•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_صدوبیستونه
روی زمین زانو میزنم،گوشه ی روتختی را بالا میدهم و زیر تخت را نگاه میکنم. عروسک کوچک
روی فلش ،خودنمایی میکند.
دست میاندازم و درش میآورم. شماره ی فاطمه را میگیرم.
بعد از سه بوق جوابمـ را میدهد.
:_جانم نیکی؟
+:سلام فاطمه،خوبی؟
:_سلام،قربونت تو خوبی؟
+:شکر خدا،ممنون،فاطمه فلش دخترخاله ات رو پیدا کردم.
:_راس میگی؟وای دستت درد نکنه
+:خواهش میکنم.
:_نمیدونی فرشته چقدر این فلشو...
صدای پچ پچ و زمزمه،پشت در اتاقم باعث میشود حواسم پرت شود.
:_الو؟الو نیکی صدامو داری؟
+:فاطمه من باید برم،فردا بعدازظهر همون کافی شاپ باشه؟
متوجه التهاب صدایم میشود
:_باشه،برو به کارت برس،بازم ممنون و خداحافظی
موبایل را قطع میکنم و روی پنجه ی پا چند قدم به در نزدیک میشوم.
صدای مامان و بابا را تشخیص میدهم.
مامان میگوید
:_پیش خودش چی فکر کرده آخه؟یعنی نیکی خبر داشته؟
+:نمیدونم،باید باهاش حرف بزنم.
:_مسعود،جدی باهاش برخورد کن
صدای قدم هایشان به طرف در میآید. به سرعت روی صندلی مینشینم و کتابی را روی پاهایم باز
میکنم. دستم را داخل موهایم میکنم و کمی مرتبشان میکنم.
چند تقه به در میخورد.
خودم را جمع و جور میکنم
:_بفرمایید
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•