💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوچهلوچهار
تسبیحش را از کنار مهر برمیدارد و مشغول میشود.
نمیخواهم خلوتش را بهم بزنم،ولی دوست دارم سؤال هایم را از (او) بپرسم..
بلند می شوم و چراغ اتاق را روشن می کنم،بعد جلو میروم و روبه رویش روی زمین مینشینم و به
دیوار پشت سرم تکیه میدهم.
:_قبول باشه
قسم میخورم که ناخودآگاه گفتم... اصلا مگر من به نماز اعتقاد دارم که برای مقبول بودنش دعا
کنم...
نکند بلایی به سرم
آمده... شاید هم سر دلم !
لبخند میزند،چقدر صورتش نورانی به نظر میرسد.
+:ممنون
:_همیشه اینقدر آروم نماز میخونی؟
+:آروم؟
:_آره دیگه.. یواش و آهسته...و بلافاصله بعد اذان...
لبخند میزند.
+:معمولا..
:_اگه عجله داشته باشی چی؟
نمیدانم منظورم از این سؤال های مسخره چیست؟
فقط حس میکنم به خدای نیکی حسودی کرده ام.. چقدر قشنگ و باحوصله با او حرف
میزد..دلم میخواهد با من هم حرف بزند...
+:خب اگه کار خیلی ضروری داشته باشم یه کمی از این تندتر...
:_اگه خیلی خیلی عجله داشته باشی چی؟
باز هم میخندد،دوست ندارم اما....
اعتراف میکنم چهره اش زیباست..
+:خب اگه،اول وقت نشه.. سعی میکنم زودتر کارمو انجام بدم و نذارم نمازم خیلی دیر بشه..
:_چرا؟
+:نماز،اول وقت میچسبه.. مثل چایی داغ.. نباید بذاری سرد بشه وگرنه از دهن میافته..
:_حالا چرا پیشونیت رو میذاری رو خاک؟
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝