eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.9هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
82 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] برای چیدن سفره شام جوانان بسیج شدند و همگی به طرف آشپزخانه رفتیم عطیه جدی به طرف امیر علی و همسر زهرا که به شدت مشغول بودند برگشت: آقایون محترم و ارجمند لطف کنین یه کمکی بکنین ثواب داره خو زهرا خیلی دلسوزانه نگاهی به علی کرد : آقای مو تازه رسیده، خسته است خو عطیه و من همزمان از دهنمان در رفت : شوهر ذلیللللل و جمله ما باعث خنده بلند جمع شد آن دو هم بلند شدند و برای کمکی آمدند بشقاب ها را به طرف سفره آوردم امیر علی از دستم گرفت : من میچینمشون ، ممنون مات ،بشقاب هایی که حالا در دست او بود نگاه کردم مثلا این چه کاری بود ؟! سبد های سبزی را آرام چیدم در آشپزخانه کاسه های ماست آماده بود به طرف مادر نواب که اصرار داشت به نام کوچک صدایش بزنم برگشتم : نرگس خانوم ! گل محمدی دارین ؟! با محبت نگاهم کرد : اره عزیزُم برا تزیین میخوایی ؟ سرم را به علامت تایید تکان دادم نعناع تازه هم آورد بعد تمام شدن کارم نگاهی به کاسه های رنگی ماست کردم شکل لبخند بودند نعناع ها به جای چشم و گل محمدی شده بود لبخند ! نرگس خانوم به طرفم خم شد : چه خوشگل شدن دستت درد نکنه گل دختر ! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal