eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.2هزار دنبال‌کننده
21.3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . :_کجا میری فاطمه جان؟ وارد سالن میشود و کنار لباس ها و وسایل مسیح میایستد. :_فاطمه زشته،اینا وسایل شخصیشه.. +:چرا اینجاس؟ :_میخواد بیاد جمع و جورش کنه..بیا... نگاهی به دو دست کت و شلوار مسیح،که بالاتر از همه ی لباس ها هستند،میاندازد میخندد +:داداشمون خوش سلیقه است ها... :_فاطمه؟ +:خوش تیپه ولی نیکی...به چشم برادری میگما :_فاطمه؟؟ +:خیلی خب بابا..چقدم لباس داره... :_فاطمه اگه کارت تموم شد بیا بریم.. زشته یه وقت میاد.. با هم به طرف آشپزخانه میرویم. :_قیمه پخته ام. +:اصلا مگه جنابعالی آشپزی بلدی؟ :_بله.. از منیر همه رو یاد گرفتم،البته به جز چند تا غذای خیلی کوچولو... فاطمه ابرویش را بالا میدهد +:نه بابا.. آفـــریـــن،خوشم اومد،بوش که خوبه.. :_مامانینا که خونه نبودن،برای فرار کردن از تنهایی میرفتم پیش منیر،یاد بگیرم ازش..البته آشپزی رو خودم هم دوست دارم... +:حالا بریز برامون بخوریم ببینیم چه کرده این سرآشپز نیایش! :_هنوز آماده نیست ..حالا میوه ات رو بخور.. +:ببینم نیکی،شب اتفاق خاصی نیفتاد که؟ :_نه چی مثال؟ +:درو قفل میکنی شب ها؟ :_آره..نمیدونی فاطمه،تا خود صبح با هر صدایی از خواب پریدم. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝