eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.9هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
82 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] آرام آمد و کنارم نشست : من خودم عشق عکاسیم ، هر وقت بریم بیرون همسرم رو کلافه میکنم بابت این اما خوب ، همراهی میکنه باز و بعد شیرین خندید ، خنده هایش هم تماشایی بود، چند وقت بود از ته دل نخندیده بودم ؟! دلم تنگ شده بود ...: چه خوووب _یه خلاصه ای از خودت بگو ، منم میگم ، فعلا که کاری نیست بعد هم مهربان و خجول نگاهم کرد ، کار هایش آدم را یاد بچه ها می انداخت ! : اوووم ..ریحانه ام ، بیست و دو سالمه ، دو ترمم مونده کارشناسی عکاسی رو تموم کنم..و تک فرزندم متاسفانه نگاهش رنگ صمیمیت گرفت : عزیززززم ، منم آراگلم ،سی سالمه ،تخصص کودکان دارم ،منم پیر شدم دیگه همانطور که درگیر بند یاسی رنگ دوربینم بودم گفتم : چه اسم جالب و قشنگی ! نگین این حرف رو خیلی کمتر از اینا به نظر میایین ذوق زده شد انگار : جدددی ؟! بچه ها هم خیلی میگن. کمی مشغول حرف زدن شدیم ، میان حرف هایمان ، صدای یاالله فردی خانم دکتر را از جایش تکان داد : جانم بیا تو ! چشمانم دوباره گرد شدند و بعد آقای دکترِ با ابهت و جذابی داخل شد. جدیت و ابهتش بیشتر به فرمانده ها می خورد تا یک دکتر اما به والله ،که تا نگاهش به آراگل افتاد ، رنگ مهر و عشق پاشیده شدند در چشم های جدیش و بعد انگار تازه متوجه من شد ، به همان حالت قبلش برگشت به محض دیدنم ! : سلام خانوم ! دلم می خواست یک وووی کشیده ای بگویم ، از همان هیجان زده ها ، صدایش عین خواننده ها بود اصلا ، کلا این آقای دکتر باید سراغ هر کاری می رفت الا پزشکی ! : سلام آقای دکتر آراگل با ذوقی کودکانه به طرفش رفت : وای آراد ، ایشون همون خانم عکاس هستن هااا بعد هم به سمت من برگشت : ایشونم همسرم ، دکتر تهرانی لبم را به دندان گرفتم ، ابهتش مرا هم گرفته بود : خوشبختم _ همچنین بعد هم به سمت خانم دکتر برگشت: آراگل جان ، به امید یه زنگی بزن، میخواست باهات حرف بزنه ! با لحن بامزه ای چشم کشیده ای گفت ! بعد کمی مشغول شدن سر بیمار ، آقای دکتر بیرون رفت . من هم نتوانستم باز کنجکاویم را مهار کنم : خانم دکتر بچه هم دارین؟! لبخندی روی لبش نشست : آره عزیزم دوقلو ، یه دختر و یه پسر دلم برای بچه ضعف می رفت اما میانه ای با نگه داشتنش نداشتم : ای جااانم ! ولی حتما سخته دیگه دوقلو ! با مهربانی گفت : سخت که هست ، خودم فهمیدم اون موقع داشتم سکته می کردم ولی خب هم خود آراد خیلی کمک حالم هست ، هم دوست و آشنا ! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal