eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.4هزار دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . صدایم میزند :_پسرعمو برمیگردم،سرش را پایین انداخته،اما... اما چادرش را درآورده لبخند میزنم +:جبران شد! سرش را بیشتر پایین میاندازد و ،ملیح،میخندد. من چرا چنین چیزی از او خواستم؟ ★ صدای در میآید. سرم را از روی نقشه بلند میکنم . یک هفته از ازدواج من و نیکی گذشته. در این یک هفته،من برای سقف سر مردم نقشه ها کشیده ام و نیکی همه ی کارهای خانه را انجام داده و دانشگاه رفته.. به طرف در میروم،از چشمی بیرون را نگاه میکنم. نیکی چادر به دست از اتاق بیرون میآید. چادرش را سر میکند و پشت سرم میایستد :کیه؟ شانه بالا میاندازم:آشنا نیست در را باز میکنم،پیرزنی بیرون در ایستاده. :_سلام،بفرمایید؟ +:سلام..پسرم من همسایه بغلیتون هستم،خانمت خونه است؟ چه حس لطیفی است وقتی خانمم،نیکی باشد! :_بله بفرمایید تو.. +:ممنون،مزاحم نمیشم. :_نیکی جان،مهمون داری.. از جلوی در کنار میکشم. نیکی جلو میآید :سلام خانم آشوری..خوبین؟ بفرمایید تو ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝