eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.9هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
82 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] _خانم حالتون خوبه؟! صدا چقدر آشنا بود! بالا سرم دیدمش . فرشته نجات من، نواب بود! فقط توانستم پلک روی هم بگذارم به نشانه بله ! _یه ربعی صبر کنید من برم دنبال گل بی بی بیارمش واسه کمک! این اطراف که هیچ کس نبود،حتما حالتون خوبه ؟! گلویم می سوخت : بله خوبم ، نمیدونم چطوری ازتون تشکر کنم ایستاد و سرش را به زیر انداخت : تشکر نیاز نیست ، وظیفه بود ! بعد هم رفت ، یک ربع بعد گل بی بی هم آمده بود ، تا شب را پیشم ماند . کلی سوال و جواب کرد و گفتم که حواسم نبوده . _اگه امیر علی اونجا نبود که زبونم لال رفته بودی ! سرم را به سرعت بالا آوردم : کیییی؟! _ کیجا چه خبرته ؟! امیر علی دیگه با هل گفتم : نواب رو میگین؟ شیرین خندید : بله حالا بهتر هم بودم ، غرق شدنم چه مزیتی داشت اما ! بعد دو هفته ای نامش را فهمیدم ... *امیر علی * قشنگ بود و خوش آهنگ ! بعد هم به این افکارم خندیدم !  با تمام حالت تدافعی که از همان روز اول مقابلش گرفته بودم اما نمی توانستم پیش خودم منکر این شوم که برایم مانند یک جای ناشناخته،  مهیج بود شاید هم مانند یک فیلم جدید سینمایی دیدنی بود ، دیدنش! با کار امروزش ، برخورد روز اولش جبران شد فکر کنم! چرا تازگی ها من انقدر نواب نواب می کردم ؟؟؟! این روز ها باید کاری کنم ! ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ _عیدت مبارک دخترم لبخند زدم ، فردای روزی که کم مانده بود تا غرق شدنم ، مادر و پدرم آمدند و بعد حالا سال جدید تحویل شده بود ! به جای عید باید می گفتیم ؛ تحویل گرفتن روز های جدید ! روز هایی که نمی دانی خوب هستند یا بد ! نمیدانی چه تعدادی از شب هایش قرار است با بغض سر کنی ! نمیدانی چه اتفاق هایی قرار است حول و حوش زندگیت بیفتد! ندانستن همه این ها درد بود و این ندانستن گه گاهی چقدر به جا و لازم بود ؛ پارادوکس قشنگی بود اما! کل چند روزی که مادر و پدرم بودند ، یا مهمان این مهمان نواز های مهربان بودیم ، یا در گردش ! خیلی سعی کردم به مادرم نزدیک شوم و عین یک دوست درد و دل کنم اما آن حریمی که همیشه خودش میانمان گذاشته بود ، نگذاشت ! حریمی که به گمان خودش لازم بود اما کاش میشد از بین بردش! همین حریم حفظ شده دورم کرده بود مرا ! بیشتر از آن روز گوش شنوا می خواستم ! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal