eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.9هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
82 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
﴾💞﴿ ﴿ ﴾ . . ﴿😇﴾ دلم مۍخواد ، شور غزل بگیـــــرم ﴿🤗﴾ ضــــــریح اتُ ، توۍ بغل بگیـــــرم ﴿💑﴾ دلم میخواد وقتۍ عروسۍ کردم ﴿😍﴾ تو حرم ات ، ماھ عســل بگیـــــرم 😌 پ.ن: امشب براۍ ازدواج جوون‌ها💔 و مشڪلاتشون خیلۍ دعا ڪنید 🤲 همسفر همراه روزۍ و نصیب همہ‌تون بشہ😌 . . [🌎]ـتو مـــــرا جـــــان و جـــــهانے👇 ﴾💞﴿ @Asheghaneh_halal
•{☀️}• { 🕗 } . . ﴿😊﴾ امتحان ڪردم و دیدم ﴿✨﴾ ڪھ میان حــــــرم ات ﴿🙏﴾ هیچ ذڪرۍ قســــــــمِ ﴿💔﴾ حضرت زهــــــراۜ نشود پ.ن: امشب با آقا از مادرش بگین🙂 یقین دارم جوابتونو میدھ🌹🍃 . . {🕊} حتمآ قــرار شاه و گـدا هستــ یـادتـانــ!👇 @Asheghaneh_halal •{☀️}•
•🖤• •| 📿 |• •▪️تهدمت و الله ارکان الهدے▪️• علےرو از پا انداختـ تیغ‌ِ بہ زهر آغشتھ ..|😭| ولے خودش‌ میگہ ‌منو دورے زهرا ڪشتھ ..|💔| •🏴دعاےافطار🏴• 😍 دم‌افطار‌فقط ذڪر حسین‌شیرین‌استـ👇 •🖤• @asheghaneh_halal
•🖤• أنا الحقير بين يَديڪ أتوسلُ بعـلے إليڪٔ..🍃 پیش تُو آبرو نداشتم؛ علے رو واسطہ ڪردم...💔 •🖤•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[• 💍 •] 🦋🌱 کاش تنها نبود،ایستاد و در نهایت احترام و اضطراب سلام کرد.نیشخندی تحویل گرفت و زیر نگاه خریدارانه مادرشوهرش که سرتا پایش را خوب برانداز می کرد،گر گرفت. _فکر نمی کردم جرات اومدن داشته باشی!توقع خوش آمد که نداری؟ چه باید می گفت؟انگار لال شده بود!مه لقا با دست به سمتی اشاره کرد و با تمسخر ادامه داد: _بعید می دونم با چادر سیاه بخوای تا ته مراسم بشینی!اینجا عروسیه نه عزا...اتاق پرو ته سالنه ناخودآگاه دستش را بند چادرش کرد.موقع آمدن نمی دانست عروسی مختلط است و خانوم ها با چنین وضعی جولان می دهند.از دست بی فکری ارشیا حسابی کفری بود،با استرس چشم چرخاند اما پیدایش نکرد.مجبور شد برای رهایی از دست مه لقا راهش را به اتاق پرو کج کند. مردد بود،چادر مشکی اش را انداخت روی صندلی و چادر تا زده ی سفیدش را از کیف درآورد،حتی با اینکه کت و دامنش کاملا پوشیده بود اما اصلا دلش نمی خواست در چنین مجلسی حضور پیدا کند چه برسد که بدون چادر و _یعنی انقد پاستوریزه ای؟! سر که بلند کرد دختر جوانی را دید که تقریبا چسبیده به مه لقا و با پیروزی برابرش قد علم کرده بود. _می بینی نیکا جان؟پسرم این بار چشم بازارو کور کرده _هه،چی بگم عمه جون!چشمام داره از تعجب میزنه بیرون.شنیده بودم رفته سراغ یه دختر بی اصالت خونه نشین اما فکر نمی کردم طرف در این حد شوت باشه انقدر جملات دختر و مه لقا با سرعت رد و بدل می شد که مخش به دنگ و دنگ افتاده و دهانش باز مانده بود! _می بینی دختر جون‌؟حتی عارم میشه به این جماعت بگم که عروس این خونه یکی مثل تو شده!ببینم تو که لچک می کشی سرت و ده مدل چادر زاپاس داری برای هر دقیقه ت،خدا و پیغمبرم سرت میشه؟نه؟وجدانت درد نمی گیره از اینکه ارشیا رو از همه ی سهم و خوشی هاش محروم کردی؟حق پسر من همچین عروسی ای بود و همچین عروسی نه تو که هیچ وقت نفهمیدم چطور رگ خوابش رو توی دست گرفتی و گولش زدی.البته اعتراف می کنم که خوب زرنگ بودی!خیلیا قبل از تو سعی کردند و نشد ... ولی خب همه که از جنس شما نیستند تا قاپ زنی بلد باشن! حس می کرد یکی از رگ های پشت سرش را می کشند،از شنیدن توهین های بی پروایش در حال مردن بود! _کاش لااقل بر و رویی داشتی که مطمئن می شدم از نیکا سرتری! ولی امشب ناامید شدم و البته خوشحال ... شنیدم هیچ ویژگی خاصی هم نداری که چشم گیر باشه،خب ارشیا اگه با اختر هم ازدواج می کرد غذاهای خوشمزه می خورد!ولی اشکالی نداره،آدم تا وقتی بدی رو تجربه نکنه و دلزده نشه قدر خوشی رو نمی دونه!بهرحال خیلی دچار شادی نشو عزیزم!به یه سال نکشیده توام مثل نیکا دلش رو می زنی و باید راهت رو بکشی و برگردی همون جایی که توش بزرگ شدی.از این خوشی زودگذر خیلی استفاده کن. صدای تق تق پاشنه های کفش نیکا هرچه نزدیک تر می شد،ضربان قلبش شدت می گرفت. تابحال این حجم از آرایش و گریم و حتی اعضای زیر تیغ رفته ی صورتی را از این فاصله ی نزدیک ندیده بود.چشم در چشم هم ایستاده بودند و انگار زمان را روی دور کند زده بود کسی... _منو بکن آینه ی عبرتت!من دختر داییش بودم اما راه افتادو آبرومو برد،هم خون بودیمو روم دست بلند کرد،استخون همو نباید دور می ریختیمو پسم زد!من که همه چی تموم بودم شدم این،تو دقیقا به چیت می نازی؟هوم؟ پس نیکا او بود!زن ارشیا.... • • ادامھ‌ دارد...😉💕 • • نـویسندھ: الهـام تیمورے 😎🖐 🚫⇜ ...🚫‌ 🌸 🌿 🍃 @asheghaneh_halal 💐🍃🌿🌸🍃🌼
[• 💍 •] 🦋🌱 پس نیکا او بود!زن ارشیا... حالا می فهمید چرا ارشیا هیچ وقت از او چیزی نمی گفت و حتی روی آرایش صورت ریحانه هم حساس بود!دلش می خواست از خودش دفاع کند اما انگار لکنت گرفته بود. _م...من... دست مه لقا به نشانه ی سکوت بالا رفت،به ناخن های بلند لاک خورده اش نگاه کرد و انگشتر پهن فیروزه ایش. یاد خانم جان افتاد که جز حلقه ساده ی ازدواجش هیچ وقت انگشتری به دست نکرد! اینجا همه چیز بوی اشرافیت می داد و ... ولش کن نیکا جان، نمی بینی به تته پته افتاده! _عمه جون بخدا دلم براش می سوزه که شده طعمه ی ارشیا، اون امشب فقط اومده تا به خیال خودش منو بچزونه اینم کرده عروسک خیمه شب بازیش! از وقتی اومده مدام چشمش دنبال منه چشمش افتاد به لباس باز نیکا، بجای او عرق شرم روی پیشانی اش نشست و لب به دندان گزید...ارشیا نگاهش کرده بود؟! با این وضعیت؟ حالش خوب نبود،باید می رفت... _می دونم عزیزم، اما حالا بیاو ثابت کن. آخه ازینجا تا خود لندنم که بگرده مثل خانواده ی تو با اصالت مگه گیرش میاد؟ بایدم دوباره به موس موس بیفته... چرا گوش می داد؟!ایستاده بود تا تحقیرش کنند؟ قدم اول را که برای بیرون رفتن برداشت در با شدت به دیوار کوبیده شد و هیبت ارشیا در چهارچوب نمایان شد... صورتش سرخ شده و از دست مشت کرده اش مشخص بود عصبی تر از این حرف هاست! _وای،مادر نصف عمر شدم.این چه طرز در باز کردنه؟اینجا اتاق پروه مثلا به جای هر جوابی فقط پوزخند زد، چشم در چشم هم شدند. نیکا رو در روی ارشیا ایستاد،درست بینشان! _خوبی ارشیا؟ می دونستم امشب... _برو کنار _من آخه... _برو کنار! نیکا عقب کشید و ارشیا با گام های بلندش سمت ریحانه رفت،دست انداخت و از روی صندلی چادر مشکی ریحانه را برداشت _سرت کن بریم نمی دانست خوشحال باشد یا ناراحت؛اما با ذوق چادر را مثل عزیزترین چیز ممکن از دست شوهرش گرفت،روی سرش انداخت و دنبال ارشیا راه افتاد. کجا ارشیا؟ مثل اینکه عروسی برادرته ها نگران اینم که شما تمام مدت عروسی پسرتون رو توی اتاق پرو بگذرونید! نمی توانست منکر خوشحالی زایدالوصفش باشد از حرکت ارشیا... او با همان یک جمله ای که گفته بود "چادرت رو سرت کن بریم" نصف حرف های نزده ی ریحانه را زد! • • ادامھ‌ دارد...😉💕 • • نـویسندھ: الهـام تیمورے 😎🖐 🚫⇜ ...🚫‌ 🌸 🌿 🍃 @asheghaneh_halal 💐🍃🌿🌸🍃🌼
هدایت شده از هیئت مجازی 🚩
🖤🍃 . . {• ☺️ •} چه مبارڪ سحرے بود و چه فرخنده شبے آن شب قدر ڪه این تازه براتـم دادند.. . . @heiyat_majazi 🍃🖤
•💔• ـپ.ن: ایشون سالِ قبل در شبے مثل امشب بعد از از مراسم احیا وقتی که از مسجد خارج میشن در جلوی خانه‌شون مورد سوقصد قرار می‌گیرند و باضربات چاقو به شهادت می‌رسند... چی میشه و چی باید بشه که یه نفرو اینجوری بخرن؟! :) 💔 •💔•
Shab20Ramazan1393[02].mp3
8.16M
﴾🖤﴿ | . . •💔• ز بعد این همہ سال ، آخـر بہ پایان آمده ، تنهــــایۍ •😊• خوشا آن دم کہ تو یازهرا به استقبالِ علـــــــۍ آیۍ •🦋• سراپا شوقــــم و بۍتابۍ ڪہ از نو روۍ تو را بینم •✨• بہ شوق روۍ تـــو بردارم سر از این سجدهٔ خونینم . . ﴿🕯﴾ باباۍ یتیمان السلام🙂✋ @Asheghaneh_halal ﴾🖤﴿
[• #آقامونه😌☝️ •] •|° ‌قامتِ دین📿 راست خواهد‌ ماند😔 °|• ‌‏تا وقتی ڪہ سـروهـا🌲 روبرویِ یکه‌تازیِ تبر می‌ایستند..✋ ۱۴ ثانیه به عڪس☝️🥰 بنگرید! ••چه تفاهم نابے داریم😉•• #شب‌_قدر #شهادت_حضرت_علی #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات📿 #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍 #نگاره(743)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🦋•° Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°💓|💌° 💠•و‌سحر‌بخوان‌این‌دعا‌را ⚜•بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ✨•وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَهٌ ضَاحِكَهٌ مُسْتَبْشِرَهٌ وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْهَا غَبَرَهٌ تَرْهَقُهَا قَتَرَهٌ وَ ذِلَّهٌ چهره هايي در آن روز روشن و خندان خوشحال اند، و چهره هايي در آن روز بر آنها غبار بدفرجامي نشسته، و سياهي و خواري آنها را پوشانده، 🌸•سَيِّدِي عَلَيْكَ مُعَوَّلِي وَ مُعْتَمَدِي وَ رَجَائِي وَ تَوَكُّلِي وَ بِرَحْمَتِكَ تَعَلُّقِي اي آقاي من، تكيه و اعتمادم و اميد و توكلّم بر تو، و آويختنم بر رحمت توست، 🌿•تُصِيبُ بِرَحْمَتِكَ مَنْ تَشَاءُ وَ تَهْدِي بِكَرَامَتِكَ مَنْ تُحِبُّ هركه را خواهي به رحمتت رساني، و با كرامتت هركه را دوست داري هدايت كني، ☔️•فَلَكَ الْحَمْدُ عَلَي مَا نَقَّيْتَ مِنَ الشِّرْكِ قَلْبِي پس تو را سپاس بر اينكه قلبم را از شرك پاك نمودي، 🌙•وَ لَكَ الْحَمْدُ عَلَي بَسْطِ لِسَانِي أَ فَبِلِسَانِي هَذَا الْكَآلِّ أَشْكُرُكَ أَمْ بِغَايَهِ جَهْدِي فِي عَمَلِي أُرْضِيكَ و براي تو سپاس بر گشودن زبانم، آيا با اين زبان كندم تو را شكر كنم، يا با نهايت كوشش در كارم تو را خشنود نمايم، 🌾•وَ مَا قَدْرُ لِسَانِي يَا رَبِّ فِي جَنْبِ شُكْرِكَ وَ مَا قَدْرُ عَمَلِي فِي جَنْبِ نِعَمِكَ وَ إِحْسَانِكَ (إِلَيَّ) پروردگارا ارزش زبانم در كنار شكرت چيست، و قيمت كارم در برابر نعمتهايت و احسانت چه اندازه است؟! 🕊•إِلَهِي إِنَّ جُودَكَ بَسَطَ أَمَلِي وَ شُكْرَكَ قَبِلَ عَمَلِي سَيِّدِي إلَيْكَ رَغْبَتِي وَ إلَيْكَ (مِنْكَ) رَهْبَتِي خدايا، جودت آرزويم را گسترد، و سپاست عملم را پذيرفت، اي آقاي من ميلم به سوي توست، و ترسم از جانب توست، 🔹•وَ إلَيْكَ تَأْمِيلِي وَ قَدْ سَاقَنِي إلَيْكَ أَمَلِي و آرزويم به پيشگاه توست، آرزويم مرا به سوي تو كشانده 🌹•وَ عَلَيْكَ يَا وَاحِدِي عَكَفَتْ هِمَّتِي وَ فِيمَا عِنْدَكَ انْبَسَطَتْ رَغْبَتِي وَ لَكَ خَالِصُ رَجَائِي وَ خَوْفِي و همّتم بر درگاه تو اي خداي يگانه معتكف شده، و رغبتم در آنچه نزد توست فزوني يافته، اميد خالص و بيمم براي توست، دلبرےڪن‌براے‌دلـ💕•ــدار☺️👇 @asheghaneh_halal °💓|💌°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•| 📿 •☘اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ مِنْ مَسائِلِكَ بِأَحَبِّها إِلَيْكَ وَكُلُّهٰا إِلَيْكَ حَبِيبَةٌ اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ بِمَسائِلِكَ كُلِّها•☘ •🖤خدایا از تو درخواست می‌کنم به‌حق محبوب‌ترین مرتبه از خواسته‌هایت نزد تو و همه مراتب خواسته‌هایت محبوب است خدایا از تو درخواست می‌کنم به‌حق همه مراتب خواسته‌هایت•🖤 [💚]ــــــر [🦋]ــــا 🌙| رزق سحرهآ بر اهلِ بڪا دواستـ👇 🥀| @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
○●○ 🕯🖤 . . ﴿💔﴾ دلتنگِ رخِ فـــــاطمہ اش بود عـــلۍ ﴿😔﴾ وقتِ سحر از غصہ نجات‌اش دادند 🌸 😓 . . ∫🥀∫ جانےدوبارھ بردار‌، با ما بیا بھ پابوسـ👇 🕯🖤 @asheghaneh_halal ○●○
|•🕯•| #فانوس "علے" دریاست🌊•| دریا رو نمےشہ ساده با سَم کشت🙃•| "علے" رو قبل از اون محراب یہـ لشگر ابن‌ملجم کشت😢•| •🖤دعاےروز #بیست‌ویکم ماه خــدا🖤• #عکس‌باز‌شود‌ #التماس‌_دعا #رمضان دلتـ|💔|ــو؛وصل‌کن‌بہ‌خــدآ |•🕯•| @asheghaneh_halal
•~• 💕 •[ ]• . . (🌸) مقدمات کار فراهم شد. قرار شد برای مراسم صیغه ی عقد راهی جماران شویم. حضرت امام رحمه الله قرار بود صیغه عقد ما را جاری کنند. (🌤) صبح زود رسیدیم جماران. دل توی دلم نبود؛ حضرت امام را تا آن موقع ندیده بودم. ساعتی بعد در باز شد و نام ما را صدا کردند. (☺️) نفهمیدم چطور خودم را به نزدیک حضرت امام رساندم. گوشه ی چادرم را به روی دست مبارک امام انداختم و دست ایشان را بوسیدم؛ بعد هم چادر را به سر و صورتم کشیدم. (😇) امام من را نگاه کرد. سرم را انداخته بودم پایین، بعد هم با آن جذبه ی خاصی که داشتند اجازه گرفتنند و شروع به خواندن صیغه ی عقد کردند. (⭐️) خطبه ی عقد که تمام شد به مصطفی نگاه کردم، خیره شده بود به امام. بعد هم گفت: آقا ما رو نصیحت کنید. (🌷) امام بعد از لحظه ای سکوت رو به من کرده و فرمودند: « از خدا می خواهم به شما صبر دهد» (💔) خلاصه کل زندگی مشترک من با مصطفی چند روز بیشتر طول نکشید . 🥀 . . •[👀]• درگیر یڪ نگاھِ تو شد ، روزگـار من👇 💕 @Asheghaneh_halal •~•
[• ♡•] •✨||خدایــا تو را قـسم مےدهیــم به مقام و منزلت حضرت علے(ع)، همـسرانے با دلـهاے لبـریز از عشـق و محـبت بہ خـود و اهل بیت روزے مجردها بفرما.‌•🍃|| •💚| •🏴| •☔️| مجردان ـانقلابے😌👇 [•♡•] @asheghaneh_halal
5e88b550818e6ce94743b2e1_1958810357254833713.mp3
4.72M
••🍃🎙•• 🌙: تلاوت هرروز یڪ جزء از قرآن ڪریمـ📖 بھ صورت تحدیر(تندخوانے) [• جزء بست و یڪمــ •] @asheghaneh_halal ••🍃🎙••
🌷🍃 🍃 💔• اين هفت نفر رزمنده و مجاهد عزیز همه برای بهشت ثبت نام كردند، اما غير از آخرين نفر سمت چپ همه یڪجا قبول و شهید شدند. 🍃• به نفر آخر گفتندتو هنوز یک مأموریت مهم داری که باید آن را تمام کنی! 💔• او بعدها امام جمعه شهر کازرون شد و در شب قدر قبولش کردند... نامش شد: 🌷شهید محمد خرسند🌷 •|🕊|• @Asheghaneh_halal 🍃 🌷🍃
l|🍲|l فلافل مرغ🍘 مواد لازم برای۶ نفر: مرغ (بدون استخوان) ۲۵۰ گرم نخود ۲ پیمانه پیاز ۱ عدد شوید (ساطوری شده) ۲ قاشق سوپ خوری تخم مرغ ۳ عدد کاری ۱ قاشق غذا خوری پودر سوخاری ۱ قاشق غذا خوری روغن به مقدار لازم طرز تهیه: ۱- ابتدا مرغ را به همراه مقدار كمی روغن كمی تفت دهید و بعد با آب و نمك نیم پز كنید. ۲- سپس مرغ، نخود شسته شده و پیاز را با هم چرخ کرده، شوید، تخم مرغ و ادویه كاری را به آن اضافه کرده و مخلوط كنید. ۳- سپس از مایه‌ی آماده به اندازه‌ی نارنگی برداشته، و در دست به شكل گرد یا بیضی به آن فرم داده و در پودر سوخاری غلتانده و در روغن سرخ كنید. سایر نکات: اگر دوست دارید به جای شوید از سبزی معطر دیگری استفاده كنید حتما نخود را از شب قبل خیس كرده و اب آن را 3مرتبه عوض كنید و اگر فراموش كردید آن را 2بار بجوشانید و آبش را خالی كنید و بعد چرخ كنید. •• افطارے امروزتو نذر شهید[محمودرضا بیضایی]ڪن.. کدبانـ|😌|ــو جـانـ😉✋ l|🍲|l @asheghaneh_halal
Taheri Shab 21 Ramezan 97-04.mp3
19.68M
﴾🖤﴿ | . . [🕊] ڪبوتر خونیــــــــن بال [😭] رفتہ تو بستــــر از حال [✨] داره علۍ بہ فاطمہ‌اش [💔] میرسہ بعد از سۍسال . . ﴿🕯﴾ باباۍ یتیمان السلام🙂✋ @Asheghaneh_halal ﴾🖤﴿
﴾💞﴿ ﴿ ﴾ . . قســـــم بہ اشڪانت درکنارمزارشهدا{😭} کہ توهدیہ‌اۍ هستے از جانب شهــدا{🎁} قسم بہ عهــــدۍ ڪہ بستیم‌کنار شهدا{😍} خواستم باشد زندگۍِ ما زیرنظر شهـدا{😇} 😘❤️ 😌🌎 . . [🌎]ـتو مـــــرا جـــــان و جـــــهانے👇 ﴾💞﴿ @Asheghaneh_halal