eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.2هزار دنبال‌کننده
21.3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
🍳 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . تو بهانه ی هر روز منی بهانه ی زندگی کردن و نفس کشیدن بهانه ی تکرار "دوستت دارم"...🌱🫀 صبح بخیر💞 ‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ . 𓂃صبح‌رو‌عاشقانه‌بخیرکن𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🍳 ⏝
💛 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . پیامبرمهربانی‌ها صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودنـد : این سخنِ مرد به زن که ♥ دوستت‌ دارم ♥ هرگز از دل زن بیرون نمی‌رود 🌱' به نیتِ عمل‌کردن به حرف پیامبرمون امروز ، روی یك‌کاغذ بنویسیم دوست‌دارم و این کاغذ رو به در یخچال یا جایی بزنیم که همسرمون ببینه 🙈❤️ میتونید اینجا برامون واکنش‌همسرتون رو بفرستید 😉👇🏻 - @Khadem_Daricheh . 𓂃حرفایے‌که‌میشن‌چراغ‌راهِت𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💛 ⏝
🧣 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . ‌کاش در نیاید مرز آغوشت به اشغال کسی👀 ای امان از دلشوره‌های این منِ میهن‌پرست❤️‍🩹 . 𓂃محفل‌مجردهاےایـتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧣 ⏝
💍 ⏝ ֢ ֢ ֢ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌از ؏ـشــ♡ـق مرا همین يک نکته کافی ستـ✋🏻 ڪہ مرهم جــ💖ــانے و بس... 😍 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌. . 𓂃بساط‌عاشقےبرپاس،بفرما𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💍 ⏝
🥤 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . 📩 ‏‏‏‏‏‏‏دیروز ظهر بابابزرگم رو سر کوچه دیدم که خرید کرده بود و کلی خرت و پرت دستش بود؛ ازش گرفتم که اذیت نشه😌 داد زد آآآی دزد بگیرینش..😟 قرص آلزایمرشو دادم خورد بعد منو شناخت گفت: تو کی دزد شدی؟😐 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بیا و خووبی کن.. 😅 𓈒 1083 𓈒 تجربه مشابهی داری بفرست😉👇 𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh . 𓂃پاتوق‌مجردے𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🥤 ⏝
30.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🪖 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . رجز خوانی همسر محترم شهید مدافع امنیت در تشییع پیکر شهید: رهبر عزیزتر از جانم، ای سکان‌دار کشتی انقلاب اسلامی و نایب امام‌زمان علیه‌السلام! همه ما سربازانی هستیم که آماده‌ایم جانمان را در راه عزت و سربلندی اسلام عزیز فدای انقلاب و زمینه‌سازی برای ظهور امام‌زمان علیه‌السلام کنیم. ⊹🌷 ❤️ . 𓂃اینجاشهدامیزبان‌عشق‌اند𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🪖 ⏝
🧸 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . باورت نمیکنند... تا زمانی که انجامش دهی(:👌 . 𓂃دیگه‌وقتشه‌به‌گوشیت‌رنگ‌و‌رو‌بدی𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧸 ⏝
☀️ ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ سکوت کردم.. و حس کردم از من و حالم~❤️~ بدون اینکه بگویم~🌙~ خودت خبر داری~✨️~ . 𓂃جایےبراےخلوت‌باامام‌رئـوف𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . ☀️ ⏝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_سیصدوچهل‌وچهار تسبیحش را از کنار مهر برمیدارد و مشغول میش
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . این سؤال های بی‌هدف،چرا از دهان من بیرون میآیند؟؟ آشفته ام و نیکی منبع آرامش! +:خب این نشونه ی خاکساری بنده است..نشونه ی تواضعمون در برابر خدا... البته یه هدف دیگه ام داره،اونم اینکه سجده روی تربت سیدالشهدا،باعث مقبول بودن نماز میشه. ناخودآگاه دست میبرم تا مهر را بردارم،نرسیده به زمین.. دستم در هوا خشک میشود ؛ شاید دوست نداشته باشد.. مهر را بین انگشتانش میگیرد و با مهربانی به طرفم میگیرد. نگاه پر از سؤالم را به سمتش میدوزم. سرش را تکان میدهد و لبخند میزند. سعی میکنم بدون اینکه دستش را لمس کنم،مهر را بگیرم. +:بو کنید.. :_چی؟ +:بوش کنید.. هوای مهر را با تمام وجود میبلعم.. حس خنکی در رگ هایم جریان مییابد. :_این خاک،چه فرقی داره که میگی باعث میشه نماز قبول بشه؟ مهر را به طرفش ميگیرم،صورتش غمگین شده و بغض دارد اما همچنان لبخند میزند +:اینم یکی از معجزات سیدالشهدا ست دیگه.. :_چرا نماز میخونی؟ شکم تبدیل به یقین میشود... من به خدای نیکی حسودی کرده ام.. به خاطر داشتن محبت نیکی.. به خاطر اینکه نیکی دوستش دارد... اصلا من به امام حسین و خاک کربلایش هم حسودی میکنم، وقتی نیکی به یادش بغض میکند... از جوابی که میدهد،شوکه میشوم. +:چرا غذا میخوریم؟ :_غذا میخوریم تا نمیریم +:غذا،به جسم انرژی و توان میده،نماز به روح... ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . مشکل ما آدما از همون جایی شروع شد که یادمون رفت ما روح داریم..واسه آسایش جسممون دویدیم و با هم سر و کله زدیم.. برای بیشتر خوردن،برای بهتر خوردن جنگ راه انداختیم و کشتیم و نابود کردیم... دزدی کردیم،حق همدیگه رو خوردیم.. روح بیچاره هم تک و تنها،لاغر و مریض شد... ما مسلمونا نماز میخونیم،تا روحمون سالم و پرانرژی بمونه.. این جسم نابود میشه.. مهم سلامتی و زیبایی روحه :_از کجا معلوم که روح هست؟ باز هم لبخند میزنم،خودم را پسربچه ی سربه راهی میبینم که مؤدب،رو به روی معلمش نشسته.. +پونزده ساله بودم، بزرگترین تغییر عمرم رو کردم. اونقدر عجیب و غریب عوض شدم که هیچکس باور نمیکرد...بعد اون تو آینه که خودم رو دیدم،همون نیکی بودم.. با اینکه عوض شده بودم ولی قیافه و ظاهرم عوض نشده بود..از اون موقع چهار سال میگذره، من بزرگتر شدم ولی همون نیکی ام... در حالی که واقعا اون نیکی نیستم.. جسمم که عوض نشده،پس اون همه تغییر مربوط به کجا بود؟ به روحم.. روحم عوض شده بود سرم را تکان میدهم،استدلال هایش منطقی است. بلند میشود و مهر و تسبیحش را برمیدارد.دوباره میگوید +:یه چیز دیگه.. شما فکر کنین هر روز پنج بار میرین حموم.. چی میشه؟ :_تمیز میشم دیگه.. +:نمازم همون طوریه..مثل اینکه پنج بار،روحمون رو میشوریم و شاداب و سلامتش میکنیم.. :_حالا چرا این شکلی؟یعنی چرا با دولا و راست شدن؟ +:شما ورزش میکنین؟ سرم را تکان میدهم +:حرفه ای؟ باز هم،با تکان دادن سرم،تأییدش میکنم. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . +:مربی شما،هر بار یه حرکات مشخص رو به شما میده تا انجامش بدین.. اگه اون حرکات رو با خواسته ی خودتون تغییر بدید،نه تنها ورزش نکردین،حتی ممکنه به خودتون آسیب هم برسونین.. نماز هم همینطوره،باید با همون روش بخونیم که مربی ها گفتن استدلال های این دختر کم سن و سال، منطقی است و به دلم مینشیند. :_منطقیه لبخندی از روی رضایت میزند +:اگه منطقی نبود ،من قبولش نمیکردم... یک لحظه تاریکی همه جا را برمیدارد. :_نیکی نترس.. فقط برق رفته +:نمیترسم پسرعمو... شما که هستین نمیترسم... به وضوح جانم میلرزد.. صدای قدم هایی در سالن میآید،نیکی با نگرانی بلند میشود و نگاهم میکند بلند میشوم و به طرف در میروم،صدای قدم ها نزدیک میشود.. نزدیک و نزدیک تر... نیکی دقیقا پشت سرم پناه میگیرد... فاصله ی کم بینمان،اعتماد نیکی را به رخم میکشد.. او به من مطمئن است.. کوبش دیوانه وار قلبم،آوای تند زنش های جان نیکی و صدای قدم هایی که هر لحظه نزدیک تر میشود.... بلند میشوم و به طرف در میروم،صدای قدم ها نزدیک میشود و پشت در متوقف. صدای مانی را میشناسم :_مسیح..نیکی هنوز اونجایین؟؟ یاد اتفاقات صبح و مکالمه ی سردم با مانی،مزه ی دهانم را گس میکند... با عصبانیت میگویم +:معلومه که اینجاییم...کدوم گو... حرفم را میخورم،نیکی جلو میآید و آرام میگوید : تقصیر آقامانی که نبود.. آروم باشین. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . باورکردنی نیست اما لرزش و تلالو بی نظیر مردمک هایش در تاریک‌روشن اتاق،فاصله ی کوتاه چند سانتی مان و همین جمله ی ساده ی امری،آرامم میکند. انگار خدا وقتی تو را میآفرید،آرامشم را به دستان تو سپرد.. نگاهم را از صورت آرامش میگیرم،دستانم را مشت میکنم و آب دهانم را قورت میدهم. من به خودم قول داده ام. نمیتوانم،نباید فرماندهی جانم را به قلبم بسپارم.. . آرامشی که ن طَبَق اخلاص،تقدیمم میکند،با خشونت پس میزنم یکی با آوای خوش کلامش در دلم را مجاب میکنم برای نیکی سریع تر ندود.. سوار مرکب شیطان میشوم و تند میگویم:درو وا کن مانی مانی میگوید:مسیح عصبانی نشو..بذا یه چیزی بگم میگویم:اول درو وا کن،بعد بگو... مانی میگوید:نه اول تو قول بده که عصبانی نمیشی. نفسم را بیرون میدهم . نیکی میگوید:نه آقامانی..پسرعمو عصبانی نیست.. با تعجب نگاهش میکنم. عصبانی ام.... چرا من پسرعمو هستم و او،آقامانی!! ؟؟؟ عصبانی ام.... چرا مخاطب حرف های نیکی هنوز برایم مهم است؟ عصبانی ام.... چرا از اینکه پسر عمو،خطابم میکند ناراحتم؟؟ در واقع از نیکی عصبانی ام... شاید هم از خودِ بی جنبه ام... مانی میگوید:مسیح من کلی زحمت کشیدم،تا مامان راضی شد بیخیال من بشه و با ماشین بره دنبال کاراش.. اما... نیکی میپرسد:اما چی آقامانی؟مشکل چیه؟ نگران مانی شده! ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝