|•✨•|
#فانوس
شانزده شد
عددِ بین من و مـ🌙ــاهِ خدا
بطلب پای پیاده سحری
ڪرب و بلا.. :)
•🍃دعاےروز #شانزدهم ماه خــدا🍃•
#عکسبازشود😉
#التماس_دعا
#رمضان
دلتـ|💓|ــو؛وصلکنبہخــدآ
|•✨•| @asheghaneh_halal
•~•
💕
•[ #همسفرانه ]•
.
.
[💍] حلقههای ازدواجمان را داده بود دو حرف روی آن حک شودZ&A، اول اسم هردومان روی هر دو حلقه حک شد و به حالت شکسته. خیلی از این کارش خوشم آمد و خوشحال شدم که چقدر اهل ظرافت است.
[👕] برای خرید لباس هایمان هم هر کدام برای دیگری انتخاب می کرد و حتی این رفتار به شکل یک عادت برایمان شده بود.
[👗] لباس عقد را که می خواستیم تهیه کنیم با دقت تمام لباس ها را بررسی می کرد و به خانم مزون دار گفت: چین ها باید بر روی یکدیگر قرار بگیرد و اصلا لباس خوب دوخته نشده.
[😢] برای عروسی که رفتیم لباس را تحویل بگیریم خانم مزون دار گفت: لباس آماده نشده چون شما آقا داماد خیلی حساس هستند من گل های لباس را نچسبانده ام تا پیش چشم خودشان این کار را انجام بدهم.
[🤕] امین گفت: اجازه بدهید خودم گل ها را وصل می کنم و ما هشت ساعت تمام در حال چسباندن گلهای لباس عروس بودیم. حتی نگینهای کوچک وسط گل ها را هم خودش با دقت و حوصله فراوان چسباند.
[👛] در مراسم عروسی کیف کوچک من را نگه داشته بود. عادتش بود که این کار را بکند می گفت: سنگین است. در مراسم عروسی تمام مدت کیف من دستش بود.
[🎥] فیلمبردار عصبانی و ناراحت گفت: مثلا شما داماد هستی، لطفا کیف خانمتان را به خودش بدهید. گفت: کیفش سنگین است. فیلمبردار با عصبانیت و چشم غره گفت: این کیف که دیگر سنگینی ندارد...🤐
#همسر_شهید_امین_کریمی🌷
.
.
•[👀]• درگیر یڪ
نگاھِ تو شد ، روزگـار من👇
💕 @Asheghaneh_halal
•~•
[• #مجردانه♡•]
گفتندڪه از هر چه
بترسےبه سرت مےآید°•😈}
من اگر از تو بترسم
به سرم مےآیے؟°•👻}
#ترسناڪڪےبودےتو؟°•🙃}
مجردان ـانقلابے😌👇
[•♡•] @asheghaneh_halal
تحدیر جز 16.mp3
4.72M
••🍃🎙••
#دلارام
🌙: #ویژهبرنامهماھمبارڪرمضان
تلاوت هرروز یڪ جزء از قرآن ڪریمـ📖
بھ صورت تحدیر(تندخوانے)
[• جزء شانـزدهـمـــ •]
@asheghaneh_halal
••🍃🎙••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
l|🍲|l
#مائده
جوجه کباب با رول سیب زمینی🍗
•• افطارے امروزتو نذر شهید[حسین همدانی]ڪن..
کدبانـ|😌|ــو جـانـ😉✋
l|🍲|l @asheghaneh_halal
﴾💞﴿
﴿ #همسفرانه ﴾
.
.
{😋} شعرهایم نذر ماندن در ڪنارت تا ابـد
{👀} نذرهایم را خدا حتما اجابت مۍڪند
{✨} بیت آخر
مختصر
دو
دوس
تت
لڪنت زبان
{🙈} سربہزیریت مرا غرقخجالت مۍڪند
#دوستتدارمخب😙💕
#فوروارد_واجــب😎👈
.
.
[🌎]ـتو مـــــرا
جـــــان و جـــــهانے👇
﴾💞﴿ @Asheghaneh_halal
•{☀️}•
{ #قرارعاشقے🕗 }
.
.
{💚} همیشھ قبل هر حرفۍ
{☺️} برایـت شعر مۍخوانم
{🙏} قبولــم ڪن ، من آدابِ
{✨} زیـــــــــارت را نمیدانم
#السلامعلیڪیاسلطان🌹🍃
.
.
{🕊} حتمآ قــرار شاه و گـدا
هستــ یـادتـانــ!👇
@Asheghaneh_halal
•{☀️}•
•💚•
•| #فانوس📿 |•
یاد لب هاے ترڪ خورده ات
انداختہاست
دل ما را عطش لحظہے افطار
حســـــ💓ــــین..
•🌸دعاےافطار🌸•
#عکسبازشود😌
#التماس_دعا
#بابامهدےروزهاتقبولـ😍
#رمضان
دمافطارفقط
ذڪر حسینشیریناستـ👇
•💚• @asheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو|🐝°
😄 خو دیجه من بلند سُودم.
دیجه پَقَط باید بِیَم.
😊 کجا به سلامتی؟؟
🤪 نےنےااا تا بَقتی یاه نیمیَن میشینن
َاَیان دیجه باید بلم.
🤨] قشنگ رُس مامانا رو میکشین.
🤪 دوس داییم
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
[• #عشقینه💍 •] #ٺـاپـروانگے↯ #قسمت_شانزدهم🦋🌱 فریبا مجبور شده بود با شوهرش بچه را بردارد و بزند بیر
[• #عشقینه💍 •]
#ٺـاپـروانگے↯
#قسمت_هفدهم🦋🌱
ناغافل پرید وسط حرفش و گفت:
_اگه زن اجاقش کور نباشه....زن نیست؟!
شرم کرد و لب گزید از ادامه دادن،نفسش گره خورد میان سینه و حتما گونه اش هم مثل لبوهای مش رحمت لبوفروش،سرخ شده و رنگ برداشته بود!
نفهمید چرا و چطور اما از شدت بلاتکلیفی و خسته از نصیحت شنیدن های تکراری،جلوی چشمان ناباور زری خانم دست های لرزانش را روی صورتش گذاشت و بغض لجوج ترکید...
دوست داشت زمین دهن باز کند و او را درسته ببلعد...نه فقط از خجالت نه، قدرت مواجهه با هیچ چیز را نداشت.
به دقیقه نرسیده توی آغوش گرم و مادرانه ی زری خانم گم شد.
_قربون بزرگیت برم امام حسین
یعنی امام حسین مخفیانه ترین نذر چند ساله اش را ادا کرده بود؟!حتی امسال که پای دیگ عمو نبود؟صدای دسته کم و کم تر می شد و او آرام تر.زمزمه کرد...یا امام حسین
با صدایی که خشدار شده بود گفت:
_نمی دونید چند وقته،چند ساله که تمام بیکسی هام گره شده توی گلومو خفم می کنه ریز ریز ...چه روز و شبایی که ثانیه به ثانیه شمردم تا تموم بشن تنهاییام ... فکر می کردم بلاخره یه جایی منم مثل بقیه زندگیم روی دور میفته و درست میشه.اما نشد و حالا نا امیدتر از همیشم،انقدری که دلم می خواد بمیرم.
نوازش دست های زری خانم را روی سرش دوست داشت .انگار بچه شده بود و داشت گلایه می کرد از همه جا..
_نگو ریحانه جان، کفر نگو. ناامیدی کار تو نیست.اونم حالا که خدا بهت نظر کرده!
_از همین می ترسم زری خانوم،هرچند که هنوزم مطمئن نیستم...
_برق چشمات و تجربه ی من پیرزن که دروغ نمیگه،اما برو دکتر و خیالت رو راحت کن
_وای نه!اگه مطمئن بشم باید ارشیا بفهمه،اگه ارشیا بفهمه هم...
_خوشحال نمیشه؟
_اصلا!ما قول و قرار داشتیم
_بسم الله!چه قولی دختر؟چه قراری؟والا بخدا آدم سر از کار شما جوونا در نمیاره.عوض اینکه بعد چندسال سوت و کور بودن زندگیتون و به قول خودت تنهایی،حالا که خدا لطف کرده و در رحمتش روتون باز شده خوشحال باشید تازه اینجوری! لا اله الا الله...
اشک هایش را پاک کرد و به مبل تکیه زد،دلش خلسه می خواست.
_چی بگم...همینجوریشم منو ارشیا مثلا داریم زندگی می کنیم!
_مطمئنی تو خودت رو از خیر و شر همسرت جدا نکردی؟
_چیکار باید می کردم؟
_گذشته ها که گذشته ولی از الان دستت رو بذار رو زانوت ،بسم الله بگو و بلند شو.برای از نو ساختن هیچ وقت دیر نیست.اگه چند سال از زندگیت رو سنگرنشینی کردی حالا وقتش شده که بری وسط میدون.
_میدون؟!
_بله،همیشه هم جنگ به ضرر آدم نیست .گاهی سرک بکش به اطرافت و مثل کبک سرت رو زیر برف نکن.لااقل تکلیف خودت و دلتو معلوم می کنی مادر ...اینم قبول کن که یه جاهایی کم کوتاهی نکردی.کلات رو قاضی کن و ببین چه وقتایی پشت مردت رو خالی کردی.مرد که فقط از زنش توقع قرمه سبزی جا افتاده و کیک و شیرینی نداره....
_ارشیا منو آدم حساب نمی کنه که حتی از روزمره هاش حرفی بزنیم.
_لابد اخلاقشه، مگه با بقیه در موردش حرفی می زنه؟
_نه
_خب پس توقع نداشته باش که وقتی تو سکوت می کنی اون وراجی کنه.زن باید سیاست داشته باشه،مردها با اینهمه کبکبه و دبدبه وقتایی هست که از همه موجودات ناتوانتر میشن و نیاز به تکیه گاه دارن، چندبار با مهربونی اززیر زبونش حرف کشیدی بیرون؟
_شما که نمی دونید آخه ...
_گوش کن ریحانه جان، الان باید تغییر بدی به رویه ی همیشگی زندگیت . شاید از نظر شوهرت تو زن خونه نشینی هستی که چشمش به دهن مردشه تا اطاعت کنه، هیچ مردی از چنین زن بی اراده ای خوشش نمیاد.
تو باید خودتو جنمت رو حالا که وقتش شده نشون بدی
_چجوری؟
_اول بهم بگو که حاضری از پیله ی تنهاییت بیرون بیای؟
_از خدا می خوام
_پس بسم الله بگو و قدم به قدم پیش برو
•
•
ادامھ دارد...😉💕
•
•
نـویسندھ:
الهـام تیمورے
#مذهبےهاعاشقترنـد😎🖐
🚫⇜ #ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...🚫
🌸
🌿
🍃 @asheghaneh_halal
💐🍃🌿🌸🍃🌼
عاشقانه های حلال C᭄
[• #عشقینه💍 •] #ٺـاپـروانگے↯ #قسمت_هفدهم🦋🌱 ناغافل پرید وسط حرفش و گفت: _اگه زن اجاقش کور نباشه....
[• #عشقینه💍 •]
#ٺـاپـروانگے↯
#قسمت_هجدهم🦋🌱
تا شب به توصیه های ریز و درشت زری خانم گوش کرد و سعی کرد همه را به حافظه اش بسپارد.
هرگز فکر نمی کرد سکوت مداومش باعث دلزدگی ارشیا شده باشد!اما وقتی زری خانم در بین حرف هایش اطمینان داده بود که پشت غرولندهای ارشیا حتما عشق و محبت عمیقی هست که تمام این سال های باهم بودن هم وجود داشته و هزار دلیل هم برایش آورد، ته دلش انگار قند آب می کردند.
حق هم داشت که با پیدا کردن سرنخ از عشق شوهرش خوشحال بشود!
انگار کلی راه جدید پیش رویش باز شده و امید به رگ هایش تزریق کرده بودند که انقدر سریع دید تازه ای پیدا کرده بود نسبت به همه چیز.
چطور هیچ وقت نفهمیده بود توی لاک بودن همیشگی اش باعث جدایی و دوری بیشترشان شده؟ چندبار ارشیا پیشنهاد سفرداده و او رد کرده بود؟ چقدر قصور کرده بود وقتی همراه و هم قدم او نشده بود چون دوست نداشت انزوایشرا بهم بریزد فقط؟ و همینطور کم گذاشتن های خودش را پیش چشمش به صف کشید و تازه فهمید به عنوان یک زن و شریک زندگی هیچ شاخصه ای نداشته انگار،شاید به قول مه لقا فقط نقش اختر را برای آشپزی و نظافت بر عهده داشته در تمام سال های گذشته ...
حتی زری خانم گفته بود همین اقدام اخیرش برای فهمیدن ورشکستگی و قرار با رادمنش،هرچند باب طبع ارشیا نبوده اما حتما جرقه ی امیدی بوده برایش!
چشم هایش را باز کرد، آفتاب مستقیم به صورتش می خورد، با دست جلوی نور را گرفت.چند لحظه ای طول کشید تا مغزش به کار بیفتد و بفهمد کجاست.
با کرختی نشست ...خورشید نصف فضای سالن کوچک را روشن کرده بود.بوی نان تازه به مشامش خورد و حس کرد چقدر گرسنه است.
به گوشی روی میز نگاهی انداخت،هیچ پیغام و تماسی از ارشیا نداشت ...البته که چیز جدیدی نبود!
دست و صورتش را شست و به تصویر خیس خودش در آینه لبخند پهنی زد.
امروز یک روز جدید بود!
باید از یک بابت خاطر جمع می شد!
تازه چادر سر کرده بود که ترانه سر رسید.
_تو اینجایی؟!
خواهرانه در آغوش کشیدش و گفت:
_زیارت قبول عزیزم
_قبول حق،حالا کی اومدی که اینجوری به تاخت داری میری؟قدم ما شور بود؟
_از دیشب حواله شدم خونت
_دیشب؟!
_چرا داد می زنی...آره پیش زری خانم بودم
_ببینم ارشیا خوبه؟نگران شدم آخه تو اونو ول نمی کنی بیای پیش من
_مفصله برات بعدا تعریف می کنم
_حالا بیا بشین سوهان اصل قم آوردم با چای بزنیم،بعدم نوید می رسونت بیمارستان
دستش را فشرد و گفت:
_وقت زیاده الان کار دارم
_خیلی خب پس صبر کن تا به نوید بگم ماشینو پارک نکنه
_نه می خوام یکم قدم بزنم
_از بچگیتم لجباز بودی؛بفرما
خداحافظی کردند اما چند قدم دور نشده را دوباره برگشت و گفت:
_ترانه
_جانم
_قدر مادر شوهرت رو بدون.بیشتر از خانم جان دوستش نداشته باشم کمتر نیست مهرش برام
_خدا برام حفظش کنه،حسابی بهت رسیده ها قشنگ معلومه
_همیشه همینجوری بخند،فعلا
_بسلامت
باید خاطرش جمع می شد.ترجیح می داد تا آزمایشگاه را پیاده گز کند.
دلش نفس کشیدن می خواست...
نشسته و به ردیف صندلی های طوسی رنگ رو به رویش خیره مانده بود.اینجا اول دنیایش بود یا ابتدای دوراهی؟
اسمش را که برای دومین بار پیج کردند دلش آشوب تر از همیشه بود اما هنوز صدای گرم زری خانم توی گوشش تکرار می شد...بسم الله را که گفت،سرنگ قرمز شد و سرخ.
کش دور بازویش را باز کردند و صدایی با ناز گفت:
_بیرون منتظر باش عزیزم
و برای هزارمین بار انتظار...
•
•
ادامھ دارد...😉💕
•
•
نـویسندھ:
الهـام تیمورے
#مذهبےهاعاشقترنـد😎🖐
🚫⇜ #ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...🚫
🌸
🌿
🍃 @asheghaneh_halal
💐🍃🌿🌸🍃🌼
﴾☔️﴿
﴿ #سلامحضرتباران ﴾
.
.
•● السلام علیڪ
ایها الولۍ الناصح ●•
[ #ترڪ_گناه ]
[ #عڪسبازشود‼️]
[💔] دارد زمـــان آمدنت ، دیر مۍشود
[😔] دارد جوان سینہزنت پیر مۍشود
.
.
﴿😓﴾ اگرڪھخیسھچشمتو،
گنــاه از منھ👇
﴾☔️﴿ @Asheghaneh_halal
🍃💕
•[• #تبادلانه | #خادمانه •]•
ســـــــلام و درود بـــر ڪاربران جدید😉
و ڪاربران قدیـــم و ڪاربرانے ڪه لحظه
به لحظهـ به جــــمع #عاشقانهـ_اےها
افـــزوده مےشوند🎈🎈🎈
نماز روزه هاتون قبول حق باشه📿
اینجـــا قـــاره ای از قاره هاے
مجـــازے تحت عنوان #ایتــــاست
بنــــابراین برای انجـــام امور بین المللے
آن، از جمــــله ارتباط بــــا سایر نقاط
این قاره😉 نـــــیازمنـــد #سفیر یا
#سفیران #پـــرفکتے هستیم تــــا
همگـــان را با خــود آشنا ڪنیم✌️
بنابـــراین هـــر #سفــــیر محتــرم یا محترمهـ
با همراه ڪردن 3 نفـــر دیگـــر با خود و
افزودن آنهــا به ڪانال #عاشقانههاے_حلال
مــعرفے مــا را در ایــن قاره پنهـــاور
#عهـــده_دار شود🎀
مــا نیز در راستاے احتــرام بهـ آسایش
شمــا #تــــــبادلات خــود را در سیـــرے
نزولے قرار مےدهیم✌️✌️✌️
دمتــــــــــون گـــرم✋✌️🎈
{پ.ن: هر مخاطب کانال، یک سفیر💡
به زبان ساده: با معرفے ڪانال در گروه ها
و مخاطبان خود و بازنشر مطالب، کمک
کنید جمعیت کمی خانواده عاشقانه های
حلال بیش از پیش و رو به رشد بشه☺️✋}
•|🆔 eitaa.com/joinchat/2754019330C3ded5d8d29
عاشقانه های حلال C᭄
°💓|💌° #انسیھ وسحربخوانایندعارا✨ بسماللهالرحمنالرحیم❤️ وَ أَنَا عَائِذٌ بِفَضْلِكَ هَارِبٌ
°💓|💌°
#انسیھ
🌌وسحربخوانایندعارا...
♥️بسماللهالرحمنالرحیم
وَ الذَّلِيلُ الَّذِي أَعْزَزْتَهُ وَ السَّقِيمُ
الَّذِي شَفَيْتَهُ وَ السَّائِلُ
الَّذِي أَعْطَيْتَهُ
☘و خواري كه عزيزش فرمودي،
و بيماري كه شفايش دادي، و
خواهشمندي كه عطايش كردي،
وَ الْمُذْنِبُ الَّذِي سَتَرْتَهُ وَ
الْخَاطِئُ الَّذِي أَقَلْتَهُ
🌙و گنهكاري كه گناهش را
بر او پوشاندي، و خطاكاري
كه ناديدهاش گرفتي،
وَ أَنَا الْقَلِيلُ الَّذِي كَثَّرْتَهُ وَ
الْمُسْتَضْعَفُالَّذِي نَصَرْتَهُ وَ أَنَا
الطَّرِيدُ الَّذِي آوَيْتَهُ
🌈و اندكي كه بسيارش
فرمودي، و ناتوان شمرده اي
كه ياري اش دادي، و رانده
شده اي كه مأوايش بخشيدي،
أَنَا يَا رَبِّ الَّذِي لَمْ أَسْتَحْيِكَ فِي
الْخَلاَءِ وَ لَمْ أُرَاقِبْكَ فِي الْمَلإَِ أَنَا
صَاحِبُ الدَّوَاهِي الْعُظْمَي
❄️من پروردگارا كسي هستم كه
در خلوت از تو حيا نكردم، و در
آشكار از تو ملاحظه ننمودم،
منم صاحب مصيبتهاي بزرگ،
أَنَا الَّذِي عَلَي سَيِّدِهِ اجْتَرَي أَنَا
الَّذِي عَصَيْتُ جَبَّارَ السَّمَاءِ
☔️منم آن كه بر آقايش گستاخي
كرد، منم آن كه جبّار آسمان را
نافرماني كرد،
أَنَا الَّذِي أَعْطَيْتُ عَلَي مَعَاصِي
الْجَلِيلِ الرُّشَا أَنَا الَّذِي حِينَ
بُشِّرْتُ بِهَا خَرَجْتُ إلَيْهَا أَسْعَي
💫منم آن كه بر معاصي بزرگ
رشوه دادم، منم آن كه هرگاه
به گناهي مژده داده مي شدم
شتابان به سويش مي رفتم،
أَنَا الَّذِي أَمْهَلْتَنِي فَمَا ارْعَوَيْتُ وَ
سَتَرْتَ عَلَيَّ فَمَا اسْتَحْيَيْتُ وَ
عَمِلْتُ بِالْمَعَاصِي فَتَعَدَّيْتُ
🌸منم آن كه مهلتم دادي باز
نايستادم، و بر من پرده پوشاندي
حيا نكردم، و مرتكب گناهان شدم
و از اندازه گذراندم،
وَ أَسْقَطْتَني مِنْ عَيْنِكَ فَمَا بَالَيْتُ
فَبِحِلْمِكَ أَمْهَلْتَنِي وَ بِسِتْرِكَ سَتَرْتَنِي
حَتَّي كَأَنَّكَ أَغْفَلْتَنِي
🌾و مرا از چشمت انداختي،
اهميت ندادم، پس با بردباريات
مهلتم دادي، و با پرده پوشيات
مرا پوشاندي تا آنجا كه گويي
مرا از ياد برده اي،
وَ مِنْ عُقُوبَاتِ الْمَعَاصِي جَنَّبْتَنِي
حَتَّي كَأَنَّكَ اسْتَحْيَيْتَنِي
🕊و از مجازات گناهان بركنارم
داشته اي، گويا تو از من حیا
کردهای!!
#دعایابوحمزهثمالی
#روزهفدهمماهمبارکرمضان
#التماسدعا
دلبرےڪنبراےدلـ💕•ــدار☺️👇
@asheghaneh_halal
°💓|💌°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•| #فانوس📿
__🦋اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ
مِنْ مَشِيئَتِكَ بِأَمْضاها
وَكُلُّ مَشِيئَتِكَ ماضِيَةٌ
اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ بِمَشِيئَتِكَ كُلِّها__🦋
💛°▪︎°خدایا از تو درخواست میکنم
بهحق نافذترین مرتبه ارادهات
و همه مراتب ارادهات نافذ است
خدایا از تو درخواست میکنم بهحق همه مراتب ارادهات°■°💛
#دعاےسحــــــ[🌻]ــــــر
#ویـــــــژهالتـمــــاسِدعـــ[⚘]ــــا
🌙| رزق سحرهآ بر اهلِ بڪا دواستـ👇
✨| @asheghaneh_halal
#فــــــــــــــــــورے🌀🌀🌀🌀🌀 فـــــــورے🌀🌀🌀🌀
شـــهادت چندین نفر از ملوانان ارتش😱😱😱😱
حـــــــــــادثه ای خود ارتش مقصــــــرش بود😤😤😤
جوووونایے ڪه پر پر شدند😱😱😱😱😱
بیانیه اے ڪه ارتش چند دقیقه دیگه منتشر مےڪنه😳
فقط اینجــــــــــــــ👇👇👇👇👇👇ــــــا بخون👇
بدووو تا منتــــــــشر نشده👇👇👇👇
🖍| [• Eitaa.com/Rasad_Nama
واااای حـــادثه اے خودمـــون مقصر بودیم☝️☝️☝️😳😳😳✋
○●○
🍃🌸
#پابوس
.
.
.
{🌥} سحر از هفدهم بگذشت و امشب
{💔} دلم از غربتحيدر چہ خون است
{🌎} فضاۍ شهر ڪوفہ ، این سحــرها
{😓} پر از " انا الیھ راجعـــــون " است
.
.
∫💞∫ جانےدوبارھ بردار،
با ما بیا بھ پابوسـ👇
🍃🌸 @asheghaneh_halal
○●○
عاشقانه های حلال C᭄
#فــــــــــــــــــورے🌀🌀🌀🌀🌀 فـــــــورے🌀🌀🌀🌀 شـــهادت چندین نفر از ملوانان ارتش😱😱😱😱 حـــــــــــاد
رسانههاےداخلےدرخوابےعمیقبهسرمےبرند!
آخرین فیلمها و تصاویر از #ناوچهڪنارڪ را
فقط و فقط اینجـــا ببنید☝️☝️
|•✨•|
#فانوس
باطن روزه رسیدن به مقام
روضہ استــl🙃l~
کربلا شهر خدا
و رمضان ماه خداستــl💚l~
•🍃دعاےروز #هفدهم ماه خــدا🍃•
#عکسبازشود😉
#التماس_دعا
#رمضان
دلتـ|💓|ــو؛وصلکنبہخــدآ
|•✨•| @asheghaneh_halal
•~•
💕
•[ #همسفرانه ]•
.
.
💓°/ او شوخ طبع بود و مهربان. بچهها را ميفهميد. هميشه با آنها هم سخن ميشد. از سر كار كه برميگشت يكراست ميرفت به اتاق دخترمان.
😄°/ آنها هميشه بر سر رشتههايشان با هم كلكل داشتند. آرزوهايمان براي دخترمان زياد بود. وقتي نگران ميشدم، ميگفت: من هستم، خيالت راحت باشد. خيالم راحت ميشد. راحت بود تا آن روز...
☀️°/ صبح زود بود، ساعت 6 بيدار شديم. نماز خوانديم و صبحانه را آماده كردم. حالم چندان خوب نبود. خوابم برد. با صدايش بيدار شدم كه ميگفت:« خانم غذاي ما را ميدهي برويم؟!»
😓°/ آمادهي رفتن بود. ايستاده بود آنجا. بايد بلند ميشدم تا مثل هميشه غذايش را به دستش بدهم، تا كنار در همراهش بروم. بعد او برود و من منتظر بمانم تا ساعت برسد به سه و نيم و او برگردد. بلند شدم.
👞°/ حالا توي حياط بود و داشت كفشهايش را ميپوشيد غذا را به دستش دادم. گفت خداحافظ و رفت كه ماشين را روشن كند.
🚗°/ ماشين را كه از خانه بيرون برد پياده شد سرش را از لاي در تو آورد نگاهم كرد و گفت خداحافظ. گفتم خداحافظ. در را بست.
آن سوي در حتما حالا نشسته بود پشت ماشينش و استارت زده بود.
⚡️°/ استارت زد و حس كردم باد مرا ميبرد. باد داشت مرا ميبرد. صداي مهيبي بلند شد و همه جا را پر كرد. در پرت شده بود وسط حياط. زلزله آمده بود. به خودم گفتم حتما زلزله آمده!
😭°/ اما آن بيرون او هنوز توي ماشين نشسته بود. جلو رفتم. نشسته بود آنجا اما نگاهم نميكرد. خشك شده بودم...
#همسر_شهید_علی_یارمحمدی🌿🌹
.
.
•[👀]• درگیر یڪ
نگاھِ تو شد ، روزگـار من👇
💕 @Asheghaneh_halal
•~•
[• #مجردانه♡•]
[⛔️]"من مےخوام با خودش
ازدواج ڪنم، نه خانوادش".
این استدلال درست نیست!
[🍃]بخش عمده اے از زندگے
مشترک شما در آینده متأثر از
طرز تفڪر، عقاید و رفتار
خانواده همسر شما خواهد
بود، و شما مدام با آنها در
ارتباط هستید و نمےتوانید
رابطه با آنها را دستکارے،
ڪم و زیاد ڪنید.
[👨👩👧👦]در نتیجه نمےتوان در
انتخاب شریڪ زندگے خانواده
را جزئے مستقل و جدا از
همسر دانست.
#اهمیتخانوادهرودستڪمنگیریم☺️
مجردان ـانقلابے😌👇
[•♡•] @asheghaneh_halal
تحدیر جز 17.mp3
4.57M
••🍃🎙••
#دلارام
🌙: #ویژهبرنامهماھمبارڪرمضان
تلاوت هرروز یڪ جزء از قرآن ڪریمـ📖
بھ صورت تحدیر(تندخوانے)
[• جزء هفدهمــ •]
@asheghaneh_halal
••🍃🎙••
عاشقانه های حلال C᭄
l|🍲|l
#مائده
شله زرد :
برنج 2لیوان
شکر ۴ لیوان
گلاب ۱ لیوان
کره ۵ الی ۶ قاشق سوپ خوری
خلال بادام سه چهارم لیوان
آب سرد ۱۴ الی ۱۶ لیوان
زعفران و هل به مقدار لازم
دارچین (برای تزئین) به مقدار لازم
طرز تهیه
۱- برنج را قبل از استفاده حتما خوب با آب گرم شستشو بدهید و چند بار آب آنرا خالی کنید، پس از آن روی آن آب گرم بریزید و برای چهار پنج ساعت بگذارید خیس بخورد.
۲- آب برنج را خالی کنید بعد آنرا همراه 14 لیوان آب داخل قابلمه بریزید و بگذارید جوش بیاید، پس از جوش آمدن بلافاصله حرارت را کم کنید و بگذارید به آرامی بپزد. در صورتی که حرارت زیاد باشد برنج به ته قابلمه خواهد چسبید. کافی است برنج و آب به آرامی بجوشد. وسط های کار کمی زعفران به برنج و آب بیفزاید تا همراه با مرحله آخر بجوشد. مقدار زعفران را خودتان تصمیم بگیرید کم کم بیفزاید و هم بزنید و بگذارید چند دقیقهای بجوشد، اگر کم بود مقدار دیگری بیفزاید به صورتی که رنگ شله زرد (زرد) شود.
۳- اگر احیانا در مدت طبخ آب برنج تمام شد مقداری آب گرم به آن اضافه کنید در این مدت تمام وقت آنرا زیر نظر داشته باشید و مدام بهم بزنید در غیر این صورت برنج به کف قابلمه خواهد چسبید، هرچه به آخر طبخ نزدیک تر بشوید امکان چسبیدن ته قابلمه بیشتر میشود در نتیجه در اواخر کار مدام شله زرد را هم بزنید کمی مانده به آخرهای کار وقتی تقریبا برنجها خوب نرم و له شد شکر ، گلاب، هل و کره را به آن بیفزاید و هم بزنید معمولا نیازی به افزودن آب نیست چون مقدار آب داده شده کفایت می کند ولی برنجهای گوناگون مقدار آب بیشتر یا کمتری نیاز دارند.
۴- برای خلال بادامها روشهای مختلفی وجود دارد، خلال بادام را بعضی در آخر طبخ شله زرد توی شله زرد میریزند و بعضی زودتر دلیل این کار این است که بعضی دوست دارند خلال بادام سفت باشد و بعضی برعکس دوست دارند خلال بادام نرم باشد این بستگی به سلیقه خود شما دارد. اگر مطمئن نیستید میتوانید خلال بادام را در ظرفی جداگانه بجوشانید و هنگامی که نرمی (سفتی) آن باب میل شما بود آنرا کنار بگذارید و در آخر طبخ شله زرد خلال بادام را به شله زرد بیفزاید و کمی هم بزنید و بگذارید چند دقیقهای بجوشد.
۵- دقت کنید وقتی شله زرد آماده است که زیاد شل نباشد وقتی آنرا در ظرف میریزید نباید ولو شود و حالت آش داشته باشد البته دقت کنید شله زرد وقتی سرد شد هم مقداری سفتتر خواهد شد. ولی خوب وقتی تمام شد زیاد نباید شل باشد.
•• افطارے امروزتو نذر شهید[مصطفی چمران]ڪن..
کدبانـ|😌|ــو جـانـ😉✋
l|🍲|l @asheghaneh_halal