eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . :_آریا هستم... منم خوشبختم... مرد میگوید:بنده هم مظفری هستم... خانم مظفری دستش را به طرف نیکی میگیرد:پس تازه عروس و دوماد شمایید؟؟ خوشبختم... نیکی لبخند میزند و دست زن را با صمیمیت میفشارد:منم همینطور خانم مظفری.. زن کنار همسرش میایستد:خیلی بهم میاین... خوشبخت باشین... نیکی سرش را پایین میاندازد و زیر لب تشکر میکند. زن دوباره میگوید:اگه کاری داشتی حتما به من بگو.. واحد بغلیتون هم مال آقا و خانم آشوریه.. یه کم مسن هستن ولی دوست داشتنی ان. نیکی سرش را بالا میآورد و دوباره لبخند میزند. آسانسور میایستد و در باز میشود. میگویم:خدانگه دار... نیکی به پسربچه لبخند میزند و خداحافظ میگوید. بعد از او وارد سالن میشوم. در بسته میشود و خانواده ی مظفری از دیده پنهان میشوند. دستم را به طرف راست میگیرم :این واحد... نیکی به دنبالم میآید. کلید را در قفل میچرخانم و در را باز میکنم. بدون اینکه وارد شوم،چراغ ها را روشن میکنم و با دست به نیکی اشاره میکنم که وارد شود. نیکی،مردد نگاهی به صورتم میاندازد و وارد میشود. اولین بار است که بعد از چیدمان،پا در خانه میگذارم. دکوراسیون فوق العاده و چشم نواز است. لباس های من،یک گوشه ی سالن،روی چمدان ها تلنبار شده. مامان گفت که لباس ها و وسایل اتاق من و نیکی بهتر است به سلیقه ی خودمان چیده شود. نیکی قدم میزند و اطراف را نگاه میکند. به طرف اتاق ها میروم:اتاقا اینجان سه اتاق خواب،و سرویس بهداشتی میانشان. کنارم میایستد. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝