💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوشصتوسه
این کوبش متمادی قلب و هجوم خون به صورتم و گر گرفتن پوستم نشان میدهد که نمیشود..
بدون او..
نمیشود...
صدای بلند بوق،ناگهان از خیابان میآید.
نیکی هراسان چشمانش را باز میکند.
+:نترس... نترس نیکی چیزی نیست خانمـ..َ
میم مالکیت در دهانم نمیچرخد.
قلبم دستور میدهد و تأکید میکند که نیکی برای توست...
اما عقلم به زبان نزدیک تر است و نمیگذارد...
نیکی آرام،چند نفس کوتاه ولی عمیق میکشد و دستش را روی پیشانی اش حائل میکند.
نکند متوجه لفظ و کلامم شده باشد؟؟
:_خیلی وقته خوابیدم؟
لحنش خالی از دلخوری است...
از ته دل،لبخندی روی لبانم میشکفد.
+:نه.. چند ثانیه بود...
لبخند کمرنگی روی لبهایش مینشیند.
:_ببخشید،اصلا نفهمیدم کی خوابم برد...
حق دارم....
همین که با لبخندش جان میگیرم یعنی نمیتوانم،نمیشود...
دنیای من بدون نیکی نمیشود.
این حس ناشناخته که از چشمانم روی قلبم میریزد و داغم میکند،روحم را پرواز میدهد و جانی
تازه به رگ هایم میریزد.
همین حسی که نمیدانم چیست و نمیدانم کی در من جوانه زد...
هرچه هست،حال خوبی است.
لبخندی به صورتش میپاشم
+:اگه خسته ای،بخواب...
با دست چپ،چشمانش را میمالد.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝