eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.2هزار دنبال‌کننده
21.3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . :_الو مانی.. زود بگو کارمهم دارم.. +:مسیح کجایی؟مامان بهت زنگ زده میگه ردتماس دادی.. خوبی؟ :_کارتو بگو +:باشه ولی جواب مامان رو بده،هم نگرانه هم شک کرده..مسیح شهرداری پروژه ی زعفرانیه رو متوقف کرده.. از جا میپرم :_چی؟؟ +:میگن نقشه هات پر ایرادن... هرچی من گفتم صبر کنین قبول نکردن... مسیح بیچاره میشیم،نزدیک یه ماه تا عید مونده.. اگه پرونده بیفته تو خط کاغذبازی های شهرداری تا اردیبهشت سال دیگه هم به دستمون نمیرسه.. چی کار کنم؟ :_صبر کن.. صبر کن من میام شرکت باهم میریم شهرداری... نقشه ها ایراد نداشتن... +:کجا میای؟ تو مثال فرانسه تشریف داریا... دست در موهایم میکنم. :_لعنتی .... نگاهم به نیکی میافتد،مضطرب به حرکاتم خیره شده.حرف هایش با شریفی ذهنم را آشفته کرده... چرا حلقه اش... +:الو مسیح حواست با منه؟؟ نگران نباش خودم یه کاریش میکنم... :_بی خبرم نذار.. تلفن را قطع میکنم و باز به نیکی خیره میشوم. چرا از تأهلش چیزی نگفت؟ صدای زنگ موبایل،این بار به شدت عصبانی ام میکند. کاش امروز تلفن هایمان را خاموش میکردیم.. روز تماس تلفنی نحس! مامان است،باید جوابش را بدهم وگرنه خیلی بد میشود. روی صندلی مینشینم. نفس عمیق میکشم و تلفن را حواب میدهمـ :_سلام مامان جان ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝