eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.6هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃💌 •• | •• . سلام و رحمت 🌱' ما از داشتنِ مخاطبین همراه‌شما ، به خودمون می‌بالیم ☺️🌼 ان‌شاءالله برای برگشت هشتگ بنا به درخواست‌شما ، اقدام می‌کنیم 😍 ممنونیم از همراهی‌تون و امیدواریم به جلب‌رضایت شما 🪴- . Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 💌🍃
🍃💌 •• | •• . سلام و رحمت 🌱' بلاخره چراغ پاسخ‌گویی به چالش‌های هشتگ داره روشن میشه 😍🌼 توسطِ مخاطبین آگاه و همراه‌مون ☺️🍒 دوست‌مون به نکته‌ی خوبی اشاره کردند👌🏻' اگر شما هم نظری داشتید ، میتونید باهامون به اشتراڪ بزارید 👀🫀 - @Khadem_Daricheh • همچنین نظرتون رو بهمون بگید درمورد شیوه‌ی کارشدن هشتگ ☺️☝️🏻 . Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 💌🍃
🍃💌 •• | •• . سلام و نور 🌱' خرسندیم از اینکه مطالبِ کانال ، به‌ دلتون نشسته 😍🌼 ان‌شاءالله ما هم سعی می‌کنیم مطالبِ‌مون رو به‌صورت کاربردی‌تر و تا حدتوان با کیفیت براتون ارسال کنیم 🥰🤍 - شنوایِ‌شما : ° @Khadem_Daricheh . Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 💌🍃
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_سیصدوهشتادوشش +:باشه.. دوباره قاشق را بالا میآورم. :_نم
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . بی‌اختیار به بشقابم خیره میشوم. پس راز طلایی این غذا دست و پنجه ی طباخش بوده....پس علت اینکه غذا به عمق جانم مینشیند این است.... عجب دنیایی... در تمام مدت که میخواستم از نیکی فرار کنم به سمتش میدویدم... فکر میکردم از او دور میشوم اما در عین حال به دامش گرفتار شدم... چه دایره ای دارد کشش تو،نیکی... چه میکند نام و یادت با من،نیکی..... +:نخور مانی مانی با تعجب نگاهم میکند +:نمیشنوی میگم نخور .... :_وا،چت شده مسیح؟ +:میگم نخور اون غذا رو :_پس چی کارش کنم؟ +:بریزش دور.. چشم های مانی گرد میشوند :_چیه مسیح چرا اینجوری میکنی؟ +:مانی میگم نخور....از این غذا نخور.... مانی چه میداند در این غذا ادویه ی وابستگی ریخته اند... نخور برادر من... نخور... این غذا،ممکن است تو را هم مثل من مبتال کند .. +:نخور دیگه... :_اگه تو دوس نداری نخور... +:واسه چی آوردی اینا رو؟ :_نیکی داد...منم گفتمـ.... میان کلامش میدوم.. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . +:تو خیلی.... چشمانم را میبندم،شاید کمی آتشفشانم فروکش کند. موبایلم را برمیدارم و شماره ی نیکی را میگیرم. بعد از دو بوق،صدای پرانرژی اش در سرسرای گوشم میپیچد. :_الو...سلام پسرعمو.... دلم ضعف میرود،از عطش دیدارش.. دستم را از بالا تا پایین صورتم میکشم و با خشم کنترل شده ای میگویم +:این بچه بازیا چیه؟؟ شوکه میشود،کاملا مشخص است :_کدو..کدوم بچه بازیا؟؟ نفس عمیق میکشم. آرام میگوید :_پسرعمو...شما خوبین؟؟ از ضعف خودم متنفرم . دوست ندارم اینقدر دست و پاچلفتی باشم... صدایم اوج میگیرد اما خودم را کنترل میکنم +:بهت میگم این بچه بازیا چیه؟ اگه نیازی بود،مامانم حتما برام لقمه میگرفت میذاشت تو کیفم... کی به تو گفته عین عهد قجر برام غذا بفرستی؟نکنه راسی راسی فکر کردی زنمی و باید به فکر شکمم باشی؟الحق که عقلت خیلی بچه است.. بی رحمانه،شلاق کلمات را از دهانم به گوش نیکی فرود میآورم. صدای نفس هایش تند میشوند. حالم دگرگون میشود. بلندتر فریاد میکشم :_دیگه نبینم از این کارا ... بغض صدایش را حس میکنم،خشم عقلم را دربرگرفته... با شنیدن صدای بغض دارش حالم بدتر میشود. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . بلندی صدایم را به رخش میکشم :_شیرفهم شد؟ آرام میگوید +:خداحافظ... صدایش پر از اشک است...این را میفهمم... بوق اشغال در سرم میپیچد . ِخشمم را درون مشتم میریزم و گوشی را با تمام قدرت به دیوار مقابل میکوبم بدون فکر،تمام .. دیوانه شده ام،بدون شک... دستم را روی صورتم میکشم و نگاهم را از منظره ی جسد متلاشی شده ی موبایل میگیرم و چشمانم را میبندمـ. چرا وارد این بازی شدم؟؟ لعنت ... به من بازنده *نیکی* سرم را بین دستانم میگیرم . ِ غریب،بی پناه تر از آنم که اشک نریزم جملاتش مثل پتک بر سرم فرود میآیند و من . دانه های درشت اشک روی چین چینی های دامنم میافتد. بچه که بودم،بابا به دانه های اشکم میگفت:مروارید.. دلم برای محبت های پدرانه اش،تنگ شده.. چقدر من،بی کس و کارم... دلم هوای خانه ی پدری میکند.. اشتباه کرده ام. همه ی عصبانیت های پدر و مادرم،در عین بی‌منطقی دوست داشتنی تر از لبخندهای مسیح بود... بچگی کردم... بچه بودم،مسیح راست میگوید... صدای مسیح در سرم میپیچد:شیرفهم شد؟؟ تنم میلرزد.. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . چطور به خودش اجازه داد با من اینطور حرف بزند؟ اعصابم خرد شده،چرا من اینگونه حقیر شده ام؟ بلند میشوم،ظرف های کثیف را داخل سینک میگذارم. حال و حوصله ی شستنشان را ندارم. لباس هایم را عوض میکنم و قصد خانه ی پدری... * استکان چایی را از داخل سینی برمیدارم و لبخندی به صورت مهربان تر از همیشه ی منیر میپاشم. باورم نمیشود امروز به عنوان میهمان پا در این خانه گذاشته ام،با چادرم... مامان ناراحت است،کاملا از حرکاتش مشخص است. فنجان چای را به لبانم نزدیک میکنم و میپرسم :_بابا نیست؟ مامان نگاهم میکند. دلخور است،اما سعی میکند به رویش نیاورد. +:درگیری های همیشگی باباته دیگه... داغ مینوشم سر تکان میدهم و جرعه ای از چای را،داغ . مامان این پا و آن پا میکند چیزی بگوید. نگاهم را میدزدم و صبر میکنم خودش حرف بزند. عاقبت طاقت نمیآورد و با نهایت دلخوری میگوید +:یعنی اینقدر سرش شلوغ بود که نیومد؟؟ نگاهم را به چشمان آبی اش میدوزم. با اینکه جواب را میدانم،میپرسم :_کی؟ پلک میزند و میگوید +:شوهرت...مسیح آب دهانم را قورت میدهم. ِ سعی میکنم عادی جلوه کنم ..هنوز به اسم این شوهر صوری نیازمندم.. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
🛵 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . ♕ یه رفیق داشتم اسم همسرش رو تو گوشیش اینطور سیو ڪرده بود🥹👇 ╟🤍 «Ethereal» •یعنی کسی که آنقدر قشنگ و زیباست که انگار اصلا مال این دنیا نیست و بودنش مثل وجود یه معجزه تو زندگیته🌝 °کپے!؟ _ تنها‌باذکرآیدےمنبع‌،موردرضایته☺️ . ⧉💌 ⧉🤫 . ᜊ بفرماییدتودم‌در‌بده ╰─ @asheghaneh_halal 🛵 ⏝
دل بـہ دلدارش بده از بـےدلان هم دل بڪـن (: دل بہ قـربان دلے گردد ڪہ دلــدارش تویــے♥️🌱 🍃🌸| @asheghaneh_halal
💛 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . پیامبر مهربانی‌ها صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند : بهترین مردانِ‌امت‌من کسانی هستند که نسبت به خانواده‌ خود خشن نباشند و اهانت نکنند و دلسوزشان باشند و به آنان ظلم نکنند . . .🌱' . 𓂃حرفایے‌که‌میشن‌چراغ‌راهِت𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💛 ⏝
🧣 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . شک ندارم نرسیده‌ست به گوش تو هنوز شعرهایی که تو را عاشق من خواهد کرد🌸 . 𓂃محفل‌مجردهاےایـتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧣 ⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌽 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . برای هر غذایی ... چه ادویه‌ای مناسبه؟!🤔 بریم ببینیم با هم🥰 . 𓂃فوت‌وفن‌هاےسه‌سوته𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🌽 ⏝
🍃💌 •• | •• . سلام و رحمت 🌱' روزتون بخیر و پر از حسِ‌خوب 🌝🌼 ممنونیم از اینکه همراهمون هستید و خرسندیم از اینکه مطالب مورد رضایت‌تون قرار گرفته 🥰❤️ ابتدا ۲ پارت‌ رمان قرار می‌گرفت که بنابر خواسته‌شما به ۴ پارت ارتقا گرفت 😅 باشد که راضی باشید 😩😉 اینجا ، شنوای شما هستیم : - @Khadem_Daricheh . Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 💌🍃
🛵 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . "" ٹُو∝ نـٰاز کن "" من هم لی لی به لالای نـٰازهایت میگذارم "" آخر تو چه میدانی "" حـٰوالی دلبری هـٰایت "" دلم چطور آرام میگیرد🍻🌿❤️‍🔥 √ اینا رو مدام حاجی بهم میگه😌👆🏻 °کپے!؟ _ تنها‌باذکرآیدےمنبع‌،موردرضایته☺️ . ⧉💌 ⧉🤫 . ᜊ بفرماییدتودم‌در‌بده ╰─ @asheghaneh_halal 🛵 ⏝
🪖 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . همسر محترم شهیدگفتم: محسن جان! دیر میای بچه‌ها نگرانتن لبخندی زد و گفت: «هرچی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو کمتر خواب راحت به چشمش میاد؛ پس اجازه بده بیشتر کار کنم»معنای این حرفش را زمانی فهمیدم که شهید شد؛ وقتی که نتانیاهو توئیت زد و برای یهودی‌ها شنبه خوبی را آرزو کرد. از شنبه آرام در اسرائیل گفت؛ از شنبه بعد از ⊹🌷 ❤️ . 𓂃اینجاشهدامیزبان‌عشق‌اند𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🪖 ⏝
🧸 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . همیشه یه تیکه امید باید تَهِ جیبت باشه(:🌝🌿 . 𓂃دیگه‌وقتشه‌به‌گوشیت‌رنگ‌و‌رو‌بدی𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧸 ⏝
حقوق خانواده.mp3
2.83M
📼 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ 🤝حوصله سر و کله زدن با خانواده رو ندارم، اونا هم که قدرِ محبت های منو نمیدونن! ⚠️ پس چرا بیخودی وقتم رو تلف کنم؟! منبع: مجموعه ارتباط موفق ‌ ‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𓂃حرف‌دلت‌رو‌اینجابشنو𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 📼 ⏝
🧃 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . 🔵گله ها و ناراحتيهاي خود را با متانت و نرمي با شوهر در ميان بگذاريد:👇👇 ❌در موقع ناراحتي گله خود را اظهار نكنيد.تحمل كنيد تا وقتي شما و شوهرتان در آرامش روحي وخيال هستيد آن وقت شكايت خودتونو بگوييد و ❌اينكه تنها باشيد فقط شما و شوهرتان ❌اينكه لحن حرف زدن شما تند نباشد و بوي تحكم وبرتري جويي ندهد ❌اينكه طريقه گفتن شما طوري باشد كه واقعايكراست برويد سر اصل مطلب و ساعتها مقدمه چيني نكنيد و رنجش خود را به شوهرتان بفهمانيد.مثلا بگوييد:"من از اين كه تو فلان حرف رو پيش خانوادت به من زدي رنجيده خاطر شدم." و در ادامه بگوييد" چه خوب بود كه اگر هم حرفي داري وقتي تنها هستيم به خودم بگويي" وامثال اينها . ❌ اينكه عاقل و متين و منطقي باشيد... . 𓂃ویتامین‌عشقت‌اینجاست𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧃 ⏝
☀️ ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ در آسمان صحن حرم قلب‌های ما مثل کبوتری پی پرواز می‌رود.. . 𓂃جایےبراےخلوت‌باامام‌رئـوف𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . ☀️ ⏝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_سیصدونود چطور به خودش اجازه داد با من اینطور حرف بزند؟ ا
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . :_خیلی درگیره مامان... مامان خودش را نزدیکم میکشد +:نیکی من رو این حساب که مسیح هم مثل باباته،به این ازدواج رضایت دادم. سرش را جلو میآورد +:هست؟؟ سر تکان میدهم،مسیح هم شبیه باباست.. همانقدر مغرور و غد.. مامان میگوید +:در هر حال باید میاومد.بهش بگو به ادب و رسم و رسوم پایبند باشه... سرتکان میدهمـ و زیر لب "چشم" میگویم. دلم میگیرد،خیال میکردم آمدن به این فضا حالم را بهتر میکند اما الآن در بدترین شرایط قرار دارم. بلند میشوم :_من دیگه برم مامان.. مامان هم بلند میشود +:کجا؟ :_باید یه سری هم به خونه ی عمومحمود بزنم.راستی سوغاتی هاتونم یادم نرفته!میارم براتون مامان سر تکان میدهد و لبخند می‌زند +:به شراره سلام برسون. کش چادرم را دور سرم میاندازم انگار مامان میخواهد چیزی بگوید اما پشیمان میشود. دوباره لب هایش از هم فاصله میگیرند اما باز هم،مردد سرش را پایین میاندازد. برمیگردم :_خداحافظ ناگهان صدایش پای رفتنم را سست میکند. +:کاش بیشتر می‌موندی نیکی..دلم برات تنگ شده بود... ناخودآگاه برمیگردم و با سرعت بغلش میکنم. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . خودش هم شوکه شده. محبت های مادر و دختری ما هیچ گاه تا این حد نبوده. بغض چنبره زده ی گلویم،سر باز میکند و چشمانم را نیش میزند. آرام در آغوش مامان اشک میریزم. مگر یک دختر به جای آغوش مادرش،مأوای دیگری دارد؟؟ *مسیح* در خانه را با کلید باز میکنم،از صبح مامان چند بار زنگ زده و ابراز دلتنگی کرده. با وجود خستگی و آشفتگی روحی باید به دیدارش میآمدم. مامان با شنیدن صدای در به استقبالم میآید. :_سلام شادوماد خودم، شاه پسر خودم... گرم بغلم میکند و دستش را دور گردنم حلقه میکند. دستانم را دور کمرش میگذارم و لبخند میزنم. مامان با شیطنت میگوید :_گلپسر از این کارا نداریما...مگه عروس نداری تو؟چرا تنها اومدی؟ وارد خانه میشویم و شانه به شانه به طرف سالن میرویم. +:راستش مامان،نیکی خستگی سفر هنوز به جونشه... گفتم بمونه یه کم خستگی درکنه... صدای ظریف زنانه ای،ضربان قلبم را روی هزار میبرد. احساس میکنم نفسم بند میآید. نمیتوانم سرم را بلند کنم... میترسم از صحنه ای که قرار است ببینم... در نهایت،چشمانم را بالا میآورم و دختری برابرم میبینم که نگاهش رنگ ناراحتی دارد و در عین حال،به من سلام ميدهد.. باز هم اول نیکی است که میگوید:سلام *نیکی* آرام میگویم:سلام مسیح صورتش را از مادرش به سمت من برمیگرداند. آشکار ا نگاهش رنگ میگیرد،رنگ ترس... ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . شاید هم من،اینطور فکر میکنم. همچنان شوکه به من خیره شده. زنعمو با دست از کمرش میزند و مرا نشانش میدهد. :_دو هیچ به نفع نیکی... نیکی خانمت از تو بامعرفتتره آقامسیح! و با مهربانی لبخندی به صورت من میپاشد. مسیح به خودش میآید، چند قدم جلو میآید و نزدیکم، سمت چپ میایستد. حس میکنم صدایش میلرزد و با کمی اضطراب میگویم:فکر کردم میخوای استراحت... خشک و جدی،بی هیچ احساسی میگویم :خسته نیستم... زنعمو میگوید :_بشینید... دخترم چرا ایستادی؟برم یه چیزی بیارم گلویی تازه کنید.. و چشمکی به من میزند و برمیگردد. روی مبل مینشینم و روی برمیگردانم دلخورم از او.. از حرفهایی که پشت هم بافت و برایم خط و نشان کشید دلگیرم از کارهایش.. مگر جواب محبت را جز با محبت میدهند؟ مسیح این پا و آن پا میکند. دستش را از بالا تا پایین صورتش میکشد. سنگینی نگاهش را خوب حس میکنم. نمیدانم چرا،اما فکر میکنم حالش خوب نیست. چه بلایی سر تو آمده، پسرعمو؟ *مسیح * نمیتوانم نگاهم را از او بدزدم . آشکارا نگاهش میکنم. با مانتوی صورتی و شلوار جین سرمه ای نزدیکم نشسته و با دلخوری روی برگردانده. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . این ناتوانی، این عجز آشکار و این بی‌اختیاری اعصابم را بهم ریخته است. من نمیتوانم حتی نگاهش نکنم... جز بی ارادگی چه نامی میشود رویش گذاشت ؟ از این ضعف و بی‌اختیاری متنفرم. دست در موهایم میکنم و بهم میریزمشان. شاید میخواهم با این کار،افکار ناآرام و پریشانم را به آرامش و سکون دعوت کنم. کلافه از جایم بلند میشوم و چند قدم جلو میروم. با خشم به طرف نیکی برمیگردم از خودم عصبانی ام،اما ضعفم را پشت صدای بلندم پنهان میکنم. :_واسه چی اومدی اینجا؟ خونسرد به طرفم برمیگردد. از شیشه های بی‌احساس چشمانش میترسم. یعنی تا این حد از من ناراحت است؟ +:ببخشید،اجازه ی من دست شماست؟ بیشتر از قبل، شوکه میشوم. من با این دختر و احساساتش چه کرده ام؟ لعنت به تو مسیح... سعی میکنم کنترل اوضاع را به عقلم بدهم،نه به قلبم.. شاید هم کمی از لحن محکم و چشمان نافذ و مغرورتر از قبل نیکی ترسیده ام. آب دهانم را قورت میدهم و گلویم را صاف میکنم. سعی میکنم نگاهم را از او بدزدم. به پایه ی میز مقابل نیکی خیره میشوم و با لحن مسالمت جویانه ای میگویم :_مامان که نفهمیدن من دیشب.... کلامم را محکم تر از قبل،قطع میکند. اخلاقی که هیچ وقت از او ندیده بودم. +:نه... من نمیتوانم تحمل کنم.. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
🛵 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . ♕ ژاپنیا یه اصطلاحی دارن بنام🥹👇 ╟🤍 « 仲間 | ناکاما » •یعنی اون دوستشون که انگاری عضوی از خونوادشونه، براشون همونقدر عزیزه رو اینجوری صدا میکنن :) 🥂❤️‍🔥🌝 °کپے!؟ _ تنها‌باذکرآیدےمنبع‌،موردرضایته☺️ . ⧉💌 ⧉🤫 . ᜊ بفرماییدتودم‌در‌بده ╰─ @asheghaneh_halal 🛵 ⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . √ کمک کردن ملائکه الهی 🥇جمله‌‌ای طلایی از بیانات اخیر رهبر انقلاب: اگر شما آماده باشید، ملائکه‌ی الهی هم به کمک شما می‌آیند🌱 . ⊰🇮🇷 ⊰❤️ ⊰#⃣ | ⊰📲 بازنشر: ⊰🔖 𓈒 1537 𓈒 . ᜊ شب‌نشینےبامقام‌معظم‌دلبرے ╰─ @asheghaneh_halal . 🌙 ⏝