💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوشصتودو
سرم را بالا میگیرم و به ابرهای تیره ای که سقف آسمان را پوشانده اند،نگاه میکنم.
+:به نظر قراره بارون بیاد...
:_شایدم برف...
نگاهش میکنم،با ذوق به ابرها خیره شده.
:_امسال زیاد برف نباریده... دلم برف میخواد...
خنده ام میگیرد
+:میخوای آدمبرفی درست کنی؟
شانه بالا میاندازد
:_چرا که نه،نکنه شما فکر میکنین برف بازی مال بچه هاست؟
شیطنت چشمانم را کنترل میکنم.
+:شاید برف بازی کار بچه ها نباشه،ولی شمام هنوز خیلی بزرگ نیسی دختر کوچولو...
چشمانش را ریز میکند
:_واقعا کارام بچهگونه است؟؟
بچه؟ مگر این حجم از درایت و درک و شعور از یک کودک برمی آید...
+:کارات نه،ولی اینکه از هرچیز کوچولویی ذوق میکنی شبیه بچه هاست...
شانه بالا میاندازد...
وارد اتاق میشود و من پشت سرش..
در بالکن را میبندم.
داخل گرم است و نیمهروشن...
نیکی روی زمین مینشیند،سرش را به دیوار تکیه میدهد و چشمانش را میبندد.
روبه رویش مینشینم.
باید از نگاه کردن به او فرار کنم.
اما انگار نمیشود.
مدام چشمانم از روی وسایل میغلطند و روی نیکی متمرکز میشوند.
سکوت اتاق دیوانه ام میکند.
آرام،بی دغدغه و بی هیچ دلهره،چشمانش را بسته.
نه...
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝