eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.2هزار دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
31.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•𓆩🍳𓆪• . . •• •• حـلوا نخودچـے 🤩 ◗ ۴ لیوان فرانسوے شکر ◗ ۲/۵ لیوان گـلاب 🌸 ◗ نصـف لیوان زعفران غلیـظ دم شده 🧡 ◗ ۲/۵ لیوان آرد سہ صفر یا قنادی ◗ ۱/۵ لیوان آرد نخودچی دو آتیشه ◗ ۱/۵ لیوان روغن مایـع ◗ ۱۰۰ گرم ڪـره 🧈 ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‍‌‌‎‌ ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. 𓆩حالِ‌خونھ‌با‌توخوبھ‌بآنوےِ‌خونھ𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal . . •𓆩🍳𓆪•
•𓆩🙍‍♂𓆪• . . •• •• 💬 ‏اوایل کرونا و فاطمیه بود؛ مداح هیئت میخواستند برای رفع کرونا دعا کنند و بگن که "خدایا این بلای نازل شده رو دفع کن" که سوتی اجازه نداد: "خدایا این بلای دفع شده را نازل کن😢😩" . •📨• • 966 • "شما و مجردی‌تون" رو بفرستین •📬• @Daricheh_Khadem . . 𓆩مجردی‌یعنی،مجردی𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🤦‍♂𓆪
•𓆩🪴𓆪• . . •• •• 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 ايشان آرام و قرار نداشت و آن‌قدر از شهادتش مطمئن بود كه می‌گفت در نماز شبت هر چی از خدا بخواهی، می دهد.به خدا اطمینان داشت؛ از ته دل شهادت می خواست! با این که نه جنگی بود و نه به ظاهر شرایطی، اما برای باورش برنامه‌ریزی می‌کرد. می‌گفت شهادت را فقط برای خودش نمی‌خواهد، می‌خواهد شفیع ما باشد. ابراز محبت برایش مهم بود. هرشب بچه‌ها را می‌بوسید و می‌گفت دوستتان دارم. پسرها هم باید می‌گفتند دوستت داریم تا دست از سرشان بردارد. هدیه به روح شهید بزرگوار قاسم غریب «صلوات» ♥➣ . . 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•
•𓆩🪁𓆪• . . •• •• در نمازم قبله گاهم طاق اَبروهای توست اینقدر این قبله را بالا و پایینش نکن 😁🤍 . . 𓆩رنگ‌و روےتازه‌بگیـر𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪁𓆪•
•𓆩♡𓆪• . . •• •• فقط یک جمله فرمود تا عالَم بداند یک نوجوان چطور می‌تواند به تکامل عقل برسد و در افق اعلی سِیر کند اَحلی مِن‌العَسل.. 𓆩اینجـٰاقَدَم‌‌قَدَم،هَمِہ‌‌پیچیدِه‌بوۍِتو𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩♡𓆪•
•𓆩🪞𓆪• . . •• •• ✍🏻 از نظر 68 درصد از مردان👇 زنان به هنگام لبخند زدن حتی از زمانی که آرایش میکنند هم زیبا ترند😌 لبخند بزن قشنگم😍 . . 𓆩چشم‌مست‌یارمن‌میخانہ‌میریزدبهم𓆪 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •𓆩🪞𓆪•
•𓆩🖤𓆪• . . •• •• حوالی نگاه تو دلم امید بسته‌ است ✨ خدا کند دل مرا🫀 ز بند غم رها کنی🥺 . . 𓆩پنجرهِ‌فولادِرضابراتِ‌کربَلامیدھ𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🖤𓆪•
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_پنجاه خنده‌ام می‌گیرد. عمو هم می‌خندد، آرام و با لحن با
•𓆩💞𓆪• . . •• •• عمو کلید را در قفل می‌چرخاند، در را باز می‌کند و می‌گوید: بفرمایید لیدی جان! راستی اوضاع زبانت چطوره؟؟ داخل می‌شوم و با یک خانه‌ی ولایی با چیدمان و دیزاین فوق‌العاده رو به رو می‌شوم، همچنان که با نگاه همه جا را جارو می‌کنم، می‌گویم: - در حد اینکه از هفت‌سالگی رفتم کلاس زبان. + جدی؟ دمت گرم، پس five me give می‌خندم و دستم را به کف دستش که برابرم بازکرده، می‌کوبم . چمدانم را داخل می‌آورد. به سمت راست به راه می‌افتد: اتاق خواب‌ها اینورن. اونطرف هم آشپزخونه و هال. اتاقت هم کنار اتاق منه. هرچی خواستی به خودم بگو، باشه؟ در اتاقی را باز میکند و داخل می‌شود، پشت سرش می‌روم. اتاق نسبتا بزرگ و قشنگی است . تشکر می‌کنم و به دنبال او از اتاق خارج می‌شوم. به طرف آشپزخانه می‌رویم. - قهوه می‌خوری؟ + آره اگه زحمت نیست. - نیکی لطفا دیگه از این حرفا نزن، قراره یه مدت با هم زندگی کنیم، اینجا خونه‌ی خودته. تعارف رو بذار کنار. + مرسی منتظرم، اطراف را نگاه می‌کنم. + چیزه...یعنی...پدربزرگ خونه نیستن؟ - مگه نمیدونی؟ + چی رو؟ - بابا دو ساله تو بیمارستان بستریه . + واقعا؟؟ من...اصلا نمیدونستم... یکی از صندلی‌های دور میز را جلو می‌کشد و اشاره می‌کند که بنشینم. می‌نشنم و روسری‌ام را درمی آورم. عمو از کابینت دو فنجان در می‌آورد و مشغول ریختن قهوه، از قهوه جوش می‌شود. در عین حال می‌گوید: مشکل کبد و کلیه داره. مدام باید تحت نظر باشه. قبل از اینکه بیام ایران، بهش گفتم تو قراره بیای،کلی خوشحال شد. گفت بلاخره یه خانم که بیاد تو زندگیم، من نظم می‌گیرم! ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💞𓆪•
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_پنجاه‌ویک عمو کلید را در قفل می‌چرخاند، در را باز می‌کن
•𓆩💞𓆪• . . •• •• بغض کرده‌ام، اما قورتش می‌دهم + اینجا...واقعا قشنگه... صدایش می‌لرزد: بعد از فوت مامان‌بزرگ، ما به هیچی دست نزدیم... شیشه‌ی ظریف بغضم با صدای خشدار عمو می‌شکند: من خیلی چیزا تو زندگیم کم دارم عمو... مادربزرگ تو ذهن من، مثل افسانه است... من حتی نمیدونستم عمویی به خوبی شما دارم... من.... حتی کسی رو نداشتم که سر سوزن راهنمایی‌ام کنه.. سوالم رو راجع دین،خدا،پیغمبر،ازش بپرسم... تشویق بشم... من حتی نمیتونم چادر سر کنم.... من.... من خیلی تنهام عمـو...... سرم را روی دستان در هم گره زده‌ام، روی میز می‌گذارم و هق هق گریه‌ام شدت می‌گیرد... دست مردانه‌ی عمو روی شانه‌ام قرار می‌گیرد. ★ فاطمه با سینی چای داخل می‌شود، دو هفته‌ای تا عید مانده و من امروز، دوباره میهمان خانه‌ی گرم و صمیمی آن‌ها شده‌ام. - دستت درد نکنه + نوش جان، خب پس رفتی انگلیس، آره؟ - آره، بهترین سفر عمرم بود. + میدونی، آدمایی مثل عموی تو و محمدحسن و محسن من، واقعا فوق العاده‌ان. من که خیلی بهشون تکیه میکنم. - منم همینطـــور، قضیه واسه من جد‌ی‌تره، چون به هرحال تو با پدر و مادرت مشکل عقیدتی نداری اما من و عموم ، فقط همدیگه رو داریم که شبیه همیم. میدونی، من تو اون سفر، پخته شدم... واقعا خیلی چیزا از عمو وحیدم یادگرفتم... اون فوق‌العاده است فاطمه... فاطمه، دلنشین می‌خندد: خب حالا بهم بگو از این عموی فوق‌العاده چیا یاد گرفتی؟؟ از یادآوری شیرین آن روزها،لبخند حاکم لب و جانم می‌شود.... ★ روبه روی کتابخانه‌ی بزرگ و غول آسای عمو ایستاده‌ام و با حیرت به تمام آنچه دارد، نگاه می‌کنم. تمام صد و ده جلد بحارالانوار که در چهار، پنج ردیف چیده شده است، دو ردیف فقط ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💞𓆪•
•𓆩🌙𓆪• . •• •• ﮼𖡼 درد دل پیش که گویم❕ غم دل با که خورم😔 ﮼𖡼 روم آن جا که مرا👤 محرم اسرار آن جاست🌱 سعدی /✍ . •✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•🧡 •🇮🇷 | •📲 بازنشر: •🖇 «1422» . 𓆩خوش‌ترازنقش‌تودرعالم‌تصویرنبود𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪• . . •• •• خداونـد هـر روز صـبح زنـگ بیدار باش را مـےزند⏰ خورشـید مـےتابد و شـهر، خمیازه مـےکشد🥱 گـل ها رو بہ سوے تو می کنند و شـاداب مـےشـوند ..🌺(: . 𓆩صُبْح‌یعنےحِسِ‌خوبِ‌عاشقے𓆪 http://Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌤𓆪•
•𓆩🌿𓆪• . . •• •• برایت شعر گفتم تا بخوانی عمق عشقم را ؛ نخواندی بیت هایم را نوشتی از غزل سیرم😔🤍 . . 𓆩عاشقےباش‌ڪه‌گویندبه‌دریازدورفت𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌿𓆪•