eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_صدوبیست‌ودو +:سلام حنانه جون :_سلام،خوبی؟ +:ممنون،شم
•𓆩💞𓆪• . . •• •• لبخند میزنم. :_هم خودم میام،هم دوستم! منیر هم میخندد،گرم و مهربان و شاید...مادرانه... +:به سلامت،منتظرم خداحافظی میکنم و از خانه بیرون میزنم. تا به حال، نه من و نه فاطمه، اشتیاقی نشان نداده ایم برای اینکه فاطمه به خانه ی ما بیاید. فاطمه به خوبی از حرفهایم فهمیده بود مامان میانه ی خوبی با امثال او ندارد و من هم دلم نمیخواست به میهمانم بی حرمتی شود... اما امروز، مامان و بابا نیستند، برای چند روز... بعد از اسکی چند روزی را در ویلا میگذرانند. ★ برگه را تحویل مراقب میدهم و از جلسه خارج میشوم. با چند تا از دخترها که بیرون دانشکده نشسته اند خداحافظی میکنم و به طرف ماشین فاطمه میروم. در را باز میکنم و مینشینم. فاطمه،عصبانی به طرفم برمیگردد. :_سلام فاطمه خانم +:سلام،کجایی دو ساعته؟؟ :_بابا سر جلسه که نمیتونم بهت خبر بدم،ببخشید دیر شد +:پسرای دانشکده تون خیلی بی ادبن... میخندم. :_دختر پشت فرمون این ماشین لوکس نشستی،انتظار داری با سلام و صلوات از کنارت بگذرن؟ نگاهش غمگین میشود +:مجبور شدم ماشین بابا رو بیارم...ماشین مامانم تعمیرگاه بود...محسن بفهمه ، به اشد مجازات محکومم میکنه... استارت میزند و راه میافتد. :_قهری؟ جوابم را نمیدهد،پس قهر است. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💞𓆪•