eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_صدوچهار +:نیکی تو حرف نزن... به حساب تو بعدا میرسم...
•𓆩💞𓆪• . . •• •• +:هوم :_هوم چیه بچه؟برنامت چیه؟ +:هیچی،در معیت شماییم دیگه :_راجع این پسره میگم،دانیال سرم را بلند میکنم. +:هیچی،گفتم که... کل برنامه ی امشب به خاطر باباس :_نیکی جان ایمانت‌رو به رُخش نمیکشی ها +:چشم :_چیزی که نداره،به روش نمیآری ها +:سعی میکنم :_عموجان با منطق جواب احساسش رو دادن،یه کم بی انصافیه...حواست باشه ها +:عمو امشب هیچی نمیشه...من هیچ سنخیتی با این آدم ندارم...همین رو بهش میگم،تموم... :_چی بگم.. صدای در میآید و بعد صدای خوش و بش... با عمو به سالن میرویم. عمو بلند سلام میدهد و بعد با رادان و دانیال دست میدهد. دانیال کت و شلوارخوش دوخت سرمه ای پوشیده و پیشانی اش کمی سرخ به نظر می رسد.آرام سلام میدهم و کنار عمو مینشینم. رادان میگوید:آقاوحید مشتاق دیدار. عمو لبخند میزند:کم سعادتی از بنده بوده.. سرم پایین است،اما نگاه های سنگین را حس میکنم. منیر چای میآورد. رادان در حالی که فنجان را برمی دارد با خنده میگوید:نیکی خانم این چای وقتی میچسبید که شما برامون میآوردی ها مگه نه دانیال ؟ شهره،مادر دانیال با زهرخند میگوید:فعال نیکی جون مشغول کارای دیگه هستن،وگرنه پسر ساده لوح من رو چه به این ازدواج؟! دانیال میغرد:مامان... ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💞𓆪•