عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_صدوچهار +:نیکی تو حرف نزن... به حساب تو بعدا میرسم...
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_صدوپنج
+:هوم
:_هوم چیه بچه؟برنامت چیه؟
+:هیچی،در معیت شماییم دیگه
:_راجع این پسره میگم،دانیال
سرم را بلند میکنم.
+:هیچی،گفتم که... کل برنامه ی امشب به خاطر باباس
:_نیکی جان ایمانترو به رُخش نمیکشی ها
+:چشم
:_چیزی که نداره،به روش نمیآری ها
+:سعی میکنم
:_عموجان با منطق جواب احساسش رو دادن،یه کم بی انصافیه...حواست باشه ها
+:عمو امشب هیچی نمیشه...من هیچ سنخیتی با این آدم ندارم...همین رو بهش میگم،تموم...
:_چی بگم..
صدای در میآید و بعد صدای خوش و بش...
با عمو به سالن میرویم.
عمو بلند سلام میدهد و بعد با رادان و دانیال دست میدهد.
دانیال کت و شلوارخوش دوخت سرمه ای پوشیده و پیشانی اش کمی سرخ به نظر می رسد.آرام
سلام میدهم و کنار عمو مینشینم.
رادان میگوید:آقاوحید مشتاق دیدار.
عمو لبخند میزند:کم سعادتی از بنده بوده..
سرم پایین است،اما نگاه های سنگین را حس میکنم.
منیر چای میآورد.
رادان در حالی که فنجان را برمی دارد با خنده میگوید:نیکی خانم این چای وقتی میچسبید که
شما برامون میآوردی ها مگه نه دانیال ؟
شهره،مادر دانیال با زهرخند میگوید:فعال نیکی جون مشغول کارای دیگه هستن،وگرنه پسر
ساده لوح من رو چه به این ازدواج؟!
دانیال میغرد:مامان...
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•