📚
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_ششصدوپنجاهوشش
چقدر اردیبهشت امسال زرد است!چقدر پاییز است!
چقدر همهچیز طعم گس تنهایی میدهد.
احساس بیکسی میکنم.
بیپشت شدهام.
دیگر مسیح نیست که مراقبم باشد،همیشه..تا آخر دنیا....
*مسیح*
نگاهم را سرتاسر خانهی کوچک و بیروحم میچرخانم.
زندگی از کالبد خانهام رفته.
درست مثل جان از قلبم.
با خودم فکر میکنم چقدر تحمل جای جای این خانه،این شهر،این کشور ،این دنیا بدون او
سخت است.
فضای خفقانآور خانه به سینهام فشار میآورد.
ریههایم تلاش میکنند برای بلعیدن جرعهای اکسیژن بیشتر.
انگار با رفتنش کل هوای خانه را برد!
بعد از او،حتمیترین بیماریام؛تنگی نفس خواهد بود!
پرده را کنار میزنم و پنجرهی بزرگ سالن را باز میکنم.
نور و هوا،به داخل خانه هجوم میآورند.
روی نزدیکترین مبل میافتم و با خودم فکر میکنم چقدر جای سیگار بین انگشتانم
خالیست..
کاش چیز دیگری از جرئتم طلب میکرد!
لرزش بیامان موبایل،داخل جیب شلوار جینم،وادارم میکند به جوابدادن.
با دیدن نامش،لبخند تلخی میزنم و موبایل را کنار گوشم میگیرم.
:_رفت عمو...
+:سلام،خودت رو که نباختی مسیح؟من تو رو محکمتر از این حرفا میدونم
عمو چه میداند من زندگیم را در این قمار بیانتها باختهام.
:_خوبم
عمو نفس عمیقی میکشد.
🔖لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
¤📄به قلم: #فاطمه_نظری
𐚁 سِپُردنِاِحساساتبهڪاغَذِسِپید
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
📚
⏝