطوری باید ثابت کنیم که این مدارک جعلیه؟ -جعلی نیست، امضای تو پاشه. -اما من اونجا رو امضا نکردم -آروم باش سهیل ... من باید بیشتر بررسی کنم ... سها کارگاهه زنگ میزنم بیاد خونه، تو فعلا برو خونه ما و تا وقتی که بهت نگفتم دورو بر خونه خودتون پیدات نشه، با فاطمه هم تماس بگیر و ماجرا رو بهش بگو ... ممکنه با حکم جلبت برن دم در خونتون، بهتره فاطمه خونه باشه، بگو بهشون بگه تو رفتی مسافرت. -اگه بخوان خونه رو بگردن چی؟ فاطمه که تنهاست. -اولا بعیده که بخوان بگردن، چون با حکم جلب فقط یک بار میشه خونه ای رو گشت و اونها این فرصتشون رو به همین راحتی از دست نمیدن، بعدم به فرض محال که بخوان بگردن، پلیس همراهشونه دیگه، نگران نباش... من پیگیر کارت میشم و تمام تلاشم رو برای تبرئت میکنم... اما... ☺️👌 •• @asheghaneh_halal •• 💐••
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_صد_و_دوازده این مدارک می تونه دخلت رو بیاره -یعنی چی؟ -یعن
💐•• 💚 -اما چی؟ کامران سکوت کرد و باز هم به تماشای مدارک مشغول شد، سهیل کلافه گفت: خوب بگو اما چی؟ -نمیتونم الان نظری بدم، اما حدودا میتونم بگم دستم خیلی خالیه... سهیل نفس تندی کشید و لیوان آب رو تا ته سر کشید... +++ بسته ای که به دست محسن رسیده بود کمی نگرانش کرده بود، بی نام و نشون بود، معلوم بود چیزی که توشه نامه نیست، رو به مش رجب گفت: مرسی، می تونی بری مش رجب هم بیرون رفت و در رو بست. با باز شدن در پاکت، یک نامه و یک سی دی بیرون افتاد، محسن نامه رو برداشت و شروع کرد به خوندن: سلام آقای خانی امیدوارم بعد از خوندن این نامه به خاطر حفظ آبروی من هم شده نامه رو از بین ببرید. من شیدا فدایی زاده هستم. نمی تونستم رو در رو باهاتون صحبت کنم چون شرم وحیا مانع این کار میشد، بنابراین ترجیح دادم براتون نامه بنویسم. لطفا در مورد این نامه به هیچ کس علی الخصوص برادرم چیزی نگید. من چند وقت پیش با مردی آشنا شدم به اسم سهیل نادی، ایشون به من ابراز علاقه کرد و من بی خبر از اینکه ایشون همسری دارند به عقدشون در اومدم، قرار بود قضیه جور دیگه ای پیش بره و بعد از مدتی با هم ازدواج کنیم ،اما بعد از مدت کوتاهی فهمیدم که این مرد یک شیاد بسیار حرفه ای است که با گول زدن دخترهای ساده ای مثل من به دنبال جمع آوری پول و ثروته، خدا رو شکر میکنم که این موضوع خیلی زود برملا شد و من از گردابی که گرفتارش شده بودم نجات پیدا کردم. این تنها بخشی از وجود اونه، اون یک کلاه برداره که از یک پروژه میلیونی که شرکت ما برعهده گرفته بود مبالغ زیادی اختلاس کرده و به جیب زده و خیلی چیزهای دیگه که مدارکش رو میتونید بعدا خودتون توی سی دی مشاهده کنید . البته امیدوارم اصل امانت داری رو رعایت کنید. اما دلیل این که این موضوع رو به شما گفتم اینه که همسر آقای نادی توی کارگاه شما کار میکنند، امیدوار بودم شاید شما بتونید کمکش کنید، اون زن هم مثل همه زنهای دیگه اسیر دستهای اون مرد بی همه چیزه و جرات نداره اسمی از طلاق بیاره چون به شدت از شوهرش میترسه و ممکنه جون خودش و بچه هاش به خطر بیفتند، از طرفی برادر و پدری نداره و دست کمک من رو هم رد کرده، من می دونم در خواست بسیار زیادیه، اما با شناختی که من از شما دارم ☺️👌 •• @asheghaneh_halal •• 💐••
[• #آقامونه😌☝️ •] 👇\• عشــ💚ـق را جـز در نگـاهِ ... چشمِ «تـو» جستن، خطاست! 😉\• ۱۴ ثانیه به عڪس☝️😍 بنگرید! ••چه تفاهم نابے داریم😉•• #قدیر_عبدالهی/✍ #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات📿 #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍 #نگاره(656)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🦋•° @Asheghaneh_Halal
#همسفرانه 🤗/° تــو را به رخ 🌺\• تمام شقــایق‌ها 🌱/° میکشــم 🤷‍♀️\• و میگــویم 🌹/° تا گلِ من هست 😍\• زندگی باید کرد #تقدیم_به_گل_سرسبد_زندگیم💐 [💝:🍃] @Asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[• #ویتامینه ღ •] 🎥 | جمله‌ای تاثیرگذار در زندگی!💞 🎙| دکتر شاهین فرهنگ ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇 [•ღ•] @asheghaneh_halal
🍃💜🍃 💜🍃 🍃 👈سرقفلی!🔐 📢با اصرار می‌خواست از طبقه‌ی دومِ آسایشگاه به طبقه‌ی اول منتقل شود. ☹ با تعجب گفتم: «به خاطر همین من رو از دزفول کشوندی تهران!»😒 گفت: «طبقه‌ی دوم مشرف به خوابگاه دخترانه است. دوست ندارم در معرض گناه باشم».😞 وقتی خواسته‌اش را با مسئول آسایشگاه در میان گذاشتم ؛ نیش خندی😏 زد و با لحن خاصی گفت: «آسایشگاه بالا کُلی سرقفلی داره، ولی به روی چشم منتقلش می‌کنم پایین».✋️ 🕊🌷 ، ص35📚 . . . رسول خدا💚(صلی الله علیه و آله و سلم) همه چشم‌ها روز قیامت گریانند جز سه چشم: چشمی که از ترس خدا بگرید، چشمی که از نامحرم فرو نهاده شود، چشمی که در راه خدا شب زنده دار باشد. ، ج‏101، ص35📖 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌@Asheghaneh_halal 🍃 💜🍃 🍃💜🍃
[• •] سلاااام بر مــــــلت ✌️✋ خداقوت✋✌️ ڪم ڪم داریم به لحظه نفس گیر انتخـــاب نزدیڪ میشویم.✌️☺️ سرعت نامزدها به حدے زیاد شده ڪه شبیه دو شده.😎 در همــین راستا👆👆👆 قراره مــا هم برای بریـــم به سمت دو اونم از نوع رصدنماییــــش😉 امشب در خدمت استاد بزرگوار 🔦 هستیم.😌 مـــــــوضوع: چرا رأے دهیم!!!!؟؟؟ ساعت : ۲۱:۱۵ ⏳ بـــا ما همراه باشید، ملت عاشقانه هاےحلال بفرمــایید اینجا😄👇👇👇 🇮🇷| @Rasad_Nama حــقایق را اینجا و با ما ڪنید👇🏻 🌐| @Asheghaneh_Halal
🍃👑 °☺️| مــن تَنـم °😘|و مِــهر تُــــو °😌|جـانِ مَنست °🌌|مــن شــــــبم °💚|و تُـــــو °🌙|مَه تابانِ من @asheghaneh_halal 👑🍃
°🐝| |🐝° ☺️ به چی فکر می کنی؟ 🤔] دالم به این لیشتا فت می‌تُنم. اژ بش ژیادناااا آدم با لیشت عَلید اِشِباه می‌دیله. ☺️ شایدم به این که بری کاندیدا بشی فکر می کنی؟؟ 😎] نه دیده! اون و باید ابّل دُتُلای علوم شیاشی بِدیلَم بَهد. تاندیدا باید با سَباد باشه. استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
[• •] . . ‌‌ ⠀⠀⠀⠀ོ    ⠀ ⠀⠀ ⠀    ⠀⠀⠀⠀ོ     ⠀ ⠀⠀ ⠀        ⠀⠀⠀⠀ོ     ⠀ ⠀⠀ ⠀               ⠀    ⠀⠀⠀⠀⠀⠀ོ   ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀ོ     ⠀ ⠀⠀⠀ོ    ⠀ ⠀⠀ ⠀               ⠀              ⠀⠀   ⠀⠀⠀ོ  📡 ٢۴ ساعته از مزار شهید ✌️🌹 🌐 برای مشاهده وارد لینڪ زیر شوید 👇 https://masaf.ir/live ✌️🏻 یادتون نره☺️✋ ✌️✌️✌️ ⠀⠀⠀⠀ོ    ⠀ ⠀⠀ ⠀    ⠀⠀⠀⠀ོ     ⠀ ⠀⠀ ⠀        ⠀⠀⠀⠀ོ     ⠀ ⠀⠀ ⠀               ⠀    ⠀⠀⠀⠀⠀⠀ོ   ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀ོ     ⠀ ⠀⠀⠀ོ    ⠀ ⠀⠀ ⠀               ⠀              ⠀⠀   ⠀⠀⠀ོ  ⠀ ⠀ •🍃•☝️• 🌹| @Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_صد_و_سیزده -اما چی؟ کامران سکوت کرد و باز هم به تماشای مدارک مش
💐•• 💚 مطمئنم هیچ وقت یک انسان مظلوم رو به حال خودش رها نمیکنید. من دلم برای اون دختر میسوزه پس دوستانه خواهش میکنم کمکش کنید. اسم اون خانم فاطمه شاه حسینیه. تمام مدارکی رو که حرفهای من توی این نامه رو ثابت میکنه توی اون سی دی هست. میتونید مطمئن شید. امیدوارم من رو ببخشید. من شکست خورده ای ام که حال خانم شاه حسینی رو درک میکنم، پس خواهش میکنم کمکش کنید. با تشکر از زحمات شما. شیدا فدایی زاده وقتی نامه تموم شد، محسن احساس کرد هیچی متوجه نشده، دوباره نامه رو خوند، سه بار، چهار بار، باز هم خوند ... اما باورش نمیشد، فورا سی دی رو توی کامپیوتر گذاشت و مشغول تماشا شد، مدارک صیغه نامه، عکسهایی از ازدواج شیدا و سهیل، طلاق شیدا و فیلمها و عکسهای دیگه از سهیل و دختران دیگه هم توی سی دی بود... محسن نمی تونست باور کنه، فشارش حسابی افتاده بود، فورا یک قند توی دهنش انداخت و برای بار هزارم نامه رو خوند. با خودش گفت: این دختر چی داره میگه، چطور همسر فاطمه میتونه همچین آدمی باشه؟ مگه ممکنه؟ .... چرا چیز عجیبی در رفتار فاطمه ندیده بود؟! حتما شوخی کرده ... نه ... ممکن نیست ... همش دروغه... نامه رو پرت کرد روی میز و دوباره مشغول تماشای سی دی ها شد... وقتی به عکس فاطمه و سهیل و دو تا بچش رسید، عکس رو بزرگ کرد، خودش بود، همون مردی که توی بقیه عکسها بود ... یعنی خود فاطمه هم میدونه و دم نمیزنه؟!! چطور می تونه همچین مردی رو تحمل کنه ... من باید چیکار کنم ... چطور می تونم کمکش کنم؟ ... خدای من ... فکر میکردم خوشبخته ... اما... محسن نمی تونست به همین راحتی قبول کنه که حرفهای فدایی زاده راست باشه، این دختر رو زیاد نمیشناخت، از ته دلش دعا میکرد حرفهاش اشتباه باشه... اما دلش میخواست هر جور که شده در موردش تحقیق کنه... شاید واقعا فاطمه نیاز به کمک داشته باشه!!! شیدا که حمله همه جانبه خودش رو شروع کرده بود، با فرستادن این نامه و عکسهایی که تونسته بود از گذشته سهیل گیر بیاره قصد داشت محسن رو هم وارد زندگی فاطمه کنه، میخواست هر جور شده فاطمه رو هم از سهیل بگیره، میدونست از دست دادن پول و خونه و زندگی برای سهیل اونقدر سخت نیست که بفهمه فاطمه رو از دست داده ... ☺️👌 •• @asheghaneh_halal •• 💐••