•𓆩🌙𓆪•
.
.
•• #آقامونه ••
🌿⃟🥰 گفتے:
چهڪسے👤
رازقِشعراست|•❔
🌿⃟😌 نوشتم
چشمانپرازشعرِتو🪴
"دامَت بَرَکاتُہ"|•😍
مصطفی عمانیان /✍🏼
.
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1236»
.
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
چه حال خوبی دارد☺️🌺
دوست داشتنت♥️
سرِ صبـ⛅️ـح
#لیلا_مقربی
.
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
#تــو
خـــدایے میکنـے💚
در ســــرزمینِ قلـ🫀ـب من
#با_هم_در_انتظار_موعودیم💕
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🤲🏻
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
•𓆩🪞𓆪•
.
.
•• #ویتامینه ••
وقتی مردی به احساسات زن توجه نشان میدهد و برای خوشبختی اوتلاش میکند ، زن احساس میکند ، دوست داشتنی وارزشمند است و "مرد درمقابل اعتماد میخواهد"
.
.
𓆩چشممستیارمنمیخانہمیریزدبهم𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🪞𓆪•
•𓆩🧕𓆪•
.
.
•• #منو_مامانم ••
💬 مامان بابای جاریم با خاله و شوهرش رفتن سفر اربعین، تو مسیریڪ آقای عراقی غذا دادن بهشون. برای همه شون چلو گوشت بوده، غیر خاله جاریم ڪه تپل هم هست؛ تو ظرفش جوجه تنها بوده بعد اشاره میڪرده ڪه منم از غذای اینا میخوام😏 عربه میگفته لا لا و اشاره میڪرده به هیڪلش ڪه تپله!
هیچی دیگه آقاهه غذای رژیمی برای خاله آورده بوده😞☺️
.
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 793 •
#سوتے_ندید "شما و مامانتون" رو بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩بامامان،حالدلمخوبه𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🧕𓆪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🪁𓆪•
.
.
•• #پشتڪ ••
خداحافظ . . .
.
.
𓆩رنگو روےتازهبگیـر𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪁𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_صدوپنجاهوهشتم احمد جلوی طلافروشی پارک کرد
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_صدوپنجاهونهم
خجالت زده خندیدم و گفتم:
میخوای بگی خیلی شلخته ام از راه میام چادرمو میندازم یه گوشه
احمد روی طاقچه نشست و در حالی که روی چادرم دست می کشید گفت:
نه حرفم این نیست.
روسری ام را سر جالباسی آویزان کردم، رفتم کنارش نشستم و پرسیدم:
پس چی میخوای بگی می ترسی ناراحت بشم؟
احمد در حالی که به چادرم چشم دوخته بود گفت:
میخوام بهت بگم قدر چادرت رو بدونی
این چادر فقط یه تیکه پارچه یا یه لباس نیست
این چادر یادگاری حضرت زهراست.
یادگاری حضرت زینبه.
به نظر من عین جانماز، عین مهر، عین کتاب دعا مقدسه.
حرمت داره.
تو هر حالی حتی وقتی از راه میای خسته ای ناراحتی هر چی
اینو ننداز زمین.
مثل جانمازت مثل مهرت مثل کتاب دعات بهش احترام بذار.
هنوز خیلی سال از اون موقع که چادر از سر مادر بزرگامون کشیدن نگذشته.
چه قدر تو همین گوهرشاد مشهد کشته دادیم این چادر روی سر زن ها بمونه
چه قدر تو کل ایران کشته دادیم
چه قدر زن ها سال ها خونه نشین شدن تا بی چادر و بی حجاب از خونه نیان بیرون.
وقتی برای یه چیز این همه کشته و قربانی میدیم پس مقدسه و باید براش حرمت قائل بود.
قدر این چادرت رو بدون.
خون ها ریخته شده تا اینو از روی سر شما خانوم ها بردارن
همین الانشم پهلوی داره تلاش می کنه نرم نرمک دوباره وضع حجابو مثل زمان پدرش بکنه.
فعلا از پارسال تو مدارس و ادارات حجابو ممنوع کرده.
کوتاه بیاییم جلوش روزی می رسه که میگن با حجاب کسی حق نداره حرم امام رضا بیاد.
اینا شمشیر شون رو از رو بستن.
دارن با دین خدا می جنگن.
همه تلاش شون رو دارن می کنن دین خدا رو محو کنن جوونا رو بی دین کنن
این همه فیلم دارن می سازن ...
خدا لعنت شون کنه
می دونی فیلم فارسی تو دنیا به ابتذال معروفه؟ جزء خراب ترین و بی بند و بار ترین فیلم ها تو دنیا شناخته میشه؟
یعنی حتی کشورای بی دین و یا غیر مسلمون هم به ابتذال و افتضاح فیلمای ایرانی هنوز نرسیدن
این همه مشروب فروشی، کاباره، باشگاه و ... در حال زیاد شدنه برای چی؟
هر دفعه برای محرم و صفر از ساواک بخشنامه میاد برای چی؟
اینا با دین مشکل دارن، با مظاهر دین داری مشکل دارن
میخوان دین خدا رو از بین ببرند ولی کور خوندن
مگه ما مرده باشیم بتونن کاری از پیش ببریم.
ایرانو از وجود کثیف شون پاک می کنیم.
مسلمونی و دینداری تو خون ماست آریامهر هم غلط می کنه بخواد با دین بجنگه.
من زمان رضا خان نبودم ولی الان هستم. به خداوندی خدا کسی دست سمت چادر ناموس ایرانی ببره خونش پای خودشه.
من تیکه تیکه هم بشم نمیذارم اون سالا برگرده و اون اتفاقات تلخ تکرار بشه
چادرم را از دست احمد که حسابی سرخ و عصبانی شده بود گرفتم و گفتم:
ان شاء الله که هم چی اتفاقی نمی افته.
ان شتء الله امام زمان نابودشون کنه اگه بخوان دست سمت چادرای ما بیارن.
شما آروم باش
من نمی دونستم این چادر چقدر ارزشمند و گران بهاست.
از این به بعد سعی می کنم حتی بدون وضو هم بهش دست نزنم.
به قول تو یادگار حضرت زهرا حرمت داره احترام داره مقدسه
ممنون که اینا رو بهم گفتی و منو آگاه کردی
ان شاء الله بتونم امانت دار خوبی برای یادگاری حضرت زهرا باشم.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_صدوشصت
احمد از جا برخاست در حالی که کتش را در می آورد گفت:
ان شاء الله.
حالا لازم نیست با وضو بهش دست بزنی همین که حرمتش رو حفظ کنی مواظب باشی حجابت از سرت نیفته
وقتی هم درش میاری نندازیش یه گوشه و بری زود تمیز و مرتبش کنی کافیه
از روی طاق برخاستم و در حالی که چادرم را در بقچه درون کمد می گذاشتم گفتم:
چشم
دیگه سعی می کنم شلخته گی مو کنار بذارم و از راه که رسیدم چادرمو نندازم
احمد در حالی که دکمه های سر آستینش را باز می کرد گفت:
چشمت بی بلا خانم
فقط حواست باشه دیگه به خانم من شلخته نگی.
تو شلخته نیستی فقط یکم به چادرت بی توجهی می کردی.
در حالی که در کیفم می گشتم گفتم:
چشم.
دیگه سعی می کنم بی توجهی هم نکنم.
یه حدیث توی یک کتاب خوندم از امام صادق بود به نظرم که بهترین دوست من کسیه که عیب های منو به من هدیه بده.
ازت ممنونم که منو به این خوبی متوجه اشتباهم کردی.
احمد لپم را کشید و گفت:
قابلی نداشت.
ببخش اگه ناراحت شدی.
از همون شب اول محرمیت مون تا الان هر دفعه این چادر رو مینداختی انگار یکی دلم رو چنگ چنگ می کرد
روبروی احمد ایستادم. خجالت زده خندیدم و گفتم:
واقعا معذرت میخوام.
از این به بعد اول چادرم رو مرتب می کنم بعد میرم سراغ بقیه کارام
جعبه گوشواره ها را جلوی احمد گرفتم و گفتم:
بی زحمت این خوشگلا رو گوشم کن
احمد با لبخند جعبه را از دستم گرفت و گفت:
من که بلد نیستم.
می زنم گوشت رو داغون می کنم.
به رویش لبخند زدم و گفتم:
کاری نداره بازش کن گوشم کن.
گوشواره های قبلی ام را از گوشم در آوردم و احمد گوشواره های جدید را گوشم کرد.
کمی سنگین تر از گوشواره های قبلی ام بود.
جلوی آینه ایستادم و پرسیدم:
خوشگل شدم؟
احمد کنارم ایستاد و دستش را دورم حلقه کرد و گفت:
خوشگل بودی از اول عروسک خانم
از احمد تشکر کردم و گفتم:
بشین برم چایی بذارم بیارم با هم بخوریم.
احمد تشکر کرد و گفت:
دستت درد نکنه.
پس منم تا وقته میرم تو انباری چایی رو بی زحمت بیار اونجا.
چشم گفتم و از اتاق بیرون رفتم.
سماور را روشن کردم و برای شام آبگوشت بار گذاشتم.
چای دم کردم و به انباری رفتم.
احمد کلی کاغذ به دور خودش ریخته بود و روی زمین نشسته بود و آن ها را می خواند.
سینی چای را روی زمین گذاشتم کنارش نشستم و پرسیدم:
دنبال چیزی می گردی؟
احمد نیم نگاهی به من کرد و برگه ای دیگر برداشت و گفت:
چند تا اعلامیه قدیمی از علمای عراق بود نمی دونم کجا گذاشتم.
باید ببرم مسجد بازار بدم حاج آقا موسوی
لازم شون دارن.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩🍭𓆪•
.
.
•• #نےنے_شو ••
#خادمانه
🌷🌷🌷
🥀🥀🥀🥀
سالهاست که با کودکان سرزمینم
مشغولم. ☺️
با عشق باهاشون راه رفتن و حرف
زدن و تمرین می کنم.
امسال هر روز داغی بد بردلم
میشینه .😢
هر جمعه #نےنے_شو متعلق به کودکان مظلوم و پرپر #فلسطین بود.
اما دست صهیونیسم غاصب این
بار در کرمان گلهامون پرپر کرده 😭
و
آه از غمی که تازه شده با غم دگر
😭😭😭😭
#کرمان_تسلیت
#ایران_تسلیت
.
.
𓆩نسلآیندهسازاینجاست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🍭𓆪•
•𓆩🌙𓆪•
.
.
•• #آقامونه ••
🌿⃟🗓 وازآنروز
ڪہباعشقِتوجوشیددلم💗
بودنتخوبترینحادثہےدنیاشد|•😍
مصطفی عمانیان /✍🏼
.
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1237»
.
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
نسیـ🌬ـم عطـ🌺ـرِ تو را
صبـ⛅️ـح با خودش آورد😍
و گفت روزی🌹ِ عشـ♥️ـاق،
با خداونـ☺️ـد است👌🏻
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
مــــــ🧕👮♂ــــــــا
قشــــ💕ــــنگ ترین آدماییم
ڪہ به همــدیـگه میایم🥰✌️🏻
#زیر_سایه_قرآن_عاشق_بمانیم🤲🏻💚
#اعــتماد_به_سقـــــفـمون🙈😎😉
#مــاشــــــــــــــــاءالله🧿
#تقدیم_به_تُ👈🏻🫀
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•