《 #نطنز😄 》
💬 آقای جلیلی هم تا این حد
راضی نبودن به عیال استرس بدین🤣🤣
#مثل_رئیسی | #امتداد_ابراهیم
#میدان_جمهور | #حماسه_انتخابات
#دکتر_جلیلی | #بعلاوه_یک
پوشش انتخابات۱۴۰۳ با چاشنی طنز •👇🏼•
🧂 eitaa.com/Rasad_Nama
عاشقانه های حلال C᭄
اگه پزشکیان رای نیاره وساطت ازدواج میکنم برای انقلابیا البته سابقه اشو دارم ولی این دفعه هر روز و
ما که پیش پیش جشنمون رو دیشب با
شیرینی نارنجکی، گرفتیم و
جناب همسرجان زحمتشو کشیدن😋
عاشقانه های حلال C᭄
°•🗳•° 【 #خادمانه 】 - سریع مثل میگمیگ میرم سر اصل مطلب... چالش داریم چه چااالشی☺️👇 📮 "اگه پزشکی
پزشکیان رای نیاره
میدونم آینده خودم و بچم تباه نمیشه
ان شالله برا پسرم همبازی میارم😁😁
+ به به ، جهااادِ فرزند آوری😍
#ارسالی_شما
عاشقانه های حلال C᭄
. اگه پزشکیان رأی نیاره هرروز تا ۴ سال ، به همسرم در شستن ظرفها و پختن غذا و جاروبرقی کشیدن، در منز
از اتاق فرمان خبر رسیده که
خانم خونه سر سجاده
دست به دعا برای جناب جلیلی هستن🤲📿📿
هدایت شده از رصدنما 🚩
°•🗳•°
【 #خادمانه | #پیامچه 】
-
وقتی هم رای اولی ان
هم با بصیرت
هم مجاهد فرزندآوری
هم خانوادگی رفتن
و هم هردو چالشمون رو شرکت کردن😉
#ارسالی_شما👏
• شمـ ـ ـا هم برای ما بفرستید👀 :
@Daricheh_Khadem
#رای_به_اصلح | #حماسه_انتخابات
#مثل_رئیـسی | #امتداد_ابراهیم
#میدان_جمهور | #دکتر_جلیلی
-
Eitaa.com/Rasad_Nama
°•🗳•°
•𓆩🪁𓆪•
.
.
•• #پشتڪ ••
تو را دوست دارم؛
و این دوست داشتن،حقیقتی است که مرا،
به زندگی دلبسته می کند(:♥️
.
.
𓆩رنگو روےتازهبگیـر𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪁𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
°•🗳•° 【 #خادمانه 】 - سریع مثل میگمیگ میرم سر اصل مطلب... چالش داریم چه چااالشی☺️👇 📮 "اگه پزشکی
سلام و خسته نباشید
اگر پزشکیان رای نیاره و آقای جلیلی رای بیارن، همسرم قول داده من رو ببره مشهد و یک سور حسابی به خانوادم بده😂😍🥳
#ارسالی_شما
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_بیستودو :من کالم خدا رو قبول کردم،با خوندن قـرآن،ولی
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_بیستوسه
مسجد تقریبا خالی شدهاست . . .
هیچکس نیست.
آرام چادر را درمیآورم و به فهیمه میدهم.
+ ممنون
- اگه دوس داری پیشت بمونه
+ نه، ممنون.
راستی حرفات خیلی قشنگ بود ،
مرسی که وقت گذاشتی
- عزیزدلــم،
اگــه بازم کارم داشتی بیا همینجا،
موقع اذانـا اینجام.
+ ممنون، خداحافظ
- خداحافظ
آرام و با طمأنینه از ساختمان خارج میشوم،
ســر ظهــر است و همه جا خلوت است . میخواهم از مسجد خارج شوم
کـه نگاهم به آخوندی میافتد که با دوستانش از ساختمان مسجد خارج
میشود،
چقدر قیافهاش آشناست . . .
چقدر شبیه سید جواد است. . .
چشم تیز میکنم،
خودش است . . .
پس او طلبـــه بودهاست . . .
دوستانش هم شبیه خودش هستند،
هم سن و سال او،
با تیپهای شبیه او،
فقط او عبا و عمامه دارد و آنها نــه . . .
دوستانش سر به ســرش میگذارند،
عمامهی مشکیاش را مرتب میکند،
یکی از پسرهای همراهش میگوید:
سید پس کی شیرینی معممشدنت رو میدی؟
دیگری جوابش را میدهــد
گذاشتــه با شیرینی عروسیش بده.
و همه میخندد،به خودم میآیم،
من هم لبخند روی لبم نشسته.
از مسجد بیرون میآیم،
چقدر جمع دوستانهشان صمیمی بود . . .
یعنی مذهبیها،خشـــــک و بیروح نیستند؟؟ حــرفهای فهیمه را با خودم مرور میکنم،
به عشقخدا، برایخدا . . .
ناخودآگاه دست میبرم و شالم را جلــو میکشم،
موهایم بیرون نبود،خداراشکــــــر❤
با صــــدایتلفـن از جا میپرم،
دو روز است کـه از فاطــمه بیخبرم.
صــدای گــرفتــهی فاطــمه در گوشم میپیچید؛
- الـــو نیکی؟
+فاطــمـــه؟
خودتی؟
سلام ، کجایـــی پس تو؟
تلخ میخندد؛
+تــو خوبی؟
چرا چیزی نمیگی فاطمه؟چیزی شده؟
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_بیستوسه مسجد تقریبا خالی شدهاست . . . هیچکس نیست. آرا
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_بیستوچهار
چـرا صــــــدات گــرفـــــتـــه؟
صدای بغض دارش در ســـــرســــرای گوشم میپیچد
مثل خواهــر نداشتهام دوستش دارم و غصـهاش ناراحتم میکند.
- نیکــــی . . .
پــدربزرگـــــم....پدربزرگم فوت کرده . .
و پشت بندش گــریه میکند.
من هم گریهام میگیرد.
+فاطــمــه،عزیزم،خدا رحمتشون کـنه،
کجایی تو؟
-خونـهی خودمون، میتونی بیای؟
+آره آره حتما...زود خودمو میرسونم.
کتابم را میبندم و بـه سرعت به طـرف هــال میروم،
مامان مشغول تمــاشـــای یکی از سریال های ترکی است.
میگویم: مامان؟
به طرفم برمیگردد.
- پدربزرگ دوستم فوت کرده،
میتونم برم پیشش ؟
+ بــرو،فقط رسیــدی به منیر زنگ بزن
طبق عــادت معمــول،
حتی نگرانیاش را به زبان نمیآورد،
جملهاش مثل پتک بر سرم مینشیند:
به منیر زنگ بزن . . .
دلم میگیرد از این همه تنهایی
- چشم
به طــرف اتاقم پـرواز میکنم و اشکهایم را با سر انگشت میگیرم.
مانتوی جلوبستهی مشکی میپوشم،
بلند است و پوشیده.
شال مشکیام،با خالهای طالیی را سرم میکنم،
لبنانی،مدل مورد علاقهام.
شمارهی آژانس را میگیرم.
چادرم را داخل کیفم پنهان میکنم و
از اتاق بیرون میروم.
مامان نگاهش را از بالا تا
پایینم میگرداند و سری به نشانهی تاسف تکان میدهد.
از خانه بیرون میزنم،
هوای اسفندماه،استخوانهایم را میسوزاند. بیرون از خانه چادرم را ســر میکنم.
آژانس جلوی پایم ترمز میکند ،
سوار میشوم و آدرس خانهی فاطمه را میدهم.
خانهشان نزدیک است،
هم به خانهی ما،هم به همان مسجدی کـه همیشه میروم، از چهارسال پیش.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_بیستوچهار چـرا صــــــدات گــرفـــــتـــه؟ صدای بغض
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_بیستوپنج
فاطمه یک پیراهن سادهی مشکی به تن کرده،
صدای گرفته و گودی زیر چشمانش حکایت از این دارد که خیلی گریه کرده.
دستش را میگیرم،لبخند کمرنگی روی لب هایش مینشیند.
- من خیلی متاسفم فاطمه جان،
خدا رحمتشون کنه
+مرسی عزیزم ( بغض میکند . )
خیلی دوسش داشتم نیکی
- عزیزدلم
فاطمه بغلم میگیرد و گریه میکند،من هم گریهام میگیرد.
سرش را از شانهام برمیدارد.
+میخوای عکسشو ببینی؟
- اگه ناراحتت نمیکنه
فاطمه بلند میشود و چند لحظه بعد،با قاب عکسی برمیگردد.
+ این مال سیزده به در پارساله،مامانبزرگ و بابابزرگ با همهی نوهها.
پدربزرگ فاطمه،با چهرهای مهــربان و نورانی کنار مادربزرگش نشسته و نوههایش دور و برش را گرفتهاند.
چهرهی فاطمه و محسن را تشخیص میدهم،کنار هم ایستادهاند.
دختری نوزده،بیست ساله کنار فاطمه ایستاده.
- این کیه فاطمه؟
+ فرشته،دخترخالم،
این محمدحسنه،برادر بزرگتر محسن که خب برادر منم میشه
انگشت میگذارد روی پسری که از بقیه بزرگتر به نظر میرسد،
بست و سه،چهار ساله.
+ اینم احسانه،برادر کوچکمون
احسان هم حدودا یازده،دوازده ساله است . . .
فاطمه بغ کرده،باید او را از این حال و هوا دربیاورم
- چی شد که اومدی خونه؟
تنــها اومدی؟
+ نه با محسن اومدم،
اومدم یه دوش بگیرم،لباسامو عوض کنم .
- پس من مزاحم شدم
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_بیستوپنج فاطمه یک پیراهن سادهی مشکی به تن کرده، صدای
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_بیستوشش
- نه بابا، این حـــرفا چیه؟؟
اومدنت خیلی آرومم کرد ( میخندد )
خواهریم دیگه؟دوقلو؟
- آره دیــگه.
دستم را فشار میدهد،خیلی بهم ریخته است . . .
+ فـــردا،مراسـم سومشه،مسجد محلهمون،میای دیگه؟
البته اگه زحمتی نیست
- معلـــومه که میام،گفتی همین مســجد ؟
+ آره، چطور؟
- من گاهی میام اینجا واسه نـمـاز.
+ جدی؟
منم پنجشنبهها و جمعهها میرم .
از سر ناچاری میخندم
- پس دیگه راستی راستی دوقلوییم. ❤
فاطمه سرش را روی شانهام گذاشته و
با هم گریه میکنیم.
کسی صدایش میزند،
بلند میشود،
اشک هایش را پاک میکند و میگوید:
ببخشید الان میام
امروز،مراسم سومین روز درگذشت پدربزرگ فاطمه است.
به در و دیوار مسجد خیره میشوم.
اینجا برای من حکم زادگاه را دارد.
فاطــمـــه با دختری به طرفم میآید.
میشناسمش،همان دختری است که دیروز عکسش را نشانم داد ؛ فرشته .
بلند میشوم .
- نیکی جون،
این دخترخالمه،فرشته.
با فرشته دست میدهم،به گمانم یکی دو سالی از ما بزرگتر باشد.
میگویم:
خیلی از آشناییتون خوشبختم،
تسلیت میگم امیدوارم غم آخرتون باشه.
زیرچشمهایش،گود افتاده.
لبخند کمرنگی میزند :
مرسی،
من تعریف شمارو خیلی از فاطمه شنیدم،
ان شاءالله تو شادیهاتون جبران کنیم،
زحمت کشیدید،
من بازم میرسم خدمتتون.
مرسی که حواستون به فاطمه هست.
لبخند میزنم.
فرشته میرود و با فاطمه مینشینیم.
خانمها گاهی میآیند،
به فاطمه تسلیت میگویند و میروند.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
°•🗳•° 【 #خادمانه 】 - سریع مثل میگمیگ میرم سر اصل مطلب... چالش داریم چه چااالشی☺️👇 📮 "اگه پزشکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•𓆩☀️𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی••
این کشور
در پناه شماست
عزیزم✨
.
.
𓆩ماراهمینامامرضاداشتنبساست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩☀️𓆪•
•𓆩🌙𓆪•
.
•• #آقامونه ••
﮼𖡼 در این پیچ تاریخی بینظیر🔩
به رأی من و توست طی مسیر🇮🇷
﮼𖡼 به این انتخاب است با صد امید💯
نگاه هزاران شهید رشید❣
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•🇮🇷 #جهش_تولید_با_مشارکت_مردم
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1409»
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
🦋وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ ۖ
إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ
إِلَّا الْقَوْمُ الْڪــافِرُونَ ...
از رحمــت خدا نومـید مباشیـد💚
کـہ هرگز جــز ڪـافران🌱
هیـچ ڪـس از رحمـت خدا نومـید نـیست .. !
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
انتخابات هم بالاخره تمام میشود
و من میمانم
و بهترین انتخابم
#اصلح من فقط تـــویے
#انتخابات🗳
#انتخاب_اصلح💚
#تقدیم_به_فرمانده_قلبم👮🏻♂
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🍳𓆪•
.
.
•• #چه_جالب ••
خــورش گوجــہ سـبز🤓☘
-بــراے ۴ نفر
پیــاز: ۲ عدد 🧅
سـینہ مرغ: ۵۰۰ گرم🍗
گوجـہ سبز (یا آلوچه): ۳۰۰ گرم💚
جـعفرے : ۳ دسته🌿
نعنـا: ۱ دسته
ادویـہ :
ڪاری: ۱/۵ قاشق چایخوری
نمـڪ: ۱ قاشق چایخوری
نعـنا خشک: ۲ قاشق عذا خوری
آبجــوش: ۲ لیوان
.
.
𓆩حالِخونھباتوخوبھبآنوےِخونھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
.
.
•𓆩🍳𓆪•
•𓆩🧕𓆪•
.
.
•• #منو_مامانم ••
💬 دیشب به مادرم گفتم مامان جان
امشب که شب قدر انقلاب اسلامی بوده
سحری چی درست کردی برامون؟
متاسفانه فحش داد بهم😩😅
گفت برو از اونایی که اجماع نکردن
عدس پلو بگیر بخور😏
.
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 956 •
#سوتے_ندید "شما و مامانتون" رو بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩بامامان،حالدلمخوبه𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🧕𓆪
•𓆩🪁𓆪•
.
.
•• #پشتڪ ••
وَٱصۡبِرۡ لِحُكۡمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعۡيُنِنَا 💓
در بــرابر فرمان پروردگارت صبر كن ؛
كـہ قطعـاً تو زير نظر ما هـستـے 🌱
.
.
𓆩رنگو روےتازهبگیـر𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪁𓆪•
هدایت شده از رصدنما 🚩
29.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
《 #خرده_روایت 🗳 》
💬 یعنی یه "تلک القضیه" یِ انتخاباتی مهمون تون نکنیم⁉️😌😎🎶
🎬انتخاب با شماست...🤌
🔺مهم نیست دنیا چه میگوید
الهام بخش نسلی پس از نسلِ دیگر باش
#مثل_رئیسی | #امتداد_ابراهیم
#میدان_جمهور | #حماسه_انتخابات
#دکتر_جلیلی | #بعلاوه_یک
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
چکیده تحلیلی انتخابات۱۴۰۳ •👇🏼•
🇮🇷 eitaa.com/Rasad_Nama
•𓆩🪞𓆪•
.
.
•• #ویتامینه ••
خانوم گل🌸
لباس آشپزی👩🍳 را براي شوهر😬
و لباس تميز و گرانقيمت را برای مهمانی اختصاص ندهيد❌😐
بلكه بهترين و تميزترين لباس👗👒
را برای شوهر خود بپوشيد👏☺️
و از نتایج آن لذت ببرید😍
.
.
𓆩چشممستیارمنمیخانہمیریزدبهم𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🪞𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_بیستوشش - نه بابا، این حـــرفا چیه؟؟ اومدنت خیلی آروم
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_بیستوهفت
روح مسجد صدایم میزند ،
به یاد متولد شدنم . . .❤
گیجم،
نمیدانم چه میخواهم بکنم . . .
حتی نمیدانم که با پدر و مادرم صحبت کنم یا نه . . .
نگرانیها و سردرگمیهایم پایان ندارد . . .
صدای منیرخانم میآید :
نیکی خانم
خانمجان تشریف بیارید شام حاضره.
بلند میشوم،
موهای آشفتهام را مــرتب میکنم
و به طرف نهارخوری میروم.
مامان و بابا پشت میز نشستهاند و منتظر من هستند.
هیچکس در خانهی ما حق تنها غذاخوردن را ندارد
و تا جمع سه نفرهمان کامل نشود کسی دست به میز نمیبرد.
روی صندلیام مینشینم،
اشتهایی به غذاخوردن ندارم.
سکوت جمع و صدای قاشق و چنگال
دیوانهام میکند،با غذایم بازی میکنم. دوست دارم زودتر به اتاقم پناه ببرم،
به غار تنهاییهایم مامان متوجه میشود:
چی شده نیکی؟
+ اشتها ندارم مامان
- به احترام کسایی که دارن غذا میخورن باید غذات رو بخوری !
+ ولی من اصلا ..
- حـرف نباشه نیکی
بابا آرام میگوید:
کاریش نداشته باش عزیزم،
غذا خوردن که زورکی نیست
و به من چشـمک میزند.
از موقعیت استفاده میکنم:
میشه من برم؟
مامان میخواهد اعتراض کند که بابا میگوید:
میتونی بری . . .
بلند میشوم و از منیرخانم تشکر میکنم.
از سالن که خارج میشوم میشنوم که مامان میگوید:
مسعود آخر این کارای تو،تربیت این دخترو بهم میزنه.
بابا جوابش را میدهد:
پدر و مادرای ما بهمون یاد دادن ؟
آخرش خودمون یاد گرفتیم دیگه،
کاریش نداشته باش،
این همه حــرص نخور عزیزم
به اتاق که میرسم،لپتاب را روشن میکنم. شاید بتوانم راهحلی برای آشفتگیام بیابم.
وارد جستوجوگر میشوم و مینویسم:
"چادری"
و سراغ عکسها میروم.
جرقهای چراغ ذهنم را روشن میکند،
شاید باز هم ایمیلی از آن ناشناس رسیده باشد.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_بیستوهفت روح مسجد صدایم میزند ، به یاد متولد شدنم . .
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_بیستوهشت
دیگر این معما مهمنیست که او چه کسی بود،
مهم این است که مثل فرشتهای به داد من رسید.
زیر لب میگویم:
آره تو یه فرشتهای ، شک ندارم.
دو ایمیلجدید از طرف او ارسال شده،
خودم را لعنت میکنم که چرا زودتر به فکر ایمیل نیفتادم . . .
اولی را که باز میکنم،
تنها یک جمله و دیگر هیچ . . .
[ وقتش رسیده که از امام حسین؏ بیشتر بدونی ]
امام حسین . . .
آه خدای من،
چرا تمام این مدت از کشتینجاتم غافل شدم ؟!
همان که تا اینجا رسیدن را مدیون او هستم . . .
غم او بود که بر جانم نشست و من به اینجا رسیدم . . .
تاریخ ایمیل،متعلق به دوهفته پیش است. ای وای من،
کاش زودتر میخواندمش !
ایمیلبعدی را که باز میکنم، نوشته:
[ برو سراغ اهل بیت
از اونها کمک بخواه
این کتابا به دردت میخورن:
کشتی پهلو گرفته
سقای آب و ادب
آفتاب در حجاب
و لهوف
به ترتیب بخونشون،
از نهجالبلاغه و احادیث هم غافل نشو،
نوبت زیارت عاشورا هم رسیده .
مداحی هم گوش بده،
راستی چرا نمازخوندن رو امتحان نمیکنی ؟ ]
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•