eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . :_نه دیگه... خوابم پرید... میخواهم چیزی بگویم که صدای در میآید. بلند میشوم و پشت در میایستم. صدای گام هایی میآید. صدا میزنم +:مانی تویی؟ صدای خسته ی مانی میآید. ُ :_ وستا...مسیح! این آقا زحمت کشیدن نصفه شبی اومدن قفل رو باز کنن. آره منم،بفرمایید تو ا اینجا چرا تاریکه؟ +:دمت گرم داداش...فکر کنم برق رفته :_نه کل ساختمون برق داره... شاید اشکال از فیوزه بذا ببینم.. +:مراقب باش.. چند دقیقه میگذرد و یک دفعه اتاق پر از نور میشود. به طرف نیکی برمیگردم و لبخند میزنم. +:چیزی تا آزادی نمونده! لبخند میزند و سرش را پایین میاندازد. مانی میگوید :_فیوز پریده بود... مال این قسمت خونه.. +:دستت درد نکنه.. صدای ابزار آلات و تق تق چیزی از پشت در میآید. نزدیک نیکی مینشینم و با ابروهایم به کتابخانه اشاره میکنم +:هرکدوم از کتابها رو هروقت خواستی بیا ببر.. نگاهم میکند،با شیطنت... :_اگه برشون دارم و پس ندم چی؟ چقدر این همنشینی چند ساعته،دختربچه ی همسایه ام را خودمانی و راحت کرده است... +:ازتون شکایت میکنم خانم وکیل... ملیح میخندد. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝